می گویند یک نفر از فردی که پشت فرمان یک خودرو بود پرسید شغل شما چیست؟ جواب شنید که من شوفر هستم. سؤال کننده گفت می‌دانم که شوفر هستی، اما پرسیدم که شغل شما چه می‌باشد؟! مرد راننده در نهایت متانت و نزاکت جواب داد، عرض کردم که شوفر هستم. سؤال کننده این بار با عصبانیت گفت که بسیار خوب! گفتم که می‌دانم شوفر هستی ولی بالاخره نفهمیدم شغل تو چیست؟! واقعیت آنست که مواجهه رفرمیست‌ها با رویکرد ضد سرمایه‌داری نیز سرگذشتی از همین دست و البته بسیار طولانی دارد. اینها از دهه‌ها پیش تنها و تنها حرفشان با ما این شد که “همه حرف‌های شما درست اما بگوئید که کارگران همین حی و حاضر چه کنند”؟ به آنها پاسخ دادیم که کل حرف‌های ما صریح، توضیح چه باید کردهای عاجل و فوری و روزمره است. پاسخ دوستان این بود که بسیار خوب، درست می‌گویید اما کارگران همین حالا چه کار کنند؟! در جواب آن‌ها گفتیم که به مبارزه برای حصول دستمزدهای بسیار اندک ماهها به تعویق افتاده یا جدال برای افزایش مزدها نگاه کنید، عرصه هایی که اینک رایج‌ترین و روزمره‌ترین حوزه جدال توده‌های کارگر با صاحبان سرمایه و دولت سرمایه‌داری است. حرف ما با توده‌های هم‌زنجیر آنست که حتا در همین عرصه‌ها نیز بدون اعمال قدرت وسیع و مؤثر طبقاتی به خواسته‌های خود نمی‌رسیم. پس باید راه سازمان یابی وسیع‌تر قدرت طبقه خویش را در پیش گیریم. ادامه دادیم که آویختن به این حزب و آن حزب یا دخیل بستن به چند آدم زیر نام سندیکا، کمیته یا اتحادیه هم هیچ نشانی از متشکل ساختن قدرت پیکار طبقاتی ما ندارد. باید شورایی متشکل گردیم. دوستان رفرمیست با شنیدن این پاسخ غضبناک شدند و گفتند در درستی این حرف شکی نیست اما کارگران همین حالا چه باید بکنند؟!!  

به آنها گفتیم که برپایی شوراها یک رسالت آخرالزمانی نیست. توده‌های کارگر همه جا در حال اعتراض و مبارزه علیه استثمار، شدت استثمار و جنایات سرمایه‌داری هستند، همه جا درگیر اعتصاب، راه پیمایی، تشکیل اجتماع، سر دادن فریاد و نشان دادن خشم خود علیه جنایات سرمایه می‌باشند. آنها به صورت بسیار طبیعی و ساده می‌توانند در متن همین روند پیکار، به سازمان‌یابی شورایی خود پردازند. می‌توانند گفت و شنودها، چاره اندیشی‌ها، شور و مشورت‌ها، راه حل یابی‌ها، راه کار جستن‌ها و همفکری‌های خود برای پیشبرد مبارزات جاری را به همان اعتصاب حی و حاضر یا همان راه پیمایی و راه بندان روز محدود نسازند و مختومه اعلام ننمایند. ما این امکان را داریم که به همین گفتن و شنیدن‌ها، همین رد و بدل افکار، همین چاره پردازی‌ها و راه حل جویی‌ها، شکلی پاینده و ادامه‌دار و با قوام دهیم. می‌توانیم مراودات ضد سرمایه‌داری خود و محتوای این مراودات را عمق بخشیم، وسعت دهیم، آگاهانه‌تر کنیم، استخوان‌دارتر نماییم، رادیکال‌تر و سرمایه ستیزتر سازیم. شوراها این گونه پدید می‌آیند، رشد می‌کنند و سراسری می‌گردند. عزیزان رفرمیست بدون اینکه حتا یک کلام از این حرف‌ها را گوش دهند ناگهان با خشمی افزون‌تر و فریاد کشیدند، که همه این‌ها را ما هم قبول داریم، بر منکر درستی این بحث‌ها لعنت! اصلا این حرف‌ها جدید هم نیستند! اما بگوئید که کارگران همین لحظه حاضر چه کار کنند؟!!!

بدون هیچ عصبانیت و با صبوری کارگری خود در قبال خشم این دوستان سکوت کردیم و سپس آرام و صمیمانه گفتیم، حرف‌های ما اصلا اسرارآمیز نیست. کارگران عسلویه، ایران خودرو، نفت، لوله سازی، هپکو، آذرآب، معلمان، پرستاران، کارگران هفت تپه، معادن، بنادر، راننده یا تمامی مراکز کار دیگر، همان گونه که مبارزه می‌کنند، همان گونه که کل خطرات مبارزه را به جان می‌خرند، همان گونه که برای راه‌اندازی یک اعتصاب روزهای زیادی از هم نظرخواهی و با همدیگر مشورت می‌نمایند، همان گونه که در این گفتگوها تمامی راه‌های ممکن برای مجبور ساختن سرمایه‌داران به قبول خواست‌های خود را کندوکاو می‌کنند، همان گونه که همزمان تمامی پیچ و خم‌ها را برای کاهش ممکن و مقدور فشار خسارت‌ها، سرکوب‌ها و کشتارها نظر می‌اندازند، آری همراه با همین کارها می‌توانند پروسه سازمان یابی شورایی جنبش خود و توسعه، تعمیق، استحکام، رادیکال‌تر نمودن، ضد سرمایه‌داری‌تر کردن و سراسری‌تر ساختن شوراها را هم پیش برند، ادامه دادیم که این کار قطعا مخاطرات خود را همراه دارد، اما چگونگی چالش این مخاطرات و تحمل بخش‌های اجتناب ناپذیر آن هم جزء غیرقابل گریز مبارزه طبقاتی است. با صراحت و شفافیت افزون‌تر به دوستان گفتیم که کارگران توان این کار را دارند، معضل آنها به هیچ وجه فقدان این توانایی نیست. مشکل سر راه هم‌زنجیران ما چیز مهم دیگری است. مشکل واقعی آنان این است که در تمامی طول قرن بیستم و سالهای پیش و پس آن، لایه‌ای از کارگران شستشوی مغزی شده یا سرمایه‌دار دارای پوشش کارگری در میان آنها چرخ خورده و جنجال راه انداخته‌اند که سندیکا سازید، حزب تشکیل دهید، پشت سر اتحادیه و کمیته و احزاب به صف گردید، به سندیکا و حزب و صاحبان سندیکاها و مالکان احزاب دخیل بندید، آری این جماعت زمین و آسمان زندگی کارگران را با این حرفها بمباران نموده اند، توده کارگر را تحمیق کرده‌اند که به جای سازمان یابی شورایی سراسری جنبش جاری خود به مشتی نیروهای فریب کار و دروغ گوی مدعی نجات طبقه کارگر تمسک جویند! ترجمه بسیار سلیس، زمینی، صریح و سرراست حرف‌های این محافل، افراد یا نیروها آن بوده است که توده‌های کارگر نباید یک قدرت طبقاتی متشکل، متحد، آگاه، سرمایه ستیز، دخالت گر، تصمیم بگیر و اثرگذار در تعیین تمامی پیچ و خم‌های پروسه پیکار و رقم زدن سیر تا پیاز سرنوشت مبارزه طبقاتی خود شوند. معنای از این هم عریان‌تر، زمخت‌تر و چندش بارتر راهبرد این جماعت آن بوده است که اصلا رهایی کارگران کار خود طبقه کارگر نیست.، ترجمان سوم نسخه پردازی‌های آنان هم که محصول مستقیم، صد در صد، بدون قید و شرط و غیرقابل اجتناب توصیه‌های اول و دوم است این که کارگران به هیچ وجه و هیچ زمانی نباید از شر نظام گند و وحشت و بربریت و سبعیت سرمایه‌داری نجات یابند. ما تمامی این دقایق را با بیشترین وضوح و با استدلال‌های به مراتب نیرومند از بدیهی ترین استدلال‌های ریاضی برای دوستان عزیز رفرمیست باز گفتیم و تشریح کردیم، اما کل سخن آنها باز هم این شد که همه این حرف‌ها متین و معتبر هستند اما سؤال ما این است که کارگران همین امروز چه باید بکنند؟!!!! 

بدون احساس خستگی و بدون آنکه ناراحت شویم، گفتیم: مبارزه طبقاتی جدال واقعی، گریز ناپذیر و همیشه جاری طبقات متضاد اجتماعی علیه همدیگر است. این مبارزه در مجرد پافشاری استثمار شوندگان بر خواست‌های خود و مقاومت استثمار کنندگان در مقابل این خواست‌ها خلاصه نمی‌شود. طبقه سرمایه‌دار برای دفاع از موجودیت سرمایه‌داری، دفاع از حریم مالکیت، قدرت و حاکمیت خود، برای تشدید مستمر فشار استثمار توده‌های کارگر، برای گسترش بی امان حوزه‌های انباشت سرمایه، افزایش انفجاری نرخ اضافه ارزش‌ها، چالش هر گونه کاهش نرخ سود، برای همه اینها، بند، بند جامعه موجود را ساختار قدرت، یکه تازی و میدان داری خود کرده است. ارتش، پلیس، سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات و هزاران نهاد اختاپوسی دیگر را دست به کار سرکوب فیزیکی توده‌های کارگر نموده است، تمامی سطوح آموزش، پرورش، پژوهش، کل رسانه‌ها، تریبون‌ها، حوزه‌های علمیه و همه منافذ حیات اجتماعی انسان‌ها را پهنه شستشوی مغزی و سرکوب فکری کارگران ساخته است. توده‌های کارگر در مقابل این استخوان بندی سراسری، فراگیر و همه جا حاضر سرکوب فیزیکی و فکری سرمایه و برای مقابله با این غول عظیم وحشت و دهشت باید تلاش کنند و حتما می‌توانند تلاش نمایند تا به صورت یک طبقه، یک طبقه ضد سرمایه‌داری و در حال جنگ علیه استثمار، علیه همه انسان‌ستیزی‌ها و جنایت‌های سرمایه و علیه موجودیت نظام بردگی مزدی صف آرایی کنند و وارد میدان کارزار شوند. اضافه کردیم و گفتیم که ظرف این ابراز وجود متحد و یک پارچه طبقاتی، ظرف این صف آرایی آگاه ضد بردگی مزدی، ظرف نمایش این قدرت عظیم و سرنوشت ساز طبقاتی هم سوای شوراهای سراسری ضد سرمایه‌داری هیچ چیز دیگر نیست. این را نیز افزودیم که هیچ کس، در هیچ کجای تاریخ و هیچ نقطه این دنیا ثابت ننموده است که انجام این کارها نشدنی و غیرممکن می‌باشد، اساسا تاریخ جوامع انسانی تاریخ مبارزه طبقاتی است و در دل این کارزار عظیم تاریخی فقط طبقه استثمار کننده، طبقه مسلط و حاکم، طبقه پاسدار مناسبات ارتجاعی و انسان‌ستیزانه کهن بوده است که هر گام مبارزه استثمار شوندگان و حصول هر پیروزی آنها ولو نازلترین پیروزی‌ها را غیرممکن اعلام می‌کرده است. باز هم ادامه دادیم که اتفاقا مبارزه طبقاتی همواره و در همه دوره‌ها روند ممکن سازی کل رخدادها و تحولاتی بوده است که طبقه استثمار کننده و حاکم و عوامل آنها محال اعلام می‌نموده‌اند. دوستان رفرمیست ما این بار خشمگین‌تر و بسیار حق به جانب‌تر غوغای اعتراض راه انداختند که هیچ کس منکر اهمیت و خوبی این کارها نیست، اما سؤال ما این است که توده‌های کارگر همین حالا چه کنند؟!!!!!

رفرمیست‌ها این بار نکته تازه‌ای را هم اضافه نمودند. گفتند: گیریم همه حرف‌های شما درست و حتما درست باشد اما بدون دموکراسی و حق اعتصاب و حق تشکل و حق تظاهرات و انتخابات آزاد که کاری نمی‌توان انجام داد! ما به آنها بسیار دوستانه پاسخ دادیم که اولا، این طبقه سرمایه‌دار است که با توسل به قدرت، دولت و دستگاه‌های اعمال قهر خویش به ما اخطار می‌دهد که اعتصاب، اعتراض، تظاهرات، متشکل شدن، مبارزه کردن یا بیان خواسته‌های ما باید حتما قانونی باشد و حتما با مجوز قانونی صورت گیرد! آنچه بورژوازی می‌گوید و از ما می‌خواهد جزء غیرقابل تفکیک سبعیت، دیکتاتوری و انسان‌ستیزی سرمایه است. طبقه سرمایه‌دار با ارتکاب این جنایت و بربریت می‌خواهد کل پویه پیکار طبقاتی ما را در گورستان نظم سرمایه مدفون سازد، چرا ما باید هم‌دل، هم‌همراه و هم‌صدای سرمایه‌داران و دولت آنها شویم؟! چرا باید خاکسپاری قدرت طبقاتی خود در گورستان منافع بورژوازی را حصول حقوق، آزادی‌ها و پیش شرط رهایی خویش تلقی کنیم؟! به جای این کار، به جای غلتیدن در باتلاق قانونیت و قانون سالاری و حق مداری و مدنیت ارتجاع بورژوازی، راه اتکاء به قدرت ضد سرمایه‌داری و شورایی جنبش توده‌های طبقه خود را پی می‌گیریم. شوراهای سرمایه ستیز خویش را بر پای می‌داریم، یک قدرت عظیم شورایی می‌شویم و بر فراز قدرت این شوراها، اعتصاب می‌کنیم، تظاهرات راه می‌اندازیم، چرخ کار و تولید سرمایه را در وسیع ترین میزان از کار باز می‌داریم. نظم سرمایه را مختل می‌سازیم. بورژوازی را مجبور به عقب نشینی می‌کنیم و سرانجام نابود می‌سازیم. ثانیاً، مگر نه این است که ریشه کل بدبختی‌ها، ریشه فقر، گرسنگی، بی دارویی، بی آموزشی، کارتن خوابی، بی سرپناهی، ریشه دیکتاتوری، نبود آزادی‌های سیاسی و حقوق اجتماعی، تبعیضات انسان‌ستیزانه جنسی و قومی و نژادی، ریشه تمامی جنگ افروزی‌ها، آلودگی‌های زیست محیطی و همه مصیبت‌های دیگر در وجود سرمایه است. مگر نه این است که حق، مدنیت، قانون نظم، دموکراسی، آزادی، انتخابات، اخلاق و همه چیز سرمایه، عین قوای سرکوب سرمایه در خدمت بقای سرمایه‌داری و ساز و کارهای نابود سازی قدرت پیکار طبقاتی ما هستند، پس چرا و با کدام منطق باید راه مبارزه علیه این فاجعه‌ها و مصیبت‌ها را در آویختن به قانون و نظم و دولت و مدنیت سرمایه جستجو کنیم؟! چرا نباید به قدرت پرشکوه تاریخ ساز طبقه خویش رجوع نماییم؟ چرا نباید راه تبدیل شدن به یک قدرت طبقاتی سراسری شورایی ضد سرمایه‌داری را پیش پای خود قرار دهیم؟ چرا نباید به یمن این قدرت لایزال شورایی و سرمایه ستیز، کل خواسته‌های خود را بر طبقه سرمایه‌دار و دولت سرمایه تحمیل کنیم؟ چرا نباید از درون شوراهای متشکل از بیشترین آحاد طبقه خویش، آگاه‌تر، متحدتر، سازمان یافته‌تر، ضد سرمایه‌داری‌تر شویم، آماده دخالت گری نافذ و آگاه و برابر و آزاد و شورایی در تعیین سرنوشت کار و تولید و زندگی اجتماعی خود گردیم؟ بورژوازی را در کلیه عرصه‌های حیات اجتماعی به عقب رانیم، جنبش خویش را نیرومندتر و نیرومندتر و بورژوازی را ضعیف‌تر، فرسوده‌تر و مقهورتر سازیم، دولت سرمایه را از پای در آوریم و سرمایه‌داری را برای همیشه نابود کنیم؟ مگر راه مبارزه طبقاتی جز این است و مگر فرار از انجام این کارها و پیمودن این راه فرار از مبارزه طبقاتی و غلطیدن در باتلاق تمکین به ماندگاری سرمایه‌داری نمی‌باشد؟ ما همه این‌ها را به زبان آوردیم و بر قلم راندیم و توضیح دادیم اما کلام آخر دوستان رفرمیست باز هم این بود که کل این حرف‌ها زیبا و دلنشین و جذاب هستند، مبارزه طبقاتی هم بر حق و درست است اما کارگران همین حالا چه باید بکنند؟!!!!!!
همه شواهد فریاد می‌زدند که ادامه بحث بی معنا است. حرف اول و آخر رفرمیست‌ها برای طبقه کارگر این است که آنچه شدنی است فقط کفن و دفن قدرت پیکار طبقاتی خود در گورستان سرمایه است. حق ساختن سندیکا، حق تشکیل حزب، حق اعتصاب با قبول ماندگاری نظام بردگی مزدی است. فقط این شدنی است و فقط این کار را باید کرد و البته مجاز هستیم که شعار سرنگون باد رژیم حاکم نیز سردهیم و از نابود باد سرمایه‌داری هم حرف بزنیم! سوای اینها هیچ کار دیگری شدنی نیست و پیش کشیدن هر سخن دیگر بلاتکلیف نمودن توده‌های کارگر است!

کارگران ضد سرمایه‌داری
دی 1396