«کشت و صنعت هفت تپه» در تمامی طول دهه‌های اخیر، یکی از پرخروش‌ترین و پرشورترین کانون‌های اعتراض و مبارزه کارگران در جامعه ما بوده است. اگر بگوئیم که در این فاصله طولانی چندین ده ساله، توده‌های کارگر این مجتمع، هیچ سالی را بدون کارزار و جنگ و ستیز جدی علیه شدت استثمار و تعرضات سرمایه به پایان نبرده‌اند، مسلما سخن اغراق‌آمیزی نگفته ایم. این مبارزات طبیعتاً فراز و فرود داشته است. گاه روند اوج پیش گرفته است و گاه دچار افت شده است. در سال‌های دهه 60 حتی در روزهای اوج جنگ آفریده سرمایه و دولت‌های سرمایه‌داری ایران و عراق، در شرایطی که جمهوری اسلامی هر نفس کشیدن هر کارگر را با مستمسک شرایط جنگی! در نطفه خفه می‌ساخت باز هم کارگران هفت تپه، به رغم موقعیت ویژه این مجموعه عظیم صنعتی و نزدیکی بسیار زیاد آن به کانون‌های مشتعل جنگ، دست از مبارزه نکشیدند. آنها اعتصابات توفنده‌ای را  در همین سال‌ها علیه تهاجمات سرمایه، سرمایه‌داران دولتی و دولت سرمایه سازمان دادند. کارگران در دهه 80 بر دامنه این اعتراضات، به صورت بسیار بی‌سابقه‌ای افزودند. حماسه‌ها آفریدند. اعتصاب را از محیط محدود مرکز کار به سطح شهر کشاندند، با حماسی‌ترین راه‌بندان‌ها نظم سامان‌پذیری سرمایه و چرخه تولید سرمایه اجتماعی را به ورطه اختلال و فروپاشی انداختند. از ساکنان کارگر شهرهای دزفول و شوش و جاهای دیگر طلب هم‌رزمی و همبستگی طبقاتی کردند. با قیام شورانگیز خود شرایطی پدید آوردند که اهالی این شهرها هم‌صدا و متحد به صفوف خروشان پیکار آنها پیوستند. کل منطقه را از زن و مرد و بزرگ و کوچک کارگر در حمایت از خواست‌های اولیه انسانی خویش به صف نمودند. توده‌های کارگر «کشت و صنعت هفت تپه» همه این رخدادها، میدان‌داری‌ها و افتخارات را در کارنامه کارزار خود ثبت و ماندگار دارند.

در دل  این مبارزات، رویکرد سندیکاسازی و آویختن کارزار توده کارگر به دار قانون! و نظم ضد کارگری سرمایه، همواره برای یافتن جای پا در میان کارگران تلاش می‌کرده است. این رویکرد در دوره‌های مختلف ضربات سنگینی نیز بر مبارزات کارگران وارد ساخته است و ضایعات بسیار تعیین کننده‌ای بر جای نهاده است. در همان دهه 80 در روزهایی که پویه کارزار توده کارگر کشت و صنعت هفته تپه، می‌رفت تا سراسر خوزستان را در جدال میان کار و سرمایه غرق کند، در شرایطی که کارگران لوله‌سازی و برخی مراکز مهم صنعتی دیگر خوزستان به حمایت از همه خواسته‌های هم‌زنجیران هفت تپه‌ای خویش برخاستند، در اوضاع و احوالی که هزاران کارگر مقیم شوش و دزفول و جاهای دیگر برای انسداد بزرگ‌راه‌های داد و ستد سرمایه در خوزستان، با کارگران نیشکر هم‌سنگر گردیدند، آری درست در چنین وضعی، سندیکالیست‌ها پرچم سندیکاسازی بلند نمودند و چند ماه بعد،  یکی از همین سندیکاچی‌ها، با بیشترین وقاحت و بی‌شرمی در شبکه‌های اجتماعی مختلف نوشت که سندیکای دست ساخت وی موفق شده است بساط مبارزات و اعتراضات و راهپیمائی‌ها و راهبندان‌های کارگران را برچیند! به سرمایه‌داران اطمینان دهد که بازار پر رونق سوداندوزی آنها آماج کارزار کارگران نخواهد شد، او به گونه‌ای وقیح نوشت که اینک امنیت سرمایه تأمین است و سرمایه‌داران و توده کارگر در صلح و آشتی هستند. او می‌بالید که توانسته است آتش خشم کارگران علیه سرمایه‌داری و سرمایه‌داران را خاموش سازد. مبارزات سالیان دراز چندین هزار کارگر هفت تپه داغ تأثیر سندیکالیسم و سندیکالیست‌هایی از این قماش را هم بر جبین دارد اما فراموش نکنیم که رفرمیسم راست اتحادیه‌ای در ایران همواره و در همه دوره‌ها، «ابتر» مادرزاد بوده است. سندیکالیسم جنبش ضد سرمایه‌داری طبقه کارگر را در گورستان نظم سرمایه دفن می‌کند و هزینه این خاکسپاری را هم از سرمایه‌داران و دولت آنها مطالبه می‌کند! اما طبقه سرمایه‌دار و دولت سرمایه‌داری ایران در هیچ زمانی حاضر به تحمل این هزینه سنار و سی شاهی نبوده است. به همین خاطر هم کشتی تلاش سندیکاسازان همیشه اسیر گردباد و محکوم به غرق در بحر بلا است. کوشش سندیکالیست‌های هفته تپه‌ای هم سرنوشتی سوای این نیافت. امام زاده دست ساخت آنها مطابق معمول از شمول لطف قانون سرمایه محروم ماند و قادر به اعجاز خیلی زیادی در عرصه فریب کارگران نشد، با این وجود بدون تأثیر هم باقی نماند. دو نتیجه قابل تعمق به بار آورد. اول اینکه برای مدتی موج مبارزات کارگران را به عقب راند و از خروش انداخت، نتیجه دوم نیز زندانی شدن طولانی مدت  عده‌ای از معماران سندیکا بود.

کارگران هفت تپه  در کنار این مبارزات پرشکوه، البته پاشنه آشیل‌ها، ضعف‌ها و کاستی‌های معین و مهمی نیز داشته‌اند. این مبارزات به طور واقعی مهم، درس‌آموز و قابل تجربه‌آموزی بودند. اما در نهایت تأسف، کارگران درس زیادی از این رخدادها نیاموختند. همه شواهد بانگ می‌زد که توده کارگر هفت تپه به جای سندیکا‌سازی، به جای اینکه راه چاره را در مذاکره و چون و چرا با صاحبان سرمایه جستجو کنند، به جای آنکه دنبال اجماع با سرمایه‌داران برای حصول خواست‌های خود باشند، به جای اینکه عده‌ای را در بالای سر خود قرار دهند تا پروسه این مذاکرات و داد و ستدها و چون و چراهای بی‌فایده بدفرجام را پی گیرند، به جای همه این‌ها باید فقط به قدرت پیکار طبقاتی خود اتکا می‌کردند، باید این قدرت را شورایی سازمان می‌دادند، از درون این شوراها باید آگاهی و ظرفیت رویارویی خویش، توان خود برای بسیج حمایت هم‌زنجیران، بسیح پشتیبانی‌های گسترده کارگری از مبارزات خود را بالا می‌بردند. از درون شوراها راه می‌افتادند و سفره دل پیش همه کارگران در کارخانه‌ها و مراکز دیگر کار، در خوزستان و در سراسر ایران باز می‌نمودند. آنها می‌توانستند چنین کنند، می‌توانستند حمایت همه نوعی میلیونها کارگر، از جمله حمایت مالی آنها را جلب نمایند. از همه اینها تعیین کننده‌تر و بنیادی‌تر، می‌توانستند پروسه کارزار روز خود را پویه برپایی یک جنبش وسیع و سراسری و شورایی ضد سرمایه‌داری کنند. تاریخ زندگی بشر در دوره‌های مختلف، تاریخ مبارزه طبقاتی، مالامال از شکل‌ها و نوع این میدان‌داری‌ها توسط استثمار شوندگان و صد البته متناسب با داده‌ها و عوامل و شرایط خاص هر دوره است. این نیز در زمره بدیهی‌ترین بدیهیات است که کارگران میلیون‌ها بار بیش از همه استثمار شوندگان و فرودستان پیشین ظرفیت انجام و پیشبرد این تلاش‌ها و کارزارها را دارند. کارگران هفت تپه چنین نکردند، جنبش کارگری ایران و جهان بدبختانه از سالیان متمادی پیش تا آن روز چنین نکرده بود و در این گذر هیچ درس ارزنده‌ای برای هم‌زنجیران هفت تپه‌ای ما در کارنامه خود نداشت. یک چیز بسیار روشن است که ناتوانی و اهمال کارگران از پیگیری چنین پروسه‌ای از کارزار طبقاتی در آن روز کل مبارزات سال‌های بعد آنها را زیر فشار عوارض خود داشته است. درست به همان گونه که جنبش کارگری جهان و ایران هر روز که می‌گذرد به گونه‌ای بسیار کوبنده‌تر، فرساینده‌تر و مرگ‌آورتر تاوان جدایی از ریل راستین کارزار شورایی ضد سرمایه‌داری را می‌پردازد. آنچه در سال پیش و با شروع سال جاری تا حال کارگران انجام داده‌اند نیز به وضوح بار همین عوارض را بر پیشانی دارد. چند هزار کارگر زیر تازیانه فقر و گرسنگی، ماه‌های زیادی از سال را در حال اعتصاب بودند. علیه فشار استثمار سرمایه می‌جنگیدند. رابطه میان خود با سرمایه‌داران و دولت سرمایه را رابطه استثمار شونده و استثمارگر، رابطه طبقه فروشنده نیروی کار و فرودست با  طبقه سرمایه‌دار و حاکم، رابطه طبقه قربانی ارزش افزایی، سودجوئی و خودگستری سرمایه با شیوه تولید و مناسبات مبتنی بر سود می‌دیدند. آنان در سه ماهه اول سال سه بار اعتصاب کردند که در قیاس با مدت مشابه سال پیش رشد چشمگیری داشت. شمار اعتصابات کارگران در سراسر شش ماه اول سال 95 فقط یک اعتصاب بود. این تعداد در شش ماهه دوم همان سال به ده رسید. در فاصله میان مهر تا اسفند 95  کارگران ده بار و هر بار برای چند روز چرخ کار و تولید را از کار انداختند. در هر دو نیم سال، اعتصاب تنها شکل مبارزه کارگران را تعیین نمی‌نمود. در نیمه نخست سال شاهد هفت تجمع عظیم اعتراضی هم بودیم. نوعی از مبارزه که در نیمه دوم آن سال نیز با همین شمار تکرار شد. در سال 95، بخش‌های مختلف مجتمع بزرگ بطور پراکنده دست به اعتصاب می‌زدند اما در اواخر همان سال کارگران فصلی نی بر، روزمزد، 1300 کارگر بخش صنعتی، آنان که در کارخانه نیشکر کار می‌کردند و دیگر کارگران نی بر و راننده  تقریبا به طور همزمان اعتصاب کردند. این اعتصاب با شرکت 3000 کارگر برگزار شد و مدت ده ماه تمام ادامه داشت. رخدادی که اراده آهنین و عزم راسخ توده کارگر برای تحمیل خواسته‌های خود بر صاحبان سرمایه و دولت سرمایه‌داری را نشان می‌داد. اعتصابی که به همین دلیل آتش خشم سرمایه‌داران را برافروخت. قوای سرکوب دولت سرمایه وارد میدان شد، دست به شبیخون زد، با این وجود کارگران ایستادگی کردند و به مبارزه ادامه دادند. آنها خود بارها فریاد زدند که سوای پیکار هیچ چاره دیگری ندارند. گفتند که خودشان و فرزندانشان گرسنه هستند، قادر به پرداخت اجاره بهای خانه مسکونی نیستند، عده زیادی بیکار شده بودند و خشم ناشی از بیکاری و فقر و فلاکت و گرسنگی خود را در تشکیل اجتماعات اعتراضی به نمایش می‌نهادند. مبارزات نیمه دوم سال 95 با اعتصاب مهرماه آغاز شد. 1200 کارگر رسمی، روزمزد و اخراجی همصدا و متحد اعلام اعتصاب کردند. مبارزه و خواباندن چرخ کار و تولید تداوم یافت. در  بهمن ماه به صورت جهشی سیر صعودی پیمود. 3000 کارگر مجتمع هفت تپه یک جا برای مدت ده روز دست از کار کشیدند. کارگران بسیار عاصی بودند. ماهها بود که کار می‌کردند و هیچ ریالی دستمزد نمی‌گرفتند. شمار کثیر بازنشستگان با تأخیر چندین ماهه بیمه ایام بازنشستگی گرسنگی و باز هم گرسنگی می‌خوردند.  اعتصاب 3000 نفری کارگران صاحبان سرمایه را دچار هراس کرد. کوشیدند تا گامی عقب بنشینند و صد البته که این عقب نشینی را، دورخیزی برای تحمیل فشار باز هم بیشتر بر توده‌های کارگر سازند. سرمایه‌داران به کارگران نی بر، یک ماه و به کارگران بخش صنعتی و گروهی از کارگران بخش کشاورزی یک ماه از ماه‌ها، دستمزدهای معوقه را پرداخت کردند! اقدام تمسخرآمیز و بیش از حد جنایت آمیزی که طوفان خشم کارگران را به دنبال آورد. در اینجا بود که کل کارگران مجتمع هفت تپه وارد میدان کارزار شدند. آنها اعلام اعتصاب کردند و خواستار دریافت بدون قید و شرط تمامی مزدها و مطالبات معوقه خویش گردیدند. اعتصاب ادامه یافت و در یازدهمین روز خود (16 بهمن 95) وارد فاز طغیان شد. کارگران که از وعده‌های بی اساس و سراسر فریب و نیرنگ سرمایه‌داران به ستوه آمده بودند، بر شدت اعتراض افزودند. در همین روز بود که قوای سرکوب رژیم اسلامی سرمایه موج تازه‌ای از یورش و سرکوب و بگیر و ببند را آغاز کرد. کارگران تمامی درهای ورودی شرکت را بر روی نیروهای نظامی سرمایه مسدود کردند و مانع ورود آنها و مدیران مجتمع گردیدند. در همین زمان بود که صاحبان سرمایه و دولت سرمایه‌داری مهره ترفند تازه‌ای را وارد صفحه شطرنج کشمکش‌ها کرد. فرماندار شهر شوش بساط توطئه بی شرمانه تفرقه اندازی پهن کرد. 1500 کارگر نی بر کنتراتی و بازنشسته را با وعده و وعیدهای توخالی فریب داد. در صفوف کارگران شکاف انداخت. شیرازه اتحاد کارگران از هم گسست و اعتصاب عظیم بهمن ماه بدون هیچ نتیجه قابل لمسی به نقطه پایان خود رسید.  خیلی‌ها در تحلیل این شکست بر دسیسه پردازی‌ها و برنامه ریزی‌های سرمایه‌داران و دولت سرمایه انگشت می‌نهند. آنان بر وجود شکلهای گوناگون قراردادها، استثمار کارگران با شرایط متفاوت در حوزه‌های مختلف مجتمع و مسائل ناشی از تقسیم کار سرمایه‌داری انگشت می‌گذارند و همین‌ها را عوامل مهم عدم اتحاد چندین هزار کارگر شرکت یا آسیب پذیری پایه‌های این اتحاد و پیکار مشترک می‌بینند. این که نظام سرمایه‌داری برای جلوگیری از تشکیل صف متحد پیکار کارگران به هر جنایت و ترفندی دست می‌زند، سوای مصداق ضرب المثل معروف « چشم بسته غیب گفتن» هیچ چیز دیگر نیست. چنین به نظر می‌رسد که این جماعت نظریه پرداز تحلیل گر! چشم به راه لطف و عطوفت نظام بردگی مزدی برای باز گذاشتن راههای اتحاد و همدلی توده کارگر در مبارزه علیه استثمار و شدت استثمار سرمایه‌داری است. اما واقعیت چیست؟ معضل بسیار سهمگین کارگران هفت تپه، همان معضل ریشه‌ای است که دامنگیر همه کارگران ایران و جهان و جنبش کارگری بین المللی است. مشکل کارگران هفت تپه غوطه وری فرساینده در گمراهه‌ها و بی راهه‌های سالیان دراز تحمیل شده از سوی اپوزیسیون‌های بورژوازی و رویکردهای مختلف رفرمیستی است. کارگران هفت تپه باید دریابند که بدون تبدیل شدن به یک قدرت متحد ضد سرمایه‌داری، بدون اعمال این قدرت علیه سرمایه و طبقه سرمایه‌دار و دولت سرمایه‌داری، بدون ایفای نقش سازنده و رادیکال در شکل گیری، استخوان بندی و بالندگی جنبش سراسری شورایی سرمایه ستیز کل کارگران، آری بدون این کارها، هیچ گاه و تحت هیچ شرایطی از شر وضعیت فلاکت بار موجود و از زیر تیغ گرسنگی و فقر و بی مسکنی و بدبختی خلاص نخواهند گردید. آنها باید یقین حاصل کنند که هر میزان حتی کمترین و نازل‌ترین بهبود در وضعیت دامنگیر آنها نیازمند تلاش پیگیر و سنجیده برای سازمانیابی شورایی قدرت طبقاتی خود و کمک مؤثر به سازمانیابی سراسری شورائی ضد سرمایه‌داری کل جنبش کارگری ایران است. کارگران هفت تپه باید دریابند که جماعت چندین هزار نفری آنها متشکل از مشتی نی بر، شکرساز، دروگر، صنعت کار، لوله کش، راننده و خوشه چین نیست. آنها افراد صنف‌ها و رسته‌های مختلف نمی‌باشند، این دسته سازی‌ها همگی لباس فریب و وارونه پردازی سرمایه‌اند. آنچه اساسی است آنست که کل آنها بردگان مزدی، فروشندگان نیروی کار، تولید کنندگان کل اضافه ارزش‌ها و سرمایه‌ها هستند. همگی کارگر و آحاد طبقه کارگرند. نقطه عزیمت آنها اینجا است. با رجوع به این شاخص باید راه متشکل شدن پیش گیرند و شورایی و ضد سرمایه‌داری متحد گردند. اگر کارگران هفت تپه سالیان متمادی است می‌جنگند اما وضع زندگی آنها هر روز از روز پیش بدتر می‌شود، تنها به این دلیل است که برای تبدیل شدن به یک قدرت متشکل، آگاه، شورایی و ضد سرمایه‌داری هیچ گام مؤثری بر نداشته‌اند. توسل آن‌ها به اعتصاب و اعمال قدرت جمعی، راه اندازی شمار متعدد اعتصابات در طول یک سال بدون هیچ تردید، نقاط بسیار پر درخشش، تابان و آموزنده مبارزات آنها است. کارگران هفت تپه از این لحاظ در قیاس با خیلی از هم‌زنجیرانمان کیلومترها جلوتر هستند. خروش  متحد آنها برای تعطیل چرخه تولید سود و سرمایه بسیار پرشکوه و قابل تقدیس است. اما مشکل کاملا تعیین کننده و فرساینده اینجا است که فعالان کارگری هم‌زنجیر ما در هفت تپه هیچ گاه از این حد فراتر نرفته‌اند. دست به کار برپائی شوراهای ضد سرمایه‌داری خود نشده‌اند، راه خانه کارگران کارخانه‌ها و مراکز دیگر کار در خوزستان و استان‌ها و شهرهای دیگر ایران را پیش نگرفته‌اند. در سال‌های نخست دهه 80 وقتی که کارگران لوله سازی خوزستان و برخی کارخانه‌های دیگر به حمایت از مبارزات آنها برخاستند، این پشتیبانی پر ارج یاران را مقدمه‌ای برای گشایش فصل‌های درخشان پیکارهای مشترک بعدی نساختند. در خانه آن کارگران را نکوبیدند. با آنها برای برپائی جنبش شورائی سراسری طبقه خود به شور و مشورت ننشستند، به این فکر نکردند که مبارزه ما حتی اعتصابات پرشکوه و طغیان‌های حماسی سرمایه ستیز ما مادام که در حصار تنگ یک کارخانه محصور است. مادام که ما افراد یک طبقه 50 میلیونی در ایران، صدتا، صدتا یا هزار، هزار در فاصله دیوارهای این یا آن مرکز کار اعتراض می‌کنیم، مادام که پراکنده ایم، مادام که یک قدرت متحد و سازمان یافته شورایی ضد سرمایه نیستیم، کار چندانی از پیش نمی‌بریم. معضل کارگران هفت تپه این است. 

اعتراض کارگران در اسفندماه 95 نیز ادامه یافت. در این ماه نی برها، رانندگان تریلی و تراکتور به اعتصاب پیوستند. اما چند ساعت بعد به سر کار بازگشتند. سایرین مبارزه را تا چند روز ادامه دادند. از ابتدای سال 1396 کارگران متوجه وضع حاد امنیتی و کنترلهای سخت پلیسی در محیط کار می‌شوند.  آنها در 21 اردیبهشت امسال در اعتراض به نصب دوربین‌های مدار بسته و اخراج 30 کارگر، دست از کار کشیدند. کمی این طرف‌تر در ماه خرداد، صاحبان سرمایه با وعده پرداخت دستمزدهای عقب افتاده و تعیین وقت معین برای بازگشت کارگران اخراجی به کار، کوشیدند تا از شروع موج مجدد اعتصابات جلوگیری بنمایند. کارگران در این ماه توانستند هم‌زنجیران اخراجی خود را به سر کار باز گردانند.

کارگران ضد سرمایه‌داری

تیر 1396