برگرفته از “سیمای سوسیالیسم”

ارزش کل حاصل کار و تولید جهانی سالانه یا آنچه که اقتصاددانان سرمایه داری آن را «تولید ناخالص سالانه جهانی» می نامند برابر با کل کارساده یا مجرد انسانی انجام گرفته توسط کل توده های کارگر دنیاست. ملاک محاسبه کل ارزشها و اضافه ارزش ها در سطح جهانی، مستقل از تمایزات میان ترکیب ارگانیک سرمایه ها، متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه اجتماعی کشورها، درجه بارآوری کار اجتماعی، دراینجا قرار دارد. کار مجرد انسانی با زمان انجامش محاسبه می شود و کارگران هر نقط دنیا به رغم تمایزاتی که اشاره شد به اندازه زمان کاری که انجام می دهند در تولید ارزشها و اضافه ارزش های بین المللی ایفای نقش می کنند. همه ساعات کاری که طبقه کارگر جهانی در طول یک روز یا یک سال در اختیار سرمایه داران قرار می دهد، زمان کار مورد نیاز سرمایه جهانی است. کل این کار مجرد انسانی است که مستقل از ساده یا پیچیده بودنش کل ارزش های بین المللی این برهه زمانی معین را تولید می کند. اینکه کار مشخص هر کارگر چه بوده است، هر کدام از کارگران جهان چه ارزش استفاده معینی را پدید آورده اند، این کار از بالاترین بارآوری ها برخوردار بوده یا بالعکس در نازل ترین سطح بارآوری قرار داشته است، هیچ کدام این مؤلفه ها در تعیین ارزش های تولید شده منشأ هیچ نقشی نیستند. کار پیچیده و با بارآوری افزون تر یا دارای بارآوری حیرت انگیز، قطعا ارزش استفاده های بسیار بیشتری در قیاس با کار ساده ایجاد می کند، در این شکی نیست. اما این رویه مشخص کار، نوع، کیفیت یا اندازه و حجم محصول نیست که سرنوشت ارزش را رقم می زند، کاملا بالعکس کار اجتماعا لازم انسانی نهفته در کالای معین است که ارزش آن را تقریر می نماید. بارآوری افزون یا بسیار افزون تر کار از عوامل معینی سرچشمه می گیرد. درجه متوسط مهارت کارگر، سطح پیشرفت تکنیک و دانش های بشری، سازمان اجتماعی پروسه تولید، میزان کارائی ابزار تولید، وسعت دامنه استفاده از این ابزار و ماشین آلات و بالاخره شرایط طبیعی از جمله این عوامل هستند. هر کدام این عوامل تأثیر مهمی بر روی حجم فراورده های کار، کیفیت، مرغوبیت و بازارپسندی کالاها بر جای می گذارند اما تمامی این تغییرات از جمله افزایش حیرت آور میزان محصولات می تواند با کاهش چشمگیر ارزش آنها همراه شود. به این دلیل روشن که کار مجرد انسانی متبلور در آنها یا یگانه منشآ واقعی ارزش کالاها رو به افت نهاده باشد، کار اجتماعا لازم یک کارگر زراعی در جامعه ای با ماشین الات و تکنولوژی غیرمدرن برای تولید 5 تن گندم شاید با کار اجتماعا لازم یک کارگر در یک قطب پیشرفته صنعتی برای مونتاژ صد کامپیوتر برابر باشد. اگر چرخه ارزش افزائی سرمایه جهانی را مد نظر قرار دهیم، در این حالت ارزش 5 تن گندم با مونتاژ صد کامپیوتر مساوی است، در حالی که ارزش استفاده دومی قابل قیاس با اولی نیست. موضوعی که از ماهیت متناقض کار یا دوگانگی سرشتی میان کار مجرد و کار مشخص ناشی می گردد. ارزش محصول را کار مجرد تعیین می نماید، در حالی که اندازه، حجم، کیفیت، مرغوبیت و همه آنچه که به ارزش استفاده مربوط است مؤلفه های کارمشخص هستند. ماهیت متناقض کار از جمله سترگ ترین کشفیات مارکس است و به گفته خود او، در نقد اقتصاد سیاسی حائز بیشترین اهمیت است. یکی از اسرارآمیزترین جلوه های این تناقض پیش کشیدن این پرسش بنیادی است که اگر مثلا کار اجتماعا لازم و بر همین مبنی ارزش 5 تن گندم و 100 کامپیوتر در دو کشور متفاوت یا در جامعه ای واحد، با هم برابر شوند، چرا سرمایه داران باید سینه چاک و دست از پا نشناخته، به جستجوی ماشین آلات مدرن تر، تکنولوژی پیشرفته تر، کار بارآورتر، تولید کالای مرغوب تر با کیفیت برتر و این گونه مسائل باشند؟ اساسا جایگاه تکنیک، دانشهای انسانی، کشفیات عظیم صنعتی، دستاوردهای خیره کننده علوم بشری یا کلا انکشاف و توسعه علمی و صنعتی در چرخه تولید سرمایه داری چه سرنوشتی پیدا می کند؟ از این مهم تر اگر ارزش کالاها صرفا با کار ساده، مجرد و عام انسانی، با زمان کار مجرد متراکم در آن ها تعیین می گردد پس چرا سرمایه، طبقه سرمایه دار یا نظام سرمایه داری هیچ طرفة العینی از تکاپوی انفجارآمیز افراطی برای بالا بردن بارآوری کار، تولید حداکثر کالا توسط حداقل کار، مرغوبیت، کیفیت، زرق و برق و بازارپسندی هر چه شکوهمندتر کالاها، غافل نمی ماند. این پرسش یا سؤالات مشابه بسیار مهم هستند و هر کدام پاسخ شفاف و صریح خود را دارند. سرمایه طوفان شکوفائی تکنیک و ارتقاء بارآوری کار راه می اندازد، شیرازه کارش را بر این پایه استوار می سازد که از طریق حداقل نیروی کار، کهکشانی ترین حجم ارزش های استفاده با بالاترین کیفیت و درجه مرغوبیت را تولید نماید، نه از آن روی که دلباخته سرشتی صنعت، دانش پژوهی، دادن بهترین پاسخ ها به ذائقه های مرغوبیت جو یا ارائه متعالی ترین خدمت ها به نوع بشر است!!! بالعکس کل این تقلاها را به عمل می آورد و تمامی سدهای سر راه پیروزی خود را بمباران می کند، فقط برای آنکه سودهای عظیم تر به چنگ آرد. برای آنکه اضافه ارزش های سونامی وارتر نصیب خود سازد. در اینجاست که ماهیت متناقض کار بر سر راه او سبز می شود. با سیر صعودی ترکیب ارگانیک سرمایه و رشد غول آسای بارآوری کار، ارزش – استفاده های کهکشانی تولید می شود اما ارزش آنچه تولید شده است دچار کاهش فاحش می شود. این بازتاب جبری تناقض ماهوی میان کار مجرد و کار مشخص است، همان تناقضی که بعدها به شکلی دیگر در پویه افت نرخ سود دامن سرمایه را می گیرد، با همه اینها سرمایه عجالتا بر این تناقض غلبه می کند. تولید سرمایه داری به عنوان متکامل ترین سطح اقتصاد کالائی، تولید برای فروش است. هر تک سرمایه و لاجرم سرمایه اجتماعی هر کشور، محصول کار توده های کارگر حوزه استثمارش را راهی بازار داخلی و بین المللی  می سازد. سرمایه ها به رقابت می پردازند، هر سرمایه دار برای جلب بیشترین مشتری یا تسلط بر بخش های هر چه وسیع تر بازارها به هر کاری دست می زند. کل قوانین داد و ستد، رقابت، تشکیل قیمت تولیدی، تبدیل نرخ اضافه ارزش به نرخ سود و تبدیل نرخ سودهای مبدا به نرخ سود عمومی، نقش بازی مؤلفه ها و عوامل گوناگون در این روند، همه و همه با تمامی قدرت وارد میدان می گردند. در اینجاست که سرنوشت توزیع کل اضافه ارزشها یا به بیان دیگر توزیع کل زمان کار انجام گرفته توسط طبقه کارگر بین المللی و متبلور در کل کالاها اعم از سرمایه ای یا مصرفی میان بخشهای مختلف سرمایه جهانی یا سرمایه داران مختلف مشخص می گردد. از موارد نادر و قابل استثنا که بگذریم. هیچ سرمایه دار یا سرمایه اجتماعی هیچ کشوری عین زمان کارانجام یافته توسط  توده های کارگر حوزه استثمارش را دریافت نمی کند، کاملا بالعکس متناسب با درجه بارآوری کار، حجم، کیفیت و مرغوبیت محصولات و درمجموع قدرت رقابتش سهمی از زمان کار کل طبقه کارگر جهانی را نصیب خود می سازد. خیلی از سرمایه داران یا سرمایه اجتماعی بسیاری کشورها بخش چشمگیری از کار مجرد انسانی یا زمان کار متبلور درمحصولات خود یا ارزش های تولید شده توسط کارگران حوزه مستقیم استثمارگری خود را از دست می نهند و به سرمایه داران یا سرمایه داری های دیگر واگذار می کنند. اگر سرمایه اجتماعی ایالات متحده، آلمان، ژاپن، انگلیس، کانادا، فرانسه درقیاس با ممالک دیگر دنیا موقعیت بهتری دارند، اگر طبقه سرمایه دار این کشورها در مقابل موج پیکار توده های کارگر قادر به تحمل برخی عقب نشینی های بسیار اندک بوده اند – که دیگر نیستند و نخواهند بود – از اینجا سرچشمه می گیرد. اگر سرمایه داران به رغم آنکه با کاربرد پیشرفته ترین تکنولوژی ها و مدرن ترین ماشین آلات و در همین راستا سیرصعودی سرطانی بارآوری کار، مجبور به تحمل روند رو به افت ارزش تولیداتشان می گردند، اما باز هم با دلباختگی جنون آمیز و عشق غیرقابل توصیف، برای دستیابی به صنعت مدرن تر و بارآوری کار کهکشانی تر می کوشند و به هر سبعیت و بربریتی دست می یازند، ازهمین جا ناشی می گردد. راز ماجرا اینجاست و درست درهمین جا است که باید مشت فریبکاران، شیادان، وارونه پردازان، مشت اقتصاددانان بی شرم بورژوازی یا متفکران خرفت و سیه اندیش سرمایه داری را باز و بساط جادو و جنبل بازی آنان را رسوا کرد. تکنیک و ماشین آلات و صنعت در عالی ترین سطح توسعه و پیشرفت خود هیچ ارزش نوینی نمی آفریند، کل آنچه تار و پود بخش ثابت سرمایه را تشکیل می دهد فقط ارزش موجودش را به محصول جدید منتقل می کند، ارزش ها و اضافه ارزش های تازه صرفا کار مجرد انسانی افزونتری است که نصیب سرمایه ها می گردد.