همه واقعیت ها با رساترین صدا فریاد می زنند که طبقه کارگر ایران اگر به صورت یک قدرت همجوش، سازمانیافته و شورائی در همه عرصه های زندگی اجتماعی، علیه سرمایه نشورد، میلیونها نفر از نفوس توده خود از کودک خردسال تا جوان و پیر را زیر فشار گرسنگی، فلاکت، فقر، بی داروئی، بی سرپناهی از دست خواهد داد. خیزش متحد شورائی و ضد کار مزدی اینک نه یک شرط رهائی، حتی نه شرط بهبود معاش و زندگی راحت تر که برای بخش چشمگیری از طبقه ما شرط حتمی بقا و زنده ماندن گردیده است. بحث بر سر مبرمیت، اهمیت و حیانی بودن یک میدانداری رادیکال شورائی و سرمایه ستیز نیست، سخن از چگونگی عینیت بخشیدن و تحقق آن است.

موانع همجوشی و سازمانیابی طبقاتی کارگران، اساسا بیرونی است. طبقه کارگر یگانه طبقه اجتماعی تاریخ است که کل آحادش در شالوده معاش و هستی اجتماعی خود، نه فقط دلیلی برای تعارض منافع یا موانع همپیوندی ندارند که بند، بند زندگی آنها فریاد سرکش نیاز به داشتن استخوانبندی واحد پیکار برای جنگ شعله ور علیه موجودیت سرمایه داری است. در این شکی نیست، اما کارگران یکی از دو طبقه اساسی جامعه سرمایه داری هستند، در قعر این جامعه زندگی می کنند، استثمار شونده و فرودستند، از کار و حاصل کار و پویه تعیین سرنوشت زندگی خویش جدا هستند. همه جا، درهمه وجوه زیست و کل حوزه های زندگی، زیر فشار افکار، باورها، ارزشهای اجتماعی، فرهنگ و ایدئولوژی ماهیتا باژگونه پرداز و ماوراء ارتجاعی بورژوازی می باشند. با اینکه همعصر عظیم ترین پیشرفت ها در تمامی حوزه های دانش بشری هستند اما بیش از تمامی طبقات دیگر تاریخ زیر آوار وارونه پردازی ها، مسخ سازی ها، و تحجرآفرینی سرمایه قرار دارند. هیچ شکل تولیدی ماقبل سرمایه داری ظرفیت سرمایه برای استتار استثمار، بی حقوقی، ستمکشی، تبعیض آفرینی و سبعیت زائی سرشتی خود را نداشته است و بورژوازی سوار موج همین ظرفیت انحطاط زای سرمایه کل این باژگونه سازیها و تحریف پردازیها را با تمامی قدرت، در موحش ترین ابعاد بر شعور، زندگی و حتی پروسه پیکار طبقه کارگر بار کرده است. رعیت در سیاهی زار قرون وسطا، حتی زمان و مکان کار اضافی خود برای ارباب فئودال را از آنچه برای زندگی خود انجام می دید متمایز می دید و باز می شناخت. ضرب کشنده شلاق اربابان را با سلول، سلول وجودش درد می کشید و از تحمل آن عاصی می شد. کارگر درعصر شکوفائی طغیان آمیز دانش ها، برای شناخت آنچه سرمایه بر سرش آوار کرده است با اشکال عدیده سدهای سر به آسمان سائیده مواجه است. سرمایه از زمین و آسمان به او القاء می کند که نیروی کار وی را خریده و بهای آن را به تمام و کمال پرداخته است!! قانون استثمار سبعانه خود را قانون حیات و رفاه و امنیت کارگر جار می زند!! دولتش را دولت کل جامعه از جمله کارگر می خواند!!، کل نظم ارزش افرائی و خودافزائی خود را نظم زندگی و آسایش او تصویر می کند. هیچ طبقه ای در تاریخ این گونه زیر فشار جهل آفرینی، وارونه بافی، توهم زائی و از خود بیگانه سازی نبوده است. سرمایه این کار را فقط در هیات آشکار، زیر بیرق خاص خود، با دولت و قانون و نظم و نهادهای مدنی و فرهنگی شستشوی مغزی خود انجام نمی دهد. عین همین شعبده بازی ها و فریبکاریها را در سنگر اپوزیسون، حتی در خاکریز «ضدیت با سرمایه داری»!! هم انجام داده و انجام می دهد. بورژوازی طبقه ای متشت است، لایه ها و آحادش بر سر سهام سود، سرمایه، مالکیت و قدرت با هم اختلاف دارند، همواره بخشی حاکم و بخشی دیگر اپوزیسون نشین هستند. کل آنچه حاکمان بر سر توده های کارگر می آرند، اپوزیسونها هم زیر بیرق های دیگر، به شکلهای دیگر و با جار و جنجالهای متفاوت، بر سر جنبش کارگری می آورند. در اینجا هم فریاد قانون سالاری، حزب آفرینی، دموکراسی طلبی، مدنیت پرستی، حقوق بشر، عدالت جوئی، «برابری طلبی» حتی «استثمارستیزی»!! از همه سو بلند است و از همه مجاری بر سر طبقه کارگر و پویه پیکارش سرشکن می گردد. کل اینها، سدها و موانع سر راه سازمانیابی متحد شورائی و ضد سرمایه داری توده های کارگرند. هر گام تلاش برای خیزش متحد شورائی کارگران علیه سرمایه، نیازمند مبارزه ریشه ای برای برداشتن همه این سدها و عبور از تمامی این موانع است. سدها و موانعی که ذاتا بیرونی هستند اما توسط سرمایه و بورژوازی به مسائل بسیار سخت جان، مقاوم، فرساینده و کوبنده اندرونی جنبش کارگری تبدیل شده اند.

برای چالش این سدها، راهی نیست جز اینکه به همان هستی اجتماعی، به تار و پود واقعی تشکیل دهنده هستی طبقاتی، خود به کارگر بودن و فروشنده نیروی کار بودن خود باز گردیم، ریشه کل استثمار، فقر، فلاکت، گرسنگی، بیخانمانی، فرودستی، بی سرپناهی، تبعیضات وحشیانه جنسی، آلودگی های هلاکت زای زیست محیطی، بی داروئی، بی آموزشی و سیه روزی های دیگر خود را در همین جا کاویم. از همین جا، همین هستی واحد طبقاتی و اجتماعی، همین کارگر و فروشنده نیروی کار بودن عزیمت کنیم، انجام این کار یا برداشتن نخستین گام در این راه معنای زمینی، طبقاتی و جنبشی معینی دارد. اولین سدی که باید بشکنیم، سد تعلق به این کارخانه و آن کارخانه، این یا آن مرکز کار، سد کارگر صنعتی، کشاورزی، ساختمانی، فروشگاه، حمل و نقل، بنادر، معلم، مترجم، پرستار، روزنامه نگار، شاغل، بیکار، محصل، بدون تحصیل بودن، سد صنف بازی، تعلقات حرفه ای، شغلی و نوع اینها است. مادام که هر بخش ما خود را در یکی از این صندوق ها محصور کرده است، کل برد قدرت ما نیز در چهاردیواری فرساینده این صندوق ها زندانی است. باید این جعبه های پوشالی ساخته و پرداخته سرمایه و طبقه سرمایه دار را در هم خرد کنیم، از این صندوق ها بیرون آئیم تا صدای همدیگر را بشنویم، وحدت بنیادی و ریشه ای خود را باز بینیم، اصل خود را دریابیم، وجود طبقاتی و قدرت تاریخساز طبقه خویش را لمس، رؤیت و تعمق کنیم، چگونگی اعمال و به کارگیری این قدرت را شورائی و متحد، تعقل و تدبیر نمائیم. ما مشتی جوشکار، فرزکار، آهنگر، فلزکار، صافکار، نجار، بنا، عمله، راننده، معلم، نظافتچی، دانشجو، دستفروش، نانوا، خیاط، نخریس، بافنده، پرستار و نوع اینها نیستیم، اینها تعینیات، نقش ها و پوششهائی است که سرمایه، تولید سرمایه داری و پویه ارزش افزائی سرمایه بر وجود ما بافته است. اساز و کارهای سرمایه برای ادغام و انحلال وجود انسانی ما در چرخه خودافزائی خود است. ما کارگر، طبقه کارگر، خالق کل سرمایه ها، ثروت ها، خالق منشاء و بنیاد همه قدرت ها هستیم، یک طبقه ایم و به اعتبار کارگر بودن و هستی اجتماعی خود یک تن واحد می باشیم. باید با این تن واحد دست در دست هم نهیم و یک قدرت همجوش، یگانه، شورائی، متحد و سازمان یافته ضد کار مزدی گردیم. دومین سدی که باید خرد کنیم و از سر راه برداریم. سد سهمگین تعلقات پوچ و فاجعه آمیز سکتی، سندیکائی، حزبی، مسلکی، عقیدتی است. کل اینها نیز صندوق ها و زندانهای آفریده سرمایه برای تکه، پاره کردن قدرت واحد طبقاتی ضد سرمایه داری ما هستند. جنبش ما از آغاز تا پایان در چند جمله قابل تلخیص است:

ما می خواهیم بر سرنوشت کار، تولید و زندگی خود مسلط گردیم. می خواهیم متحد ، شورائی، بدون هیچ دولت یا قدرت بالای سر، با دخالتگری نافذ، آگاه و کاملا برابر همه آحاد، کل حاصل کار و تولیدمان را صرف متعالی ترین شکل معیشت، رفاه، سلامتی، بهداشت، درمان، آموزش، مسکن، تفریح، آسایش، رشد و پرورش کودکان، نگهداری سالمندان، محیط زیست پالوده از آلودگی و بیماری، تعالی بدون مرز جسمی و فکری کل آحاد خویش کنیم. می خواهیم هیچ ذره از حاصل تولید و کارمان سرمایه نشود، ریشه هر نوع تبعیضات جنسیتی، هر گونه کودک آزاری، هر شکل فقر و نداری و فروماندگی را از جای برکنیم. به وجود دولت بالای سر پایان دهیم، کار مزدی، رابطه خرید و فروش نیروی کار، طبقات و هر شکل استثمار و نابرابری را از صفحه تاریخ محو سازیم. آنچه می تواند و باید تار و پود وحدت ما گردد اینها است. واقعیتها، دردها، رنجها و نیازهای سرکش راستینی که از ژرفنای زندگی ما می جوشند، می خروشند و جوشش، خروش و طغیانشان سیل پیکار ما را راه می اندازند. پایه های استوار وحدت، همسنگری، همرزمی، هم افقی و همجوشی ما اینها هستند. یک نکته بسیار اساسی و حیاتی در این مورد آنست که ارتجاع بورژوازی در هر دو جبهه حاکم و اپوزیسون تاریخا تلاش کرده اند تا پیش کشیدن این خواست ها، افق و انتظارات از سوی ما را نوعی رؤیابافی و خیال پردازی القاء کنند!!! اما این کثیف ترین دروغ، فریبکاری و شیادی در تاریخ است، مطرح کردن این دورنما و انتظار و خواست از جانب ما معنای زمینی بسیار روشن و شفافی دارد، حرف ما این نیست که رؤیاهای زیبا به هم بافیم و در دشت خیالات به سیاحت پردازیم. بحث این است که مبارزه همه جا جاری، اعتراضات همه جا ساری و کارزارهای مشتعل روز خود را به هم پیوند زنیم، قدرت متلاشی، گسسته، فروپاشیده و از هم گسیخته خویش را متحد، همساز، یکی کنیم، یک قدرت سازمان یافته شورائی سراسری شویم، اگر این کار را نکنیم قادر به تحمیل هیچ خواستی بر صاحبان سرمایه و دولتشان نخواهیم بود. کما اینکه چندین دهه است برای حصول مزدهای معوقه مبارزه می کنیم و حاصل تمامی این مبارزات فقط شکست پشت سر شکست بوده است. در هفت تپه، هفت هفته است که می جنگیم اما هیچ سرمایه داری را مجبور به قبول هیچ خواست محقر و ذلیلانه خود نکرده ایم. اساس حرف آنست که با اعتصابات متلاشی محصور در چهاردیواری مراکز کار، با کوبیدن مشت بر دیوار قفس ها و دیواره صندوق ها، با راهپیمائی چند صد نفر کارگر این یا آن شرکت به هیچ نتیجه ای نمی رسیم و هیچ سطح انتظار خویش را بر طبقه سرمایه دار و دولتش تحمیل نمی کنیم. موفقیت هر اعتصاب، تحقق نازل ترین مطالبات، مجبور کردن هر سرمایه دار به شنود اعتراضات، همه و همه در گرو این قرار گرفته است که یک قدرت سازمان یافته متحد شورائی و ضد سرمایه داری گردیم. باید کل مشغله، کار، زندگی، چاره گری، تدبیر و راه حل اندیشی همه ما این گردد. شیرازه حرف ما این است و سؤال بنیادی و سرنوشت ساز در همین جا آنست که اگر این واقعیت زمینی غیرقابل انکار را قبول کنیم، اگر بپذیریم که بدون داشتن این قدرت، بدون سازمانیابی سراسری، متحد و شورائی این قدرت، بدون اعمال این قدرت علیه سرمایه قادر به تحقق هیچ مطالبه ای نیستیم، اگر دست به کار معماری بنای این قدرت گردیم، آنگاه پیکار روز و جنبش جاری ما کدامین هویت، استراتژی، تاکتیک، راهکار، دورنما و رویکرد را احراز خواهد کرد؟ آیا در مسیر کارزار برای برپائی این قدرت سازمان یافته، متحد، شورائی و سراسری، بیرق زنده باد سرمایه داری و حراست از بردگی مزدی خواهیم افراشت؟؟؟!!! کدامین آدم بی شرم بدون هیچ آبرو یارای نشخوار چنین ترهاتی دارد؟؟!! معلوم است که همه جا با رساترین صداها فریاد سر خواهیم داد که خواستار تسلط کامل بر سرنوشت کار، تولید و زندگی خویش هستیم، فریاد خواهیم زد که دست به کار معماری این قدرت هستیم تا هر اندازه، هر سطح و هر میزانش را با تمامی تدبیر و چاره گری بر سر سرمایه داری فرو کوبیم، با کوبیدن آن بر سر سرمایه، اولا سرمایه داران و دولتشان را پیروزمندانه به عقب نشینی، به قبول خواسته های روز خود واداریم، ثانیا این قدرت را عظیم تر، سازمان یافته تر، آگاه تر، متحدتر، شورائی تر، ضد سرمایه داری تر و ضد کار مزدی تر سازیم. یک جنبش پرشکوه استخواندار شورائی ضد بردگی مزدی پدید آریم، همان جنبشی که یگانه گورکن واقعی سرمایه داری است. همان جنبشی که بدون آن هیچ سخنی از محو سرمایه داری نخواهد بود. شیرازه و بنمایه کلام ما این است و اینک در شرایطی هستیم که دو راه بیشتر در پیش روی خود نداریم. یا آماده برپائی یک قدرت سازمانیافته، شورائی، سراسری و ضد سرمایه داری شویم و دست به کار محو بردگی مزدی گردیم. در غیر این صورت آماده مرگ دستجمعی زیر فشار استثمار، گرسنگی، فقر، فلاکت، جنایت و هولوکاست آفرینی سرمایه باشیم.

کارگران ضد سرمایه داری

ششم مردادماه 1399