بورژوازی فرانسه از طریق دولتش عزم جزم کرده است تا در ادامه چندین دهه سلاخی بی وقفه معیشت، رفاه، «حقوق» و «آزادیهای» اساسا مثله، فریب آمیز، باژگون توده کارگر، باز هم بتازد، طوفان سلاخی بیشتر راه اندازد، این بار سن بازنشستگی را که زمانی زیر 60، بعدا 60، بعدتر 62 سال شد، حالا به 64 افزایش دهد. تصمیم مکرون رئیس جمهوری، با مخالفت گسترده توده کارگر مواجه شده است. کارگران در سراسر کشور دست به اعتراض زده اند، خواهان ابطال و رد این به اصطلاح «لایحه قانونی» شده اند. چرا دولت مکرون به این جنایت دست می زند، پاسخ روشن است. چرخه تولید سود و ارزش افزائی سرمایه داری فرانسه به رغم چند دهه تطاول مستمر به هست و نیست کارگران، باز هم نمی چرخد. حجم بدهیهای دولتی چند برابر «تولید ناخالص داخلی» است، کسری بودجه مکرون سر به آسمان سوده است. همه اینها که تبخاله عفونی بحران پاندمیک سرمایه است در پیچ و خم چاره جوئی دولتی خود تشدید گسیل کارگران به قربانگاه را یگانه راه دیده است. کارگران باید «ز گهواره تا گور» کار کنند، هر چه سفاکانه تر و مو حش تر استثمار شوند. این روشن است و تریبونهای رسمی بورژوازی حاکم رساتر از اپوزیسیونها آن را تصریح می کنند. بحث بر سر کارگران است، آنها چه می کنند؟ چه خواهند کرد؟ راه فرار از رفتن به قربانگاه را درکجا می جویند؟ ظاهر حادثه آنست که طوفان اعتراض راه افتاده، کارگران غالب قلمروها دست به اعتصاب زده اند، چرخ تولید در سطحی خوابیده، سیستم حمل و نقل مختل است، مدارس تعطیل و خیابان ها میدان ستیز کارگران با پلیس و قوای قهر سرمایه شده است. اعتصاب و تعطیل کار تاریخا سلاح کارزار توده کارگر بوده، پرسش اساسی این است که این سلاح در شکل تا کنونی کاربردش، چه دستاوردی داشته است؟، در طول دهه های متمادی، برد تأثیرش دستخوش چه تغییراتی شده است؟، الان چه وضعی دارد، از همه اینها مهم تر ماهیت و بنمایه اجتماعی، طبقاتی نوع این نمایش ها، «اعمال قدرت ها»، جنگ و ستیزها چیست؟ و چرا نیازمند تغییرات بنیادی است؟

ساده ترین پاسخ سؤالات بالا آنست که این میدانداریها، حتی اگر به اعتصاب در همه حوزه ها انجامد، اگر چرخ تولید به صورت سراسری از چرخش باز ایستد، همه جامعه تعطیل و ساختار نظم اقتصادی، سیاسی به ورطه اختلال کامل افتد، بازهم تا وقتی که فقط آرایش، پالایش، ویرایش سرمایه داری منظور است، هیچ چیز سوای طوفان در فنجان نیست!!  سلسله جنبان هیچ بهبود، حتی هیچ ترمیم پایا، هیچ ویرایش مانا هم نخواهد بود. مجرد اعمال قدرت ولو طوفانی، حلال مشکل نیست، سخن بر سر نقشی است که این اعمال قدرت ایفاء می کند، آیا تغییر رادیکال، بر هم ریختن شالوده نظم موجود را هدف می گیرد؟ یا می خواهد جهنم وحشت، دهشت مستولی را تحمل پذیر سازد؟. فرانسه از گذشته های دور، از انقلابات قرن نوزدهمی، از جنبش دهه شصت قرن بیستم که بگذریم در طول همین چند دهه اخیر، مدام کانون بروز طغیانها بوده است، اما پرواز زیر پر خیزشها را «عادلانه کردن» سرمایه داری، دموکراتیزاسیون ساختار نظم و قدرت سیاسی یا توهماتی از این دست تشکیل می داده است. دهها میلیون کارگر برای دفعات متوالی علیه فشارهای فرساینده معیشتی، سلاخی رفاه و امکانات ابتدائی زندگی سیل وار به خیابان ریخته اند اما هیچ بخش این کارگران، هیچ رویکرد اجتماعی درون طبقه کارگر نه فقط کلامی از اینکه بر سر تولید، کار، محصول کارش چه رفته؟ بر زبان نمی آرد، که حتی به مغز خود هم خطور نمی دهد!! کارگر ایران خودرو آماج سرکوبهای سبعانه رژیم اسلامی، در جدال تعیین بهای نیروی کار، از صاحبان سرمایه و دولت، گزارش فروش محصولات کارش را مطالبه می کند، اما کارگر فرانسوی خلف یا ناخلف کموناردها هیچ نیازی به هیچ پرس و جوئی در مورد سرنوشت کار و تولیدش نمی بیند!!. دموکراسی، همان معجزه عظیم آفرینش!! به سلول، سلول شعور او تلقین کرده است که کارگر زاده شده و باید همیشه، نسل بعد از نسل تا انتهای تاریخ کارگر بماند!! پس همیشه کارگر بودنش محتوم است!! ساقط بودن وی از حق دخالت در سرنوشت کار و زندگی اش، حتی آگاهی از این سرنوشت، تقدیر لایتغیر است. دموکراسی او را با این تلقین غسل تعمید داده است. پس وی در این گذر سخنی برای گفتن ندارد، اینجا عرصه دخالت او نیست، میدان نمایش قدرت و اعمال اراده اش نیست. اگر قدرت دارد که دارد، اگر می تواند چرخ تولید را از چرخش باز دارد، نظم جامعه موجود را مختل گرداند، این قدرت را باید درجائی دیگر، در ویرایش و پیرایش سرمایه داری به کار گیرد!! معضل بنیادی اینجا است. جائی که جهان ظرفیت ها مظهر تمامی بی ظرفیتی و کهکشان قدرت ها تجسم تمام عیار زبونی ها و ذلت ها می گردد. در همین چند روز اخیر، در لهیب پرخروش ترین فریادها، در لحظاتی که خیل جمعیت عاصی از حق مسلم خویش برای اعمال قهر سخن می راند – که یقینا حق اوست – در دقایقی که همدیگر را به گرفتن سلاح دعوت می کردند – که در جنگ آگاه علیه سرمایه نیاز محتوم  و حق بدون هیچ قید و شرط اوست – آری درست همنواز با این حرف ها بنیاد روایت ماوراء ارتجاعی خود از این حقوق قطعی مسلم و مفروض را هم جار می زد!! اینکه گویا «دموکراسی به خطر افتاده است»!! گویا مشکل واقعی وی نه قهر اقتصادی سرمایه در مجبور و مقهور نمودن او به قبول کار تا لب گور، نه سلاخی درمان، بهداشت، آموزش و مایحتاج رفاهی، معیشتی او بلکه تهدید دامنگیر دموکراسی است!! برای دفاع از دموکراسی است که باید سلاح برگیرد!! کدام دموکراسی؟، همان سناریوی فریب بمباران شعور، شناخت طبقاتی وی که امروز درشکل قدرت دولت مکرون و دیروز دولت های دیگر، دست به کار ذبح عظیم هستی وی در آستانه چالش بحران سرمایه داری بوده و می باشند. همان دموکراسی که در یک لحظه 140 کارگر معترض را دستگیر و روانه سیاهچال می سازد، صدها  همزنجیر دیگر این کارگران را مصدوم، مجروح، معلول و راهی بیمارستان ها می گرداند. قابل تعمق است که مکرون ماده سوم بند چهل و نهم قانون اساسی همین دموکراسی را شالوده حق محرز خود برای افزایش سن بازنشستگی از 62 به 64 سال کرده است. مطابق این بند، رئیس جمهور می تواند هر لایحه مصوب هیئت وزیران را به جای تسلیم به «مجلس ملی»! با مسؤلیت خود به اجرا بگذارد. در چنین وضعی مجلس فقط حق استیضاح دارد. استیضاحی که از پیش محکوم به شکست است. زیرا ائتلاف اکثریت ولو آنکه مخالف لایحه مصوب باشد، پشتیبان و پشتوانه مستحکم قدرت رئیس جمهور است. کارگر فرانسوی وقتی سیل آسا با کثرت و عظمت دهها میلیونی، مشتعل و عاصی از وضع معاش، درمان، محیط زیست خود، به خیابان می ریزد، مصلوب باور مسموم خرافه آمیز و مخدر این دموکراسی است. قدرت غول آسای او در زنجیر پولادین نظم نگهدار و نگهبان سرمایه است، دموکراسی علم و کتل فریبا و فریبکار این نظم است. قدرت تغییرآفرین کارگران در اینجا، در کوره جعل، باژگونه سازی و فریب دموکراسی استحاله می شود،  قدرت ساحره بورژوازی می گردد، علیه خود او، علیه طبقه صاحب قدرت به کار می افتد. دموکراسی به مثابه شعور مسلح و سلاح شعور سرمایه او را از هر گونه جهتگیری ضد سرمایه داری برحذر می دارد، میدان جنگ را به جای آنکه محل تعیین تکلیف کار، تولید، زندگی شود، عرصه جدال فرساینده سرمایه آویز تفسیر این ماده و آن بند قانونی!!، باتلاق دفاع از خود دموکراسی!!، محکمه دموکراتیک بودن و نبودن دستگیری ها!! «پژوهشکده تسخیر و تفتیش روح دموکراسی و قانون اساسی، در یک کلام ساحت سیاه  دفاع از ساختار نظم سرمایه داری و پویه جرح و تعدیل این نظم می کند. معضل کارگر فرانسوی اینجا است. اگر کارگر ایرانی در گام نخست هر اعتراض، اعلام هر اعتصاب، افروختن شعله هر شورش، با گردان، گردان نیروی مسلح پاسدار، بسیجی، پلیس، ارتشی، لباس شخصی رو به رو می گردد، کارگر فرانسوی حتی هزینه سرکوب جنبش خویش را هم به گردن بورژوازی نمی اندازد!!، زیرا وفادار سرسخت قانون اساسی جمهوری پنجم و دموکراسی سرفراز فرانسه است!!! اعتصابات چندین میلیونی کارگران باردار عظیم ترین اعمال قدرتها است، این قدرت می تواند علیه سرمایه به کار افتد، می تواند خود را شورائی و ضد کار مزدی سازمان دهد، می تواند یک قدرت سازمان یافته شورائی منادی و مظهر دخالتگری آگاه، نافذ، خلاق، بیدار، برابر، آزاد و بالنده هر کارگر، هر انسان در تعیین سرنوشت زندگی، کار، تولید، همه چیز مربوط به زیست آزاد انسانی شود، مسلما می تواند چنین شود، اما شرط نخست این شدن آنست که زنجیر تعبد به دموکراسی، این «حصن حصین» دیده بانی و ضامن مطمئن ماندگاری سرمایه داری را از دوش شعور خویش بردارد. بساط قانون و پرستش قانون سرمایه را جمع کند، قدرت خود را قدرت شورائی آگاه طبقه خود کند. مادام که چنین ننماید، وضع هر سال دهها بار بدتر از سال پیش خواهد شد. کارگر فرانسوی باید خود را آماده عظیم ترین، تاریخی ترین خانه تکانی ها سازد، باید دریابد و بنگرد که فقط در طول همین یک سال اخیر چه کارنامه تاریکی از خود بر جای گذاشته است، همان کارنامه ای که «نامه اعمال» کل کارگران اروپا نیز هست. آنچه در این یک سال کرده است، حکایت ایفای همان نقشی است که چند نسل پیش کارگران اروپا با فراخوان احزاب سرمایه آویز بین الملل دوم بازی کردند. ایستادن در کنار یک قطب سرمایه داری جهانی زیر بیرق تقابل با قطب دیگر، اما در اساس بذل نان، سوخت، پوشاک، معاش، سلامتی، همه چیز خود، به ماشین جنگی کل بورژوازی جنگ افروز جهانی، علیه کل طبقه کارگر بین المللی، این پرونده سیاهی است که کارگر فرانسوی و سایر همزنجیران اروپائی آو در این سال از خود برجای نهاده اند. آنها به جای راه اندازی یک جنبش سرمایه ستیز ضد جنگ، به جای تلاش برای گشایش یک جبهه پیکار سراسری ضد سرمایه داری و جنگ، هست و نیست نسل حاضر و نسلهای آتی خود را وثیقه پیروزی بورژوازی «خودی» بر بورژوازی «ناخودی» کردند!!. آن ها نام این کار را هم دفاع از دموکراسی در مقابل تمامیت خواهی نهادند!!  فقط دولت مکرون که اینک دست به کار افزایش سن بازنشستگی از 62 به 64 سال است، همین چند ماه پیش بودجه نظامی دموکراسی فرانسه را از 320 میلیارد دلار به 447 میلیارد دلار افزایش داده است!!. آلمان 100 میلیارد یورو بر بودجه جنگی خود افزوده است. دولتهای دیگر همین کار را نموده اند. کارگر فرانسوی با وضعیت موجودش، با کفن و دفن بودن در دموکراسی پاسدار بردگی مزدی، با نمایش قدرتی که تمامی شکوه و عظمتش در زنجیر دموکراسی دیده بان و نگاهدار سرمایه داری فسیل و مدفون است قادر به انجام هیچ کاری، تحمیل هیچ خواستی بر بورژوازی نیست. مبرم ترین، حیاتی ترین، فوری ترین کار برای او شوریدن علیه دفن شدگی خویش، معماری آگاه سنگر مبارزه طبقاتی، ارتقاء خود به یک قدرت متشکل شورائی ضد سرمایه داری است. اگر دراین مسیر افتد هر نمایش قدرتش، هر اعتصاب، تظاهرات، شورش، خیزشش، گامی به سوی دستاوردهای پردرخشش، جنگی توفنده تر علیه سرمایه، زندگی مرفه تر، آزادتر، همبستگی نیرومندتر انترناسیونالیستی، دورنمای شفافتر رهائی، تاختن به سوی زندگی آزاد انسانی خواهد بود.

کارگران ضد سرمایه داری