کارگران! درفش کارزار طبقاتی و ضد سرمایه داری افرازید!

همزنجیران کارگر!

همه جا، در دیواندره، سقز و سنندج، در مشهد، اصفهان و شیراز، در تهران، مهاباد و رشت، در گوشه، گوشه جهنم سرمایه داری ایران، ما و فقط ما توده کارگریم که خیابانها را خاکریز کارزار کرده ایم. ما کارگران صنعت، آموزش، درمان، هتل، رستوران، فروشگاه، حمل و نقل شهری، بیابانی، زنان کارگر شاغل و خانه دار، کارگران کشت و صنعت، مزرعه، راه، ساختمان، نفت، آب، برق، گاز، پتروشیمی، بندر، کارگران دستفروش، کولبر، دانش آموزان و دانشجویان خانواده های کارگری، در یک کلام، طبقه کارگر ایران هستیم که بار دیگر در ادامه صد سال اعتصاب، شورش، خیزش، مبارزه، به خیابان ها ریخته و آتشفشان قهر و اعتراض گشته ایم. قهر امروز ما علیه کشتار ژیناها، آپارتاید وحشیانه جنسیتی اسلامی، علیه درندگی و بربریت رژیم حاکم، تنها لحظه ای از قهر همیشه جاری و حلقه ای از زنجیره تاریخی پیکار ما علیه اشکال غیرقابل شمار ستم سرمایه، استثمار هلاکت زا، گرسنگی، بی سرپناهی، بی آبی، بی داروئی، گورخوابی، خرابه نشینی، خفقان، سرکوب، شکنجه، زندان، اعدام و دیکتاتوری مولود و پاسدار سرمایه است.

طبقه ای که این سیه روزیها را تحمل می کند، طبقه ای که اعتصاب، طغیان، قیام، انقلاب علیه این سبعیتها، علیه اساس این بشرستیزی ها جبر گریزناپذیر زندگی اوست، طبقه ما بردگان مزدی است. همه جا و همیشه مائیم که در جنگیم، اما فاجعه اینجاست که با اراده آگاه خویش، با سر بیدار خود، با چشم انداز روشن و اندیشیده خود، با خواستهای واقعی عاجل و آتی خود، برای چالش رادیکال بنیاد بدبختی های خود وارد میدان کارزار نمی شویم. اساسا به هویت طبقاتی خود، به هستی اجتماعی، اعتراض و مبارزه خود، به اینکه کی هستیم، چه باید بکنیم، از چه کارهائی باید دوری جوئیم، چه تفاوت ماهوی با مدعیان همراهی خود داریم؟، به هیچ کدام این ها نمی اندیشیم. از یاد می بریم که مطالبات روز و آتی ما کدامند و تحقق آنها در گرو کدامین رویکرد و کارزار است، این را نمی کاویم که قرار است چه چیز را تغییر دهیم، کدام وضع را جایگزین کدام وضعیت سازیم، از همه اینها وخیم تر و فاجعه بارتر اینکه حاضر نیستیم با نام خود، با پرچم پیکار خود، به اسم کارگران، با مهر و نشان طبقه کارگر پای به میدان نهیم. خود را معترض، مخالف این و آن جنایت جمهوری اسلامی، عاصی علیه کشتار ژیناها، به ستوه آمده از فشار خفقان و سلب آزادی ها، یا فراتر از اینها خواستار سرنگونی رژیم سیاسی حاکم معرفی می کنیم، اما به این نمی اندیشیم که رضا پهلوی ها نیز همین حرف ها را بر زبان می آرند، صدایشان بلندتر هم هست، برای رساندن صدای بلندشان هزاران رسانه، تریبون، زنجیره عظیم بنگاههای خبری، کوه ثروتها، امکانات را هم در اختیار دارند، به سراغ این واقعیت تلخ درس آموز نمی رویم که رضا پهلوی ها، سلطنت طلبان، مشروطه چیانی که بسیار بی شرمانه صدایشان را به صدای ما می آویزند بازماندگان فعال و وقیح رژیمی هستند که در حمام خون کارگران معترض، کشتار توده کارگر خواستار سرپناه، قتل عام کارگران جهان چیت، زندان، شکنجه و اعدام انسانهای مبارز، ساقط کردن کارگران از هستی، تبدیل حاصل استثمار توده کارگر به کوهساران عظیم سرمایه خاندان شاهی و طبقه سرمایه دار، آتش کشیدن کریم پورها، راه اندازی کودتای 28 مرداد، جاری سازی سیل خون معترضان سالهای 56 و 57، اعمال وحشیانه ترین سانسور، خفقان، دیکتاتوری سرمایه داری بر ما و نسلهای پیش ما هیچ دست کمی از رژیم  هار حاکم روز سرمایه نداشته است، نه تنها نداشته است که از دامن ننگ آلود جنایتهای کهکشانی اش همین فاشیسم اسلامی حاضر را هم متولد و بر ما تحمیل کرده است. برای لحظه ای به این نمی اندیشیم که اصلاح طلبان حکومتی و غیرحکومتی نیز صدایشان در سر دادن حرفهائی شبیه گفته ها و شعارهای ما تا عرش بلند است، اصلاح طلبانی که شریک مستقیم تمامی بربریت ها و هولوکاست آفرینی های رژیم اسلامی از آغاز تا همین اواخر، تا همین امروز بوده و هستند، گرازان زشت مترصد شیار دلمه های خون و شکار قدرت که در سازماندهی و استقرار جمهوری اسلامی نقش اول را بازی نموده اند.

آری، ما معترضان عاصی خیابان ها، همه کارگر هستیم، زنان و مردان کارگریم، دانش آموز، دانشجوی خانواده های کارگری هستیم، کودکان کار، دستفروشان، گورخوابان، خرابه نشینان طبقه کارگریم، اما حرفهای اساسی طبقه خود را نمی زنیم، علیه آپارتاید وحشیانه جنسیتی می شوریم، اما در این شورش ، نه از شعور آگاه و رادیکال طبقه خود که از نسخه پیچی های متحجر اپوزیسیونهای بورژوازی عزیمت می کنیم، علیه بی آبی، آلودگیهای زیست محیطی، خشکیدن، رودها، مرداب شدن دریاچه ها، کویر گردیدن مردابها طوفان خشم راه می اندازیم اما اعتراض و راه حل ما، نقد و جایگزین سازی ما یکسره ترهاتی است که ارتجاع بورژوازی بر هم بافته است، در همه زمینه ها همین وضع را داریم, حتی وقتی که زیر فشار خطر مرگ ناشی از گرسنگی، دست به اعتصاب می زنیم، چرخ تولید را از کار باز می داریم، سیل آسا به خیابان می ریزیم، باز هم پیکار، قهر و عصیان خود را با سر بورژوازی شروع می کنیم، از همیشه کارگر بودن و کارگر ماندن عزیمت می نمائیم، بر این باور و با این چشم انداز پیش می تازیم!!، وضع چنین است و هر چه زمان گذشته است سهمگین تر و ژرف تر در این ورطه فرو رفته ایم، اگر زمانی اجتماعیون – عامیون، کوچک خانها، حزب توده ها، لیبرال ناسیونالیست ها، فاشیسم اولترا ارتجاعی پان اسلامیستی یا طیف ها و باندهای دیگر قدرت جوی بورژوازی، بختک وار بر سینه خیزش های ما می افتادند، جنبش ما را می دزدیدند و توپخانه مصاف خویش، با رقیبان می کردند، امروز خود ما، آنچه آن باندها، جمعیت ها، وحوش می خواهند، به طور خودجوش، برایشان انجام می دهیم!!، سرمایه چنان ما را در نسخه پیچی ها، شعارپردازی ها و برهوت آفرینی های آنان مسخ و منحل کرده است که اتوماتیک، عروسک وار، فسیل شده، آن می کنیم که دشمنان ما اراده می نمایند، راهی را پیش روی قرار می دهیم که آنان طراحی نموده اند، شعارهائی را مطرح می کنیم که آنها مهندسی کرده اند،

دهشت آمیزتر آنکه حاضر نیستیم برای لحظه ای به تجارب صد ساله پیکار نسلهای متوالی خود در جهنم سرمایه داری ایران و کوه تجارب و آزمون های چندین صد ساله همزنجیران خود در دنیا نگاهی اندازیم و درسی آموزیم، 44 سال پیش جنبشی پرشکوه و سراسری به عظمت جنبش سالهای 56 و 57 درنقطه، نقطه این جهنم، در  همه محلات، خیابانها، کوچه پس کوچه ها، کارخانه های این دیار، در مدارس، بیمارستانها، همه مراکز کار و تولید، در شهر، روستا، دشت، صحرا راه انداختیم و صدر و ذیل خواست خود را در رفتن شاه، سقوط رژیم درنده سلطنتی خلاصه کردیم، از سرنگونی رژیم حاکم روز گفتیم اما در مورد برچیدن بساط سرمایه داری، محو بردگی مزدی، برپائی جامعه ای آزاد، بدون استثمار انسان از انسان، بدون طبقات، دولت، لام تا کاف سکوت کردیم، حاصل پیکارها آن شد که رژیمی درنده و کشتارگر رفت، رژیمی درنده تر و هولوکاست سازتر بر جایش نشست، تا چه کند؟! تا سرمایه داری را حفظ نماید، ماندگاری نظام بردگی مزدی را تضمین کند و کل مصیبت ها و فاجعه های انسانی مولود موجودیت سرمایه داری و نیاز قهری بقای آن را بر ما تحمیل کند. ما چنین کردیم و امروز پس از تحمل 44 سال سونامی گرسنگی، فلاکت، بی آبی، طوفان قتل عام، همه شکل سیه روزیها، باز هم دار و ندار انتظار خود را در گفتن مرگ بر خامنه ای و سقوط جمهوری اسلامی، سلاخی و مثله می کنیم!! آیا این فاجعه نیست؟، مگر با مجرد عزل دیکتاتور بشرستیزی چون شاه یا سلف اختاپوس وی، با مجرد سقوط رژیم سیاسی پلید شاهنشاهی چه گلی بر سر خویش زدیم که باز هم ابتدا و انتهای رؤیاها را در سرنگوئی رژیم درنده اسلامی خلاصه می کنیم؟!!، این کار نه فقط نشانی از شعور، شناخت، درایت طبقاتی ندارد که ضد آن را فریاد  می زند. گواه بارز فسیل شدن، سنگ شدن، شعورباختگی ما است. شعار دیگر ما که از زمین و آسمان ستایش باران گردیده است!!، فرمولبندی گمراه کننده و فریب آگین «زن، زندگی، آزادی» است. آیا برای ثانیه ای به این فکر کرده ایم که بار واقعی اجتماعی، طبقاتی این عبارت چیست، هیچ اندیشیده ایم که این شعار آنچه اساسا در درون خود ندارد، بار طبقاتی کارگری و ضد سرمایه داری است، پرسش آنست که این مفاهیم توخالی از کدام زن صحبت می کند؟ زن کارگر گرسنه و مفلوکی که سپیده سحر از عمق خرابه های شوش راه می افتد، راهی نیاوران می شود تا با کار شاق 12 ساعت در روزش، موزائیکهای منور حیاط سرمایه دار مالک تریلیونها تومان سرمایه را برق اندازد یا زن سرمایه داری که عصاره استخوان و رگ و پی زن کارگر را شراب شادی خرامیدن بر موزائیک ها می سازد؟ شعار ما کدامین زن را مشمول محتوا و خواست خود می سازد؟ سرنوشت دهها میلیون زن کارگر گرسنه ایرانی در این شعار چه مکانی؟ چه تصویری دارد ؟!! از «زندگی» کدام انسانها سخن می گوئیم؟! زندگی سرمایه داران خون آشام لواسانات نشین، یا کارگران خرابه زیست گورخواب؟؟!! زندگی سرمایه دارانی که سرمایه هایشان در سراسر ایران و جهان در حال تصاحب اضافه ارزش های حاصل استثمار کارگران است یا کارگرانی که هزار، هزار، گرسنه و مفلوک، برای مداوای همسر سرطانی و کودک در حال مرگ خود به همه جا سر می زنند، اما کل دکترها، بیمارستان ها، مراکز پزشکی به جرم نداشتن پول آن ها را می رانند و به گورستان حواله می دهند، زندگی کدام یک از اینها و کدام طبقه؟ شعار ما از کدامین آزادی می گوید؟ آزادی مصوب پارلمان ها، دولت ها، کنوانسیونها، سازمان ملل، مراجع بین المللی روز؟ یا آزادی انسان در پایان دادن به ساقط بودن خود از تعیین سرنوشت کار، تولید و زندگی، پایان دادن به بردگی مزدی، برچیدن دولت و هر نهاد بالای سر جامعه؟، کدام آزادی را می گوئیم؟! آزادی نسخه پیچی سرمایه که بمباران  کامل هر میزان آزادی انسان است یا آزادی واقعی انسان که در گرو محو سرمایه داری است؟

جنبش جاری، مسلما جنبش ما کارگران است، به این معنا که آحادش، تشکیل دهندگانش، کشته شدگانش، فعالانش، جانبازانش، خون دهندگانش، همگی کارگرهستند، اما این جنبش با اندیشه، اراده، تشخیص، شعور، شناخت، خواست ها، انتظارات، افق، راهبرد، رویکرد، راهکار، راه حل و دخالتگری آگاه ما پیش نمی تازد، بالعکس به گونه فاجعه باری در گروگان راهبردها، راه حل ها و افق تراشی های ارتجاع بورژوازی است. این جنبش اگر بناست به سوی تغییر رادیکال، حتی به سوی حصول نازل ترین خواست ها و چشمداشت های ما توده کارگر، به سمت کمترین تغییر ریشه ای وضعیت موجود پیش رود باید، خود از پایه و اساس دچار تغییر گردد، اخگر خیزش روز، با کبریت قتل «ژینا» بر کوه باروت خشم و قهر نهفته ما، مشتعل شده است اما این خیزش حتی اگر بخواهد ریشه قتل ژیناها را از جای برکند، هیچ چاره ای ندارد جز آنکه خواستار نابودی بنیاد هر کشتار، هر شکل آپارتاید جنسیتی، هر نوع ستم بر زن، هر گونه دخالت دولت در زندگی انسانها، هر اقدام هر نهاد در محدود سازی آزادی ها و حقوق انسانی افراد گردد. محو آپارتاید جنسیتی ممکن نیست مگر اینکه ریشه هر نوع وابستگی اقتصادی زن به مرد، هر میزان وابستگی اقتصادی کودکان به والدین، ریشه کار خانگی از جای برکنده شود. خواست اساسی و استراتژیک جنبش ما محو سرمایه داری، نابودی هر نوع دولت، برنامه ریزی بدون هیچ کار مزدی تولید، کار، زندگی توسط توده وسیع انسانهای سازمان یافته در شوراها است. توده عظیم انسانهائی که تولید می کنند، تولید و کار را، چه باید تولید شود یا نشود را، تعریف کار را، چه میزان تولید گردد را، توزیع حاصل کار و تولید را، همه چیز را خود، جمعی، شورائی، متحد، سازمان یافته، آگاه، آزاد، برابر، خلاق، برنامه ریزی می کنند، سیاست گذاری می نمایند، می اندیشند، پژوهش می کنند، بر دوگانگی میان کار یدی و فکری، تولید و برنامه ریزی، سیاست گذاری و اجرا نقطه پایان می گذارند، ما به عنوان بخشی از طبقه کارگر جهانی برای استقرار چنین جامعه ای می جنگیم و از همه همزنجیران خویش در جهان می خواهیم تا دوش به دوش هم در یک جنبش عظیم انترناسیونالیستی برای برپائی دنیائی این گونه بجنگیم، چشم انداز واقعی پیکار ما این است، اما تحقق این دورنما در گرو شکل گیری، استخوان بندی، رشد، گسترش، بالندگی و بلوغ یک جنبش رادیکال شورائی، سراسری، ضد کار مزدی است. ما همسان جویباری نازک اما پرخروش و آهنین عزم، برای سازمانیابی این جنبش پیکار می کنیم و در این پیکار در همین گام های حاضر، تحقق فوری و بدون هیچ تقلیل انتظارات زیر را دستور کار می سازیم.

1 – کل خورد و خوراک، پوشاک، مسکن، آب، برق، گاز، دارو، درمان، آموزش، نگهداری کودکان، سالمندان، معلولان از سیطره هر گونه داد و ستد کالائی، پولی سرمایه داری خارج گردد، همه این مایحتاج بدون هیچ قید و شرط در اختیار تمامی آحاد جامعه قرار گیرد.

2- هر نوع دخالت دولت یا هر نهاد دولتی اعم از سیاسی، نظامی، پلیسی، امنیتی، حقوقی، قضائی، دینی، در هر حوزه زندگی شخصی انسانها و هر شکل محدود سازی آزادی ها یا حقوق اجتماعی افراد توسط نهادهای بالا به طور کامل ممنوع، جرم و مستوجب مجازات اعلام شود.

3 – هیچ ریال از حاصل کار و تولید طبقه کارگر صرف هزینه های نظامی، انتظامی، امنیتی، پلیسی، حوزه های علمیه، مساجد، حسینیه ها، فعالیتهای ناسیونالیستی، فاشیستی، مذهبی، بحران آفرینی ها و توسعه طلبی های منطقه ای، در یک کلام صرف سرکوب فیزیکی، فکری توده های کارگر ایران، منطقه یا جهان نشود.

4 – کار خانگی زنان لغو و تا پیش از الغاء کامل، عین اشتغال محسوب شود. هر نوع وابستگی اقتصادی زن به همسر یا کودکان به والدین به طور کامل محو گردد.

5 – امحاء آلودگی محیط زیست، شرائط کار، مواد غذائی، پوشاک، زمین، دریا، آبهای تحت الارضی و سطح الارضی، از طریق تعطیل کلیه مراکز و حوزه های تولید کننده این آلودگی ها، ممنوعیت استفاده از هر نوع مواد مسموم کننده و بیماری زا، در چرخه تولید، انبارداری، حمل و نقل و پروسه سازمان پذیری سرمایه، یا کاشت، داشت و برداشت محصولات کشاورزی

همه بخش های مختلف بورژوازی از راست تا چپ، مطابق معمول، پیگیری عاجل این انتظارات را اتوپیک می خوانند!! آنها باید چنین کنند، اگر نکنند، از تنیدن بر طینت طبقاتی خود باز مانده اند و ما شفاف، آشکار، قاطع و استوار اعلام می کنیم که آنچه می گوئیم از همه لحاظ ممکن و از سنخ زمینی ترین، طبیعی ترین، ملموس ترین انتظارها است. اتوپی چیزی است که امکان حصول ندارد، پایه مادی وصول ندارد، دقیقا عین نسخه هائی که اپوزیسیون های منحط راست و چپ بورژوازی می پیچند، از حقوق انسان، آزادی، امنیت، رفاه، آسایش، صلح، تضمین شغل، بهداشت و درمان مناسب در جهنم سوزان سرمایه داری می گویند!!، دروغ ترین، گمراه کننده ترین و مزورانه ترین خیالبافی که دشمنان ما برای فریب ما به هم می بافند. طبقه کارگر برای یافتن هر میزان این امکانات مجبور است طوفان کارزار علیه سرمایه راه اندازد، به محض آنکه این طوفان راه افتد و آغاز توفیدن کند، همه چیز ممکن می گردد، بیائید شورش جاری خود را تجلی این طوفان سازیم، هیچ روزنه دیگری به زندگی بر روی ما باز نیست. جنبش حی و حاضر ما اگر این راه را پیش نگیرد، اگر به این دورنما چشم ندوزد، اگر در وضع اسفبار حاضرش قفل شود، یقینا و میلیارد بار یقینا شکست خواهد خورد، حتی پیروزی آن موحش ترین شکست خواهد بود، سراسر قرن بیستم گواه بارز این مدعا است. باید این حقیقت سره تاریخ را درک کنیم، اگر نکنیم تاریخ ما را زیر چرخ خود له خواهد کرد.

کارگران ضد سرمایه داری

31 شهریور 1401