توده های کارگر ایران در شرایط حاضر و دوره جاری، نقش یکی از میدان دارترین و حادثه سازترین بخش های طبقه کارگر روز دنیا را ایفا نموده اند. شمار اعتصابات کارگری همه رکوردهای حی و حاضر را پشت سر نهاده است. بستن جاده ها، راه آهن ها، تعطیل کارخانه ها، تظاهرات فراگیر خیابانی، از کاراندازی سیستم حمل و نقل یا پاره ای نقش آفرینی های مهم دیگر کارنامه این دوره جنبش کارگری را پر کرده است. برای ارزیابی یا تعریف وضع روز این جنبش نمی توان و نباید به مؤلفه های حاصل کشفیات «دانشوران» عالیجاه یا احزاب چپ نمای بورژوازی آویخت. جای شکی نیست که سطح انتظار توده های کارگر پائین است. میدان اصلی کارزارها حصول مزدهای معوقه است. طوفان اعتراضات در فنجان بی آبی می پیچد، آتشفشان قهرها در برودت نازل ترین مطالبات یخ بسته است. کارگران متشکل نیستند، مبارزات سراسری نمی باشد و فراوان کاستی های مهم دیگر همه جا مستولی است. اینها همه واقعی هستند، اما هیچ کدام معیار معتبر سنجش مبارزه طبقاتی نمی باشند. به طبقه کارگر اروپا نگاه کنیم. سطح خواسته ها از سایر جاها بالاتر است!! «سازمان یافتگی» وجود دارد!!. حق اعتصاب!!، حق تشکل!! حق اعتراض!! حق به زیر کشیدن دولت ها و بالابردن قدرت ها!!، سیلاب بی پایان حقها از سر و کول کارگران بالا رفته است!! و همزمان «مفتخران» کسب این حقوق و دستاوردها، متحجرترین و مدفون ترین بخش فی الحال جنبش کارگری جهانی را تشکیل می دهند. وضع جبهه جنگ میان توده کارگر و بورژوازی را نمی توان با ارتفاع خواسته ها یا طول و عرض «حقوق» کسب شده اندازه گیری کرد. باید به سراغ شاخص های ریشه ای رفت. دستاوردها باید محصول اتکاء رادیکال به قدرت مستقل طبقاتی باشد. جنبش کارگری ایران برای نازلترین مطالبات می جنگد، پراکنده است، حاصل پیکار روزش نامحسوس است اما کوره تفتان اتکاء به قدرت خودجوش طبقاتی خویش است. سوء تفاهم نشود، کارگران ایران از « سرشت ویژه ای» نیستند!!! تفاوتها از زمین زندگی و پویه کارزار طبقاتی می جوشند. بورژوازی در اینجا تاریخاً حاضر به تحمل هیچ هزینه ای برای مهار موج قهر توده کارگر در باتلاق «حق» و «حق» پاسدار سرمایه نبوده است و جنبش کارگری برای چالش هر میزان تهاجم سرمایه، سوای تکیه بر قدرت پیکار روز خود راه دیگری ندیده است. نتیجه طبیعی روند چیزی است که می بینیم. کارگران همه جای جامعه را بدون احساس نیاز به هیچ «حق»، «قانون»، جواز، حزب و سندیکا پهندشت اعتصاب کرده اند، راه آهن سراسری را از حرکت باز داشته اند، شبکه حمل و نقل را به ورطه تعطیل رانده اند، جنبش عظیم دیماه را راه انداخته اند، شورش گسترده ضد بی آبی خرمشهر و آبادان را به نمایش نهاده اند، در شهرهای اهواز و ماهشهر به حمایت از همزنجیران خود برخاسته اند. همه این کارها را با استمداد از قدرت خودپوی طبقاتی انجام داده اند. قدرتی که در «حقوق» پاسدار کل ناحقی ها و حزب و سندیکا دفن نیست و باردار رادیکال ترین سرمایه ستیزی ها است. این قدرت اما اسیر سخت ترین بن بست ها است. کارساز نیست، اگر نبالد و بن بست را نشکند می فرساید و متحمل بدترین شکست ها می گردد. بن بست روز جنبش کارگری ایران کوه عظیم اندرونی سر راه بالندگی قدرت خودجوش طبقاتی اش، به قدرت انداموار، آگاه، نقشه پرداز و افق آفرین ضد سرمایه داری است. سد درونی سر راه این بالندگی کدام است؟ به اختصار بگوئیم: توده کارگر قدرت خود را به کار می گیرد، اما از شناخت لازم برای مصرف سرمایه ستیزش برخوردار نیست. وقتی راه استفاده از آن را پیش می گیرد که تهاجم سرمایه مجاری تنفسی او را بند آورده است. دستمزد ناچیزش ماههای متمادی پرداخت نگردیده است، ادامه اشتغالش ناممکن شده است. مرگ ناشی از بیکاری درب خانه اش را می کوبد. بی آبی فرزندانش آژیر شیوع مرگ می کشد. این قدرت برای او ابزار مقابله با ملک الموت اعزامی سرمایه است و خارج از این مدار تقلائی برای فهم و مصرفش نمی کند!! اسرار نهفته این قدرت بر او پنهانست، اینکه کاربردش نه مجرد دفع شبیخون مرگ زای سرمایه که جنگ واقعی طبقاتی برای نابودی سرمایه داری است حواس، فکر و چاره گری او را غرق خود نمی سازد. مشغول جدال با سرمایه است اما مرز نهائی توان خود را عقب راندن حلزونی دشمن می بیند و سرمایه را ماندگار می پندارد. چرا؟؟! زیرا که سرمایه راههای شناخت قدرتش را بر او بسته است و رفرمیسم همین نقش را زیر بیرق دیگرعلیه وی بازی کرده است. به کارگیری این قدرت، تنها در یک جنبش سازمان یافته شورائی سراسری ضد اساس سرمایه داری مقدور است. جنبشی که هر واکنش ساده قدرت خودجوش کارگران برای رفع هر تهاجم سرمایه را با صدور کیفرخواست علیه اساس جدائی انسانها از پویه تعیین سرنوشت کار، تولید و زندگی شیرازه هستی خود کند. جنبشی که تجلی، مادی، طبقاتی، انداموار، آگاه و اندیشمند همین قدرت حاضر خودجوش توده کارگر گردد. آحاد هر چه عظیم تر کارگران سلولهای زنده، اندیشنده، دخالتگر و اثرگذار آن باشند، به دار قانون، قرار و «حق» سرمایه آویزان نباشد، سندیکاسازان آن را در گورستان«حقوق» سرمایه دفن نکرده و احزاب از بسیج آن برای جایگزینی شکلی از سرمایه داری با شکلی دیگر مأیوس شده باشند. هر گونه می توانیم میداندار برپائی این جنبش شورائی گردیم. میدانداری برای تحقق این هدف را شاخص واقعی پیوندهای جنبشی کنیم. بساط همفکریابی را کنار گذاریم. دست کسانی را بفشاریم که نیاز انجام این کار را درد می کشند.                         

کارگران ضد سرمایه داری

12 تیر 97