توضیح: نوشته زیر خلاصه‌ای از مقاله «خاورمیانه، مناقشات درون بورژوازی و موقعیت رژیم ایران» نوشته ناصر پایدار می‌باشد که قسمت‌هایی از آن اندکی تغییر داده شده است. همانگونه که در متن اصلی آمده “طبقه کارگر ایران و توده‌های کارگر منطقه و دنیا نیز نه فقط نمی‌توانند” نسبت به این تحولات “بی تفاوت باشند، که مجبورند و چاره‌ای ندارند جز آنکه با درایت و تیزبینی رادیکال سرمایه ستیز به واکاوی آنها پردازند و راهبردها و چاره‌اندیشی‌های خاص طبقاتی خود را اتخاذ کنند. بحث حاضر نیز حاصل درک همین نیاز است.”

******

برای خیلی‌ها تعجب‌آور بود وقتی که می‌دیدند ترامپ در لباس رئیس جمهور امریکا به دنبال روابط محبت آمیز با دولت پوتین است؛ در حالی که یکسره از جدال با چین می‌گوید. گفتگوی پاره، پاره‌کردن عهدنامه «تجارت آزاد امریکای شمالی» (نفتا) را پیش می‌کشد، بر پایان عمر مفید «پیمان آتلانتیک شمالی» ( ناتو)، پای می‌فشارد، فرمان کشیدن دیوار در این یا آن مرز امریکا را صادر می‌کند، خاتمه تعهدات ایالات متحده در قرارداد زیست محیطی پاریس را اعلام می‌دارد، از الزام تعهد کشورهای اقمار امریکا به تقبل هزینه‌های امنیت خود و خرید این امنیت از پنتاگون و دولت ایالات متحده می‌گوید و خیلی حرف‌های حیرت آور دیگر بر زبان می‌راند. این عربده‌ها و خط و نشان کشیدن‌ها طبیعتاً شگفت آور، بعضاً مضحک و پرتناقض بودند، اما آنچه بورژوازی فاشیست حاکم عظیم‌ترین قدرت دنیای سرمایه‌داری در دل بحران اقتصادی سرمایه می‌توانست بر زبان آرد همین‌ها بود. این پراکنده گوئیها و ضد و نقیض بافی‌ها در واکنش فاشیسم به سونامی بحران اقتصادی موضوعیت پیدا می‌کردند.

فاشیسم، خروش بربریت و درندگی بورژوازی زیر فشار بحران‌های اقتصادی سرمایه است. طغیان خشم لایه‌ها و بخش‌هائی از طبقه سرمایه‌دار است که تنها راه چنگ‌اندازی بر بیشترین سهام سودها و سرمایه‌ها و قدرت‌ها را در گرو کنار زدن هر چه وسیع‌تر شرکا، ستیز با رقبا و در صورت لزوم راه‌اندازی بدترین جنگ‌ها می‌بیند. فاشیسم یک برنامه، یک نوع روایت نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی و حقوقی سرمایه‌داری، یک الگوی خاص بورژوازی برای برنامه‌ریزی و مدیریت نظام بردگی مزدی نیست. بالعکس خروش آشفته و هیستریک محافلی از طبقه سرمایه‌دار است که در دل بحران اقتصادی، از غیبت کبرا و صغرای جنبش کارگری جهانی و از فروماندگی شرکای طبقاتی خود بهره‌برداری می‌کند. بر موج نارضائی وعصیان عقب مانده‌ترین و مفلوک‌ترین قشر توده کارگر سوار می‌شود. زمام کارها را در دست می‌گیرد. بر تخت قدرت سرمایه می‌نشیند و می‌کوشد تا با تمامی راه‌ها و به همه اشکال انسان‌ستیزانه، اولاً لایه‌ای از کارگران را زیر آوار توهم و جهل مدفون نگه دارد، ثانیا کارگران را وادار به جنگ علیه هم‌زنجیران خود سازد، جنگ طبقه کارگر علیه طبقه کارگر راه اندازد، ثالثاً و بالاخره با همه حریفان و شرکا و رقبا بر سر ریال به ریال اضافه ارزش‌ها دست و پنجه نرم نماید. فاشیسم اهل برنامه، سیاست و استراتژی سنجیده، پژوهش شده، دوراندیشانه و مبتنی بر هماهنگ‌سازی منافع درازمدت و کوتاه‌ مدت سرمایه‌داری نیست، بالعکس محصول موقعیتی است که سیاست‌ها، راهبردها، راه‌حلها و برنامه‌ریزی‌های بورژوازی برای مقابله مؤثر با موج بحران‌ها بی‌خاصیت شده است. 

«انتخابات» اخیر ریاست جمهوری امریکا، فاشیسم را قدرت تازیدن داد. «ترامپ»، در نقش نماد کمیک این فاشیسم بر تخت حکمرانی عظیم‌ترین قطب سرمایه جهانی نشست. شاید عده‌ای بگویند که سرمایه اجتماعی امریکا اسیر چنان فازی از شدت بحران نیست که فاشیسم‌زا باشد!! این حرف از همه لحاظ نادرست است. در اینجا فقط به اختصار بگوییم که اگر از برخی حوزه‌های استثنایی، آن هم در زمان‌های زودگذر چشم پوشیم، کل سرمایه جهانی دهه‌ها است که در ورطه یک بحران سهمگین غیرقابل پایان غوطه می‌خورد. بحران از ذات سرمایه، از اوج‌گیری ترکیب ارگانیک سرمایه اجتماعی یک کشور یا کل سرمایه جهانی، از افزایش مستمر انباشت سرمایه و پیشی گرفتن نرخ انباشت از نرخ تولید اضافه ارزش می‌جوشد. بارآوری نیروی کار در عظیم‌ترین بخش سرمایه جهانی به صورت غول آسا رشد کرده است. متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه تا چشم کار می‌کند بالا رفته است. نرخ انباشت سرمایه ابعاد خیره کننده پیدا کرده است. نرخ اضافه ارزش‌ها افزایش افسانه‌ای یافته است، اما با توجه به حجم انباشت و متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه‌ها، نرخ سود مستمراً رو به کاهش می‌رود. کل این عوامل بانگ می‌زنند که بحران حتا برای دوره‌های بسیار کوتاه از وجود سرمایه جهانی قابل جدا شدن نیست. در این میان آنچه به سرمایه‌داری مجال ماندن داده است زمین گیری جنبش ضد سرمایه‌داری طبقه کارگر جهانی است. به یمن این زمین گیری فاجعه‌بار است که سرمایه امکان یافته است گام به گام مکانیسم‌ها و راهکارهای مؤثرتری برای اشکال گوناگون سرشکن‌سازی بار بحران بر دوش توده کارگر در درون خود بیافریند و علیه این طبقه اعمال کند.

سرمایه‌داری در همه جای دنیا آبستن عروج فاشیسم است. ترامپ و تیم او به عنوان مظهر فاشیسم و البته نوع قرن بیست و یکمی آن، راهی کاخ سفید شدند و از فردای آن روز با همین جهت‌گیری وارد گفتگو و معامله با قطب‌ها، دولت‌ها و بلوک‌بندی‌های درون سرمایه جهانی گردیدند. همه تلاش دولت ترامپ در خاورمیانه بر این محور متمرکز است که اولا بورژوازی عرب مشتری کارخانه‌های تولید سلاح در امریکا را راضی نگه دارد و از روی نهادن به سوی دولت‌های دیگر فروشنده سلاح منصرف کند. ثانیاً عظیم‌ترین سهم مبادلات خارجی کشورهای حوزه خلیج و خاورمیانه را نصیب امریکا سازد و بازار داخلی این ممالک را حوزه گردش هر چه فعال‌تر و پرسودتر سرمایه‌های ایالات متحده گرداند، و بالاخره و از همین راه‌ها سهم بورژوازی امریکا از خوان یغمای اضافه ارزش‌های حاصل استثمار کارگران خاورمیانه و دنیا را افزون‌تر بنماید. برای حصول این هدف و طبیعتا برای حمایت از دولت اسرائیل باید آتش جدال میان بخش‌های مختلف بورژوازی و دولت‌ها در منطقه را تا سرحد امکان مشتعل نگه دارد. باید سناریوی رفع خطر جمهوری اسلامی از سر کشورها را پیش کشد و جنجال نماید. حمایت بی قید و شرط از جنگ افروزترین بخش بورژوازی اسرائیل، ابراز تمایل به تشدید ستیز با رژیم اسلامی ایران و سخن از ابطال «برجام» نیز در زمره همین نعره‌های هیستریک فاشیستی بود.

استراتژی پیشین امریکا، در رابطه با خاورمیانه و خلیج، جهت گیری متفاوتی داشت. شالوده کار برای دولت اوباما آن بود که راه ورود سرمایه‌های امریکایی و اروپایی به حوزه‌های انباشت داخلی ایران را هموار کند. سرمایه اجتماعی ایران را تا آخرین مرز ممکن، با سرمایه‌های ممالک غربی و بیش از همه امریکایی، در درون بازار داخلی ایران و در سطح جهانی به هم بیامیزد و یکی سازد. حاکمان وقت ایالات متحده می‌اندیشیدند که اگر چنین شود، اگر سرمایه‌های اروپایی، به ویژه امریکایی در بازار داخلی ایران و دنیا چنان وضعی یابند. اگر این سرمایه‌ها بخش پیوسته و جدانشدنی و تعیین کننده درون سرمایه اجتماعی ایران گردند، اگر حوزه‌های نفت و گاز، پتروشیمی، خودروسازی، لاستیک، مخابرات، تکنولوژی اطلاعاتی و سایبری، انرژی هسته‌ای، آموزش و پژوهش و تسلیحات پذیرای پیش‌ریز سرمایه‌های قطب غربی سرمایه‌داری جهانی شوند، آنگاه همه چیز تغییر خواهد کرد. این سرمایه‌ها خواهند بود که پیچ و خم سیاست و دیپلماسی و روابط خارجی و رویکرد جمهوری اسلامی در خاورمیانه و دنیا را رقم خواهند زد، اوباما و سرمایه‌داران حامی او باور داشتند که با این کارها اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان حکومتی و نیروهای درون و حاشیه قدرت سیاسی سرمایه در ایران و عاشق سینه‌چاک سازش با امریکا تقویت می‌گردند، رقبای آن‌ها، تا حد زیادی منزوی می‌شوند، بیت رهبری، تریبون‌های امامان جماعت، حوزه علمیه و بالاخره و از همه این‌ها مهم‌تر سپاه پاسداران و بسیج توسط سرمایه‌های ایرانی شریک و آمیخته با سرمایه‌های امریکائی و اروپایی به «راه راست» خواهند آمد. توافق نامه هسته‌ای دستور کار دولت اوباما این مسیر را می‌پیمود. همین جهت‌گیری، دولت روز امریکا را از تشدید مخاصمات میان عربستان و کشورهای خلیج با جمهوری اسلامی، از تقویت یک قطب در مقابل قطب دیگر، حتا از انباشتن بیش از حد زرادخانه نظامی ممالک ساحل خلیج  باز می‌داشت.

این رویکرد با رئیس جمهوری ترامپ و میدان‌داری ناسیونال فاشیسم بورژوازی، دستخوش تغییر جدی گردیده است. از منظر ترامپ قرار نیست سرمایه‌های امریکایی یا اروپایی، راهی حوزه‌های انباشت داخلی ایران شوند و در آنجا با حساب و کتاب «بزک نمیر بهار میاد» سیاست گذار گردند. بحث بر سر تلاش عاجل برای افزایش فوری سهم سرمایه‌داری ایالات متحده در اضافه ارزش‌های بین‌المللی است. یک راه مهم حصول این هدف فروش هر چه افزون‌تر تسلیحات به کشورهای خریدار و در رأس آنها عربستان سعودی و امارات و کویت و جوامع مشابه است. برای این کار باید بر طبل تخاصم این ممالک با جمهوری اسلامی کوبید، باید طرح تشکیل جبهه متحد اعراب و اسرائیل در مقابل رژیم حاکم ایران را جنجال نمود، باید این یا آن مرکز نظامی سوریه را موشک باران کرد، باید از طرح بزرگراه اقتصادی، امنیتی بغداد امان حمایت کرد و از ورای همه این‌ها به متحدان حوزه خلیج نوید همراهی داد. در بندهای این جهتگیری هیچ اصراری بر پاره، پاره کردن برجام نیست، اما اخلال هر چه ژرف‌تر در پروسه اجرا و اهداف و تبعات اقتصادی و سیاسی این تفاهم نامه یک الزام جدی است. این کار اولا، شیرازه فروپاشیده چرخه تولید سرمایه اجتماعی ایران را از بازسازی باز می‌دارد. جمهوری اسلامی را در موقعیت ضعیف‌تری قرار می‌دهد، کفه توازن قوا در خاورمیانه را به زیان این رژیم و به سود متحدان ایالات متحده تنظیم می‌کند، میدان‌داری رژیم ایران در سوریه و عراق و یمن و جاهای دیگر را آماج فشار می‌گیرد و همه این‌ها در کنار هم رضایت خاطر اسرائیل و کشورهای عرب حوزه خلیج و سهم هر چه کلان‌تر اضافه ارزش‌ها برای امریکا را تضمین می‌نماید. ثانیا، دست رقبای اروپایی ایالات متحده را در سرازیر ساختن سرمایه‌های خود به ایران می‌بندد. تراست‌های عظیم صنعتی و مالی این قاره و دولت‌های عضو اتحادیه اروپا، حتا چین و روسیه و سایر کشورها را در سطحی وسیع زیر فشار زیادت طلبی‌ها، باج خواهی‌ها و خراج‌گیری‌های سرمایه اجتماعی و دولت امریکا قرار می‌دهد.

در چنین شرایطی بیشترین کوشش دولت روحانی یا بخشی از بورژوازی ایران آنست که به صور مختلف، در صفوف نیروهای دست به کار برپایی قطب قدرت ضد جمهوری اسلامی در منطقه شکاف اندازند. در مناقشات گذشته و حال میان عربستان و قطر، کویت و عربستان، امارات و شیخ نشین‌های دیگر، همه اینها با عراق سنگر گیرند و به تعمیق هر چه افزون‌تر این شکاف‌ها پردازند. دومین حوزه تلاش سرمایه‌داران اصلاح طلب – و اصول گرا – دامن زدن حتی المقدور به تضادهای رشد یابنده اقتصادی، استراتژیک و بین‌المللی میان بورژوازی روسیه و چین و جوامع مشابه با امریکا و بهره‌گیری حداکثر از این تصادمات است. دولت روحانی از طریق گشایش چشم‌اندازهای دلپذیرتر برای سودهای سرشارتر سرمایه‌های روسی و چینی در بازار داخلی ایران، بسط دامنه همکاری‌های پرهزینه میان ایران و روسیه در سوریه و منطقه یا امتیاز دادن‌های دیگر تلاش می‌کند تا از وجود این دولت‌ها و قطب‌ها برای کاهش فشار امریکا و متحدانش بر خود و اقتصاد فروپاشیده سرمایه‌داری ایران بهره گیرد. برنامه‌ریزی برای جلب سرمایه‌های اروپائی و داخلی نمودن این سرمایه‌ها، گشایش چشم‌اندازهای وسوسه انگیز کسب سودهای نجومی برای تراست‌های غول‌پیکر صنعتی و مالی اروپا، هموارسازی راه برای استثمار هر چه وحشیانه‌تر توده‌های کارگر ایران توسط این سرمایه‌ها نیز از جمله برگ‌های دیگری است که تیم روحانی می‌کوشد با بازی آنها بر مناقشات جاری میان اتحادیه اروپا و دولت ترامپ به سود خود اثر گذارد. دولتمردان روز سرمایه با چرخیدن در پیچ و خم این داد و ستدها، امتیازدادن‌ها و همه جا و بدون هیچ استثنا، «ذبح عظیم» طبقه کارگر در آستانه سوداندوزی‌های طلائی سرمایه جهانی، از فروپاشی باز هم وخیم‌تر چرخه ارزش افزایی سرمایه اجتماعی ایران جلوگیری بنمایند.

تغییرات در سیاستهای حکومت امریکا، مجادلات درون ساختار قدرت سیاسی سرمایه‌داری ایران را تشدید می‌کند. لایه مهمی از بورژوازی و به طور مشخص بخشی از سرمایه‌داران سپاهی، صاحبان شماری از تراست‌های عظیم مالی و صنعتی، نیروهای زیادی در درون جناح موسوم به اصول گرا وضعیت جدید را فرصتی مناسب برای تسویه حساب با رقبای حکومتی و پیشبرد سیاست‌های دیرینه منطقه‌ای و بین‌المللی خود می‌بینند. این بخش بورژوازی و شرکای سپاهی و اصول‌گرای دولت روحانی بر خلاف بسیاری از پندارها، چه در داخل و چه در خارج، سیاست‌های همیشگی خود را دنبال خواهند کرد. شالوده کار این جناح حاکمیت آنست که به مداخله‌گری‌ها و زیادت‌خواهی خود ولو با برخی افت و خیزها و جلو، عقب رفتن‌ها حتما ادامه دهد. نقش خود را در سوریه تقویت نماید. بر دامنه اقتدار و دخالت خود در عراق بیافزاید. سازمانیابی میلیتاریستی نیروهایش در منطقه را وسعت بخشد. هزینه‌های همه این کارها را بپردازد. در راه تحقق نقشه‌های مشترک امریکا، عربستان سنگ‌اندازی کند.

رویکرد جدید امریکا در خاورمیانه، این بخش بورژوازی و این جناح قدرت سیاسی سرمایه‌داری ایران را قوی‌تر نخواهد ساخت اما قدرت مانور و میدان‌داری بسیار بیشتری خواهد بخشید. موضوعی که به نوبه خود ثبات و امنیت مورد نیاز سرمایه‌های خارجی و رؤیای گروههای صنعتی و مالی ایرانی منتظر شراکت با تراست‌های بین‌المللی را دچار اخلال می‌سازد. تلاش بخش دیگر بورژوازی برای بده و بستان با دنیای سرمایه‌داری را اسیر سنگلاخ می‌کند و مشکلات تا کنونی دامنگیر چرخه ارزش افزائی بخش مهمی از سرمایه اجتماعی ایران را پابرجا و چه بسا وخیم‌تر می‌سازد.

این نکته نیازمند تأکید است که در شرایط موجود جهان و دقیق‌تر بگوییم در فاز انحطاط انفجاری نظام سرمایه‌داری اظهار نظر پیرامون آینده، حتا آینده نزدیک رخدادها سخت است. تناقضات سرشتی تولید سرمایه‌داری تا آن جا کهکشانی و زلزله آفرین است که هیچ ثباتی برای هیچ رویکردی و هیچ تضمینی برای بقای هیچ سیاست هیچ بخش بورژوازی در هیچ کجای دنیا مقدور نیست. سرمایه‌داران، نمایندگان فکری و دولتهای سرمایه زیر موج کوبنده این تناقضات و بحران‌ها، لحظه، به لحظه تصمیم می‌گیرند، برنامه‌ریزی می‌کنند، تغییر سیاست و جهت‌گیری می‌دهند، دست به کار فاجعه‌آفرینی‌های جدید می‌گردند و به هر توحش تازه دست می‌زنند. این وضعی است که سرمایه و گسترش تاریخاً بی‌سابقه ابعاد بحران‌زایی و بحران‌خیزی سرمایه حتا بر نمایندگان سیاسی و فکر خود تحمیل کرده است. در چنین وضعی تحلیل و شناخت آنچه دولت‌ها در سالها و ماهها یا حتا روزهای آتی پیش خواهند گرفت، هیچ آسان نیست و هزاران اگر و اما و قید و شرط را قابل یادآوری می‌سازد.

مسأله اساسی، پیامی است که این تصویر و کلا سیر رویدادهای روز به طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران می‌دهد. کل داده‌ها، گویا و صریح یک چیز را هشدار می‌دهند. بخش‌های مختلف بورژوازی جهانی و ایران آماده هر نوع ماجرا آفرینی فاشیستی در منطقه هستند. بحث به هیچ وجه بر سر وقوع جنگ میان این کشور و آن کشور یا این قطب و آن قطب نیست، هر چند که حتا بدترین جنگ افروزی‌ها نیز به محض اقتضای نیازهای سودافزایی سرمایه‌ها کاملا محتمل و غیر قابل چشم پوشی است. احتمالات زیادی را درباره روند روز اوضاع می‌توان لیست نمود. تصادمات میان دولت‌ها و قطب‌ها ممکن است انفجارآمیز شود و ممکن است راه تعدیل پیش گیرد. بحران آفرینی‌های جمهوری اسلامی در منطقه شاید وسیع‌تر یا بالعکس دچار افت شود. دولت روحانی ممکن است عظیم‌ترین فتوحات را در عرصه جذب سرمایه‌ها و سرمایه گذاری‌ها به دست آرد و ممکن است دست از پا درازتر شاهد وخیم‌ترین شکست‌ها شود. غیرقابل تصور نیست که بورژوازی امریکا تداوم جهت گیری‌ها، داد و ستدها و ماجرا آفرینی‌های ترامپ را خلاف منافع استراتژیک خود بیند و تا عزل وی از ریاست جمهوری پیش تازد، متحدان عربستان ممکن است زیر فشار تعارضات درون قطب بندی جاری هر کدام راه خود گیرند و شاید هم منسجم‌تر و متفق‌تر شوند. بحران جاری سرمایه‌داری ایران می‌تواند بسیار کوبنده‌تر و ویران کننده‌تر شود و شاید هم برای چند روزی راه فروکش پیش گیرد. کل این‌ها در شرایط موجود دنیای سرمایه‌داری خارج از دایره انتظار نیست. همه ممکن است اتفاق افتند یا نیافتند. در این میان یک چیز جای هیچ نوع تردید ندارد و وقوع آن حتمی است.

در کلیه این حالت‌ها فشار استثمار و تعرض و تهاجم سرمایه به زندگی توده‌های کارگر فقط افزون تر، افزون‌تر و باز هم افزون‌تر می‌گردد. بحث رونق اقتصادی سرمایه‌داری در میان نیست، اما فرض کنیم که اتفاق افتد. حتا در این صورت ابعاد شبیخون‌ها و تهاجمات سرمایه به زندگی و بهای نیروی کار توده‌های کارگر از روزهای غرش بحران کمتر نخواهد شد. جناح اصلاح طلب و اعتدال گرای درون یا حاشیه ساختار قدرت جمهوری اسلامی ممکن است بیش از پیش مقهور جناح رقیب شود و ممکن است چنین نشود. در هر دو حالت، هیچ نان تازه‌ای به سفره خالی توده کارگر اضافه نخواهد گردید. هیچ تقلیلی در ابعاد فشار قهر و سرکوب سرمایه علیه جنبش کارگری پدید نخواهد آمد. از تبعیضات فاجعه بار جنسی کاسته نمی‌شود و دامنه اجبار رعب انگیز کودکان به کارهای طولانی یا شمار کودکان کار رو به کاهش نخواهد رفت. دریوزگی‌های بی نهایت رقت انگیز، نفرت بار و شرم آور نسل درس خوانده و دانشگاهی طبقه کارگر ایران برای گرفتن «آزادی» و دموکراسی و فضای باز سیاسی از بارگاه جناح اصلاح طلب و اعتدال گرای بورژوازی بیش از پیش پس زده خواهد شد. طول زمان تعویق پرداخت دستمزدها دچار تقلیل نمی‌شود. هیچ بهبودی از هیچ لحاظ در معیشت و شرایط کار و زندگی توده‌های کارگر پدید نمی‌آید. اینکه سرمایه‌داری دهها بار بیش از پیش به کام موج بحران افتد یا به قله رونق‌ها صعود کند، اینکه حجم انباشت سالانه سرمایه ده برابر گردد، یا روند افت بپیماید، اصلاح طلبان کل اهرمهای قدرت را به دست گیرند یا از ساختار قدرت سیاسی بیرون افتند، کل این‌ها هر گونه که رخ دهد، سوای فشار سهمگین‌تر استثمار، زندگی رقت بارتر و سرکوب وحشیانه‌تر اعتراضات توده کارگر هیچ نوید دیگری در آستین ندارد.

در این میان فقط یک چیز و فقط همین یک چیز است که در کلیه این حالتها و در شرایط وقوع هر کدام این احتمال‌ها می‌تواند تضمین کننده مطمئن بهبود زندگی، فضای بازتر سیاسی، کاهش تبعیضات جنایتکارانه جنسی، بهداشت و درمان و آموزش بهتر و نهایتاً رهائی واقعی استثمار شوندگان کارگر باشد. فقط قدرت پیکار ضد سرمایه‌داری این طبقه است که می‌تواند چنین معجزه‌ای به بار آرد. سازمان یابی وسیع شورائی و ضد کار مزدی این قدرت یگانه راه خروج از این وضعیت، یکتا ضامن تاختن ما به سوی کاهش فقر، گرسنگی، زن ستیزی، آلودگی‌های زیست محیطی، گورخوابی، کارتن خوابی، جنگ‌های منطقه ای، آوارگی، کودک فروشی، اعتیاد، فحشاء و سایر بدبختی‌ها و سرانجام رهائی واقعی  و فرجامین است. همه جناحهای حاکم طبقه سرمایه‌دار، کل اپوزیسیون‌های بورژوازی در ایران و جهان، تمامی منادیان اصلاح طلبی و اعتدال گرا و سوسیال دموکرات و لیبرالیسم و چپ و راست بورژوازی همه توان خود را در تیر کرده و می‌کنند تا بر روی همین واقعیت عریان، همین بدیهی‌ترین حقیقت تاریخ پرده اندازند. صدای این جناح‌ها، باندها، توهم پردازان و متوهمان در روزگار ما از همیشه بلندتر و نعره‌های آنان از همه دوره‌های دیگر تاریخ دلخراش‌تر است. در سراسر جهان عربده سر می‌دهند که عصر تحولات ریشه ای، عصر پیکار راستین طبقاتی، عصر تغییر بنیادی و پایه‌ای وضعیت روز، عصر انقلابات عظیم تاریخی، عصر نابودی سرمایه‌داری به پایان آمده است!! در ایران سالیان متمادی است که عظیم‌ترین بخش بورژوازی در لباس اپوزیسیون در گوش کارگران می‌خواند که دوره اعمال قدرت طبقاتی، دوره جنگ علیه سرمایه، دوره صف آرائی رادیکال در مقابل طبقه سرمایه‌دار به انتها رسیده است!!. گروههای زیادی از این جماعت، بخشی از طبقه بورژوازی حاکم هستند که خود برای استقرار و تحمیل جمهوری اسلامی سرمایه بر طبقه کارگر، از هیچ خشونت و بربریتی ابا نکرده اند و اینک عربده سر دادند که زمان اصلاحات و آشتی طلبی و گریز از مبارزه و اعمال قدرت است!!. بخش دیگر این جمعیت اپوزیسیون‌هایی هستند که تا دیروز زیر بیرق سرنگونی طبی توخالی فراطبقاتی از کارگران می‌خواستند تا پشت سر آنها صف بندند، بساط دیکتاتوری حاکم را در هم پیچند و آنان را بر تخت قدرت بنشانند و اینک عربده سر می‌دهند که باید به همین نظام دخیل بست، در سازش باز کرد، بساط مماشات و توسل به آستان حاکمان سرمایه پهن کرد!! سوای این، جمعیت کثیر دیگری هم عین همین عوامفریبی‌ها را تکرار می‌کنند، کار این عده از همه فاجعه بارتر و نفرت انگیزتر است. اینان نسل درس خوانده و دانشگاهی طبقه کارگرند!!. اما در نهایت شرم آوری همین فریب‌ها را به خورد پدران و مادران کارگر خویش می‌دهند. راه زندگی، راه زنده ماندن، راه حصول مطالبات، راه رهایی فرجامین توده‌های کارگر دورافکندن کل این فریبکاری‌ها، دروغ پردازی‌ها، گمراهه آفرینی‌ها، توهمات و ادامه پیکار هر چه نیرومندتر، سازمانیافته‌تر و شورائی‌تر ضد سرمایه‌داری است.