توضیح: متن حاضر، خلاصه و تغییریافته مقاله ارزنده ” ناسیونال رمانتیسیسم، تئوری اقتصاد نفتی و استبداد نفتی! ” به قلم ناصر پایدار است. ما مطالعه این اثر ارزنده را به همه فعالان جنبش کارگری توصیه می‌کنیم.

*****

سالهاست که طیفی از سرمایه‌داران و اندیشمندان اقتصاددان و سیاستمدارش در مدرسه و دانشگاه، در کوچه و خیابان و از رسانه‌های عمومی در گوش ما خوانده‌اند که:

اقتصاد ایران تک پایه و نفتی است. درآمدهای دولت از نفت سرچشمه می‌گیرد. دولت به توسعه صنعتی بی علاقه است، به بدبختی‌های سرمایه‌داران صنعتی توجهی نمی‌کند، رانت خوار و حامی رانت خواران است. مناسبات اجتماعی مسلط فقط دلالى و از لحاظ فرهنگ و سیاست و قوانين، ماقبل سرمايه دارى است. سرمایه‌داری یک نظام عقلانی است، فکر همه مشکلات را می‌کند، می‌داند که اگر کارگران بی چیز باشند دست به انقلاب می‌زنند، به همین خاطر برایشان دستمزدهای بالا و قانون کار مناسب در نظر می‌گیرد، اجازه می‌دهد تا سندیکا و اتحادیه بسازند، از حق اعتصاب و رجوع به نهادهای قانونی استفاده نمایند، در انتخابات آزاد شرکت کنند، نمایندگانشان را به پارلمان بفرستند و از همه این مجاری حقوق خود را دنبال کنند. سرمایه‌داری ایران یک سرمایه‌داری درست و حسابی نیست. ریشه گرسنگی، بی داروئی، بی آموزشی، بی کاری و فلاکت کارگران نه سرمایه‌داری که اقتصاد رانتی است، خفقان و سرکوب روزمره مبارزات کارگران هم نه دیکتاتوری سرمایه و بورژوازی بلکه استبداد نفتی است!!

شنیدن حرف‌های بالا برای فعالان کارگر آشنا به روایت مارکسی از نظام سرمایه‌داری چندش آور و هذیان آلود است. اما بدبختانه برای شمار زیادی از کارگران نسل حاضر و از جمله درس خواندگان و دانشجویان خانواده‌های کارگری ایران چنین نیست. روایت کارگری و مارکسی تاریخ زندگی بشر و نظام سرمایه‌داری در همه این یکصد و پنجاه سال، از دسترس طبقه کارگر جهانی دور مانده است، آنچه زیر این نام به ذهن کارگران تزریق شده است، بیش از هر چیز مشتی وارونه بافی بوده است. عواملی مانند یک قرن شکست جنبش کارگری بین المللی و استیلای سالیان دراز لنینیسم، در کنار توهم پراکنی‌ها و مهندسی افکار همیشگی سرمایه‌داران، ابعاد دور ماندن این روایت و شناخت را برای جنبش کارگری ‌ده‌ها برابر کرده است.

به بحث اصلی باز گردیم. آنچه که میان تمامی اجزاء این طیف مشترک است، نقشی است که نفت در اقتصاد ایران بازی می‌کند. همه این محافل و نمایندگان فکری آنها چنین القا می‌کنند که کل آنچه را بورژوازی « تولید ناخالص داخلی» می‌نامد و کل درآمدهای دولت از نفت سرچشمه می‌گیرد!! همگی صریح یا ضمنی، این یاوه را می‌بافند که دولتی است و چاههای نفتی و درآمدی زیر نام « رانت» که به طور خدادادی از زمین می‌جوشد. بیشترش نصیب رانت خواران می‌گردد و جویباری از ان هم روانه خانه این کارمند و آن کارگر می‌شود. آیا واقعاً آنچنانکه ادعا می‌گردد، تمامی تار و پود اقتصاد جامعه از نفت تشکیل شده است و همه ساکنان این کشور از سیر تا گرسنه، از استثمارگر تا استثمار شونده، از صاحبان عظیم‌ترین غول‌های صنعتی و مالی تا بردگان مزدی حلبی‌آبادنشین و از دولت تا مالکان خصوصی همه و همه جماعت نفتخواران و رانت خواران هستند!؟ ببینیم واقعیت چیست و آمارها چه می‌گویند و نقش نفت در کل ارزش‌های تولیدی سالانه جامعه چه میزان است؟

سهم ارزش افزوده صادرات نفتی در « تولید ناخاص داخلی »

شرح 1370 1375 1379 1380 1381 1382
صادرات نفتی %7/9 %14 %18 %16 %18 %18

سالنامه آماری کشور 1384، حساب‌های ملی

درصد ارزش اضافه‌های نفتی از کل محصول اجتماعی سالانه یا «تولید ناخاص داخلی» برای سال‌های مورد اشاره، دررابطه با دوره‌های قبل از این تاریخ و حتا پیش از دهه 40 نیز کم و بیش مصداق دارد. درسال‌های 1339 و 1340 این رقم به نقل از اسناد بانک مرکزی ایران حدود 11 درصد گزارش شده است. نکات دیگری در همین جا قابل یادآوری است. بر پایه داده‌های مذکور، در فاصله زمانی میان سال‌های 1379 تا 1382 ما شاهد بالاترین و بی سابقه‌ترین سیر صعودی نسبت اضافه ارزش‌های نفتی در قیاس با کل محصول اجتماعی سالانه می‌باشیم. ارقامی بین 16 تا 18 درصد که به هیچ وجه قابل تعمیم به دوره‌های دیگر نیستند. علت این سیر صعودی، افزایش شگفت آور بهای نفت از 9 دلار در دهه 70 به 150 دلار در نیمه اول و بخشی از نیمه دوم دهه 80 است. بنابراین از این سال‌های استثنائی به لحاظ دقت آماری باید چشم پوشی کرد. طبق آخرین آمار منتشر شده، سهم درآمدهای نفتی در سالهای اخیر چنین است :

سهم ارزش افزوده صادرات نفتی در « تولید ناخاص داخلی »

شرح 1391 1392 1393
صادرات نفتی %11/2 %7/8 %11/4

سالنامه آماری کشور 1394 ، حساب‌های ملی

هدف این بحث به هیچ وجه پرده انداختن بر روی تأثیر بارز درآمدهای حاصل از فروش نفت بر روی چرخه بازتولید و ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران نیست. درباره نقش نفت در چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران به اختصار می‌توان گفت که نفت مانند هوایی که تنفس می‌کنیم نیست که فاقد ارزش مبادله باشد و خود به خود از دل طبیعت بجوشد. نفت کالاست و مثل هر کالای دیگری حاوی مقدار کار اجتماعاً لازمی است تا استخراج شود. درآمدهای نفتی شامل ارزش اضافی حاصل استثمار طبقه کارگر ایران به علاوه مقادیرعظیم اضافه ارزشی است که توسط طبقه کارگر جهانی در بخش‌های مختلف دنیای سرمایه‌داری تولید شده است. این حجم سنگین اضافه ارزش، در مبادلات میان سرمایه اجتماعی کشورهای مختلف، با رجوع به قوانین نرخ سود و موقعیت بسیار ویژه انحصاری اوپک به صورت یک رانت تفاضلی وارد چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران می‌شود. با نگاهی به جدولها و اطلاعات بالا می‌توان گفت که نقش اضافه ارزش‌های نفتی در کل اضافه ارزش سالانه تولید شده توسط طبقه کارگر ایران ارقامی حول محور 8 تا 9 درصد است.

اما نکته دیگری هم که این عوام‌فریبان بر آن تاکید دارند، نقش ناچیز بخش تولید در اقتصاد ایران است!! مطابق آمار منتشر شده از سوی مرکز آمار رژیم، اضافه ارزش‌های تولید شده در حوزه‌های مختلف واحدهای تولیدی مشتمل بر معادن غیر نفتی، صنعت، آب و برق و ساختمان در طول دو دهه گذشته به طور متوسط چیزی بین 26 تا 30 درصد کل محصول اجتماعی سالانه را تشکیل می‌دهد. به آخرین آمار منتشر شده نیز دقت کنیم :

سهم ارزش افزوده بخش‌های تولیدی در « تولید ناخالص داخلی »

شرح 1391 1392 1393
معدن %9/95 %10/99 %8/58
صنعت %15/17 %14/80 %15/32
تامین آب،برق و گاز طبیعی %6/81 %7/31 %7/16
ساختمان %5/31 %4/95 %4/25
جمع %24/37 %37/75 %31/35

سالنامه آماری کشور 1394 ، حساب‌های ملی

جدول زیر نشان می‌دهد که سهم بخش صنعت چند کشور پیشرفته در« تولید ناخالص داخلی » آن‌ها تقریباً با اقتصاد ایران قابل مقایسه است :

سال – کشور 2012 – سوئد 2016 – آلمان 2016 – آمریکا 2017 – ژاپن
صنعت %27/4 %28 %19/4 %27/5

نقل از wikipedia

هدف از این قیاس نادیده گرفتن پاره‌ای تفاوت‌های مربوط به موقعیت سرمایه اجتماعی این کشورها و به ویژه مکان آن‌ها در تقسیم کار جهانی سرمایه‌داری نیست. آنچه مورد نظر است، نشان دادن جنجال‌ها یا عوامفریبی هائی است که توسط محافل راست و چپ ناسیونالیستی با هدف مترادف ساختن ایران با چند چاه نفت و نادیده گرفتن کل کار و تولید شبانه روزی ‌ده‌ها میلیون نفوس طبقه کارگر ایران است. هیاهویی که با سیاه بازی می‌خواهد به 50 میلیون کارگر ایران القا کند که ریشه دردهای آنان نه در وجود سرمایه، بلکه در کمبود رشد صنعتی است!! و دنیای ارزش‌ها و اضافه ارزش‌ها و سرمایه‌ها در اینجا نه حاصل کار و استثمار طبقه کارگر بلکه فقط نفت و «رانت»‌های نفتی است!! پیداست که تولید ناخالص سرانه در سوئد چهار برابر ایران است، یا سطح مزدها، شرایط کار و رفاه کارگران در آنجا در پاره‌ای موارد قابل قیاس با وضعیت توده‌های کارگر در جهنم سرمایه‌داری ایران نمی‌باشد. بحث بر سر این است که دستمزد افزون‌تر یا رفاه بیشتر کارگر سوئدی ربطی به سطح بالاتر توسعه صنعتی، بهره وری کار یا سایر مشخصات سرمایه اجتماعی این کشور ندارد، درست به همان گونه که بهای نازل نیروی کار و زندگی جهنمی کارگر ایرانی نیز ناشی از بهره‌وری پائین کار یا «کمبود توسعه صنعتی» جامعه محل سکونتش نیست. کارگر سوئدی اگر با تحمل تمامی حملات بی وقفه سرمایه، باز هم نان خوردنی دارد، نه از برکت صنعت غول آسای کشور که حاصل پیکار گذشته‌اش علیه سرمایه است. فروماندگی، گرسنگی و فقر کارگر ایرانی نیز نه ناشی از صنعت نازل و تکنیک نامدرن جامعه که محصول دیکتاتوری درنده سرمایه، موقعیت فرسوده پیکار طبقاتی او و بلاهائی است که از سوی رفرمیسم راست و چپ و ناسیونالیست‌های خالق تئوری‌های اقتصاد رانتی و استبداد نفتی بر سرش فرو باریده است.

به دنبال توضیحات بالا به این بپردازیم که دلایل این تئوری‌پردازی‌ها چیست؟ خاستگاه اجتماعی و آبشخورهای مکتبی آن‌ها در کجاست؟ و چرا بانیان تئوریهای اقتصاد رانتی بر نظرات نادرست خویش اصرار می‌ورزند؟

1- سرمایه رابطه خرید و فروش نیروی کار است. زمانی که در جامعه‌ای فروش نیروی کار همچون یک کالا، به صاحبان وسایل تولید و ابزار کار، اصلی‌ترین روش زنده ماندن جمعیت کثیر انسان‌ها را تعیین می‌کند، این جامعه بدون هیچ اما و اگر و شرط و شروطی سرمایه‌داری است. رویدادی که دهه‌ها است در ایران و سراسر دنیا واقع شده است. فاز ابتدائی سرمایه‌داری در پاره‌ای از کشورها به دنبال یک دوره طولانی توسعه اقتصاد کالائی و تشکیل بازار داخلی، با فراهم شدن امکان تبدیل سرمایه‌های تجاری عصر ما قبل سرمایه‌داری به سرمایه صنعتی و بالاخره ظهور دو قطب سرمایه و نیروی کارآغاز گردید. شیوه تولید سرمایه‌داری از قرن هجدهم، بازاری در مقیاس جهانی پدید آورد و از اواخر قرن نوزدهم سرتاسر کره زمین حوزه صدور سرمایه‌های غول پیکر غربی شد. از این زمان به بعد ورود سرمایه‌های اضافی تولید شده در کشورهای پیشرفته به سایر کشورها از جمله ایران پایه‌های عمومی توسعه سرمایه‌داری را در کشورهای حوزه صدورسرمایه سرعت بخشید. روندی که در دوره قاجار با صدور کالاسرمایه‌های امپریالیست‌ها و دولت‌هایشان با شراکت و همراهی شاه و دربار، فئودال‌ها و زمین‌داران بزرگ آغاز شد. این روند با استقبال و خوشنودی طبقه سرمایه‌دار ایران همراه است، هم آرزوی طی شدن مسیر کند و طولانی و پردرد سر فاز انباشت ابتدائی به سریع‌ترین و کم هزینه‌ترین وجهی برایش محقق شد؛ هم توسعه روزافزون سرمایه‌داری شتاب گرفت، هم بهره بردنش از تمامی امکانات عظیم اقتصادی، مالی، تکنولوژیکی و … سرمایه‌های غربی به راحتی میسر گشت. اما در همین زمان لایه‌ای از بورژوازی ایران سرازیر شدن سیل وار سرمایه کمپانی‌های مالی و صنعتی امپریالیستی به بازار داخلی را تعرضی به شرایط انباشت، ارزش افزایی و گسترش سرمایه‌اش می‌بیند. طیفی از این بورژوازی اعم از مذهبی و لائیک در ائتلاف وهم صدا با هم شروع به اعتراض می‌کنند. مشروطه و مشروطه خواهی پرچم مخالف خوانی این لایه طبقه سرمایه‌دار است. چندی بعد، ظهور قطب سرمایه‌داری دولتی (اردوگاه شوروی سابق)، فرصت مناسبی را برای بخشی از این طیف ناراضی پدید می‌آورد تا با بستن دخیل به این قطب جدید و افراشتن پرچم کارگر دوستی راهی برای به صف کردن توده‌های کارگر در پشت سر خود و دادخواهی از شرکای طبقاتی زورگو بیابد. محافل دیگری از این طیف راه تحقق روُیای خود را در آویختن به آبشخورهای فکری دیگر جستجو می‌کنند. در این میان یک چیز به صورت فصل مشترک نظری و عقیدتی عناصری از این مجموعه باقی می‌ماند. این باور که باید سرمایه‌داری شدن جامعه را انکار کرد!! این انکار سنت و روال فکری کل بورژوازی نیست. بخش غالب این طبقه، نه فقط کمترین علاقه‌ای به چنین کاری ندارد که تمامی قدرت و ابزارهای عظیم فکری، سیاسی، فرهنگی و تسلیحاتی خود را هم برای اثبات حقانیت تسلط سرمایه‌داری به کار می‌گیرد. هم اکنون شش دهه است که شیوه تولید مسلط بر جامعه، تولید سرمایه‌داری است و 50 میلیون انسان از کل جمعیت 80 میلیونی جامعه را فروشندگان نیروی کار تشکیل می‌دهند اما هنوز هم افرادی می‌کوشند تا مخالفت با استقرار امپریالیستی فاز ابتدائی سرمایه‌داری و امکان «رشد آزاد و مستقل» سرمایه‌داری را زنده نگه دارند. باید به کارگران القا کرد که جهنم استثمار، ستم و توحشی که در آن می‌سوزند سرمایه‌داری نیست. که سرمایه‌داری خوب و انسانی است!! باید به سرمایه‌داران سینه چاک «صنعت ملی» ایمان آورد و تا آخر تاریخ در رکاب آن‌ها برای سرمایه‌داری شدن جامعه تلاش و جانبازی کرد!!

2- سرمایه رابطه تولید ارزش اضافه است. برای یک کارگر، روند فروش نیروی کارش وارد شدن در رابطه‌ای است که درآن استثمار می‌شود. رابطه‌ای که طی آن ساعاتی را برای کسب دستمزد خود کار می‌کند (کار لازم) و ساعات کار بقیه را برای سرمایه‌دار ارزش اضافه تولید می‌کند (کار اضافه). کارگر، مستقل از اینکه محیط کارش مجهز و یا فاقد امکانات است، ابزار کارش غول‌آسا یا کوچک، پیچیده یا ساده است، قرار است تا هرچه بیشتر کار اضافه و ارزش اضافه تحویل سرمایه‌دار دهد. سرمایه، ابزار و اشیاء نیست رابطه تولید ارزش اضافه است. اما سرمایه‌دار با فراهم آوردن کالاهایی چون زمین، مواد اولیه، تأسیسات، ماشین‌آلات و خرید یک کالای دیگر، نیروی کار کارگر، و مواجهه این کالاها با یکدیگر، قصد سود آوری هرچه بیشتر دارد. برای بورژوازی، سرمایه، مجموع این کالاهاست. وقتی طیف بورژوا ناسیونالیست فریاد می‌زنند که نماد واقعی سرمایه‌داری، کشورهای اروپایی و آمریکا هستند و ایران چنین نیست!! وقتی تمام حرف آنان این است که در اینجا حجم صادرات غیر نفتی ناچیز و تولید ناخاص داخلی پائین است، ترجمه واقعی این حرف آن است که سرچشمه اضافه ارزش‌ها و محصول اجتماعی کشورها، تکنولوژی، ماشین‌آلات یا بخش ثابت سرمایه است!! بورژوازی به هر قالب مسلکی که بیاویزد حتا هنگامی که به قالب کارگر دوستی و حامی کارگران درآید به طور قطع با قبول «ارزش اضافی» مشکل پایه‌ای دارد. در جامعه روز ایران حدود 20 میلیون کارگر به وخیم‌ترین و کشنده‌ترین شکلی استثمار می‌گردند. اکثریت قریب به اتفاق این 20 میلیون، نه یک شیفت که دو شیفت و گاه بیشتر کار می‌کنند، حتا آن بخش از نیروی کار که بیکار محسوب می‌شود، برای زنده ماندن خود مجبور است به هر شیوه و تحت هر شرایطی، ساعات طولانی در حاشیه خیابان‌ها، در درون خانه‌ها و در هر کجا که ممکن باشد، نیروی کارش را به معرض خرید و فروش بگذارد. همه این‌ها، کار می‌کنند، استثمار می‌شوند، به طور مستقیم اضافه ارزش تولید می‌کنند و یا در جریان مبادله نیروی کار با بخش غیرمولد سرمایه اجتماعی به صورت غیرمستقیم به ازدیاد هر چه بیشتر اضافه ارزش‌ها کمک می‌رسانند. مسأله به همین جا ختم نمی‌شود. چندین میلیون زنان خانواده‌های کارگری هر شبانه روز دو شیفت یا بیشتر در عمق آلونکهای مسکونی خود از طریق کارهائی مانند تهیه پوشاک، انواع بسته‌بندی‌ها، قالی‌بافی و فعالیت‌های مشابه بر کوه رفیع اضافه ارزش‌های صاحبان سرمایه می‌افزایند، با خانه‌داری رایگان خود، با پرورش ارتش نیروی کار و نگهداری سالمندان یا معلولان، هر سال هزاران میلیارد تومان از هزینه‌های بازتولید سرمایه اجتماعی می‌کاهند و به همان میزان بر سود سرمایه‌ها می‌افزایند. به اینها، اقلام عظیم اضافه ارزش‌های ناشی از استثمار کودکان خردسال را هم اضافه کنید. حال به سراغ رساله‌های این طیف بورژواهای ناسیونالیست برویم، اگر سرتاسر آثار این قوم را نگاه کنیم هیچ کلامی از حجم عظیم این ارزش‌ها و اضافه ارزش‌ها در میان نیست. هر چه دیده می‌شود رانت است!! کلمه‌ای هم نمی‌گویند که حتا همان رانت تفاضلی مورد نظر آنان سوای اضافه ارزش‌های حاصل استثمار طبقه کارگر ایران و جهان هیچ چیز دیگر نیست. آنچه از حیطه فهم این جماعت بیرون است این مسأله نه چندان پیچیده است که کل اضافه ارزش‌های تولید شده در سطح جهان حاصل استثمار کل طبقه کارگر جهانی است و سرمایه اجتماعی هر کشور و هر بخش از سرمایه جهانی در چهارچوب تشکیل نرخ سودها و متناسب با قدرت رقابت و ترکیب شرایط تولیدی خود، سهمی از این اضافه ارزش کل را به دست می‌آورد.

متفکران و نمایندگان سیاسی طبقه سرمایه‌دار از اقتصاددان و جامعه شناس و سیاستمدار و روانکاو و فیلسوف تا ولی فقیه و آخوند و کشیش و پاپ هر کدام با زبانی برای سرکوب فکری کارگران تلاش می‌کنند تا القا کنند که استثمار، محرومیت، حقارت، تبعیضات فاجعه بار جنسی، اعتیاد و مصائب دیگر دامنگیر طبقه ما در وجود و حاکمیت سرمایه‌داری نیست. در این میان جماعتی هم اصرار دارند که سرمایه‌داری نه با رابطه خرید و فروش نیروی کار، نه با رابطه تولید ارزش اضافه بلکه با ارتفاع برجهای مؤسسات مالی و غول پیکر بودن کمپانی‌های صنعتی تعریف می‌شود. اگر ارتفاع و حجم این مؤسسات طبع آزمند رویاباف عاشقان مام میهن را ارضا نکند، آنگاه 50 میلیون نفوس طبقه کارگر باید قبول کنند که اینجا سرمایه‌داری نیست و کل استثمار توحش بار و بی حقوقی‌ها و مصائبش در اقتصاد رانتی و نفتی ریشه دارد!! تا قبول کنند که از مبارزه علیه سرمایه حرفی به میان نیاورند و هر چه فریاد دارند بر سر اقتصاد نفتی و استبداد نفتی بکشند!!

کارگران ضد سرمایه‌داری

مهر 1396