بحث ها و گفتگوهای داخل محیط کار در خیلی موارد حول مسائل زیر چرخ می‌خورند. «نظام سرمایه‌داری بد نیست، سرمایه‌داریایران بد است. سرمایه‌داری اینجاست که شرایطی به وجود آورده تا وضع ما کارگران به این اسفناکی باشد»!! «در اینجاست که دولت سرمایه‌داری در زندگی خصوصی ما هم دخالت می‌کند، باید به فرمان حکومت رفتار کنیم، حتی نوع لباسمان و چگونگی ظاهر‌شدن ما در خیابان را هم تعیین می‌کند»، «در کشورهای سرمایه‌داری آمریکا و اروپا خیلی آزادی‌های فردی و اجتماعی وجود دارد، انواع دین و مذهب و … به رسمیت شناخته شده‌اند. از نظر اقتصادی وضع کارگران خوب است. کارگران این توانایی را دارند که به مسافرت بروند، حتی مسافرت‌های خارج کشور برای آنها چیز دور از ذهن نیست»، «اگر ما شرایط کشورهای اروپایی و آمریکا را داشته باشیم، چه غمی داریم.» ترجیع بند حرف‌ها این است که «سرمایه‌داری به ذات خود عیبی ندارد. هر عیب که هست در سرمایه‌داری ما است» مصداق شعر معروف همان شاعر که گفت: «اسلام به ذات خود ندارد عیبی – هر عیب که هست در مسلمانی ماست» اگر این دومی را علمای دین سالیان دراز به خورد ما دادند و ما را شستشوی مغزی کردند، اولی را هم امروز جناح هایی از بورژوازی مثل نقل و نبات در فضای فکر ما کارگران پخش می‌کنند تا مسخ و منجمد‌شدن و شستشوی مغزی طبقه ما به نفع نظام بردگی مزدی را به اوج رسانند. آنسان که خیلی از هم‌زنجیران ما هم با آب و تاب تمام همین خزعبلات شوم را تحویل همدیگر می‌دهند.

این حرف‌ها بدبختانه به وسیله تعدادی کارگران طرح می‌شود و ساعت ها در باره آنها گفتگو می‌گردد. اما این بحث‌ها از کجا می‌آیند؟ کارگرانی که آنها را پیش می‌کشند تحت تأثیر کدام نیروها هستند؟ آیا آنها برای این گفته‌های خود دلیلی دارند. آیا درباره آنچه می‌گویند به اندازه لازم و مقدور فکر نموده‌اند؟ فرض کنیم که شنیدن یا حتی دیدن واقعیت‌هایی آنان را به این نتیجه‌گیری ها سوق داده باشد. آیا در باره خود آن واقعیت‌ها، در باره ریشه‌ها و زمینه‌ها و علل آنها هیچ فکر کرده‌اند؟ آیا پیرامون این کلام خویش که گویا راستی، راستی، سرمایه‌داری در ذات خود خوب است و فقط جنس ایرانی آن معیوب است»!!! ذهن و فکر و شعور و شناخت خود را به کار گرفته‌اند و آنچه بر زبان می‌رانند حاصل جستجوی آگاهانه و نقادانه آنان است؟؟!!! ما در عصری زندگی می‌کنیم که سرمایه‌داری با رسانه‌های خود زمین و زمان زندگی انسان‌ها را به هم بافته است. دهه‌های متمادی پیش از آنکه سرمایه قطره، قطره هوای تنفسی ما را با انبوه مواد کشنده شیمیایی و باکتری‌های بیماری‌زا بیآلاید، میلیون‌ها برابر آن، فضای فکر و پروسه شکل‌گیری شعور و شناخت ما را با آنچه خود می‌خواسته و مصلحت کارش بوده، آلوده و مسموم ساخته است. همه این رسانه‌ها به صور مختلف دنیای سرمایه‌داری غرب به ویژه آمریکا را بهشت راستین زندگی بشر می‌خوانند. مدام روی آن تکیه می‌کنند. ساعت‌ها حول و حوش مزایای زندگی در غرب، مخصوصاً آمریکا صحبت می‌نمایند، بسیاری را بر آن می‌دارند تا برای رفتن به این سرزمین‌ها خود را به آب و آتش اندازند. بازاری به وسعت سراسر بازار سرمایه برای فروش روادید سفر به امریکا، خروج از اینجا و کوچ به نقاط دیگر، فرار از سرمایه‌داری بد و ورود به «سرمایه‌داری خوب»!!! ایجاد کرده‌اند و مستمراً توسعه می‌دهند. دامنه رونق این بازار تا جایی است که خیلی از کارگران، به ویژه اگر قادر به قرض و قوله‌ای باشند یا وسایل اولیه زندگی قابل فروشی در اختیارشان باشد راه فرار از همه بدبختی‌ها و سیه‌روزی ها را نه مبارزه با ریشه‌های این نکبت‌ها، نه پیکار علیه منشأ همه اینها یعنی نظام بردگی مزدی که فقط خروج از سرمایه‌داری بد و رسیدن به «سرمایه‌داری خوب»!!! می‌پندارند. برای این کار حاضرند از همه چیز بگذرند، همه هزینه‌ها و غرامت هایی را که در مبارزه طبقاتی قابل تحمل نمی‌دیدند در پروسه «فرار از سرمایه‌داری بد به سرمایه‌داری خوب»!!! تحمل کنند. ماهها و حتی سال‌ها تن به آوارگی دهند، در دریاها غرق گردند، خود و کودکانشان طعمه ماهی‌های دریا شوند. در گینه‌نو زیر فشار وحشیانه‌ترین فشارهای معیشتی و جسمی و روانی دست به خودکشی زنند و در یک کلام برای فرار از سرمایه‌داری بد و رسیدن به «سرمایه‌داری خوب» تمامی سبعیت‌ها، بشرستیزی‌ها، ددمنشی‌ها و بربریت‌های «سرمایه‌داری‌های خوب و خیلی خوب» را پذیرا گردند!!! این‌ها موضوعات مهمی هستند. مثل روز روشن است که ما از حق مهاجرت و پناهنده شدن انسان‌ها با همه وجود دفاع می‌کنیم. بی رحمانه‌ترین و رادیکال‌ترین کیفرخواست‌ها را علیه کل سرمایه‌داری و علیه تمامی دولت‌های سرمایه به عنوان عوامل اجبار آدم‌ها به هجرت یا فرار و امتناع کنندگان از پذیرش آنها صادر نموده و صادر می‌کنیم. همه این‌ها در جای خود از بیشترین اهمیت و موضوعیت برخوردارند. سخن مطلقاً بر سر مهاجرت و پناهنده‌شدن انسان‌ها نیست. همه بحث بر سر منطق پوشالی و پلید «فرار از سرمایه‌داری بد به سرمایه‌داری خوب»!!! است. ببینیم که اصل ماجرا چیست و این حکم، استنباط و نظریه از کجا جوشیده است. در کاویدن این موضوع باید بر چند نکته اساسی درنگ نمود و انگشت تأکید نهاد. این نکات عبارتند از:

1. در هر کجای این دنیا هر چه هست از سرمایه‌های کهکشانی سرمایه‌داران در شکل‌های مختلف صنعتی و تجاری و بانکی و مالی و کشاورزی و ساختمان و هر شکل دیگر گرفته تا خورد وخوراک و پوشاک و دارو و درمان و مدرسه و آموزش و مایحتاج اولیه معیشتی کارگران، همه و همه بدون هیچ استثنا حاصل کار ما کارگران است. این واقعیتی بدیهی است که روشنی آن از قوانین مسلمه ریاضی هم بیشتر است. هر چه هست حاصل کار و استثمار ماست اما سرمایه‌های دنیا و صاحبان سرمایه‌های مختلف موجود در جهان، هر کدام لزوماً و دقیقاً همان اضافه ارزش‌های تولید شده توسط توده کارگر مورد استثمار مستقیم خویش را به چنگ نمی‌آرند. بالعکس، چنین چیزی بسیار به ندرت اتفاق می‌افتد. این ذات سرمایه‌داری است که سرمایه‌های گوناگون با توجه به عواملی که در مجموع آنها را شرایط تولیدی می‌نامیم، بخش قابل توجهی از اضافه ارزش تولید شده توسط کارگران مورد استثمار مستقیم خود را به نفع سرمایه‌های دیگر از دست می‌دهند. یا بر عکس حجم سنگینی از سودهای تولید شده در حوزه‌های دیگر را به سمت خود سرازیر می‌کنند. توضیح کامل این روند نیازمند خیلی بحث‌ها است. بخش مهمی از جلد سوم کتاب کاپیتال مارکس و برخی متون دیگر نقد اقتصاد سیاسی او به تشریح همین پروسه اختصاص یافته است. ما قصد ورود به این بحث را نداریم. مسأله مورد تأکیدمان فقط آنست که کل سرمایه‌های یک جامعه یا به تعبیر مارکس «سرمایه اجتماعی» یک کشور می‌تواند در هر دور بازتولیدش تریلیون ها دلار اضافه ارزش حاصل استثمار کارگران جوامع دیگر را به اقلام سود خود بیافزاید و سرمایه اجتماعی برخی کشورها هم همین میزان از اضافه ارزش‌های تولید شده توسط کارگران قلمرو ارزش افزایی خود را از دست بدهند. چه عواملی در این زمینه نقش دارند. باز هم موضوع بحث حاضر نیست. یک کار که هر کارگری جهت ارتقاء آگاهی و شناخت خود بسیار به آن محتاج است درک شفاف همین مسائل از طریق رجوع به آثار مارکس و مطالعه نوشته‌های او است. راستش وقتی از تفاوت سرمایه‌داری‌ها صحبت می‌کنیم حرف‌های بسیار زیادی را می‌توان پیش کشید اما صدر و ذیل کل آنها نهایتاً به همین عامل ختم خواهد شد. این که سرمایه‌داری برخی کشورها سهم عظیم‌تری از اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر جهانی را به خود اختصاص می‌دهند و سرمایه‌داری پاره‌ای کشورها سهم کمتری را نصیب خود می‌سازند. در همین جا توضیح یک نکته مهم ضروری می‌شود. سرمایه‌داری و سرمایه داران جوامع دوم، در قبال این سیستم تقسیم سودها، مطلقاً راضی و بی تفاوت نمی‌مانند. بالعکس سراسر دنیا را بر سر کارگران قلمرو استثمار مستقیم خود و به قول عده ای «کارگران خودی»!! خراب می‌کنند. دستمزد آنها را تا سطح هیچ و شبه رایگان تنزل می‌دهند، بهای نازل نیروی کارشان را چند ماه، چند ماه و گاه این سال تا آن سال پرداخت نمی‌نمایند. راه استفاده آنها از هر نوع بیمه دارو و درمان را ساروج می‌کنند. غرامت ایام بیکاری و بیماری آن ها را به تیر می‌زنند، شرایط کار آنها را وحشتناک مرگبار و بغایت ضد‌انسانی می سازند. راه آموزش را به رویشان سد می‌کنند، فقر و فلاکت و گرسنگی و کارتن خوابی و بی‌خانمانی را شکل طبیعی زندگی آنها می‌نمایند. مجبور ساختن زیان به دو شیفت کار رایگان فرساینده و تباه‌ساز خانگی، به کارگیری این کار رایگان برای پرورش و آماده سازی نسل‌های آتی نیروی کار شبه رایگان و نگهداری معلولان و پیران و مانند این‌ها را «قانون طبیعت» اعلام می‌کنند. سایه هر اعتراض کارگران به این وضعیت فاجعه بار را به گلوله می‌بندند، هر تلاش توده کارگر برای سازمانیابی و مبارزه و جدال با سرمایه‌داری را آماج وحشیانه‌ترین شبیخون‌ها قرار می‌دهند. سراسر جامعه را مالامال از شکنجه‌گاه و زندان می‌سازند. زندان‌ها را از کارگران و معترضان علیه این سبعیت‌ها پر می‌گردانند و به هر توحش دیگر دست می‌زنند. سرمایه‌داری و سرمایه‌داران این کشورها همه این کارها را انجام می‌دهند تا از همتایان خود در جوامع نخست به لحاظ حجم عظیم سودها و سرمایه‌ها عقب نمانند. به نکته دیگری نیز در همین جا اشاره کنیم. کل اضافه ارزش‌هایی که کل کارگران دنیا در هر دو دسته این جوامع تولید می‌نمایند، با کل سودهایی که نصیب سرمایه‌داران سراسر جهان در هر دو دسته این کشورها می‌شود حتی یک ریال هم مو نمی‌زند. هر چه تمایز میان سرمایه‌داری ها است در میزان سهمی است که از این اضافه ارزش ها و سود‌ها می‌برند. برخی حصه‌های کلان‌تر درو می‌کنند و برخی سهم کمتر دریافت می‌دارند و برای جبران آنچه از دست هشته‌اند، به همان درندگی، بربریت و وحشت و دهشت‌آفرینی روی می‌نهند که در چند سطر به صورت فشرده مورد اشاره واقع شد.

حال با در نظر گرفتن مؤلفه‌های بالا به گفتگوی تفاوت سرمایه‌داری‌ها یا «سرمایه‌داری‌های خوب و بد» باز گردیم. تا آنجا که این تفاوت را در وجود سرمایه‌داری‌ها می‌کاویم، راستش سوای همان فاکتوری که توضیح دادیم چیز دیگری وجود ندارد. بر همین اساس معنی حرف کارگران ستایشگر «سرمایه‌داری خوب» این است که «سرمایه‌داری امریکا و اروپا بسیار خوب است زیرا دریا، دریا حاصل استثمار توده‌های طبقه ما در اینجا را بر کوه عظیم سودها و سرمایه‌هایی که از استثمار هم‌زنجیران امریکایی و اروپایی ما به دست آورده‌اند می‌افزایند و هم زمان شرایطی پدید می‌آرند که شرکای آنها دراینجا برای رساندن حجم سودهای خود به سودهای آنها با توپ و تانک و ارتش و زرادخانه و درنده‌ترین دیکتاتوری‌ها به جان ما افتند، حداقل معیشت و امکانات اولیه زندگی ما را قتل‌عام کنند و ما را به جهنمی اندازند که در آن می‌سوزیم!!! دوست کارگری که غرق در شور و هیجان فضل‌فروشی با هم زنجیر بغل دستی خود از «سرمایه‌داری خوب» می‌گوید در واقع بدون آنکه خود بداند این حرف‌ها را تکرار می‌کند. حرف هایی که اگر معنای واقعی آنها را بداند مسلماً احساس شرم خواهد کرد. فراموش نکنیم که شرط لازم و حتمی دستیابی سرمایه‌ها و سرمایه‌داران جوامع نخست به سودهای عظیم کهکشانی سیه‌روزی‌ها و مصیبت‌هایی است که سرمایه بر ما و بر توده‌های کارگر همه مناطق دنیا تحمیل می‌کند. اگر تراست‌های عظیم صنعتی و مالی امریکایی یا اروپایی می‌توانند کاهش حتی یک ریال فشار دهشتناک استثمار کارگران آن قاره‌ها را تحمل کنند صرفاً به این دلیل است که سرمایه های این تراست ها به همان میزان یا خیلی بیشتر در استثمار ما کارگران قاره‌های دیگر شریک می‌گردند. نظام سرمایه‌داری همه چیز را وارونه القاء می‌کند. تکنیک مدرن‌تر، صنعت پیشرفته‌تر، کامپیوتریزه شدن عالی‌تر و شمار کثیرتر ربات‌ها منشأ سودهای نجومی‌تر بخشی از سرمایه جهانی نیست. هیچ کدام این عوامل افزون کننده هیچ ریالی اضافه ارزش نیستند. ارزش‌ها و اضافه‌ارزش‌ها را فقط بخش متغیر سرمایه، صرفاً ما کارگران تولید می‌کنیم. اضافه ارزش‌هایی که کل سرمایه بین المللی را می‌سازند بخش 80 تا 90 درصدی ارزشهایی هستند که کل ما کارگران جهان می‌آفرینیم. ارزش هر کالا کار اجتماعاً لازمی است که در درون آن نهفته است. کیفیت کالا، مرغوبیت، بنجل نبودن و بودن و قدرت رقابش مسائلی مربوط به رویه ظاهر کار یا کار مشخص هستند. وقتی از کار اجتماعاً لازم بحث می‌کنیم کار مجرد انسانی متراکم در کالاها منظور است. کار مجرد با زمان محاسبه می‌گردد. تفاوت میان سرمایه‌ها و سرمایه اجتماعی کشورهای مختلف دنیا یا آنچه عده‌ای از دوستان کارگر ما زیر فشار شستشوی مغزی سرمایه، آن را «سرمایه‌داری‌های خوب و بد» می‌دانند»!!! در میزان سهمی است که از همین زمان کار پرداخت نشده ما کارگران جهان نصیب خود می‌سازند. «سرمایه‌داری‌های خوب» مورد ستایش این کارگران سرمایه‌داری ممالکی است که حصه بسیار بیشتری از این زمان کار اضافی را نصیب خود می‌کند. این مسأله مهمی است که ما می‌کوشیم تا در جاهای دیگر و نوشته‌های خاص خود به آن بپردازیم و جوانب آن را دقیق‌تر و شفاف‌تر توضیح دهیم.

2. دوستان کارگر ما در گفتگوهای فضل فروشانه خود با هم‌زنجیران دیگر پس از مدح و منقبت و ستایش بیش از حد آنچه «سرمایه‌داری‌های خوب» می نامند!!! اضافه می‌کنند که در این کشورها با این سرمایه‌داری‌ها و سرمایه‌داران خوب!!! همه چیز بر وفق مراد کارگران است. دستمزدهای بالا دارند، بیمه‌های اجتماعی خوب دارند. در زمان بیکاری بخش مهمی از دستمزدهای زمان کار را دریافت می‌کنند. برای دارو، درمان، بیمارستان، دکتر مبلغ کمی پرداخت می‌کنند. از «حق» تشکیل اتحادیه و سندیکا و جمعیت و حزب برخوردارند، در صورت احساس فشار سرمایه «حق» اعتراض، اعتصاب، تظاهرات و راهپیمایی دارند. برای آموزش فرزندان خویش شهریه نمی‌پردازند. به راحتی دولت‌ها را عوض می‌کنند. آماج تعرض قوای سرکوب قرار نمی‌گیرند، امنیت اجتماعی و شغلی دارند. در یک کلام همه چیز برایشان فراهم است، «مرگ می‌خواهند بروند قصاب‌خانه». رفقای کارگر ما ادامه می‌دهند که همه این‌ها از صدقه سر «سرمایه‌داری خوب» است و همه بدبختی ما این است که اسیر سرمایه‌داری بد شده‌ایم.

در اینکه زندگی کارگر سوئدی، نروژی، آلمانی، هلندی، انگلیسی، فرانسوی یا حتی امریکایی و کانادایی از کارگر ایرانی و خاورمیانه‌ای و افریقایی یا امریکای لاتینی بهتر است جای هیچ تردیدی نیست. اما فاجعه اینجاست که دوستان ما به گونه خیره کننده و بسیار شرم‌آوری «سوراخ دعا را گم کرده‌اند» اجازه دهید در شروع این قسمت بحث چند کلمه‌ای از پیشینه تاریخی این «سرمایه‌داری‌های خوب» در محضر فضل این دوستان بر زبان آریم. در انگلیس قطب افسانه‌ای، پر عظمت و پیش قراول سرمایه جهانی تا نیمه دوم قرن نوزدهم و گذشت سده‌ها از توسعه سرمایه‌داری آن کشور، ساعات کار توده کارگر میان 14 تا 18 ساعت نوسان می‌کرد. کارگران در مهلک‌ترین و وحشیانه‌ترین شرایط از بام تا شام مورد استثمار قرار می‌گرفتند، آنها از هیچ میزان امکانات دارو و درمان و رفاه اجتماعی برخوردار نبودند. زنان باردار تا روز ولادت فرزندانشان باید طولانی‌ترین روزانه‌های کار را تحمل می‌کردند. همین زنان را مجبور به کشیدن ارابه‌های سنگین حامل ذغال سنگ می‌کردند، فرزندان این زنان باردار زیر فشار مرگبار کار سر زا می‌رفتند و اگر متولد می‌شدند، ناقص‌الخلقه پا به دنیا می‌گذاشتند. کودکان خردسال خانواده‌های کارگری نیروی کار شبه رایگان بی‌خانمان و بدون هیچ خانه و کاشانه این «سرمایه‌داری بسیار خوب»!!! بودند و به دنبال شیفت‌های طولانی کار باید به شمار فراوان در بدترین بیغوله‌های نمور در کنار هم بیتوته می‌کردند. بسیاری از نوزادان این خانواده ها زیر فشار گرسنگی در همان روزهای نخست بعد از تولد می‌مردند. در شهر منچستر بزرگترین مرکز تولید پوشاک آن روز دنیا 50 درصد کودکان قبل از رسیدن به سن پنج سالگی جان می‌دادند. بی‌غذایی، برهنگی، بیماری، بی‌مسکنی، فقر و مرگ و میر ناشی از گرسنگی در میان کل کارگران بیداد می‌کرد. «سرمایه‌داری خوب» «جامعه فخیمه» انگلیس همه این خوبی‌ها را به اندازه کافی دارا بود!!! در فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و سایر ممالک اروپائی کارگران وضعیت بهتری نداشتند. در سوئد این اسطوره پرآوازه دموکراسی و رفاه اجتماعی سرمایه‌داری غرب زنان تا سال‌ها پس از تسلط کامل اقتصادی و سیاسی بورژوازی «حق» شرکت در « انتخابات» را نداشتند، ملاک و مجوز شرکت در انتخابات میزان دارایی افراد بود و در امریکا آنچه تا اوایل قرن بیستم بر سر توده کارگر می‌رفته است داستانی جانخراش و نفرت بار دارد. در این قطب عظیم قدرت جهان کاپیتالیستی و این الگوی رخشان «سرمایه‌داری خوب» دوستان کارگر ما همین امروز نیز بیش از 50 میلیون افراد خانواده‌های کارگری برای سیر‌کردن شکم خود و تهیه قوت لایموت باید در نهایت مذلت و خواری به «مراکز خیریه» رجوع کنند. بازپردازی زیبای مارکس از سخن «اوژیه»، «سرمایه‌داری در جایی متولد شد که از همه مساماتش گند و خون می‌بارید» رساترین و واقعی‌ترین بیان درباره این نظام است.

به بحث وضعیت بهتر کارگران اروپای غربی و شمالی یا امریکا و کانادا در قیاس با کارگران ایران و جوامع مشابه باز گردیم. وضعیت توده‌های کارگر این کشورها و قاره‌ها آن‌گونه بود که در چند سطر اشاره شد، هر چه این کارگران دارند فقط و فقط حاصل پیکارهای طولانی خونبار و گسترده آن‌ها علیه سرمایه است. در اینجا نیز اجازه دهید کمی دقیق‌تر با دوستان کارگر مدافع «سرمایه‌داری‌های خوب» صحبت کنیم. دستمزد بالاتر و رفاه نسبی روز طبقه کارگر اسکاندیناوی و آلمان و فرانسه و امریکا نه فقط هیچ ربطی به «سرمایه‌داری خوب» مورد پرستش آنها ندارد که محصول مبارزات اتحادیه‌ای و سندیکالیستی کارگران اروپا نیز نیست. دنبال نظریه‌پردازی نیستیم. واقعیت زمینی را با شعور کارگری و شواهد تاریخی نظر می‌اندازیم. در دهه 70 قرن بیستم میلادی عظیم الجثه‌ترین اتحادیه‌های کارگری در این کشورها وجود داشتند. اتحادیه کارگری سوئد 95 درصد کارگران را در عضویت خود داشت و همه این کارگران بدون استنثا عضو حزب سوسیال‌دموکرات بودند. شمار کارگران متشکل در اتحادیه‌های آلمان و به صف شده پشت سر سوسیال‌دموکراسی سر به میلیون ها می‌زد. در انگلیس قدرت اتحادیه‌ها شهره آفاق بود، جنبش اتحادیه‌ای همه‌جا در مدار اوج سیر می‌کرد. حتی در فرانسه که بازار اتحادیه‌ها کمترین رونق را داشت، بیش از 3 میلیون کارگر عضو «س ژ ت» بودند. قدرت اتحادیه‌ها هیچ کم و کاست نداشت و درست در کنار همین برج افسانه‌ای اقتدار و شکوه بود که بورژوازی اروپا طوفان سهمگین‌ترین تعرضات را علیه کل درا و ندار طبقه کارگر قاره آغاز کرد. سرمایه شبیخون پشت سر شبیخون راه انداخت. سونامی سلاخی برپا کرد. بیمارستان‌ها و مدارس و مراکز نگهداری پیران و امکانات انبوه آموزشی و درمانی و رفاهی را به سرعت باد درو نمود. سن بازنشستگی را بالا برد. روزانه کار را طولانی کرد. شمار معلمان مدارس را به 70 درصد سابق رساند. تعداد پزشکان و پرستان را از این هم بیشتر کاهش داد. بالاترین آمارهای بیکاری تاریخ معاصر قاره را بر کارگران تحمیل کرد. دیو مهیب وحشت و دهشت سرمایه ارکان هستی دهها میلیون کارگر را به لرزه در‌آورد و به رعشه انداخت. همه اینها اتفاق افتاد اما آبی از اب تکان نخورد. اتحادیه‌ها هنر کردند و چند تظاهرات راه انداختند و خود با قدرت و صلابت بسیار کم‌نظیری این اعتراضات را کنترل نمودند و هر مثقال بار ضدسرمایه‌داری آن را جراحی کردند و از وجود جنبش روز

طبقه کارگر پاک ساختند. سرمایه با عزم جزم، بدون هیچ تردید، به دور از هرگونه هراس و با قدرت تمام این تهاجمات را ادامه داد و اکنون نزدیک به 50 سال است که ادامه می‌دهد. جنبش اتحادیه‌ای با آن عظمت اسطوره‌ای همه‌جا حاضرش نه فقط هیچ کمکی به ایجاد هیچ مانعی بر سر راه این سونامی تعرض و سلاخی و قتل عام نکرد که به مثابه کاراترین و کارسازترین حربه قدرت سرمایه راه را بر هر جنب و جوش ابتدایی سرمایه‌ستیز توده کارگر بست. این واقعیتی است که کل کارگران اروپا با چشم باز شاهد وقوع آن بوده‌اند. ورشکستگی و افلاس تاریخی فی‌الحال اتحادیه‌ها هم محصول همین ایفای نقش آنها بود. «س ژ ت» امروز به جای 4 میلیون فقط 600 هزار عضو دارد. ریزش اعضای اتحادیه‌های کارگری انگلیس حیرت‌آور است. در اسکاندویناوی وضعیت فاجعه‌بار اتحادیه‌ها ورز زبان همگان است.

باز هم نقطه، سر خط، به رشته اصلی کلام برگردیم.آنچه طبقه کارگر اروپای غربی و شمالی و ایالات متحده یا کانادا در طول چند دهه داشته‌اند و کارگران ایران و کشورهای مشابه نداشته‌اند، نه هیچ ربطی به «سرمایه‌داری خوب»!!! دارد و نه محصول جنبش اتحادیه‌ای این قاره‌ها است. مثقال، به مثقال این امکانات معیشتی و رفاه اجتماعی و آزادی‌های سیاسی و «حقوق مدنی» صرفاً حاصل صف‌آرایی دوره‌های پیش طبقه کارگر در مقابل سرمایه و علیه سرمایه‌داری بوده است. این شعار پراکنی و ادعای واهی عقیدتی نیست. حدیث واقعیت‌های تاریخی است. در برهه‌ای از طول حیات جنبش کارگری، در اواسط قرن نوزدهم و دهه‌های نخست نیمه دوم این قرن جنبش کارگری اروپا نقش بازی‌های پرشکوهی را در کارنامه خود ثبت کرد که بورژوازی را به وحشت انداخت. صف آرایی نیرومند کارگران فرانسه در انقلابات سال 48، رخداد بسیار پر عظمت کمون پاریس، شکست سرمایه‌داران و دولت آنها و پیش تاختن کارگران تا استقرار قدرت شورایی خود و متلاشی ساختن نظم سرمایه در این شهر، تشکیل انترناسیونال کارگری اول و جبهه آرایی متحد طبقه کارگر قاره اروپا علیه نظام سرمایه‌داری در کنار امواج بسیار پرتلاطم و خروشان مبارزات توده‌های کارگر انگلیس، آلمان، اسپانیا، ایتالیا، هلند یا خیل حوادث مشابه، بورژوازی را به موقعیت بسیار مستأصل راند. آنسان که چشم انداز بقای خود را بسیار تیره و تار یافت. در شروع همین دوره است که مارکس به درستی و زمینی از «گشت و گذار شبح کمونیسم بر فراز اروپا» سخن به میان می‌آورد. این فضا تأثیر خود را به صورت بسیار تعیین کننده‌ای بر سر طبقه سرمایه‌دار و دولت‌های قاره سنگین ساخت. طوری که زیر مهمیز دهشت آماده عقب‌نشینی و باج دادن شد. بنیاد استخوان‌بندی دستاوردهای جنبش کارگری اروپا در شروع سده بیستم میلادی در یک کلام کارنامه افتخارآمیز و پردرخشش مبارزات کارگران بود که کشتزار رویش مزدهای بالا، رفاه اجتماعی، پوشش‌های درمانی و آموزشی، آزادی‌های سیاسی و امکانات اجتماعی شد. سوسیال دموکراسی و لایه مرفه کارگری تشکیل دهنده احزاب سوسیال‌دموکرات و اتحادیه‌های کارگری همین موقعیت را مغتنم شمردند. از آن برای فروش جنبش ضدسرمایه‌داری توده‌های طبقه کارگر به بورژوازی سود جستند. به طبقه سرمایه‌دار فهماندند که اگر در برابر سطح نازلی از مطالبات کارگران عقب ننشیند، کل عمرش فنا و سفینه موجودیت تاریخی‌اش غرق در بحر بلا است. آن‌ها کارگران را هم شستشوی مغزی دادند و متقاعد کردند که در قبال آنچه به دست می‌آرند از خیر جنگ علیه سرمایه‌داری چشم پوشند. در سال‌های بعد از جنگ امپریالیستی اول، عروج نیرومند جنبش کارگری در روسیه و تداوم مبارزات توده‌های کارگر در بسیاری جاهای دیگر، ظهور قطب قدرت‌مند سرمایه‌داری اردوگاهی، سنگرگرفتن این قطب زیر بیرق امید‌آفرین «کمونیسم» جدال سراسری و بین‌المللی این قطب با امپریالیست‌های غربی، موفقیت اردوگاه در به صف‌نمودن عظیم‌ترین بخش جنبش کارگری جهانی پشت سر خود، با ترفند نمایندگی «کمونیسم» و به کمک احزاب لنینی، همه و همه در متقاعد نمودن بورژوازی امریکا و اروپا به ادامه دادن غرامت به بخش هایی از طبقه کارگر جوامع «خودی»! نقش مؤثر بازی کردند. نکته بسیار اساسی و تعیین کننده این است که در اینجا نیز جنبش کارگری، مبارزات عظیم کارگران کشورها و اسم و رسم «کمونیسم» ولو نوع تقلبی آن بود که بورژوازی را به وحشت می‌انداخت و به تداوم رفاه کارگران در چند کشور رضایت اجباری می‌داد.

این حرف که زندگی بهتر کارگر اروپایی و امریکایی در قیاس با کارگر ایرانی و بنگالی و عرب و هندی نتیجه استیلای «سرمایه‌داری‌های خوب»!!! در جوامع نخست و سرمایه‌داری‌های غیرخوب در کشورهای دوم است بدون شک عصاره کثیف‌ترین، بی شرمانه‌ترین و پلیدترین یاوه‌بافی هایی است که ارتجاع بشرستیز بورژوازی به صورت کشنده‌ترین سموم به مغز کارگران تزریق می‌کند. هدف این مسموم‌سازی‌ها بسیار روشن‌تر از آنست که نیازی به توضیح آن باشد. سخن ما با رفقای کارگری که در معرض شنود این خزعبلات قرار می‌گیرند این است که به اطراف خود نظر اندازند. تاریخ جنبش طبقه خود را کندوکاو کنند. شناخت و آگاهی طبقاتی خویش را بالا برند. هیچ سرمایه‌داری، حتی اگر کل سودها و اضافه ارزش‌های تولید شده توسط کل کارگران جهان یک جا راه خانه او را پیش گیرند، اگر تمامی کوه‌های جهان سرمایه او همه اقیانوس‌های عالم سود شوند و همگی به او تعلق یابند، حتی در این صورت هم بدون آنکه زیر فشار قهر پیکار کارگران قرار گیرد هیچ ریالی مزد بیشتر به هیچ کارگری نخواهد داد و تاریخاً نداده است. سرمایه‌دار تکنیک مدرن‌تر، بارآوری کار عالی‌تر، صنعت پیشرفته‌تر و مدیریت متخصصانه‌تر را فقط برای این می‌خواهد که ریالی بر سودها و سرمایه‌های خود بیأفزاید. او این امکانات و امتیازات را جستجو نمی‌کند تا به کمک آنها زندگی کارگران را بهتر سازد!!! اگر بناست کمترین تغییری در زندگی خود پدید آریم، اگر بناست ریالی بر بهای نیروی کار خویش بیأفزاییم، اگر بناست کوه فقر و نداری خود را کمی بخراشیم، اگر قرار است شمار کودکان کارتن‌خواب طبقه خود را کمتر کنیم، اگر بناست افراد کمتری از کودکان ما بر اثر بی دارویی جان سپارند، برای همه این‌ها و برای تغییرات بسیار اساسی‌تر و وسیع‌تر فقط یک راه داریم. اینکه به مثابه آحاد طبقه کارگر دست در دست هم نهیم. به جای چشم انتظار شفقت «سرمایه‌داری خوب» بودن!! قدرت پیکار متحد خود را وارد میدان سازیم. این قدرت را شورایی و ضدسرمایه‌داری متحد گردانیم. قدرت متحد و متشکل شورایی خود را همه جا به حمایت از مبارزات جاری هم‌زنجیران در تیر کنیم و به قلب سرمایه شلیک نماییم. وقتی کارگران عسلویه دست به اعتراض می‌زنند. در کنار آنها قرار گیریم. زمانی که صدها هزار کارگر معلم کار را تعطیل و خواستار افزایش دستمزد می‌گردند، به یاری آنها بشتابیم. تمامی امکانات یک زندگی هزاران بار بهتر از کارگر اروپایی در همین جا هر روز توسط ما تولید می‌شود. معضل این است که سرمایه‌داری کل حاصل کار ما را سرمایه و باز هم سرمایه خود می‌سازد. برای اینکه وضعیت موجود را سقف بشکافیم و دگرگون سازیم مبارزه، سازمانیابی شورایی ضدسرمایه‌داری مبارزات و اعمال قدرت متحد شورایی علیه سرمایه تنها راه است.

مزدک کوهکن

مرداد 1395