بیست نام متمایز با مهر و مارک و شماره ثبت و اعتبارنامه رنگین کمانی، دست به صدور «منشور» و طرح «مطالبات واحد» زده اند تا بگویند که قرار است چه کنند؟! کدام راه را پیش گرفته اند؟! دست به کار شکستن کدامین سد سر راه خیزش توده های عاصی هستند؟!! چه چیز را آماج اعتراض قرار داده اند یا می دهند؟ چه بدیلی برای وضع موجود پیشنهاد می کنند ؟! چه افقی پیش روی توده عاصی گشوده اند؟! در طول خیزش اخیر چه کرده اند؟! چه تأثیری بر سیر رخدادها نهاده اند؟! اگر کاری انجام داده و تأثیری گذاشته اند چه نفعی به حال توده کارگر داشته است؟!! انتظار هر مخاطب، هر خواننده از مانیفست نویسان آن است که پاسخی در مقابل لیست طولانی این پرسش ها بگذارند، اما دریغ که کمترین ردی از حیاتی ترین و مبرم ترین سؤالات در هیچ کجای این منشور یافت شود. از این هم بدتر، اگر یافت شود نه راه که بدترین گمراهه است. به سراغ متن منشور رویم.

1 – مانیفست صادره دارای 20 امضاء است. واقعیت آنست که کل امضاء کنندگان کارگر هستند، کارگرانی که شاغل، بیکار، بازنشسته، صنعتی، آموزشی، راننده، پرستار، بهیار، خبرنگار، زن، مرد، دانشجو و دانش آموز خانواده های کارگری و مانند اینها می باشند، بخش چشمگیری از کارگر خواندن خویش شرم دارند!!، کارگر بودن را ننگی بزرگ بر دامن خود می بینند!!، با تأکید بر اینکه  آموزگار صدها وزیر، وکیل، مدرس دهها فیلسوف و استاد دانشگاه بوده اند، خفت کارگر بودن را از دامن کبریائی خود پاک می کنند. اعضای شورای صنفی معلمان از این دسته اند، عده ای باز هم حاضر به قبول تعلق طبقاتی خود نیستند، شغلشان دعوی منجی گری و رها ساختن کارگران از شر حکومتگران نادان، فاقد تخصص و ناصالح برای برنامه ریزی نظم اقتصاد، سیاست، حقوق، مدنیت سرمایه داری است. منشورنویسان به رغم اینکه همگی کارگرند، با آنکه از مطالبات واحد می گویند، در عین اینکه همگی آحاد طبقه کارگر یا مدافعان حقوق و رسولان رهائی این طبقه اند!! اما دارای 20 نام و عنوان کاملا ویژه اند!! چرا؟ دلیلش نیازمند گفتن نیست، هر تعداد دکان خاص خود دارند، اساس نه تعلق طبقاتی آنها، نه نقش بازی آنان در جنبش کارگری که منافع بسیار مهم و سرنوشت ساز دکه ای، است. شاید هم در زمره وفاداران مؤمن و متقی جامعه رنگین کمانی هستند، واجب می بینند که در قامت صنف، سندیکا، «شورا»!! کمیته، کانون، معلم، دانشجو، دانش آموز، جوشکار، برزگر، شاغل، بازنشسته، زن، مرد، سازمانده، سازمان پذیر و مشابه اینها ظاهر گردند!! نویسندگان منشور از این منظر به عقب مانده ترین بخش طبقه کارگر ایران تعلق دارند. بخش های پیشروتر کم یا بیش قبح این تقسیم بندی های قرون وسطائی میراث شکل های تولیدی پیشین را درک کرده اند. به عنوان مثال جمع کثیری از دانشجویان همین چند سال پیش یا حتی در همین خیزش همچنان جاری و باقی فریاد برآوردند که از کارگرانند، با آنان می مانند، شمار معلمانی که در طول این چند سال هویت کارگری خود را فریاد زده اند و حتی علیه کانون صنفی شوریده اند شاید از چند صد برابر صدرنشینان کانون افزون باشد. اینکه منشورنویسان تا این سطح اسیر صنف بازی، کانون تراشی، دکه سازی فرقه ای هستند جای تأسف است. اینان که خود زیر فشار منافع محقر دکه ای حاضر به اعلام موجودیت کارگری خود ولو حول پاره ای مطالبات نازل سندیکالیستی نیستند چگونه می خواهند سازمان دهندگان توده وسیع کارگر به مثابه یک طبقه باشند؟!!

2 – درد منشورنویسان ربط چندانی به درد توده کارگر ندارد. آنان نوشته اند: « شیرازه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور به چنان گردابی از بحران و از هم گسیختگی فرو رفته است که هیچ چشم‌انداز روشن و قابل حصولی را نمی ‌توان برای پایان دادن به آن در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور بود» معنای این سخن بی نیاز از تفسیر است. آنچه این جماعت را به خشم آورده و به تدوین مانیفست واداشته است، نه گرسنگی، کارتن خوابی، بی داروئی، خانه به دوشی، بی آبی و فلاکت توده کارگر که از هم پاشیده شدن استخوان بندی اقتصاد و سیاست سرمایه داری است. ریشه این پاشیدگی و بحران زدگی را هم در بی کفایتی، دیانت و بی تخصصی دولتمردان روز سرمایه می بینند. راستش منشورنویسان همان دردی را دارند که خیل کثیر دولتمردان مجلس نشین سرمایه دارند. آنان نیز در هر نشست پارلمانی خود، با بیشترین پرخاش و عربده، کارنامه شرکای بی انصاف، رقبای زیادت جو و مدیران ناهموار خود را حتی بر صفحه تلویزیون، جلو چشم اغیار، آن هم «کارگران» ورق می زنند، آنان را بی لیاقت و فاقد کارائی می خوانند، بانی و باعث فروریختگی اقتصاد، نارضائی و «سلب اعتماد» توده ها، زیان دهی شرکت ها، تنزل نرخ سودها معرفی می کنند و خواستار عزل آنها می گردند. تفاوت ریشه کاوی منشورنویسان با دولتمردان در چیست؟ روشن نیست. احتمالا خواهند گفت که آنان از «اعتراض سراسری خشم آلود زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، دادخواهان، هنرمندان، کولبرها، نویسندگان، کارگران، عموم مردم ستمدیده  علیه زن ستیزی، تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی، ملی، مذهبی هم سخن گفته اند!!»

بر منکرش لعنت، منشور به این عبارت ها هم به اندازه کافی آذین بندی شده است. بدبختی اینجا است که صادر کنندگان مانیفست با سر هم بندی این مفاهیم، به صورت ناشیانه ای بر دار و ندار حیثیت و آبروی خود چوب حراج زده اند. اولا تهمت زشت و ناروائی نثار کارگران عاصی، کشته شدگان، زخمی ها، چشم از دست دادگان، معلولان، دهها هزار زندانی شکنجه گاهها کرده اند. زمخت و بی پروا این اتهام را به توده کارگر معترض زده اند که گویا بیرق اعتراض و هدف اصلی پیکارشان چیزی بوده است که تریبون های رسوای بورژوازی بین المللی یا محافل ورشکسته اپوزیسیون در خارج کشور انتشار داده اند!! گویا آرمان کارگران و جوانان طبقه کارگر آن بوده است که «جامعه عقب مانده، سنتی، حاشیه ای» ایران را!! با جامعه ای مدرن، مرفه، آزاد با ملاکها و معیارهای سرمایه داری جهانی جایگزین سازند!! اما رسوائی تکان دهنده تر منشور ماجرای دیگری است. این ماجرا که منشور پردازان در متن خویش به گونه ای بسیار زاهدانه، مقید، مرزبندی شده کل تلاش خویش را به کارگرفته اند تا هیچ کلامی علیه نظام بردگی مزدی بر زبان نیازند!!، هیچ اشاره ای به رابطه سرمایه و نیروی کار نکنند!!، هیچ سخنی از فاجعه شدت استثمار سرمایه داری به میان نکشند!!. اگر هم از فقر، فلاکت، نبود آزادی، فشار محرومیت ها حرفی بزنند، اگر هم ناآگاهانه کنایه وار، رمزآمیز از برده بودن کارگر کلامی گویند، بر ساحت مقدس سرمایه گرد هیچ بی حرمتی نپاشند، تنزه مطلق سرمایه داری از هر گونه کارکرد غیرانسانی را پاسدار باشند. در هیچ کجای منشور، هیچ حرفی از آنچه سرمایه بر سر توده کارگر می آرد در میان نیست، همه جا ریشه هر بدبختی، گرسنگی ، فلاکتی اگر وجود دارد!!، در بی کفایتی، بی لیاقتی، دینمداری دولتمردان جستجو شده است!! منشور از این لحاظ بی مانند است!! تا آنجا که بعید می نماید حتی متون رسمی مدون نهادهای دولتی بورژوازی تا این اندازه به قداست نظام بردگی مزدی پای بند مانده باشد!! منشورنویسان از این لحاظ نیز تعلق خود به راست ترین و فسیل شده ترین بخش طبقه کارگر ایران را به اثبات رسانده اند. در طول چند دهه اخیر حتی ناآگاه ترین و محافظه کارترین کارگران به گاه توضیح شدت استثمار، بی سرپناهی ها و محرومیت های طغیان آلود خود بر سبعیت سرمایه داری و جنایات وحشیانه سرمایه داران انگشت نهاده اند. چیزی که در اینجا به تمام و کمال غائب است.  

3 – منشور بسیار بی رحمانه تر از برخی نمایندگان رسمی بورژوازی اصرار بر شقه، شقه کردن، انکار موجودیت، نفی اعتبار و میدانداری جنبش کارگری دارد، تا چشم کار می کند جنبش آفرینی می کند، هر کمپین را با ساطور سرمایه از پیکره جنبش کارگری جدا و حاصل این سلاخی را لیست جنبش های اجتماعی عدیده مردانه، زنانه، صنفی، اجتماعی، قومی، ملی، قبیله ای، دینی فاقد هستی اجتماعی یا بنمایه طبقاتی می نماید. همه این کارها را با فراغ بال انجام می دهد و سپس اعلام می دارد که این جنبش ها در انکشاف تاریخی روز خود و لابد زیر بیرق پرشکوه «زن، زندگی، آزادی»!!! شرائطی فراهم ساخته اند که «شکل گیری هر گونه قدرت از بالا را ناممکن ساخته اند»!! از این فراتر، زمینه شروع  «انقلابی، اجتماعی، مدرن و انسانی برای رهائی مردم از همه شکل ستم، تبعیض، استثمار، استبداد، دیکتاتوری را پدید آورده اند»!! منشورنویسان می گویند «به عنوان تشکلهای صنفی، مدنی امضاء کننده، با تمرکز بر اتحاد جنبش های اجتماعی و مطالباتی، پیش کشیدن خواستهای حداقلی را یگانه راه پی افکنی چنان جامعه ای می دانند»!!! (نقل با تلخیص) به راستی که فریبکاری، دکانداری حدی دارد!! اما این دوستان ظاهرا در این گذر محدوده و مرزی قائل نیستند!!

ناممکن سازی شکل گیری قدرت بالای سر انسانها برای کسانی که معنای این عبارت را می فهمند، فقط عهده یک جنبش شورائی سراسری ضد سرمایه داری، ساخته است. جنبشی متشکل از توده عظیم کارگر که «حضور هر چه مؤثرتر، ضد سرمایه داری تر و رادیکال تر هر کارگر در تعیین راهبرد پیکار طبقاتی ضد بردگی مزدی و پیروزی این پیکار را پیش شرط دخالتگری اثرگذار، خلاق، آگاهانه، چاره گرانه و رادیکال کل کارگران کرده است، تسلط انسان ها بر سرنوشت کار، تولید، زندگی خویش را در گرو پیروزی فرجامین این جنبش، محو کار مزدی، نابودی طبقات، دولت و جامعه طبقاتی دیده است و در این گذر پیش تاخته است. جنبشی که در نازلترین  سطح حصول هر مطالبه ریز و درشت معیشتی، رفاهی، حقوقی، آزادیخواهانه کارگران را با مبارزه طبقاتی آنان علیه اساس هستی سرمایه داری پیوند زده است، مطالبات، سازمانیابی، رژیم ستیزی، سرنگونی طلبی، استراتژی، تاکتیک و همه چیزش را با تدارک و تجهیز و آماده سازی توده های تشکیل دهنده اش برای مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری همگن و همساز ساخته است. یگانه جنبش قادر به ناممکن سازی شکل گیری قدرت از بالا این جنبش است. هر نوع سخن از ایفای این نقش توسط هر نیرو یا جنبش دیگر بدترین فریبکاری است. پرسش ما از منشورنویسان این است که با چند دکه صنفی سرمایه آویز، دکه هائی که حاضر به گفتن کلامی علیه سرمایه داری نیستند، تمامی مشکلات عالم هستی را در بی لیاقتی چند دولتمرد سرمایه می بینند، از کجا و چگونه به این جمعبست رسیده اند که ناممکنی شکل گیری قدرت از بالا به فرجام رسیده است!! و آنها با همین چند دکه صنفی آماده  شروع انقلاب عظیم اجتماعی و معماری جامعه بدون استثمار، تبعیض، ستم و دیکتاتوری می باشند!!! آیا این جماعت از محو تبعیض، آزادی، حقوق، جامعه بدون استثمار هیچ تصور، فهم یا شناختی دارد؟، تنها پاسخ این سؤال آنست نه فقط ندارد، که همین جهنم گند و خون و بربریت و سبعیت سرمایه داری را با اندکی دستکاری و آرایش بهشت موعود پیراسته از هر شکل استثمار و ستمکشی و تبعیض و توحش می پندارد!!!

4 – پرسشها زیادند اما بنای کار اکتفاء به مبرم ترین آنها است. شما فقط از گفتن «بالای چشم ابرو» به سرمایه داری طفره نرفته اید، فقط از هیچ نوع اسائه ادب به آستان سرمایه چشم نپوشیده اید، حتی حاضر به هیچ اشاره افشاگرانه در مورد اپوزیسیون های نبش قبر شده سلطنت طلب سوداگر قدرت و در حال فریب توده کارگر هم نشده اید. در مورد تابوت شکستگان اصلاح طلب نیز همین سیره و رسم را پیشه کرده اید. آیا هر دوی اینها گواه عاقبت نگری سنجیده شما برای دخیل بندی سندیکالیستی به امامزاده های منحط بورژوازی نیست؟؟  

5 – شما لیستی از مطالبات را ردیف نموده اید. مطالباتی که از صد سال پیش تا حال توسط هر جمع چند تا چند صد نفری، راست تا چپ، داعیه دار حل مشکلات سرمایه داری یا نجات طبقه کارگر مطرح و جزئی از حافظه تمامی سکنه جهنم سرمایه داری ایران شده است. تنها زمینه مصرف این خواستها اعلام موجودیت سکتاریستی طرح کنندگان بوده است و هیچ ردی از تحقق هیچ کدامشان درهیچ کجا قابل یافتن نیست. سؤال آنست: منشور مطالبات شما چیزی سوای شروط  فروش تکه، پاره ای از جنبش کارگری به اپوزیسیونهای مردارخوار سلطنت طلب یا اصلاح طلب به نازل ترین قیمت ها است؟ مسلما اعتبار و موضوعیت دیگری ندارد، تحمیل این مطالبات با همه حقارت و محدود بودنشان بر بورژوازی محتاج سطحی از میدانداری و نمایش قدرت جنبش کارگری است. شما نه فقط اهل برداشتن هیچ گامی برای کمک به سازمانیابی این قدرت نیستید که ضد آن هستید. ورق به ورق کارنامه شما بستن سد بر راه این نوع میدانداری و سازمانیابی قدرت توده کارگر بوده است. شما مشتی رفرمیست هستید، اهل مبارزه ضد بردگی مزدی نمی باشید، هیچ گاه، در هیچ دوره ای، چنین ننموده اید، در همین منشور نیز هر چه گفته اید، هر نکته ای که پیش کشیده اید گواه بارز همین جهتگیری است. به سؤال باز گردیم. مطالباتی که قرار نیست با قدرت سازمان یافته سراسری، شورائی و رادیکال طبقه کارگر بر بورژوازی و دولتش تحمیل شود، به چه درد می خورد؟ پاسخ روشن است، یگانه خاصیت این نوع منشورها، تقدیم آنها به بورژوازی حاکم یا اپوزیسیون برای معامله گری، فروش ثمن بخس هر میزان قدرت کارگران و جنبش کارگری است. از گذشته شما چیز دیگری بیرون نمی آید. مگر نه این است که در همین خیزش پنج ماهه اخیر مداحان نستوه شعار فراطبقاتی، گمراه کننده «زن، زندگی، آزادی» یا شعارهای ارتجاعی تر «باز پس گیری زندگی»!!، «بازپس گیری ایران» و نوع اینها بوده اید. در طول این ماهها کدامین سخن رادیکال و ضد سرمایه داری را با توده کارگر در میان نهاده اید، کدام گام را برای کمترین کمک به صف آرائی طبقاتی سرمایه ستیز کارگران برداشته اید؟

6 – همه شما مثل هم نیستند. تا لحظه حاضر، کارگران هفت تپه آگاهی خود از تنظیم چنین متنی را تکذیب کرده اند،  عده ای خلق الساعه، فاقد پیشینه و بدون هویت آشنای کارگری می باشند. بیشترین شمارتان ابوابجمعی سابقه دار رفرمیسم سندیکالیستی می باشید. در میان امضاء کنندگان، «شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت» وضعی کم یا بیش متفاوت داشته است. کارنامه اش از سنخ سایرین نیست، کاستی های زیادی با خود حمل می کرده است، کاستیهائی که مورد نقد رادیکال طبقاتی ما بوده است و سرانجام آن را به همراهی با منشورنویسان متقاعد کرده است. با همه اینها کارگران پیمانی نفت پیشینه ای دیگر دارند، نقد حاضر ما نقدی بر کل منشور و منشورنویسان از جمله آنها است، اما اعلام می کنیم که نکات زیادی از این نقد در مورد پرونده قطور پیکار چندین ساله آنان صادق نیست. انتظار کارگران آگاه است که آنها با رویکردی متمایز نیروئی اثرگذار و رادیکال برای ارتقاء جنبش روز کارگری ایران به یک قدرت متشکل شورائی سراسری ضد سرمایه داری باشند.

کارگران ضد سرمایه داری

بهمن 1401