آنچه اکنون در جامعه ایران، شاهدش هستیم، آنست که برای اولین بار بخشهایی از طبقه کارگر، زن، مرد، دانش آموز، دانشجوی این طبقه بدون آویختگی به هیچ اپوزیسیون طبقه سرمایه دار، با بیزاری از مجاهدین، برائت از سلطنت طلبان، و سایر مافیای شکارچی قدرت، شعار سرنگونی رژیم اسلامی سر می دهند. کل اپوزیسیون آنچنان از درون پوسیده، از بیرون فرسوده، رسوا و فاقد مقبولیت است که نه فقط خودش یارای هیچ میدانداری ندارد، که هیچ قطب دنیای سرمایه داری نیز حاضر به تحمل هزینه امامزاده کردنش نمی باشد. تا جائی که به دولت ها مربوط است، از یکسو می کوشند تا کل خیزش را وثیقه فشار مؤثرتر بر جمهوری اسلامی برای متقاعد نمودن رژیم به همسوئی با بلوک بندی غربی سرمایه جهانی سازند، از سوی دیگر متناسب با سیر رخدادها، داده های لازم آلترناتیویابی را هم جستجو کنند.

بخش برخاسته طبقه کارگر خیزش خود را در سرنگونی «همه با همی» و «جبهه واحد سرنگونی طلبی» فاقد هویت ضد سرمایه داری منجمد ساخته است. با گفتن اینکه «همه ایرانی هستیم»!! «کارگر و سرمایه دار، بنی آدم اعضای هم، هستند»!! پای نجات میهن در میان است!! دشمن واحدی داریم!! همه با هم باید قدرت سیاسی حاکم را به زیر کشیم، با این کار همه مشکلات حل و ایران آبادان می گردد!! عملا راهی را می روند که این اپوزیسیون ها آرزو دارند!!، شعارهائی را سر می دهند که حرف دل آنان است!! خیزش کنونی هنوز در باره معاش، رفاه، حقوق، آزادی 60 میلیون نفوس توده کارگر، سرنوشت کار، تولید و زندگی این طبقه پس از سقوط جمهوری اسلامی سرمایه داری ساکت است. فریاد می زند که رژیم اسلامی حاکم را نمی خواهد، خواستار نابودی ولایت فقیه است، ضد حجاب اجباری است، حاضر به تحمل تبعیضات زن ستیزانه نیست، غرب ستیزی حاکمان دینی را نمی خواهد و با سکنه هیچ کشوری سر جنگ ندارد. «آرمانهای» حاضر معترضان در همین حد است. این همان است که اپوزیسیونهای فرصت طلب و شکارچی قدرت می خواهند. اما فرض کنیم لیست بالا خیلی طولانی تر گردد. برچیدن بساط بیکاری، کندن ریشه فقر، پایان دادن به گورخوابی و بی سرپناهی، علاج بی آبی، بهداشت، درمان، آموزش، مبارزه علیه آلودگیهای زیست محیطی و خیلی مطالبات دیگر هم به این لیست اضافه شود. پرسش اساسی آنست که تضمین تحقق این مطالبات از کجا می آید؟ پاسخ خیزش اعتراضی روز به این سؤال تا لحظه حاضر یک چیز است. همه با هم، متحد و یکصدا، در جبهه ای واحد، بدون هیچ تفرقه و اختلاف، جمهوری اسلامی را ساقط سازیم، همه چیز برای بعد، با سقوط رژیم همه مشکلات حل خواهد شد!! و این همان سمی است که اپوزیسیون های مختلف بورژوازی به مغز کارگران تزریق و در شعور آنها کشت کرده اند.

توده کارگر در حال خیزش و طغیان، با بسنده کردن به سرنگونی طلبی توخالی توجهی ندارد که در جهنم سرمایه داری زندگی می کند، فراموش می کند که در این دوزخ بشرسوز، اسلام، قصاص، ولایت فقیه، خرافات فاجعه بار، همه و همه، عصای دست سرمایه و ابزار حاکمیت سرمایه داری هستند. رژیم جمهوری اسلامی، برای تقرب به عالم بالا و ثواب اخروی دست به اعمال آنها نمی زند، جمهوری اسلامی دولت سرمایه است که بربرمنشانه ترین قوانین را از گورهای تاریخ نبش و به عنوان سلاح ماندگاری سرمایه داری، تضمین حاکمیت، سرکوب توده معترض به کار می گیرد. حتما گفته خواهد شد که دولت های دیگر هم قدرت سیاسی سرمایه اند اما چنین نمی کنند. این حرف غلط نیست، اما ریشه تفاوت ها در مذهبی یا سکولار بودن، لائیک یا دیندار بودن، محافظه کار یا لیبرال بودن، فاشیست یا سوسیال دموکرات بودن آنها نیست، برعکس فقط قدرت پیکار ضد سرمایه داری توده کارگر، سهم سود طبقه سرمایه دار از کل اضافه ارزشهای بین المللی، بضاعت سرمایه داران و دولت آنها برای عقب نشینی در مقابل انتظارات فوری و آتی جنبش کارگری است که این طبقه یا حاکمانش را به سوی این و آن الگو، ایدئولوژی، مدل حکومتی، دیکتاتوری فاشیستی، دینی، نژادی یا رخت پرفریب دموکراسی، مدنیت، حقوق بشر می راند. کارگر ایرانی باید دریابد که سرمایه داری ایران مستقل از دینی، سکولار، جمهوری، سلطنتی، غربی یا شرقی بودن رژیم سیاسی آن، هیچ منفذی به سوی هیچ میزان رفاه، حقوق اجتماعی و آزادی به روی او باز نمی کند. سقوط رژیم حاکم روز در بهترین حالت، شاید و فقط شاید بساط فشارها و محدودیت های آزار دهنده دینی را برچیند، افقی که انقلاب «زن، زندگی، آزادی» هیچ چیز فراتر از آن در چنته ندارد.

با همه اینها فرض کنیم که جنبش اعتراضی جاری با آرایش، ظرفیت، ترکیب قوا، رویکرد و مشخصات موجودش رژیم را ساقط سازد، جنبشی که فاقد هر میزان بار طبقاتی ضد سرمایه داری است، از سرمایه ستیزی ابا دارد، از نام کارگر و بیان تعلق طبقاتی فرار می کند، در گمراهه «همه با همی» سرگردان است، این جنبش در فردای سرنگونی با فقر، فلاکت، گورخوابی، حاشیه نشینی، با محرومیت از آموزش، بهداشت، درمان، حداقل معیشت و رفاه انسانی، با آلودگی های زیست محیطی، که یکایک آنها مولود سرمایه داری هستند چه خواهد نمود؟! توهمات را میلیمتری عقب رانیم گذاریم و فردای به اصطلاح پیروزی خیزش سرنگونی طلبانه بدون بار ضد سرمایه داری را پیش روی خود مجسم کنیم. 60 میلیون نفوس توده کارگر «انقلاب زن، زندگی آزادی» کرده اند!! این 60 میلیون زیر فشار نرخ استثمار 1500 درصدی هستند و زیر ضربات دهشتنزای این استثمار موحش، شیرازه هستی آنها از هم پاشیده است، آب ندارند، نان ندارند، برای درمان کودک سرطانی خود پول ندارند، هیچ بیمارستانی، پزشکی، درمانگاهی آنها را راه نمی دهد، خیلی ها زیرفشار گرسنگی مجبور به تن فروشی هستند، جوانانشان بیکار، خسته و درمانده از جستجوی شغل تنها طریق زنده ماندن را فروش نیروی کار به سرمایه دار تاجر مواد مخدر می بینند، برخی هم مشغول فروش کلیه و سایر اعضای بدن برای سیر کردن اولاد گرسنه خود هستند. این 60 میلیون کارگرغرق در تکثرگرانی، انقلاب کبیر «زن، زندگی، آزادی» را به فرجام رسانده اند، بساط ولی فقیه، حجاب اجباری، شورای نگهبان، حکومت دینی را جمع کرده اند. اما این کارها را نه از سنگر پیکار ضد سرمایه داری، نه درسنگلاخ خشک جنگ علیه بردگی مزدی، نه با آرایش قوای طبقاتی سرمایه ستیز خود که با ذبح عظیم خویش در مناسک نسخه پیچی گرازان شکارچی قدرت، نه با شعور آگاه طبقاتی خود که با سر بورژوازی، نه از ورای مشق اعمال قدرت آگاه طبقاتی که آویزان به دموکراسی فریبای رنگین کمانی، نه با تکیه بر قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری که منجمد و منحل در هیاهوی کثیف و دروغ «همه با همی» و سرنگونی طلبی توخالی فراطبقاتی، انجام داده اند، به همین دلیل هم اوج انتظارشان کماکان کارگر ماندن و در عین حال بهره مند از «آزادی»، «حق»، «امنیت»، معاش اولیه است!!. ( کوسه و ریش پهن) 60 میلیون کارگر بیرق فتح عظیم در دست، سرود آزادی بر لب در وضعیتی که چند سطر بالاتر تصویر کردیم، در جهنمی چنان مشتعل، تفتان که با گوشت پوست و خون دهها میلیون کارگر اسیر نرخ استثمار 1500 درصدی می سوزد، هیچ آهی برای هیچ سودائی در بساط ندارد، «انقلاب کرده!!»، «ایران را آزاد نموده»!!، «زندگی را پس گرفته»!!! به اطراف خود نگاه می کند و می پرسد که تکلیف شکم گرسنه، بدن برهنه، بی آبی، گورخوابی، مداوای فرزند بیمارش و میلیون ها درد دیگرش چه می شود؟ تا می خواهد لب به سخن گشاید سرمایه داری خشمگین، غران، با تمامی سبعیت بر سرش فریاد می کشد که وقت بازسازی نظم اقتصادی، سیاسی، خروج از بحران، آغاز رونق، از سرگیری انباشت، توسعه طلائی صنعت، صعود به قله رفیع رقابت، کسب سهم خیره کننده در اضافه ارزش های بین المللی است. 60 میلیون کارگر تقلا می کنند به حرف آیند و فریاد زنند گرسنه ایم، کارتن خواب و حاشیه نشین و غرق در فلاکت و فقریم، اما سرمایه داران جدید با قوای تازه نفس، زمین زیر پای آنها را می لرزانند که چه وقت این حرف ها؟؟!! انقلاب کرده اید، «ایران را آزاد ساخته اید»، مملکت مال شماست، به مراکز کار خود باز گردید، بسیار بیشتر از پیش کار کنید، کار، کار بیشتر، وقت تحمل نرخ استثمارهای 2000 درصدی بجای 1500 درصدی است. زمان بزرگترین فداکاریها است، قبول فقر، گرسنگی، شرائط کار بدتر برای اعتلای «صنعت ملی» افتخار است!! روان کورش نگران آینده ایران است!! سرمایه از زبان مالکان جدیدش این اخطارها را نه با سرودهای نرم و لطافت آمیز که با ارتش، پلیس، و هزاران «نیروی انقلابی» و سرکوبگر «ملی» به اجرا می گذارد، بساط آزادی بیان و تشکل را بر می چیند، سندیکاها و احزاب چپسرگرم رونق بخشی به دکان و دکه های خود را سرکوب می کند، همان کاری که بورژوازی فاشیست اسلامی در روزهای بعد از 22 بهمن کرد. سرمایه داران سابق و لاحق در فردای سرنگونی، خود را فاتح برحق، حاکم جدید، مالکان بلامنازع کل حاصل کار و استثمار نسلهای متوالی توده کارگر می بینند، این بار نه در لباس و چهره اسلامی که با عمله کراواتی آریائی، منشور کورش، جنگی موحش را بر سر تقسیم سودها و قدرت ها راه می اندازند و دهها میلیون کارگر را هیزم شعله های آن می سازند.

از خیزش محبوس در مجرد سرنگونی، بیگانه از پیکار علیه نظام سرمایه داری، هیچ گاه، در هیچ کجا، زیر هیچ بیرقی، هیچ ذره رفاه و آزادی برای توده کارگر حاصل نشده است. اگر جنبش های فاقد بار ضد بردگی مزدی و غوطه ور در سرنگونی طلبی توخالی، در طول قرن بیستم، فرزندان ناهموار اردوگاهی زادند، در قرن بیست و یکم چیزی سوای طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام، جبهة النصره و فجر لیبی تحویل این جهان نخواهند داد. طبقه کارگر ایران اگر بخواهد دچار چنین سرنوشتی نشود فقط یک راه دارد، باید بساط همه با همی و سرنگونی طلبی تهی از بار ضد سرمایه داری را جمع کند، شاغل، بیکار، صنعتی، خانه دار، معلم، نظافتچی، متخصص، ساده، کارگر ساختمان، تکنیسین کامپیوتر، بهیار، پرستار، راننده، مهندس، دانشجو، دانش آموز به مثابه یک طبقه سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری وارد میدان شوند. با تصرف تمامی مراکز کار و تولید، خارج سازی حاصل کار نسلهای متوالی خود از چنگال طبقه سرمایه دار، آماده جامعه گردانی شورائی لغو کار مزدی گردند. جنگ واقعی ما جنگی علیه سرمایه است، جنگ را به میدان واقعی خود منتقل کنیم، سرنگونی جمهوری اسلامی را سرنگونی طلبی ضد سرمایه داری سازیم.