ویروس کرونا در معیت سرمایه و رژیم اسلامی سرمایه داری، مشغول شکار جان توده های کارگر است. کارگران همه جا سایه وحشت و مرگ ناشی از بیماری را بر سر خود سنگین می بینند، همه جا عاصی و خشمگین در حال جدال هستند. در بنگاههای زیرمجموعه شرکت نفت، کار این جمعیت آن گونه است که 15 روز را جانفرسا و مرگبار کار می کنند و 15 روز را در شهر و دیار خود به سر می برند. آنان با این برنامه کار نسخه پیچی سرمایه، در جهنمی که همه مناطق و منافذش شکارگاه هموار «کرونا» گردیده است به راحتی ویروس را از شهرهای مختلف به مراکز کار و بالعکس انتقال می دهند. کارگران خود را در سینه سای تهاجم بیماری می بینند و خواستار راه چاره فوری برای خلاصی از این وضعیت شده اند.

رانندگان شرکت واحد نیز فشار قهر همین خطر را در وجود خویش درد می کشند، آنان نیز نبود هیچ گونه امنیت جانی در روزانه کار را فریاد می زنند. حرفشان بسیار صریح آنست که دولت سرمایه داری از یک سوی کلیه راههای هجوم بیماری به محیط کار و زندگی آنان را باز کرده است و از سوی دیگر ابتدائی ترین امکانات ایمنی و مقابله با خطر مرگ را از آنها سلب نموده است. کل مسافران می توانند حامل ویروس باشند، اتوبوس ها علی العموم قرارگاه اجتماع کرونا و شبیخون آن ها به جان انسان ها است. هیچ راننده ای حتی دستکش دریافت نکرده است. هیچ ماسکی برای حفاظ اولیه به او نداده اند. هیچ ماده ضد عفونی کننده ای برای ابتدائی ترین پیشگیری ها در اختیارش نگذاشته اند. همه چیز بر وفق مراد کرونا است و رژیم اسلامی در فراهمسازی راه هجوم بیماری به جان کارگران از هیچ مساعدت و همراهی دریغ ننموده است. کارگران معادن و همزنجیران آنها در خیلی از مراکز کار، شهرها یا محلات دیگر نیز زیر مهمیز مرگ آورهمین مشکلات در حال جدال و عصیانند. جمعیت کثیری از خانواده ها در پشت حصار زندان ها و شکنجه گاههای جمهوری اسلامی از تاخت و تاز وسیع بیماری در میان زندانیان می گویند و علیه جنایات رژیم در پهنه بی توجهی مطلق به جان عزیرانشان اعتراض کرده اند. صدای توده های کارگر همه جا بلند است، همه خطر طغیان همزمان دو طوفان مهلک مولود سرمایه داری، طوفان بیماری در یک سو و فقر و گرسنگی و بیکاری و فقدان ابتدائی ترین امکانات بهداشتی و درمانی در سوی دیگر را فریاد می زنند. دردها یکی است، فریادها طنین دردی واحد و رنجی همگن است. اما همگی از هم دور، صداها مهجور، اعتراضات متفرق، فریادها پراکنده است و در چنین وضعی هیچ نشانی از حداقل میدانداری یک قدرت واحد سازمان یافته طبقاتی برای پیکار علیه سرچشمه واقعی کل این بدبختی ها در میان نیست. این عظیم ترین فاجعه دامنگیر طبقه ماست. در حالی که وجب به وجب این دوزخ پژواک فریاد و شاهد خروش اعتراض و عصیان ما است، با اینکه همه از دردی واحد می نالیم، رنجی مشترک را درد می کشیم، ریشه دردها و رنجها یکی است، سرچشمه کل استثمار، بی حقوقی، ستمکشی و سیه روزیهای ما سرمایه داری است، با اینکه همه در حال جدال با صاحبان سرمایه و دولت سرمایه ایم اما هرعده، هر ده کارگر، هرصد کارگر و گاه هر هزار کارگر بسان بیگانگان فاقد هر گونه آشنائی با هم، مثل انسانهای بدون هیچ پیوند و هیچ زنجیره همبستگی با یکدیگر، فریاد سر می دهیم. فریادهایی که در هیچ کجا پژواک نمی گردند، به هیچ قدرت طبقاتی اثرگذار تبدیل نمی شوند، ساز و کار یک جنگ طبقاتی مشتعل علیه سرمایه نشده اند،  بسیار سهل و ساده خفه می شوند و سرمایه داران و دولت آنها پیروزمند هر روز بیش از پیش فشار استثمار ما را تشدید می کنند، بی بهداشتی و بی درمانی و گرسنگی و فقر ما را انفجارآمیزتر می سازند، این وضع قابل تحمل نیست. ما، کل آحاد طبقه ما یک واقعیت را به گونه توصیف ناپذیری از یاد برده ایم. اینکه می توانیم، حتما می توانیم و یقینا می توانیم شالوده این وضعیت را در هم ریزیم. می توانیم طومار هستی این نظام را در هم پیچیم. یک چیز دیگر را هم فراموش کرده ایم. اینکه اگر آماده این کار نشویم، سرمایه حتی به آنچه تا امروز بر سر ما آورده است بسنده نخواهد کرد. زندگی ما هر لحظه بدتر از لحظه پیش خواهد شد. باید راه افتاد، باید یک قدرت سازمان یافته طبقاتی ضد سرمایه داری شد. هیچ راه دیگری نیست.