رفیق زنده یاد «محمدعلی متولی» را می گوئیم. انسانی ضد استثمار طبقاتی، شیفته برابری و رهائی بشر و دلباخته برپائی دنیای انسان های آزاد و برابر، کارگری که در دوره های مختلف زندگی آنچه به او هویت می داد نه رنگ و لعاب های صوری مرامی یا جنس تعلقات گروهی که فقط کارزار مستمر علیه نظام بانی گرسنگی ها، فلاکت ها، فقر، تبعیضات جنایتکارانه طبقاتی، جنسیتی، قومی یا نژادی بود. به انسان های کارگر و فرودست عشق می ورزید، درد و رنج هر کارگری در هر گوشه دنیا وجودش را به تلاطم می انداخت. شعله اعتراض هر کارگری او را مشتعل می کرد و می خواست با تمامی توان همراه، همرزم و همسنگر او باشد، هر پیروزی هر عده کارگر در هر گوشه جهان موجود او را به وجد می آورد. به نابودی سرمایه داری باور داشت و کمونیسم را به عنوان جنبش رهائی انسان بیرق زندگی خود می دید. در سال 1306 در شهر سراب آذربایجان دیده به دنیا گشود، مبارزه را از همان اوان جوانی آغاز کرد، علیه وضعیت موجود عاصی بود و برای تغییر آنچه ضد بشری، جنایت آمیز، تبعیض آلود و ستمکارانه می پنداشت،  هر مسیری را که شناخت روز و توان اندیشه موجودش تشخیص می داد پیش می گرفت. در همین راستا مثل خیل کثیر کارگران دیگر آن دیار، به «فرقه دموکرات» پیوست، خودمختاری طلبی رویکرد و راه مبارزه او نبود، اما فراموش نکنیم که «انسانها سازندگان تاریخ خویشند ولی نه طبق دلخواه خود و نه در اوضاع و احوالی که خود انتخاب کرده اند، بلکه در وضعیتی که از گذشته به ارث رسیده و مستقیماً با آن رو به رو هستند. شعائر و سنن همه نسلهای مرده چون کوهی بر مغز زندگان فشار می آورد» با شکست فرقه دموکرات، هر چه در توان داشت به کار گرفت تا در هر کجا افرادی از مبارزه علیه استثمار می گویند، با آنها همصدا شود، هر کجا انسانهائی در حال اعتراض علیه ستم، نابرابری و استثمارند، به آنان پیوندد، تسلیم نگردد، آرام نگیرد، از پای ننشیند، بجنگد و در همان حال با سر بیدار و هشیار از بیراهه رفتن ها بپرهیزد، راههای درست تر پیکار را بیاید، سازش طلبی ها را زیر مهمیز انتقاد قرار دهد، رفرمیسم را نقد کند و رویکرد رادیکال تر طبقاتی را جایگزین گمراهه های رفرمیستی سازد، زندگی او در تمامی دوره ها با این پویش و با جوش و خروش سرشار برای نیل این منظور عجین بود. با آغاز مبارزه مسلحانه چریکی در شروع دهه 50 شیفته فداکاریها و از خودگذشتگی های جوانانی شد که برای تحقق آنچه آرمان رهائی زحمتکشان و کارگران می نامیدند بی دریغ جان می دادند. «متولی» ادامه راه پیکار را در همدلی و همراهی با این جوانان دید و به نقد مماشات طلبی های حزب توده و کمونیسم بورژوائی اردوگاهی پرداخت. او تمامی این راهها را پیمود، اما همه این کارها را به عنوان یک کارگر و فردی از جنبش کارگری دنبال نمود. همیشه کار می کرد، همراه کارگران بود، در راه اندازی اعتصابات کارگری نقش فعال ایفاء می کرد. مورد اعتماد عمیق کارگران بود، به همزنجیران خویش می آموخت، در همه مشکلات به یاری آنها می شتافت. پیوند بسیار مستحکم رفیقانه ای با آنان داشت. در سال 1352 توسط سازمان اختاپوسی ساواک شاه دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت. در دوره حاکمیت فاشیسم اسلامی بورژوازی نیز به زندان آفتاد و شکنجه شد . حاکم شرع شکنجه گر به او گفت که دیگران وی را کمونیست شهیری می نامند و او بلادرنگ پاسخ داد «کمونیسم لباس گشادی نیست که بر اندام هر فردی موزون باشد» به ابوالقاسم لاهوتی به خاطر شعرهایش علاقه ای وافر داشت و تا زمان مرگ شعر «بساط عدل» او با مطلع « چه خوش آن که بیرق خون به پا، پی قطع ریشه اغنیا شود و زند به جهان ندا که کارگر! سلاح!» را با خود زمزمه می کرد. رفیق عزیز و ارزنده ما «محمد علی» پس از 94 سال عمر مالامال از مبارزه، در نیمه شب 28 فروردین 1400 بر اثر ابتلا به کووید 19 در یکی از بیمارستانهای تهران در گذشت، او از میان ما رفت اما یادش همیشه با ما و در قلب ما خواهد بود.

کارگران ضد سرمایه داری

30 فروردین 1400