مشکل در سیاهی و سفیدی ازدواج‌ها نیست. معضل در وجود سرمایه و غیبت کبرای جنبش رادیکال سرمایه ستیز طبقه کارگر است. حتما خیلی‌ها خواهند گفت که آخر ازدواج چه ربطی به سرمایه‌داری و مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری و نوع این حرف‌ها دارد. آنان که چنین می‌پندارند از دو حال خارج نیستند، یا سرمایه‌دار، دولتمرد، نماینده فکر و مرام و اخلاق و مدنیت و شریعت سرمایه اند و یا زیر فشار سیاست، نظم، دیکتاتوری، مهندسی افکار و شستشوی مغزی سرمایه توان مشاهده، شناخت و موشکافی واقعیت‌ها را از دست داده‌اند. ازدواج میثاق زندگی مشترک دو انسان است. برای آن که این میثاق، انسانی باشد، طرفین آن باید تا آنجا که ممکن است از غل و زنجیرهای مناسبات انسان ستیزانه طبقاتی مستولی بر خود و بیگانه با خویش آزاد باشند. مادام که سرمایه‌داری هست چنین چیزی مقدور نیست، همگان اسیر فشار بندها، ارزش‌ها و ملاک‌های انسانیت کش این نظام می‌باشند. با همه اینها، جنگ برای پاره کردن و خلاصی از این زنجیرها، جنگ برای آزادی، جنگ رها سازی انسان، انسانیت و معیارهای انسانی از شر این مناسبات است. انسانی بودن و نبودن میثاق ازدواج را نیز در همین گذر و با همین موازین باید به داوری نشست. بحث حاضر به این نکات نظر دارد، محور مشخص موضوع اما ازدواج سفید است. از این پدیده آغاز می‌کنیم. سیمای واقعی ماجرا آنست که دو انسان بر اساس توافق و رضایت، تصمیم به زندگی مشترک می‌گیرند و این تصمیم را جامه عمل می‌پوشانند. آنها برای این کار، بسیاری از رسوم و سنن فسیل شده اعصار گذشته تاریخ را دور می‌ریزند. سراغ هیچ «محضر ازدواج و طلاق رسمی»! نمی‌روند. پای هیچ مرجع یا روحانی صیغه خوانی را به حریم مراودات خود باز نمی‌کنند. مراسم اجباری خاصی برگزار نمی‌نمایند. «زوجت» و «قبلت» بر زبان نمی‌رانند. الفاظ چندش آوری از نوع «با اجازه بزرگترها»! و ادا و اطوارهای دروغین پوشالی را تکرار نمی‌کنند. میثاق زندگی مشترک خود را در هیچ نهاد دولتی به ثبت نمی‌رسانند. برای تشکیل زندگی مشترک خویش از هیچ ولی، قیم و صاحب اختیاری اجازه نمی‌گیرند. از این‌ها که بگذریم خود را اسیر خرید و فروش همدیگر و داد و ستدهای رایج ازدواج کالایی نمی‌کنند. مهریه‌ای مطالبه نمی‌گردد. شرط شغل و پست و تحصیلات و مقام و نسب و ثروت را دور می‌اندازند. آن‌ها بر این روال پیش می‌روند، تمامی این قیود و سنت‌های اسارت آور ضد انسانی را بر سینه دیوار می‌کوبند. تا این جای کار به درستی، انسانی، تمدن گرایانه و آزادی جویانه اتفاق می‌افتد. رویدادی که دهه‌ها است در بخش وسیعی از دنیا، امر عادی، روتین و رایج زندگی انسانها گردیده است. اما و این اما بسیار مهم است، داده‌های اجتماعی و انسانی زیادی چگونگی انجام و سرنوشت این شکل زندگی مشترک افراد در ایران و اروپای غربی یا حتی برخی جوامع دیگر را، از هم متمایز می‌سازد. در ممالک اخیر این نوع زندگی مشترک، فقط فشار سنت‌ها، رسوم و باورهای ارتجاعی دینی و قرون وسطایی را به چالش نکشیده است. بالعکس پایه‌های تشکیل و تحقق خود را همه جا و از همه لحاظ، بر دستاوردهای مبارزات و میدان داری‌های طبقه کارگر قرار داده است. تشکیل دهندگان این فرم زندگی روی سکوی دستاوردها و فتوحات دوره‌های پیش جنبش کارگری نشسته‌اند. کارگرند و زیر فشار استثمار وحشیانه سرمایه قرار دارند اما در همان حال، هر چند گذرا و بی ثبات از یک خورد و خوراک و پوشاک و حداقل معیشتی برخوردارند. اگر نه همه، ولی در سطحی نسبتا وسیع برای خود سرپناهی دارند. در پاره‌ای جاها هنوز برای آموزش فرزندان خود با سد ناشکستنی مشکلات مالی مواجه نیستند. برای دکتر و دارو و درمان خویش و کودکان خود مجبور به تحمل هزینه‌های سنگین نمی‌باشند. دارندگان این نوع زندگی مشترک تا زمان حاضر، امکانات بالا را دارند و همه را به یمن جنگها، خیزش‌ها و مبارزات گذشته‌های دور توده‌های کارگر، به یمن شورش حماسی کارگران در انقلابات زنجیروار دهه چهار قرن نوزدهم، رستاخیز پرشکوه انترناسیونال سازی آنان، قیام جاودانه کموناردها، پیکار عظیم کارگران روسیه در دهه‌های اول و دوم همان سده و نوع این جنبش‌ها دارند. آنچه اینان دارند البته در همین حد خلاصه نمی‌گردد. این زوجها، نه فقط از هیچ کس اجازه نمی‌گیرند، نیازمند کسب هیچ اجازه‌ای هم نیستند. زیرا که جنبش کارگری بر حق دخالت هر مرجع، هر پدر و مادر یا خویشاوند، هر نهاد، دولت و قدرتی در چند و چون زندگی خصوصی افراد مهر ابطال کوبیده است. مجبور به ثبت و گزارش کار خود نیستند، زیرا که توده‌های کارگر در پویه مبارزات طولانی مدت تاریخی خود، بورژوازی را از قدرت تحمیل این اجبار بر انسانها ساقط کرده است. تشکیل دهندگان زندگی مشترک به شغل و موقعیت و اجداد و تحصیلات و مناصب اجتماعی همدیگر رجوع نمی‌کنند زیرا که جنبش کارگری از دیرباز با شورش‌های عظیم خود علیه این ارزش‌ها و معیارها، کل اعتبار آن‌ها را اگر نه الغا اما خنثی کرده است. لیست پشتوانه‌های حاصل از دستاوردهای جنبش کارگری برای زندگی مشترک انسانها، از این نیز بسیار غنی تر و طولانی تر است. مبارزات گذشته‌های دور کارگران فقط شر نهادهای رسمی، دولتی و «قانونی» را از سر شکل زندگی مشترک انسان‌ها کوتاه نکرده است، هر نوع داوری سوء غیرانسانی در باره این شکل زندگی را هم از ساختار مغز و شعور آدمها پاک کرده است. به ذهن هیچ انسانی، هیچ «شهروندی» هیچ فردی از ساکنان جامعه خطور نمی‌کند که زندگی مشترک افراد، با ازدواج یا بدون هیچ ازدواج، به لحاظ ملاک‌های اخلاقی و ارزش‌های انسانی، حامل هیچ گونه تفاوت یا تعارضی می‌باشد. در این کشورها، در این بخش از جهنم وحشت و دهشت سرمایه‌داری، توده‌های کارگر، روزی، روزگاری در پروسه پیکار علیه سرمایه‌داری، نوع این «حقوق» و دستاوردها را بر طبقه سرمایه‌دار و دولت‌های سرمایه‌داری تحمیل کرده‌اند. در ایران و در عظیم‌ترین بخش دنیای سرمایه‌داری هیچ اثری از هیچ کدام این امکانات، پشتوانه‌ها و دستاوردها بدرقه راه زندگی مشترکِ آزاد از قید ازدواج یا آنچه ازدواج سفید می‌نامند، نیست.

همه مصیبت‌ها هم در همین جا، در زمین گیری و زبونی و بی قدرتی جنبش کارگری است. واقعیتی که اینک نه خاص ایران بلکه «انترناسیونالیستی» است! تفاوت‌ها نه در وضعیت حی و حاضر این جنبش در بخش‌های مختلف جهنم سرمایه‌داری، که فقط در داشتن یا نداشتن میراث پیکارهای پیشین است. برخی جوامع اروپایی تا همین امروز هم تل و تپه هایی از فتوحات سابق خود را در اختیار دارند و طبقه کارگر جامعه ما که به یمن فعالیتهای گمراهساز چپ لنینی، در هیچ دوره‌ای، قادر به تحمیل هیچ چیز بر بورژوازی نگردیده است، امروز همراه با فروماندگی و زبونی موجودش، فشار خرد کننده بی فتوحاتی‌ها و شکست‌های مستمر پیشین را نیز بر دوش می‌کشد. سرنوشت پدیده موسوم به ازدواج سفید را باید در این فضا و زیر تاثیر همه این مؤلفه‌ها بررسی کرد. افراد، زیر نام تشکیل زندگی مشترک، کنار هم قرار می‌گیرند اما میثاق توافق آنان، درست، در همان لحظه انجام، زیر شلاق هزاران زنگاره شوم ناشی از فقر و فلاکت اقتصادی، نابرابری‌های بی انتهای طبقاتی، فساد اخلاقی، تباهی فرهنگی، ارزش‌های ضد انسانی و همه نکبتهای جامعه سرمایه‌داری، بسیار بدفرجام و باردار فاجعه‌های گوناگون است. آنان بر پاره‌ای سنن و رسوم بازمانده دوران برده داری خط بطلان می‌کشند، خطر می‌کنند و نظم حاکم سرمایه را نادیده می‌انگارند، همه این کارها را انجام می‌دهند تا زندگی مشترک خود را بدون رجوع به هیچ نهاد یا ثبت در هیچ «محضر» آغاز نمایند، اما خود آنان هر لحظه در معرض سوء استفاده، فرصت طلبی، کاسب کاری و خیانت همدیگر هستند. فرصت طلبی‌ها و خیانت هایی که آبستن سنگین‌ترین تاوان‌ها و خسارت‌ها برای طرفین و صد البته و بیش از 90 درصد، برای قربانیان همیشگی ازدواج‌ها، برای زنان و دختران است. پسر زیر فشار نیازهای بسیار طبیعی هیچ گاه ارضاء نشده و سرکوب گردیده از سوی نظام سرمایه‌داری، در شرایطی که هیچ چشم اندازی برای تشکیل خانواده بر اساس معیارها و سنن و ارزشهای پوشالی حاکم نمی‌بیند بدون داشتن هیچ احساس تعهد انسانی و اخلاقی، قرار زندگی مشترک می‌بندد و دختر زیر فشار فقر و فلاکت و تمامی سیه روزی‌های تولید شده توسط سرمایه، به این قرار تن می‌دهد. چند گام این طرف تر اولی تمامی قول و قرارها را با تیغ کاسب کاری و بازاری منشی پاره می‌کند و همسر خود را به دست بدترین و هولناک‌ترین حوادث می‌سپارد. همه چیز در یک چشم به هم زدن بر هم می‌ریزد، شیرازه ازدواج می‌پاشد. عوارض این فروپاشی که محور بحث ماست در بهترین حالت، طرفین ازدواج و در اینجا «ازدواج سفید» را در خود می‌پیچد اما در بسیاری موارد بر سر کودک و چه بسا کودکان حاصل این وصلت آوار می‌شود. با همه اینها تا اینجا باز هم در سیمای عام خود و در مجرد نا موفق بودن یک وصلت به طور کلی، هیچ چیز رعب انگیزی نیست. هیچ دلیلی هم برای اطلاق فاجعه بر آنچه رخ داده است وجود ندارد. فاجعه اساسی آنست که این رخداد در ایران، در جوامع مشابه ایران، در بخشی از جهنم گند و خون سرمایه‌داری اتفاق افتاده است که طبقه کارگر آنجا نه در پهنه پیکار روز علیه سرمایه هیچ سنگر نیرومندی افراشته است و نه هیچ میراثی از چنین سنگر سازی‌ها، در گذشته‌های دور یا نزدیک خود دارد. آری! کل مصیبت اینجا است که قد می‌افرازد. دختر و اکنون چه بسا مادر، هدف وحشیانه‌ترین تهمت‌ها، تهاجمات و تعرضات قرار می‌گیرد. در نخستین گام کودکان وی که ره گم کرده، آواره و بی تقصیر وارد جهنم تباهی، بربریت و بیداد سرمایه‌داری شده اند، در همان مبادی ورودی این دوزخ کثیف، شناسنامه « حرام زادگی» و «نامشروع بودن» دریافت می‌کنند!! مادر آنها نیز «زنا کار!! بدکاره و مفسد» نام می‌گیرد!! پدر و مادر و افراد خانواده دختر اگر وجود داشته باشند – او را روسپی، هوس باز، نااهل و هرجایی می‌خوانند!! از اینکه روزی وی را متولد نموده اند ابراز پشیمانی می‌کنند!! بودنش را مایه شرمساری می‌پندارند!! حکم به طرد او می‌دهند!! و چه بسا قصد سر به نیست کردنش را در سر بپرورند!! هم کلاسی‌ها، همسایه‌ها، آشنایان نزدیک و دور بعضا یا غالبا زبان به لعن و نکوهش می‌گشایند!! او را از خود می‌رانند و شایسته بدترین ملامت‌ها می‌دانند. دولت دینی سرمایه تشکیل زندگی مشترک وی را غیرشرعی، غیرقانونی، کفر و مستوجب سنگسار می‌داند!! همه علیه او و در راستای سلب هستی وی کمر می‌بندند اما این نه انتهای ماجرا که تازه نقطه شروع آن است!! دختر قربانی شکست ازدواج و نفرین شده کل سنت‌ها، معیارها و ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی انسان ستیزانه جامعه طبقاتی و نظام گند و وحشت سرمایه‌داری، اینک اسیر طوفان مشکلات، رنجها و دردهای بی درمان اقتصادی و معیشتی نیز هست. در حالی که مادر فرزند یا فرزندان است، سرپناه ندارد، کار ندارد، هزینه خورد و خوراک و پوشاک خود و کودکانش را ندارد، از هیچ امکان دارو و درمان برخوردار نیست. او فقط توسط شریعت و قانون جنایت آمیز سرمایه محکوم به سنگسار نگردیده است. بند، بند هستی جامعه دهشت زای سرمایه‌داری او را هدف سنگسار و زیر رگبار خشم و سرکوب و جنایت گرفته است. کل این فاجعه‌ها بر سر یک انسان، یک زن، یک دختر و کودکان او آوار می‌شود!! چرا و به چه جرم؟ فقط به این خاطر که خواسته است در کنار انسانی که دوستش می‌پنداشته است بساط زندگی مشترک پهن کند. خواسته است طبیعی‌ترین و انسانی‌ترین و پاک‌ترین و صادقانه‌ترین شکل زندگی را به گونه‌ای آزادمنشانه و خلاص از زنجیرهای اسارت نظم اجتماعی و فرهنگی و دینی سرمایه برپای دارد. او به خاطر انجام این کار از همه لحاظ انسانی، محکوم به نابودی شده است. درندگی، بربریت و سبعیتی که سرمایه از تمامی منافذ خود، از طریق دولت، شریعت، نظم سیاسی و حقوقی و مدنی، از مجاری مغز مهندسی شده والدین و خویشاوندان و ساکنان جامعه، از زمین و آسمان نظام بردگی مزدی، علیه وی اعمال می‌کند، اما معضل حتی در این حدها هم نیست. سیره و سنت و طبیعت و منوال هستی سرمایه همین‌ها است و همواره و در همه جا این بوده است. معضل بنیادی، غیبت کبرای جنبش کارگری است. غیبت فاجعه بار جنبشی که باید به صورت بی وقفه، علیه شالوده موجودیت سرمایه‌داری و علیه تمامی اشکال تجاوز و تهاجم و بربریت سرمایه به انسان‌ها، در جنگ باشد. جنبشی که باید به یمن این جنگ و دستاوردهای این جنگ تا زمانی که سرمایه‌داری باقی است به استثمار شوندگان و فرودستان و همه آدم‌ها معیشت، موقعیت، حقوق، عزت، شرف و پشتوانه ببخشد. اگر پدیده موسوم به «ازدواج سفید» به جای زندگی بهتر و راحت تر، مصیبت‌های افزون تر و سیاهی و نومیدی می‌زاید فقط به خاطر آنست که این جنبش نیست. سرمایه را هدف تعرض و پیکار خود نمی‌گیرد، فتوحاتی نداشته است. کارنامه‌اش تابان نیست، دستاورد مهمی کسب نکرده است. پشتوانه‌ای برای آحادش فراهم ننموده است. سنگی بر روی سنگ نگذاشته است. بسیار زبون، زمین گیر و بی تأثیر است. جمعیت عظیمی از قوای طبقاتی آن حتی قادر به حصول دستمزدهای چندین ماه به تعویق افتاده خود نیز نمی‌باشند. چرا چنین است. پرسشی است که پاسخ آن نیازمند واکاوی و توضیح و تشریح یک تاریخ است. فشرده شاید بتوان گفت که این جنبش صد سال جنگیده است اما نه برای خود و نه در سنگر ضد سرمایه‌داری که کاملا بالعکس، در اردوی دشمنان خویش، پشت سر این یا آن رویکرد ارتجاعی بورژوازی، برای افزایش و کاهش قدرت این یا آن جناح طبقه سرمایه‌دار!! آری، صد سال تمام در این برهوت‌ها ره پیموده است و در هر گام و هر دوره و هر عرصه بیش از پیش خود را فرسوده است. کارنامه‌اش مالامال از شکست‌ها و تهی از دستاورد است. تا آنجا شکست خورده و دست خالی است که طبق آخرین آمار در سال 1394 حاصل کار و استثمارش به صورت 2250 تریلیون تومان سرمایه طبقه سرمایه‌دار (به قیمت ثابت سال 1390) بر سرش آوار است، خودش گورخواب و کارتن خواب است. کودکانش خیابانی و بدون خورد و خوراک و پوشاک و دارو و درمان هستند. در حالی که فقط و فقط در فاصله میان سالهای 1383 تا 1394 بیش از 750 تریلیون تومان سرمایه (به قیمت ثابت سال 1390) برای سرمایه‌داران تولید کرده است خودش چند ماه، چند ماه، بدون هیچ مزد، کار می‌کند و پس از 5 ماه وقتی دستمزد یک ماه را دریافت می‌دارد، خود را فاتح و راضی می‌پندارد!!

ازدواج سفید در سرشت خود نه فقط حامل هیچ عیبی نیست که پاک‌ترین و انسانی‌ترین شیوه تشکیل زندگی مشترک می‌باشد. آنچه فاجعه می‌آفریند و سفیدی ازدواج را سیاهی دهشتناک زندگی زن و فرزندان می‌سازد، نه خود این شکل ازدواج، که فقر و فلاکت، فرودستی و بی حقوقی محض اقتصادی، سیاسی، معیشتی و اجتماعی انسانهای ازدواج کننده است. معضل زن شکست خورده در این ازدواج‌ها و سرنوشت سیاه فرزندان وی محصول نبود مهریه!! و «صداق معلوم»!! و «صیغه شرعی عقد»!! نیست. مصیبت واقعی او آنست که اسیر جهنم گند و وحشت سرمایه‌داری است. در قعر این جهنم فقط کار می‌کند و سرمایه تولید می‌کند و به تمامی بربریت‌ها، جنایت‌ها و انسان ستیزی‌های که سرمایه و طبقه سرمایه‌دار و دولت سرمایه‌داری بر سرش تلنبار می‌کند تن می‌دهد. علیه سرمایه نمی‌جنگد، در تدارک این جنگیدن نیست. دست به کار سازمان دهی قدرت پیکار ضد سرمایه‌داری توده‌های طبقه خود نمی‌شود. زیر نام مبارزه، در بی راهه‌ها می‌چرخد. به فرمان این و آن عده فرصت طلب حزب ساز و سندیکا پرست، ابتذال بست نشینی و طومار نویسی و آویختن به جناح‌ها و شخصیت‌ها و احزاب را جایگزین جنبش شورایی ضد سرمایه‌داری می‌سازد. در همین راستا مفلوک و بی قدرت است. به خاطر همه این کارها در کلاف فقر، گرسنگی، آوارگی، بی بهداشتی و بی آموزشی می‌پیچد. انسانی‌ترین طریق تشکیل زندگی مشترک وی فحشا نام می‌گیرد!! کودکان حاصل این ازدواج پاک انسانی «حرام زاده» تلقی می‌گردند!! انصراف آزادمنشانه وی از اجرای روابط منحط کالایی یا تعیین «صداق معلوم» برای ازدواج!! مایه باخت و بدبختی او می‌شود. با شکست ازدواج، خودش و کودکانش گرسنه و بی کاشانه و آواره می‌شوند!!! بند، بند جامعه سرمایه‌داری کمر به سنگسار او می‌بندد. مشکل نه در سفیدی ازدواج که در سیاهی دهشت زای انسان ستیزانه سرمایه‌داری است.

و سؤال مهم آنست که چه باید کرد و چه می‌توان انجام داد. پاسخ ما بسیار روشن است. ازدواج سفید نه فقط حق مسلم و حیاتی انسان‌ها است که پاک‌ترین و طبیعی‌ترین و انسانی‌ترین شکل ازدواج است. باید از آن دفاع نمود، و همزمان اعلام داشت که:

1. حق مسلم و بدون هیچ شک و تردید انسان‌ها است که شکل زندگی مشترک خویش را آزادانه، بدون فشار هیچ قید و حکم و قانون و سنت و شرع و عرف و قرار و آداب و رسوم بالای سر خود انتخاب کنند. هر نوع تلاش هر فرد اعم از حقیقی یا حقوقی برای تحمیل ارزش‌های پوسیده دینی و قومی و اخلاقی و اجتماعی قرون وسطایی بر تشکیل دهندگان زندگی مشترک باید هدف نقد آگاه گرانه انسانی، سرمایه ستیز و رادیکال قرار گیرد.

2. هر گونه دخالت دولت یا هر نهاد دولتی، هر گروه و مؤسسه و سازمان نظم بربریت سرمایه‌داری در زندگی شخصی انسان‌ها، از جمله در پروسه تشکیل زندگی مشترک فرد، ممنوع است. هر نوع دخالت این نهادها و گروهها باید جرم تلقی شود و مرتکبین این دخالت‌ها مورد مجازات واقع شوند.

3. برابری کامل بین زن و مرد در همه قلمروهای زندگی اجتماعی از جمله در امر ازدواج و طلاق، ممنوعیت چند همسری و پرداخت دستمزد برای خانه داری باید رسمیت یابد.

4. کل آحاد جامعه، از جمله کلیه کسانی که در آستانه ازدواج و تشکیل زندگی مشترک به هر شکلی هستند باید از تمامی امکانات معیشتی، خورد و خوراک و پوشاک، مسکن و امکانات رایگان دارو و درمان و آموزش و همه مایحتاج رفاهی دیگر برخوردار باشند. هیچ انسانی نباید زیر فشار مشکلات اقتصادی تن به زندگی مشترک با دیگری دهد و هیچ انسانی نباید به خاطر جدایی از همسر خود اسیر هیچ نوع تنگنای معیشتی و رفاهی گردد.

5. کل کودکان از جمله کلیه کودکان حاصل ازدواج‌های سفید یا غیر سفید شکست خورده باید از همه لحاظ و در همه وجوه زندگی خود زیر پوشش تضمین مطمئن و کامل معیشتی، رفاهی، درمانی، آموزشی، تربیتی، روان درمانی و سلامت جسم و فکر قرار گیرند.

و دومین پرسش اساسی و آخرین نکته بحث حاضر این است که این کارها چگونه می‌تواند انجام گیرد و چه نیرویی و در کدام فرایند قرار است دست به کار انجام آنها باشد. پاسخ این سؤال نیز بسیار شفاف است. فقط و فقط جنبش شورایی سرمایه ستیز توده‌های کارگر است که می‌تواند حتی در همین جهنم گند و خون و دهشت سرمایه‌داری کل این انتظارات را با قدرت بر طبقه سرمایه‌دار و دولتش تحمیل کند. می‌تواند تحمیل این انتظارات را سنگر نیرومند تعرضات بعدی و بیشتر خود علیه سرمایه سازد و می‌تواند در همین راستا بشریت را از شر وجود سرمایه‌داری رها سازد.

مزدک کوهکن

مهر 1396