هر شیوه تولید اجتماعی، افکار، سیاست، جامعه شناسی، هنر، ادبیات و ارزشهای اجتماعی پاسدار خود را می زاید، آنها را اندیشه، فرهنگ، ایدئولوژی طبقه مسلط می نماید و بر طبقات دیگر دیکته می کند. در هر عصر طبقه استثمار شونده و فرودست نیز در پویه پیکار خود علیه مناسبات حاکم، افکار، سیاست، ادبیات، هنر، ملاکهای انسانی خود را می آفریند، وارد میدان می کند و سلاح کارزار می سازد، اینکه در این گذر تا کجا پیش رود؟ به عنوان مثال شعر، رمان، موسیقی، آواز و ادبیاتش رادیکال شود، غنای شفاف طبقاتی یابد یا به همان فرارسته های ایدئولوژیک مسلط آویزد چیزی است که به درجه انکشاف و ژرفش مبارزه طبقاتی او مربوط می گردد. نکته ای که موضوع گفتگوی ما نیست، بحث بر سر کارکرد بورژوازی در عالم سیاست، اندیشه، فرهنگ، هنر و این گونه مسائل است. طبقه سرمایه دار به همان سیاق که جامعه شناسی، سیاست، قانون، حقوق، مدنیت، دموکراسی و همه نهادهای اجتماعی را پاسدار چرخه ارزش افزائی سرمایه و تشدید استثمار کارگر می کند، به اندیشه، هنر، شعر، موسیقی، ادبیات و فراورده های فکری دیگر نیز همین نقش را می دهد. از یاد نبریم که بورژوازی به رغم همگنی و اتحاد ارگانیک در مقابل توده کارگر در درون خود بر سر چگونگی تقسیم سهام مالکیت، قدرت و حاکمیت، اسیر جدال جنگ افروزانه است. درهمین راستا هر بخش آن برای تسلیحات فکری، سیاسی، هنری، ادبی خود نسخه پیچی ویژه ای دارد. کار دیگری که بورژوازی می کند، قفل نمودن افکار، ایده ها، نظریه ها، هنر و ابداعات خود به افراد خاص یا شخصیت آفرینی، بت تراشی و رواج کیش شخصیت است. بورژوازی با این کار بدترین شکل شستشوی مغزی را تدارک می بیند و به سلاخی شعور آدمها می پردازد. نمایندگان سیاست، فکر، نظریه، هنر، موسیقی، آهنگ یا هر چیز دیگر خود را بت می کند، امامزاده می نماید و توده کارگر را به تکریم آنها می خواند. این کار را توطئه گرانه، مافیائی، بوروکراتیک انجام نمی دهد، ارگانیک و خودپو ازدرون پوشیده ترین، رمزآمیزترین، نامحسوس ترین مجاری میان تولید مادی و فکری دنبال می کند و به بار می نشاند. شیوه تولید مسلط هر عصر ساز و برگهای لازم برای پمپاژ فرا رسته های فکری، سیاسی، ادبی، هنری، اخلاقی خود، به فضای عام شکل گیری و پرورش باورها را دارا است و رویکرد بت آفرینی را هم از همین مجاری پی می گیرد.

محمدرضا شجریان نماینده هنری، هنرمند، موسیقی دان و خواننده لایه معینی از بورژوازی ایران بود، این بخش از بورژوازی او را بت کرد و در دوره های مختلف متناسب با نیازهایش، امامزاده «محبوب القلوب» ساخت!! بحث بر سر نفی کارائی سرشار تارهای صوتی وی در تولید آواز نیست، او در این گذر استعداد ویژه خود را داشت، کسی منکر خلاقیت های وی در آوازخوانی و مهارتش در موسیقی نیست، آنچه این روزها شاهد بودیم ربطی به بازگوئی استعدادها و توانائی ها نداشت. از شجریان چهره ای به نمایش نهادند که گویا پرچمدار حقوق انسان، مشعلدار آزادیخواهی بشر، نویسنده منشور رهائی نفرین شدگان ایرانی! معترض علیه جنایات، آزادی کشی ها و سلاخی توده فرودست بوده است!!! این در زمره بدترین دروغها و گزافه بافیها است. چیزی که از سرشت سرمایه و طبیعت بورژوازی بر می خیزد. کارنامه شجریان خلاف این است. او خواننده رادیو – تلویزیون رژیم درنده شاهنشاهی سرمایه بود، در جشن هنر شیراز در دهه 50 آواز خواند. جشنی که سالها با برنامه ریزی دربار پهلوی برگزار می شد تا ناسیونالیسم ضد بشری بورژوازی و استخوانهای پوسیده برده داران هخامنشی را زرادخانه تهاجم روز سرمایه علیه توده کارگر ایران کند. با شکست جنبش کارگری ایران در سال 57 و عروج فاشیسم اسلامی بورژوازی، به همکاری با شبکه اختاپوسی صدا و سیمای جمهوری اسلامی پرداخت. حاکمان جدید دینی سرمایه او را «بلال حبشی» خود و مروج سموم ایدئولوژیک اسلامی سرمایه نمودند. شجریان در 1368 بعد از قتل عام 7 هزار شریف ترین، مبارزترین و استوارترین انسانهای زندانی، در شرایطی که دولت اسلامی بورژوازی برای هموارسازی راه ورود سرمایه های خارجی نیازمند سردادن عربده ثبات بود، سفیر هنری دولت درنده  رفسنجانی شد. او را راهی خارج کردند تا به دولتها و صاحبان سرمایه بگویند که کشتارها دروغ است، ایران جزیره آزادی است و هنرمندانش از آزادی برای فعالیتهای هنری برخوردارند!!!. محمدرضا شجریان از آن تاریخ به بعد همواره در نقش یک سلول زنده اصلاح طلبی ارتجاعی بخشی از بورژوازی ایفای نقش کرد. چهره هنری اپوزیسون نمائی اصلاح طلبانه یکی از فریبکارترین بخش طبقه سرمایه دار شد. همان بخشی که نیروی سلسله جنبان شکل گیری و ظهور فاشیسم دینی سرمایه در سال 57 بود و چند سال این طرف تر در پاسخ به الزامات ماندگاری حاکمیت سرمایه و جمهوری اسلامی علم و کتل اصلاحات پهن کرد و با توحش تمام به جان جنبش کارگری افتاد. شجریان در سال 88 صدای این جناح بورژوازی و اپوزیسیون نمائی او در مقابل مافیای مسلط رژیم اسلامی گردید. صدای این طیف طبقه سرمایه دار در جدال با رقیبان بر سر سهام سود، مالکیت، قدرت و حاکمیت شد. او هیچ گاه، در هیچ شرایطی به هیچ کدام از هولوکاست آفرینی های رژیم علیه توده کارگر اعتراض نکرد، هیچ اعتراضی به هیچ سبعیت رژیم علیه کارگران ننمود. در هیچ کجا هیچ کلمه ای علیه گرسنگی، فلاکت، بی داروئی، بی خانمائی مولود سرمایه و آوار بر سر کارگران به زبان نیاورد. او نه فقط این کارها را نکرد – که چنین انتظاری از وی نبود – بدترین نقش را در گمراه ساختن افکار توده کارگر و کفن و دفن اعتراضات آنان در اپوزیسیون نمائی منحط اصلاح طلبانه بورژوازی بازی نمود. لشکرکشی سراسری جناح های مختلف طبقه سرمایه دار برای بزرگداشت شجریان در روزهای اخیر ارج و عزتی است که این طبقه برای همین خدمتگزاری به او می پردازد. بی دلیل نیست که فرح، رضا پهلوی و اطاق فکرنشینان سابق ساواک شاهنشاهی مانند عباس میلانی، به همان اندازه در ستایش وی سخن راندند که سید محمد خاتمی، حسن روحانی، حسن خمینی، مجتبی خامنه ای، علی لاریجانی، محمود دولت آبادی و سایرین به بیان کراماتش پرداختند. در این میان یک چیز اما جای سؤال دارد!! جمعیت چشمگیری از کارگران به ویژه درس خوانده های طبقه کارگر چه بسا بیش از بورژوازی برای شرکت در بزرگداشتش سر و دست شکستند!!، آنسان که حتی تمامی مخاطرات ابتلا به کووید 19 را نیز مشتاقانه به جان خریدند. پرسش این است: چرا این فعالان کارگری و درس خوانده های کارگر راه اپوزیسیون نمائی خود را به سوی جنبش زمینگیر و فرومانده طبقه خود کج نمی کنند؟؟، اگر خیلی اهل اعتراضند!!! چرا به پویه پیکار و اعتراض طبقه خود نمی آویزند؟؟!!

کارگران ضد سرمایه داری

مهر 1399