چه تعداد از دهها هزار معترض دستگیر شده خیزش جاری و اسیر در شکنجه گاههای مخوف جمهوری اسلامی، تا حال عملا، بدون هیچ اعلام رسمی، تسلیم جوخه مرگ شده اند، معلوم نیست، آنچه اینک، همه جا بر سر زبان ها و تیتر رسانه ها است اعدام محسن شکارچی است. معترض غیور و فداکاری که می خواست با بستن راه تهاجم ددمنشانه قوای قهر و کشتار جمهوری اسلامی، مانع حمام خون همصدایان مبارز خود گردد. رژیم در این چند ماه، جمعیتی کثیر، بسیار بالاتر از صدها معترض را در کف خیابان ها، روی سنگفرش کوچه ها، در درون خانه ها، پشت بام ها، در دبیرستانها، دانشگاهها، پشت فرمان خودروها، به گلوله بسته و از هستی ساقط کرده است. هزاران معترض کارگر را با شلیک مستقیم نقشه مند به ناحیه چشم از بینائی محروم و آنها را مجبور به تخلیه کامل این عضو نموده است. کارنامه رژیم در این سه ماه در ادامه 43 سال بشرکشی سرشتی طبقاتی اش به عنوان دولت هار سرمایه داری و آماج قهر توده کارگر، چنین بوده است. برگ تازه این پرونده، به صف نمودن شمار انبوه معترضان خیابانی اسیر، برای اعزام به میدانهای تیر است که با اعدام «شکارچی» کلید خورده است. رژیم به این جنایت سبعانه دست می یازد تا هراس اندازد، بساط دهشت و وحشت پهن کند، فضای رعب را مستولی سازد، در شرائطی به گسترش بیش از پیش این بربریت روی می آرد که کشتار هر چه بیشتر یگانه سلاح اوست، راه دیگری پیش رو نمی بیند، اما این همه استدلالش نیست. به این باور آویزان است که جنبش جاری شکست پذیر است و راه اندازی وسیع اعدام ها می تواند تیری سهمناک بر پاشنه آشیل خیزش گردد. این باور فاشیسم اسلامی سرمایه از کجا می آید، پاسخ ساده است. سه ماه از شروع جنبش خیابانی می گذرد، هنوز چرخه تولید سرمایه داری نه فقط دچار اختلال نشده که بهتر از سال پیش می چرخد. به گمراههنرویم، عوارض تحریم ها یا آثار فشار بحران حاد اقتصادی را وارد بحث نکنیم، سخن از خیزش، اعتراض و تأثیر آن بر چرخه کار و تولید سرمایه است. در این قلمرو واقعیت آنست که رژیم شاهد اختلال، حتی کمترین خطر جدی نبوده است. جمهوری اسلامی این مؤلفه اساسی را محکم می چسبد، پی می گیرد و به این نتیجه می رسد که چند ده میلیون کارگر با آنکه آماج وحشیانه ترین فشارها هستند، سر کار خود حاضر می شوند، از بام تا شام در هولناک ترین شرائط جان می کنند، تریلیون، تریلیون تومان اضافه ارزش تولید می نمایند و تحویل می دهند. پس هنوز جای امید به ماندگاری بالا است. رژیم به این حساب خود دل می بندد، بر آن درنگ می کند، حول آن می اندیشد که خیزش قادر به اثرگذاری بر یگانه نیروی واقعی تعیین سرنوشت رخدادها نشده است، جاذبه کافی برای هماوائی توده کثیر نداشته است. اعتماد عظیم ترین آحاد طبقه کارگر را بر نیانگیخته است. باید این را جدی گرفت و محکم بر سرش ایستاد. حکام سرمایه با داشتن این کارت برنده، گامی به جلو می گذارند جمعبست ناتمام خود را تکمیل می کنند. این تکمله که جنبش اعتراضی خیابانی با مختصات روزش ظرفیت همپیوندی اندرونی طبقاتی با دهها میلیون کارگر را ندارد، پس  خطری برای چرخه تولید و ارزش افزائی سرمایه نیست، به همین دلیل به اندازه کافی آسیب پذیر نیز هست، باید مجاری واقعی حمله و کانونهای اصلی آسیب را جستجو نمود و مورد بهره برداری قرار داد. راه اندازی موحش تر ماشین کشتارها چه در خیابانها، چه در زندان ها، چه در شکل گلوله بارانهای خیابانی، چه از جنس اعدامهای رسمی، از درون این محاسبات بیرون می آید. وحوش سرمایه با خود می گویند، تظاهرات درون خیابانها، کوچه ها، خانه ها خطر نیست، جنجال آفرینی های سوداگرانه و باج خواهانه دولتهای امریکا اروپا نیز تازگی ندارد، اپوزیسیون بازی محافل منزوی هم مشکل زا نیست.  خطر در وجود طبقه ای است که با کارش چرخه کار و تولید سرمایه را می چرخاند. مادام که این طبقه دست به کار اعمال قدرت نیست، تا زمانی که چرخه تولید سرمایه می چرخد. جای هراس از هیچ نیروئی نیست. رژیم این موضوع را به اندازه کافی تعمق کرده و مبنای عمل قرار داده است. جنبش جاری را آسیب پذیر تشخیص داده و یورش سبعانه به آن را چاره کار یافته است.  همه اینها گواه آنند که جمهوری اسلامی با درندگی غیرقابل توصیفی به اعدامها ادامه می دهد. آیا خیزش حاضر راهی برای توقف ماشین کشتارها دارد؟ توضیح بالا حاوی پاسخ شفاف این پرسش است. فقط ورود گسترده و سراسری توده های کارگر قادر به ایفای این نقش است. اما پرسش حیاتی تر، بنیادی تر، سرنوشت سازتر آن است که کارگران اگر چنین کنند، چگونه؟ با کدام افق؟ کدامین آرایش قوا، کدام رویکرد، وارد میدان می گردند؟، پیداست که گام نخست آنان از کار انداختن چرخه کار و تولید در سطحی وسیع شاید هم سراسری خواهد بود. طبقه کارگر تاریخا به وفور این کار را انجام داده است  اما نه برای خود، نه با اراده خویش، نه با راهبرد رادیکال طبقاتی که متضاد با اینها به دستور این یا آن اپوزیسیون بورژوازی، این یا آن حزب سیاسی کاسبکار سوداگر قدرت، این یا آن مافیای سیاه اختاپوسی ضد بشر، تا حال چنین بوده و چنین رفته است، این بار می تواند بنیاد گذشته را در هم ریزد، طرحی نو در اندازد، با اراده استوار طبقاتی و عزم راسخ ضد سرمایه داری وارد میدان گردد، جهنم گند و خون سرمایه داری را به ورطه تعطیل کشد و خواستار آزادی بدون هیچ قید و شرط همه زندانیان شود، اما این اندازه و در این سطح باز هم، ماندن در گذشته سیاه دیرین است، تبدیل شدن چند باره به عمله انتقال قدرت از یک بخش وحوش بورژوازی به بخش دیگر است. طبقه کارگر باید از این پیشینه تاریک بگذرد، باید دست به اعتصاب سراسری زند و ماشین اعدام ها را متوقف سازد، این گامی هر چند کوچک در راستای مشق قدرت و تحمیل اراده طبقاتی ضد سرمایه داری بر رژیم حاکم سرمایه است، گام بعدی می تواند تدارک هر چه گسترده تر برای اعمال قدرت افزون تر باشد،  چند ده میلیون کارگر، عاصی، معترض، گرسنه، فاقد دارو، درمان، آموزش، محروم از سرپناه و مایحتاج اولیه معاش، می توانند خیزش خود را، اعتصاب سراسری خویش را یک قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری سازند. با این قدرت و به میزان شکل گیری و سازمان یابی اش، راه تصرف مراکز کار و تولید پیش گیرند،  سرنگونی طلبی فراطبقاتی توخالی را به حاشیه رانند و راه خارج سازی حاصل کار و تولید نسلهای متوالی خود از چنگال طبقه سرمایه دار را دستور کار کنند. همه اینها ممکن است. راه واقعی توقف اعدامها نیز همین جا است. سایر راهها برهوت های تیره و تار فرساینده اند.  آویختن به دار قدرت دولت ها، اجازه دادن به مشتی عوامفریب سودجوی زبون هرجائی برای تکدی حمایت در دربارها نه فقط علاج درد نیست که بمباران قدرت تاریخساز تعیین سرنوشت خویش است.

کارگران ضد سرمایه داری