تکامل سرمايه‌دارى، تکامل پروسه انفصال همه سويه انسان از کار خویش و تعریف کارش بود. اين پروسه اکنون در شروع  قرن بيست و يک به نقطه اوج خود رسيده است و بيگانگى انسان با فرآيند کار و توليد و خویشتن خود تا آخرين مراحل تعميق پيش رفته است. بشر که در هزاره های پيش زير فشار سطح نازل دانش اسيرخرافه ایمان به خدايان بود، اينک در قله رفيع دانش و آگاهى و توسعه تکنيک و کشف رموز طبيعت، هزاران بار بيشتر اسير قدرت مطاع سرمايه است. اين بار، ديگر، ضعف علمى بشر نيست که او را به پرستش خدايان واداشته است، محصول کار اوست که در هيات سرمايه بر مسند فرمانروايى کره ارض جلوس نموده است. اين قدرت عظيم مادى است که کار انسان را تعريف مى‌کند.  در باره اين که کارگران دنيا چه توليد بکنند يا نکنند، حرف اول و آخر را مى‌زند. صدها ميليون کارگر جهان را در مراکز توليد اسلحه براى ساختن گلوله، موشک، تانک يا انواع بمب‌هاى اتمى، ئيدروژنى و میکربی استخدام مى‌نمايد. هيچ يک از اين کارگران نه آدمکشند و نه در زمان استخدام خويش از اين که حاصل توليدات‌شان در کجا؟ و چسان؟ چه بخش از سکنه زمين را به آغوش مرگ خواهد فرستاد، کمترين وقوفى دارند. شايد همه آن‌ها يا اکثريت غالبشان حتى از آزار دادن يک مور هم اباء داشته باشند. آنان زير فشار گرسنگى در جستجوى فروش نيروى کار خود روزى از روزهاى بيکارى متوجه مى‌شوند که کارخانه‌اى از کارخانه‌هاى شهرشان کارگر استخدام مى‌نمايد. يافتن کار و شانس نجات موقت از مرگ ناشى از فقر و گرسنگى تنها مشغله خيال آن‌ها در هنگام مراجعه به کارگزينى واحد توليد وسايل کشتار جمعى است. کارگران در آن جا شروع به کار مى‌کنند، درست همسان افراد ديگر طبقه خود که در يک مرکز دارويى يا توليد ماکارونى به کار اشتغال دارند. اين فقط و فقط سرمايه است که تصميم مى‌گيرد در اين جا اسلحه و در جاى ديگر گندم توليد شود و سرمايه نيز به حکم درونمايه وجودى خود هر نوع کم و زياد در توليد اين يا آن محصول را به ميزان سود حاصل و به الزامات سودآورى بيشتر و بيشتر خود موکول مى‌کند. چند ده ميليون کارگر شاغل در مراکز توليد وسايل کشتار جمعى همسان کل طبقه کارگر جهانی هيچ نوع دخالتى در تعريف کار و تعيين سرنوشت کار خود ندارند. عين همين رابطه در مورد کل شيوه توليد سرمايه‌دارى و بند بند پروسه کار این نظام مصداق دارد. اين که امروز چند درصد کل نيروى کار دنيا در عرصه توليد وسايل معيشتى، رفاهى، آموزش، درمان و حوزه های دیگر تأمین نيازهای زندگی بشر مشغول کارند، هيچ آمار دقيقى در دست نيست، اما به يقين بيش از 60% طبقه کارگر بین المللی در استخدام مراکزى هستند که فرآورده کار و توليدشان نه فقط هيچ ربطى به نيازهاى معيشتى و رفاهى انسان‌ها ندارد، که بالعکس به نوعى در خدمت تخریب سلامت جسمی و تعالی فکری آنان است.

توليد، خريد و فروش انواع مواد مخدر امروز يکى از پرسودترين عرصه‌هاى انباشت سرمايه در سراسر جهان است. وقتى که در جامعه ‌اى مانند ايران روزانه فقط 5 ميليون تن ترياک و هروئين و حشيش به فروش مى‌رسد، ميزان داد و ستد اين مواد در دنیا به خوبى قابل حدس است. در همين جامعه ايران يک جمعيت چندين ميليونى از نيروى کار به صورت پليس، پاسدار، نيروى نظامى ارتش، بسيجى، انواع گشت‌هاى کنترل و ايذاء زنان، ژاندارم، وزير، وکيل، نماينده پارلـمان، جاسوسان وزارت اطلاعات، کارکنان نخست وزيرى و وزارتخانه‌هاى ديگر، زندانبان، کارکنان محاکم قضايى و غيره دست اندرکار تحميل نظم بردگى مزدى بر طبقه کارگر هستند. آمار اين عمله و اکره عظيم چندين ميليونى را به سراسر جهان سرمايه‌دارى بسط دهيد و تصور کنيد که سرمايه کار انسانى را چگونه تعريف مى‌کند و سرنوشت پروسه کار بشر را چگونه رقم مى‌زند؟! اينها فقط نمونه است. نمونه‌هايى که هر کدام به صورت قطعه‌اى از يک پازل در کنار هم کل جهان کاپيتاليستى را تصوير مى‌کنند. در لحظه حاضر در جامعه ‌اى مانند آمريکا مجموع نيروى کار شاغل در عرصه توليد محصولات کشاوزرى چيزى حدود 2% و در بخش صنعت فقط 12% است اما شمار خدمه FBI، CIA و ساير نهادهای اختاپوسی برنامه ریزی و اجراى نظم سرمايه‌دارى بسیار بیشتر از اين ارقام است، حال در نظر بياوريد که:

– کل کارگران و کارکنان صنايع نظامى آمريکا نيز در عداد همين 12% هستند؛

– درصد عظيمى از محصولات صنايع غيرنظامى نيز همسان صنايع نظامى نه در خدمت پاسخ به احتياجات معيشتى و رفاهى شهروندان، که بالعکس در خدمت تخريب همه نوعى زندگى بشر هستند.

– محصولات صنعتى آمريکا در عرصه‌هاى گوناگون بخش عظيمى از بازار جهانى سرمايه‌دارى را زير پوشش خود دارد؛

– در حوزه‌هاى کشاورزى نيز بسيارى از توليدات ربط چندانی به مايحتاج زيستى و رفاهى انسان‌ها ندارند؛

– توليدات کشاورزى آمريکا در همه جاى بازار جهانى مورد داد و ستد است،

– درصد قابل توجهى از کل پروسه کار در صنعت و کشاورزى صرف تهيه موادى مى‌شود که فرآورده‌هاى غذايى توليد شده را به نفع سرمايه و به زيان سلامتى بشر تغییر شکل می دهند و بالاخره و مهم‌ تر از همه اين که اگر هم در قلمرو صنعت و کشاورزى يا هر عرصه ديگر کار و تولید دیگر، محصولات مورد نیاز معيشت و رفاه آدم‌ها تولید می شود، نه با اين هدف که فقط به عنوان کالائی براى بازار و دستيابى به سود است.

همه اینها و فراوان نکات مشابه را در نظر آورید و آنگاه حساب کنيد که رابطه مردم کارگر آمريکا با کل پروسه کار و توليد در اين کشور به عنوان نمونه ‌اى از کل جهان سرمايه‌دارى چيست؟ جواب ساده است، در نظام سرمایه داری فقط سرمايه است که کار انسان و هدف توليد را تعريف مى ‌نمايد. انسان در پروسه کار بطور کامل منحل است و بيگانگى کارگر با فرآيند کار در بالاترين فاز ممکن قرار دارد. سرمایه به عنوان یک رابطه اجتماعی  در متن تقسیم کار خودویژه و همنواز خود، جريان گسست توليد کنندگان از کار و تسلط کار مرده یا سرمايه بر کار زنده را به تمامى سطوح و ابعاد زيست مدنى و فردى بشر تسرى داده و آن را به فرجام رسانده است. قانون ارزش بر کل اشکال فعاليت انسانى و نحوه ابراز حيات آحاد بشر مسلط است و به موازات آن نقش انسان‌ هاى توليد کننده در تعيين هدف و نوع توليد، چگونگى توزيع و مصرف و تعريف کار اجتماعى بطور کامل منتفی است. کار توسط سرمايه تعريف مى‌شود. هر چه تولید سود کند و سرمایه افزا باشد کار است و در غیر این صورت پروانه کار بودنش ملغی است. کار ممکن است غذا و پوشاک و مسکن بیافریند يا سلاح‌هاى شيميايى و هسته‌ ای به بار آرد، تن پوشى بر اندام اين يا آن انسان گرسنه شود يا گلوله داغی بر قلب یک مبارز ضد سرمایه داری گردد. بيمارستان، دارو و وسايل جراحى باشد يا بمب شود و بر سر ميليون‌ها کودک و پير و جوان فرو ريزد. مدرسه و دانشگاه و مهد کودک گردد يا آلات شکنجه و  و چوبه دار تحویل دهد. در تمامى اين حالات کار است مشروط به اینکه اضافه ارزش تولید کند یا نیاز پروسه تولید اضافه ارزش و افزایش هر چه بیشتر سود باشد. تنها ملاک و معيار  تشخیص کار سودآور بودن آن است. نتيجه مستقيم و جبرى تعريف کاپيتاليستى کار، گسست مطلق و همه سويه ارتباط ميان کار با نيازهاى واقعى زيست مادى، مدنى و رفاهى انسان است. آنسان که مثلا در هر روز 30 هزار کودک زير فشار بى دارويى جان خود را از کف مى‌دهند و درست در همان حال ميزان بودجه نظامى سالانه دنيا با کل درآمد دو ميليارد و ششصد مليون سکنه کره زمين برابرى می کند. عظیم ترین بخش نيروى کار کارگران چاپ جهان صرف توليد رکلام‌ها و تبليغات فروش کالاهاى سرمايه‌داران مى ‌گردد و هم زمان چند صد ميليون کودک دنيا از هر نوع امکان آموزش و پرورش محروم می مانند. بخشى از کار انسانى که توسط سرمايه بين‌الـمللى فقط به مصرف توليد سلاح مى‌رسد، معادل همان مقدار کارى است که صرف هزينه معيشتى و بازتوليد نيروى کار 60% کل جمعيت کره زمين می گردد. از ديد سرمايه تولید نيازهاى معیشتی و رفاهى همان هدفى را دنبال مى‌کند که توليد وسائل قتل عام توده‌هاى انسانى. توليد مواد بيمارى زا با توليد داروهای مورد نیاز درمان بیماری ها هیچ تفاوتی ندارد، منوط به اینکه هر دو سودآور باشند. آنچه يکى را بر ديگرى مرجح مى‌سازد، فقط اضافه ارزش بیشتر موجود در آن است. توليد سرمايه‌دارى پروسه جدايى انسان از کارش را با پروسه تکه پاره نمودن انسان‌ها بر مبناى الزامات تقسيم کار سرمايه‌دارى و اين دو را با پروسه جدايى مطلق کار آدم‌ها از نيازهاى واقعى زيست مادى و رفاهى و مدنى آن‌ها يک جا به هم مى‌آميزد و در همين رابطه بيگانگى انسان با پروسه کار و از خودبيگانگى بشر را در ابعادى بسيار دهشت بار گسترش و عمق مى‌دهد. در سوسياليسم دقيقا عکس آنچه گفتیم صدق می کند.

ادامه دارد

برگرفته از کتاب «سوسیالیسم، اقتصاد و سیاست» نوشته م.الف (ناصر پایدار)