«قوه قضائیه» جمهوری اسلامی اعلام داشته است که در محاکم، مراجع، ادارات و «دادگاههای» مختلف کشور در تهران و شهرستان‌ها، بیش از 15 میلیون پرونده جرم، جنحه، اختلاس، کلاه برداری، اقدام علیه امنیت نظام!!، سرقت، ارتکاب منکر!!، قتل و سایر جرایم، در حال «رسیدگی» می‌باشد!! بر اساس آخرین سرشماری‌های رسمی کل جمعیت ایران بالغ بر 80 میلیون نفر است. از این تعداد، حدود 20 میلیون را گروههای سنی زیر 14 سال تشکیل می‌دهند و 60 میلیون مابقی افراد 15 سال به بالا هستند. این آمارها را در کنار رقم مجرمین تحت تعقیب دادگاههای رژیم قرار دهید، اولین نتیجه، آن خواهد بود که از هر 4 انسان 14 سال به بالای ساکن جهنم سرمایه‌داری ایران، یک نفر به دلیل ارتکاب آنچه رژیم، جرم می‌خواند، تحت تعقیب و مجبور به تحمل کیفر هستند!!! موضوع را به شکل دیگری نگاه کنیم. از 80 میلیون جمعیت کشور، حدود 50 میلیون نفر را کارگران و افراد خانواده‌های کارگری تشکیل می‌دهند. بر اساس همان داده‌های فوق، کل نفوس بالای 14 سال توده‌های این طبقه به 37 میلیون نفر بالغ می‌گردند. تفکیک دقیق اینکه از رقم «بیش از 15 میلیون» پرونده موجود در دادگاههای دولت سرمایه‌داری ایران، چند میلیون به کارگران و چه تعداد به افراد طبقه سرمایه‌دار تعلق دارد آسان نیست، اما برآورد احتمالی قریب به یقین این رقم‌ها دشوار هم نمی‌باشد. همه شواهد بانگ می‌زند که سهم بورژوازی در پرونده‌های بالا شاید معادل همان عبارت «بیش از» باشد و کل رقم 15 میلیون، موهبت سرمایه‌داری و دولت اسلامی سرمایه، برای توده‌های کارگر است. معنای ساده این ارقام آنست که از هر 5 کارگر مقیم این دوزخ گند و خون و وحشت، حداقل 2 نفر آنها در زمره محکومان، زندانیان، افراد مورد پیگرد یا انسان‌های نشسته بر صندلی اتهام به ارتکاب نوعی جرم هستند. ببینیم ماجرا از چه قرار است؟

در مسلک و مذهب بورژوازی، استثمار کارگران توسط سرمایه نه فقط جرم نیست که کلید بقای هستی و علت بنیادی خلقت می‌باشد، بعلاوه این استثمار هر چه عمیقتر و شاق‌تر باشد، به همان اندازه عدالت آفرین‌تر، برابری جویانه‌تر، آرمان طلبانه‌تر، آزادی بخش‌تر، دموکراتیک‌تر، «سوسیالیستی تر» برحق‌تر، رفاه پرورتر  و تمدن زاتر خواهد بود. جدا کردن اکثریت غالب سکنه کره زمین از سرنوشت تولید و کار و زندگی اجتماعی خود نیز نه جرم که رمز حقیقی آفرینش است و تلاش برای جاودانه سازی آن راز تداوم تاریخ است. خاکستر ساختن میلیاردها سکنه زمین در کوره‌های مشتعل گرسنگی، فقر، فلاکت، بی آبی، بی بهداشتی، بی درمانی نیز مصداق جرم نمی‌باشد بلکه صعود بشریت به عرش عدالت و آزادی و رفاه و تعالی و پیشرفت است. راه اندازی جنگ‌های بشریت سوز منطقه‌ای و جهانی و سوزاندن زنان و کودکان و پیر و جوان کارگر جهان در میان شعله‌های جنگ هم نه جرم که  نیاز حتمی تاختن به سوی رهایی انسان است. اجبار صدها میلیون کودک خردسال به کار در مرگبارترین دخمه‌های سود آفرینی سرمایه نیز مسلما جرم نیست، بلکه نماد رستاخیز بی نیاز سازی آدم‌ها است. در یک کلام هر چه سبعیت، بربریت، انسان ستیزی و بشریت کشی است در مرام بورژوازی نه جرم که عروج به قله‌های شرف و اعتبار و عزت انسانی است. تکلیف اینها روشن است. پس بورژوازی چه چیز را جرم می‌داند و چه افرادی را مجرم و قابل تعقیب می‌داند؟ پاسخ این پرسش بسیار عریان است. طبقه سرمایه‌دار در هر کجای جهان دو چیز را جرم می‌بیند یا به دو نوع جرم باور دارد. نوع نخست که دامنه آن محدود و دایره شمول آن را همان لفظ «بیش از» در عبارت «بیش از 15 میلیون» تعیین می‌کند مسأله درون طبقاتی بورژوازی است. بخش‌های مختلف طبقه سرمایه‌دار بر سر سهام سود، مالکیت و میزان سرمایه یا حصه قدرت سیاسی و نوع برنامه ریزی نظم سرمایه‌داری با هم کشمکش دارند. در پهنه این کشمکش‌ها به ویژه در زیر چتر حاکمیت دیکتاتوری‌های هار فاشیستی، ناسیونالیستی و دینی، سرمایه‌داران و نمایندگان سیاسی آنها این جا و آنجا به جان هم می‌افتند، علیه هم توطئه می‌کنند، کودتا راه می‌اندازند. در برخی موارد یکدیگر را به زندان می‌اندازند و چه بسا راهی میدان تیر می‌کنند. شمار این مجرمین حتی در ممالک عرصه یکه تازی رژیم‌های قتل عام سالار بورژوازی باز هم بسیار اندک است. جرم نوع دوم خاص توده‌های کارگر است. بورژوازی هر واکنش سیاسی یا غیر سیاسی هر کارگر به آنچه که سرمایه بر سر بشریت آورده است، هر عکس العمل اجباری کارگران در مقابل استثمار یا هر شکل شدت استثمار، گرسنگی، فقر، آوارگی، دیکتاتوری، تبعیضات انسان ستیزانه جنسی و قومی و نژادی را جرم می‌داند. لیست این بخش جرایم مورد کیفرخواست بورژوازی به درازای تمامی دنیا است. سوء تفاهم نشود، شرکت در اعتصابات، اعتراض علیه سطح نازل دستمزدها، مبارزه علیه تعویق چندین ماهه و چند ساله بهای نیروی کار، تلاش برای متشکل شدن علیه شدت استثمار و جنایات سرمایه و نوع اینها فقط درصد بسیار ناچیزی از لیست جرایم مقرر بورژوازی برای توده‌های کارگر را تعیین می‌کند. بیش از 95 درصد این لیست بی انتها را اقدامات و اموری پر می‌سازند که کارگران زیر شلاق گرسنگی و ذلت و احتیاج و هزاران مصیبت دیگر انجام داده‌اند. شاید بدهکاری در صدر این جرایم باشد و کارگران بدهکار صدرنشینان همیشگی این لیست 15 میلیونی را تشکیل دهند. کارگرانی که برای آوردن لقمه‌ای نان بر سر سفره خالی فرزندان گرسنه خود از این و آن سرمایه‌دار وام گرفته اند و مبلغ ناچیز قروض آنان با بهره‌های مقرر نزول خواران، در یک چشم به هم زدن، به میلیون‌ها سر در آورده است. خیل وسیع کارگرانی که به رغم دو شیفت کار فرساینده با دستمزدهای محقر سنار و سی شاهی خود قادر به پرداخت اجاره بهای سر به فلک کشیده کومه‌های مسکونی خویش نشده اند و با شکایت سرمایه‌داران صاحب مستغلات، مجرم و راهی زندان گردیده‌اند. جمعیت بسیار پر شمار زنان سیه روزی که روی نهادن به تن فروشی تنها راه پیش روی آنها برای ارتزاق فرزند بوده است و اینک در نهایت عصمت با حکم «عصمت مدار» حاکم شرع سرمایه، در سیاه چال‌ها می‌فرسایند و نابود می‌شوند. فوج، فوج کارگرانی که برای انجام ساده‌ترین امر زندگی هر انسان، برای تشکیل زندگی مشترک، مجبور به تعهد سنگین‌ترین غرامت‌ها زیر نام «مهریه» شده‌اند، انسانهایی که کمی این طرف‌تر، زیر فشار مشکلات سرکش معیشتی یا بی بنیانی آنچه مشترکات می‌خواندند یا علل دیگر از هم جدا می‌گردند. با وقوع این جدایی مجبور به پرداخت غرامت نقض قرارداد خرید همسر!! یا همان « مهریه» می‌شوند، قادر به پرداخت این مبلغ سنگین نیستند، در عداد مجرمان قرار می‌گیرند و به زندان می‌افتند.  در بسیاری از زندانهای جمهوری اسلامی کثرت این زندانیان در حدی است که آنها را در بندهای جداگانه موسوم به بندهای « سکه ای» به دور هم جمع و بر هم تلنبار کرده اند!! کل این کارگران بعلاوه انبوه نفرین شدگان دیگر هم‌زنجیر، فقط صف بدهکاران تحت تعقیب قوه قضائیه رژیم اسلامی بورژوازی را پر می‌کنند. شمار واقعی کل بدهکاران کارگر آماج پیگرد رژیم یا اسیر در سیاه چال‌ها، رعب انگیز است. با همه اینها حتی جمع نهایی بردگان مزدی مقروض و «مجرم»!! تنها سهم معینی از کل کارگران مهر جرم بر پیشانی را تشکیل می‌دهند. صد هزاران کارگر که زیر تازیانه محرومیت‌ها، رنجها، ستم کشی‌ها اسیر اعتیاد شده‌اند. همه مجرم محسوب می‌شوند، صدها هزار نفر که به دنبال فرسودن سالیان دراز، زیر شلاق گرسنگی و فلاکت و تحقیر مجبور به فروش نیروی کار خویش به سرمایه‌داران تولید کننده و فروشنده مواد مخدر گردیده اند هم مجرمان سرشتی به حساب می‌آیند. میلیون‌ها کارگر که با زخم کاری فقر و گرسنگی و بیکاری به تحمل روزانه کار دو شیفتی در کنار خیابان‌ها و خوابیدن بدون بالین و بستر محکوم شده اند هم ناقضان قانون سرمایه و لاجرم مجرم هستند. جمعیت کثیر دختران فراری از خانواده‌ها به خاطر نقض حرمت تابوهای رعب انگیز قومی و دینی مورد ستایش بورژوازی و پاسدار نظم سرمایه هم همگی مجرمان محکوم به سنگسارند. فوج زنان زجر کشیده و آواره آماج قتل عام سنت‌ها و معیارهای مردسالارانه نظام زن ستیز سرمایه‌داری هم مجرم می‌باشند. صدها هزار جوان دختر و پسری که بر اساس پاک‌ترین و شریف‌ترین عواطف معمول انسانی اینجا یا آنجا با هم نشسته اند یا راه می‌رفته اند نیز در عداد مجرمین هستند. نکته مهم این که همه این‌ها و صدها نوع «مجرمان» دیگر مورد تعقیب و کیفرخواست قوه قضائیه اسلامی بورژوازی همه و همه کارگران هستند. آمار کل داغ لعنت خورده‌های «مجرم» کارگر!! همان رقمی است که صدر کل زندانبان‌ها و رئیس تمامی دادگاههای رژیم اعلام داشته است. 15 میلیون کارگر داغ جرم بر جبین دارند!! و در انتظار صدور حکم مجازات هستند. سؤال اساسی آنست که بنیاد همه این مجرم بودن ها!!، « جرم ها»!!، «جرم شناسی ها»!!، وجود دادگاهها، زندانها و سیستم‌های عریض و طویل ضد حقوقی موجود در دنیا و در جهنم سرمایه‌داری ایران در کجا قرار دارد. چگونه است و چه شده است که از هر 5 کارگر ساکن این دوزخ حداقل دوتای آنها در زمره مجرمان و بزهکاران هستند!!! پاسخ این سؤال بسیار ساده است. سرمایه توده‌های کارگر را از کار و حاصل کار و سرنوشت کار و پویه کار و تولید و زندگی خود به طور کامل جدا می‌سازد. موجودیت و حق زنده بودن کارگر را تابع مقهور، زبون، مفلوک و مستأصل چرخه سود آفرینی سرمایه می‌کند. به کارگر می‌گوید تو فقط و فقط تا زمانی حق هستی داری که نیاز تولید سود و سرمایه و سرمایه‌های افزونتر باشی، حتی در این حالت و در صورت احساس نیاز سرمایه به وجود تو نیز چگونه زیستن، چگونه مردن، محل زندگی، داشتن یا نداشتن خورد و خوراک و پوشاک، برخورداری یا عدم برخورداری از کومه و سرپناه، ساکن جایی بودن یا در آوارگی جاویدان به سر بردن، دیدن روی دکتر و دارو و درمان یا مردن حتمی از بی دارویی و بی بهداشتی، پای به مدرسه گشودن یا شکل الفبا ندیدن و هر چیز دیگرت تابع بی قید و شرط ملزومات ارزش افزایی سرمایه است. نظام سرمایه‌داری با این ماهیت، در این راستا و در پاسخ به آنچه سرمایه نیاز دارد، از 6 میلیارد سکنه کارگر دنیا 3 میلیارد آنها را به ورطه فقر و گرسنگی و بی خانمانی می‌اندازد. از 4 میلیارد کارگر در سن اشتغال یک میلیارد را از امکان فروش نیروی کار نیز ساقط می‌سازد. صدها میلیون را در جستجوی یافتن جایی برای فروش نیروی کار در شش گوشه دنیا آواره می‌کند. سراسر عالم را در لا به لای گرد و خاک تحقیر، توهین، احساس ذلت و حقارت غرق می‌نماید، عصیان و طغیان ناشی از تبعیض، محرومیت و ذلت را موج در حال انفجار بند، بند وجود میلیاردها انسان می‌کند. سرمایه‌داری در ثانیه، ثانیه بقای خود برای داغ کردن هر چه بیشتر بازار تولید سود، فساد تولید می‌کند. اشکال متنوع فساد که آن سر آنها ناپیدا است. تمامی شکل‌های فاجعه بار فساد را به طور بی دریغ و در سطح بی کران آموزش می‌دهد. تا چشم کار کند مواد مخدر تولید می‌کند و بازار فروش این کالا را از همه کالاهای دیگر داغ‌تر می‌سازد. بارها افزون‌تر از کل خورد و خوراک و پوشاک و بهداشت و درمان و آموزش چند میلیارد کارگر و خانواده‌های کارگری دنیا فقط سلاح‌های مرگ زا و کشتار جمعی راهی بازار می‌نماید. سرمایه‌داری هر چه را پدید می‌آورد و دستور کار چرخه تولید می‌کند هیچ ربطی به نیاز انسانها ندارد. اگر غذا، لباس یا دارو تولید می‌کند مطلقا به خاطر رفع احتیاجات ساکنان کره زمین نیست، بالعکس صرفا و باز هم صرفا به خاطر آنست که تولید و فروش آنها سرچشمه سود و افزایش سرمایه‌ها است. در پهندشت استیلا و حاکمیت این نظام سراسر وحشت و دهشت آنچه هیچ محلی از اعراب ندارد انسان و انسان بودن و زندگی انسانی است و آنچه تصمیم گیرنده، حاکم و خدای مطلق کل هستی است فقط سرمایه است. حتی کل اندیشه، تدبیر، سیاست، برنامه ریزی، دانش اندوزی، پژوهش و همه چیز آحاد سرمایه‌داران نیز توسط سرمایه و چرخه تولید سود تعیین می‌گردد. در سیطره چنین مناسبات انسان ستیزانه جنایت کاری، کارگر گرسنه، بدهی به بار می‌آورد. وامدار سرمایه‌داران نزول خوار و بانکها می‌شود. معتاد می‌گردد، به فروش مواد مخدر روی می‌نهد، تسلیم فحشاء می‌شود، زیر آوار بی حقوقی و ستم به همسالان و دوستان خود پرخاش می‌کند یا وارد دعوا می‌گردد. رژیم اسلامی بورژوازی تمامی آنچه را که کارگران در واکنش به فشار فقر و تبعیض و توحش و جنایات سرمایه انجام داده‌اند، جرم می‌نامد و سپس کل این‌ها را بعلاوه لیست بسیار دامنه دارتر و طولانی تری از آنچه که رفتار پاک، طبیعی و شرافتمندانه آدم‌ها است همه و همه را مصداق لفظ جرم اعلام می‌کند و مرتکبین آنها را مجرم می‌خواند!!! بخش دیگری از کارگران مجرم مورد تعقیب جمهوری اسلامی نیز انسان هایی هستند که صرفاً علیه فشار استثمار و درندگی و کشتار و فقرآفرینی این رژیم دست به مبارزه زده اند یا حتی بدون هیچ فعالیت سیاسی راه کمک به انسان‌های نیازمند را پیش گرفته‌اند. کمک به زلزله زدگان، همراهی با کودکان خیابانی، اعتراض به کار کشنده کودکان، تلاش برای نجات این و آن زن از باتلاق تبعیضات غیرقابل تحمل جنسی و مردسالاری، دفاع حقوقی در بیدادگاهها از افراد مورد ستم و تعرض، شرکت در هر شکل اعتراض به فشار استثمار سرمایه از اعتصاب گرفته تا تظاهرات خیابانی و نوع این‌ها نیز اشکال دیگر جرم تعیین شده توسط محاکم حقوقی دولت دینی سرمایه‌اند. ماحصل کلام اینکه سرمایه کلا و قانون سرمایه در جهنم سرمایه‌داری ایران کل توده‌های کارگر را انسان‌های مجرم، محکوم به کیفر و مستحق بدون تردید تمامی شکل‌های عدیده مجازات می‌داند. حرف سرمایه خطاب به کارگران این است که شما را تا آخرین نفس زیر شلاق هلاکت بار و کشنده استثمار، از هستی ساقط می‌کنم، شما را از کار، حاصل کار و هر نوع دخالت در پروسه تعیین سرنوشت کار و زندگی خود جدا می‌سازم. شما را در میان شعله‌های فقر و گرسنگی و ذلت و بی آموزشی و آوارگی و بی مسکنی خاکستر می‌نمایم. تمامی منافذ اعتراض و نفس کشیدن را بر روی شما می‌بندم. با این کارها شما را مجبور به بدهکاری، اعتیاد، فحشاء، کتک کاری همدیگر، کشتار هم، ازدواج‌های تجاری زنان و مردان، طلاق‌های اجباری ناشی از ازدواج‌های قرون وسطایی و صدها بلیه و غائله دیگر می‌سازم. کل این رفتارها و واکنش‌ها را نیز جرم می‌خوانم و بالاخره از هر 5 نفر شما حداقل 2 نفر را به خاطر ارتکاب همین جرایم!!! به زندان می‌اندازم یا روانه میدان‌های تیر می‌کنم. این عصاره و لب پیام سرمایه است و سؤال مهم آنست که در درون چنین جهنم انسان سوزی، در سیطره حکمرانی سرمایه چه باید کرد؟ پاسخ‌ها به این پرسش در میان طیف وسیع رفرمیست‌ها اگر چه آرایشی کم یا بیش متفاوت دارند، اما از بنمایه کاملا واحدی برخوردارند. ترجیع بند مشترک راه حل‌های آنها این است که «سیستم حقوقی» باید اصلاح گردد!! عدالت اجتماعی باید برقرار شود!! قوه قضائیه باید مستقل باشد!! جدایی دین از دولت را باید محقق ساخت!! ساختار قدرت سیاسی نیازمند اصلاحات دموکراتیک است!! جامعه مدنی را باید تقویت نمود!! آزادی احزاب و اتحادیه‌ها را در سرلوحه کار قرار دهیم!! و بالاخره رژیم حاکم روز را باید سرنگون نمود و با یک رژیم دموکراتیک جایگزین کرد!! شعارها و راه حلهای توخالی چندش آوری که به رغم تفاوت‌های صوری، همه و همه، از سراچه شعور و تدبیر علیل بورژوازی سرچشمه می‌گیرند. در میان این راه حل پردازیها، سرنگونی طلبان خود را از همه رادیکال‌تر می‌پندارند!!. اما سراسر تاریخ سرمایه‌داری بانگ می‌زند که ادعای آنان نیز حائز هیچ پشیزی ارزش نیست. بحث بر سر این دولت و آن دولت نمی‌باشد. با سقوط و عروج دولت‌ها هم هیچ تغییر مهم و ماندگاری، در شیرازه وضعیت حاضر و دنیای سیه روزی‌های دامنگیر توده‌های طبقه ما پدید نمی‌آید. دولت‌ها نهایتا آن می‌کنند که سرمایه حکم می‌دهد. برای هر میزان تغییر در شیرازه این وضعیت آکنده از جنایت، درندگی، جرم آفرینی، کیفر دهی، برای خلاصی از ورطه اتهام مجرم بودن، برای رهایی از همه این‌ها فقط یک راه است. راهی که سخن گفتن از آن شعار نیست، لفظ بازی نیست. تنها و تنها راه واقعی، قابل پیمودن، دارای افق شفاف، نیک فرجام و منتهی به رهایی واقعی انسان است. بورژوازی صاحب سرمایه، قدرت اقتصادی، سیاسی، دولتی، نظامی، پلیسی، امنیتی، مدنی، حقوقی، قضایی، فرهنگی، مهندسی افکار و همه قدرت‌ها است. طبقه سرمایه‌دار با داشتن همه این اهرم‌ها و نهادهای قدرت است که ما را برده مزدی خود و محکوم به تحمل تمامی سبعیت‌ها، بربریت‌ها، جنایت‌ها، ستم‌ها و بی حقوقی‌ها ساخته است. برای چالش این وضعیت، برای هر میزان کاهش فشار استثمار، کاستن از شدت جنایات، محرومیت‌ها و ذلت‌ها، برای امحاء ریشه‌ای همه اینها، باید قدرت داشته باشیم. قدرت سرمایه را صرفا با قدرت سازمان یافته شورایی ضد سرمایه‌داری می‌توان پاسخ داد و به چالش کشید. ما این قدرت را داریم زیرا که ما یگانه خالق واقعی سرمایه و در همین راستا خالق سرچشمه همه اشکال قدرت سرمایه هستیم. کل بحث بر سر متحد نمودن و متشکل ساختن این قدرت است. این هدف را با سندیکا ساختن و حزب آفرینی نمی‌توان تأمین کرد. باید از درون، از پائین‌ترین سطح، در عمق مراودات جاری میان آحاد طبقه خود در ژرفنای رخدادهای روز شرایط کار و استثمار و زندگی خویش به هم پیوند خوریم. باید شورایی و ضد سرمایه‌داری به هم جوش بخوریم. باید در درون این شوراها یک قدرت سرنوشت ساز و رهایی آفرین تاریخی گردیم. برای ساختن شوراها قرار نیست دست به کار صدور فراخوان شویم، مجبوریم و چاره‌ای نیست جز اینکه چند نفر، چند نفر در عمق صمیمانه‌ترین مراودات هم‌زنجیری و طبقاتی، با رعایت مسائل امنیتی و به دور از حریم مخاطره آفرینی قوای سرکوب پلیسی بیرونی و اندرونی، یک هسته کوچک شورایی بر پای داریم. این هسته‌ها را با حفظ همه موازین پی ریزی بنای شورایی قدرت طبقه خویش، به هم پیوند زنیم. هسته‌های شورایی ما تشکیل می‌شوند تا مؤثرترین نقش را در رخدادهای روز جنبش کارگری، در راه اندازی اعتراضات و اعتصابات ایفا کنند بدون آنکه ردی از فعالیت کارساز مخفی خود بر جای گذارند. بدون اینکه در هیچ کجا وجودی سوای وجود آحاد کارگران معترض احراز کنند. هسته‌های شورایی ما نقش نون تنوین را خواهند داشت که « آید در حساب و نیست معلوم». ما با همین سیاق در ژرفنای مبارزات جاری خود شالوده بنای جنبش سازمان یافته شورایی را خواهیم ساخت و این بنا را ظرف پیکار و حضور و دخالت و اثرگذاری آزاد و برابر طبقه خود علیه سرمایه‌داری و برای کندن ریشه نظام بردگی مزدی خواهیم کرد. ما از این طریق و با انجام این کارها یک قدرت متشکل شورایی ضد سرمایه‌داری خواهیم شد. آنگاه همه کارها را خواهیم کرد. با قدرت مزدها را بالا می‌بریم. با قدرت روزانه کار را به حداقل زمان ممکن می‌رسانیم. با قدرت آزادی‌های سیاسی بی قید و شرط را برقرار می‌کنیم. با قدرت هر گونه تبعیض ضد انسانی جنسی و قومی را به چالش می‌کشیم. با قدرت کار کودکان را محو می‌سازیم. با قدرت پارلمان و دولت و کل دستگاههای حاکمیت را به عقب می‌رانیم. با قدرت این کارها و فراوان کارهای دیگر را انجام می‌دهیم و از درون همین فرایند آماده امحاء کامل، همیشگی و تاریخی سرمایه‌داری می‌گردیم. برای هر میزان بهبود زندگی خود، هر میزان کاهش فشار استثمار، هر میزان آزادی سیاسی و حق و حقوق اجتماعی خود از جمله برای پاک کردن مهر کثیف جرم از سوی دستگاه‌های قضایی سرمایه بر پیشانی خویش، سوای قدرت شدن، قدرت شورایی و سراسری و ضد سرمایه‌داری همه آحاد طبقه خود شدن، هیچ چاره دیگری نداریم.

مزدک کوهکن

تیر 1396