سه سال اخیر، دوره وفور اعتصاب، راه پیمایی، راهبندان و سایر اشکال اعتراض ما علیه جنایات سرمایه داران و برای حصول محقرترین مطالبات بوده است. خواسته های ما در سراسر جامعه، در کلیه مراکز کار همگون، حتی یکسان بوده است اما حتی دو اعتصاب به صورت مرتبط و با همدلی و همراهی کارگران اعتصاب کننده نداشته ایم!! در آبادان کارگران پیمانی پالایشگاه و شهرداریها همزمان اعتصاب کردند، خواست آنها واحد بود اما گویا حائلی به عرض و ارتفاع دیوار چین آنها را از هم جدا می ساخت!! کارگران شهرهای مسجد سلیمان، هویزه، ماهشهر، اندیمشک در استان خوزستان همزمان دست به اعتصاب زدند. کل آنها توسط راه آهن سراسری استثمار می شدند و علیه توحش سرمایه داران راه آهن وارد پیکار گردیدند. اما در طول این مبارزه هیچ پیوندی با هم برقرار نکردند و هیچ بخشی خود را همصدا، همراه و همدرد بخش دیگر احساس ننمود!! کارگران هپکو روزهای طولانی چرخ تولید را از کار انداختند، عین همین کار را کارگران آذرآب در همان شهر انجام دادند. توده کارگر هر دو کارخانه هفته ها خیابانهای شهررا میدان راهپیمائی کردند اما دیده نشد که سراغ همدیگر روند!! وقتی هم که آهنگ نمایش قدرت کردند هر کدام راه متفاوتی پیش گرفتند!! این رشته سر دراز دارد. چرا چنین است و چه باید کرد که چنین نماند؟؟!! واقعیت آنست که همزنجیران ما با اینکه در طول سالهای اخیر در قیاس با گذشته برای گسست از رویکرد منحط سندیکاسازی، مبارزه قانونی، آویختن به این و آن بخش بورژوازی یا دل بستن به احزاب منجی!!، گامهای مؤثری به جلو برداشته اند، اما بدبختانه هنوز نیاز به همصدایی، همپیوندی، همرزمی، همسنگری طبقاتی در گوشت و پوست شعور وشناختشان به خروش درنیامده است. خود را درگیر یک جنگ قهرآمیز جنایتکارانه و بشرستیزانه طبقاتی نمی بینند. آحاد همزنجیر، همدرد و هم سرنوشت یک طبقه واحد اجتماعی نمی پندارند. افراد طبقه تولید کننده و آفریننده کل سرمایه ها و قدرتها نمی شناسند، بالعکس خود را موجوداتی مفلوک، عاجز، محتاج کرامت وحوش درنده سرمایه دار تصور می کنند!!! برای گرسنگی، فلاکت، آوارگی، فقر، بی داروئی، بی درمانی یا سیه روزیهای دیگر، ریشه مشترکی قائل نیستند!!، رغبتی به دیدن این ریشه ندارند!!، آن را نمی کاوند، به آن نظر نمی اندازند!! همزنجیران ما، سرمایه دار را می بینند، اما سرمایه را نمی بینند!!، به دولت و نهادهای سرکوبش چشم می دوزند اما این ساختار عظیم قدرت و برنامه ریزی و کشتار را سرمایه دولت شده ارزیابی نمی نمایند. بیش از یک میلیون کارگر آموزشی شاغل و بازنشسته هیچ پیوندی میان گرسنگی و ذلت و زبونی خود با فقر و فلاکت آوار برسر 50 میلیون نفوس توده همزنجیر مشاهده نمی کنند!! اساسا خود را ازجنس آنها و افراد طبقه آنان نمی پندارند!! از صدها اعتصاب که در طول هر ماه توسط میلیونها کارگر رخ می دهد اعلام حمایت نمی کنند، شعاع بینش این میلیون معلم از چهاردیواری مدرسه و در نهایت چیزی به نام «وزارت آموزش و پرورش» فراتر نمی رود. سرمایه و رژیم درنده بورژوازی را روزی رسان خود می پندارند!! و صدر و ذیل تقلاهایشان آنست که دیگ بخشایش این روزی رسان را به جوش آرند!!. این جماعت تنها نیستند!!! «گرحکم شود که مست گیرند – در شهر هر آنچه هست گیرند» سایر بخشهای طبقه ما کم یا بیش همین وضع را دارند. کارگران راننده شبکه حمل و نقل، پویه سامان پذیری سرمایه اجتماعی را مختل می کنند، در همان زمان توده های کارگر نفت، گاز، معدن، تراکتورسازی، راه آهن، تولید کماین و بسیاری قلمروهای دیگر درحال اعتصاب به سر می برند. کل اینها خواست واحد دارند. همه با سرمایه درحال جدالند، اما هرعده، لشکر، ستاد یا اردو، درد خود را خاص خود، بانی گرسنگی خود را سرمایه دار مالک محل کار خود، راه حصول خواست را کشمکش با صاحب مؤسسه خویش، ساز و کار این جدال را اعتصاب در چهاردیواری شرکت معین یا بدتر از آن آویختن به قانون، تحصن و مانند اینها می بینند!!!. هیچ بخشی خود را جزء پیوسته و انداموار طبقه ای به نام طبقه کارگر نمی بیند و به حساب نمی آرد. نقش طبقه خود در آفرینش کل سرمایه ها، ثروت ها و قدرتها را نیازمند واکاوی نمی داند. ابراز وجود همدردان و همزنجیرانش به صورت یک طبقه در مقابل سرمایه و برای پیکار علیه سرمایه داری را لازم نمی شمارد، سوء تعبیر نشود منظور این نیست که کارگران وجود خود به عنوان جزئی از یک طبقه اجتماعی را انکار می کنند!، از ضدیت این طبقه با نظام سرمایه داری اطلاعی ندارند!، اهمیت اتحاد و همبستگی طبقاتی را نمی فهمند! یا پیرامون مبارزه طبقاتی با هم بحث نمی کنند!، حرف بر سر باورها، نهفته های مغزها، اندوخته های حافظه ها، ملاط و مصالح گفتگوها یا نمود مرامی و اعتقادی کشمکشها نیست. سخن از شناخت، شعور و باورهائی است که در جنبش جاری توده کارگر متجلی می گردد. گفتگو حول تلقیات، آگاهی و درک و دریافتهائی است که با مبارزه روز کارگران عجین است و در کارزارها به نمایش می آید. ما تا لحظه حاضر خود را یک طبقه اجتماعی معین تاریخ، طبقه خالق سرمایه ها و قدرت ها نمی بینیم، از این منظر با سرمایه داران و سرمایه داری رو به رو نمی شویم. جمعیت کثیری از ما در باره قدرت طبقه خود شعار می دهیم اما این شعار دادن ها بیش از هر چیز به لاف توخالی در غربت سیاه سرمایه داری می ماند. فعالین طبقه ما پیرامون طبقه و قدرت تاریخی طبقه خویش جنجال می کنند، اما آنها علی العموم فقط انبار باورها و اصول مسلکی خود را ریزگرد خفه ساز فضای تنفسی شعور و شناخت توده کارگر می نمایند. در این میان آنچه حکم می راند و تعیین سرنوشت می کند وضعیت بیش از حد زمینگیر و دردآور جنبش جاری طبقه ما است.

در گزارشی که همین حالا روی سایت علیه سرمایه، سایت کارگران ضد سرمایه داری قابل دسترسی است می بینیم که ما چند ده میلیون کارگر اسیر جهنم سرمایه داری ایران، در طول سال پیش حداقل 1662 اعتراض وسیع علیه جنایات و سبعیت های سرمایه داران، دولت سرمایه و نظام سرمایه داری راه انداخته ایم. حدود 910 مورد از این اعتراضات را اعتصابات وسیع چند روزه، چند هفته ای و در مواردی چندین ماهه تشکیل می داده است. اینها صرفا مواردی است که در شبکه های اجتماعی و رسانه های بخش های مختلف ارتجاع بورژوازی انعکاس یافته است. اگر حتی همین ارقام را بیلان کل کارزارها و مبارزات یک ساله فرض کنیم باز هم باید برای هر کدام از آحاد طبقه ما کهکشانی پرسش بار آرد. باید همگی از خود و همه ما از همدیگر و هر کارگر از کل همزنجیران طبقاتی سؤال کند که در قبال این همه پیکار، این همه اعتراض، این شمار کثیر اعتصابات طولانی، در قبال خیزش عظیم هفت تپه، جنبش پرشکوه کارگران راننده شبکه سراسری حمل و نقل، مبارزات کارگران هپکو و راه آهن و شهرداری ها و همه جای دیگر چه چیز به دست آورده ایم، اصلا چه خواسته ایم، مطالبات ما چه بوده و سرنوشت این مطالبات و مبارزات چه شده است؟ پاسخ را می توان در یکی، دو جمله تلخیص کرد. آنچه خواسته ایم از فرط حقارت و ناچیزی شرم آور است اما حتی در حصول همین مطالبات محقر ننگ آلود هم فقط شکست خورده ایم و تن به شکست داده ایم. گزارش واقعی حاصل این همه پیکار در کران تا کران جهنم کشتار و وحشت سرمایه داری این است!! آیا هر حرف این گزارش نباید سراسر وجود همه ما دهها میلیون آحاد طبقه کارگر ایران را به رعشه اندازد؟!! چرا چنین است. چرا خواست ها در حضیض ذلت، طول و عرض مبارزات در اوج و دستاوردها همه شکست است. هر عده ای قطعا برای این سؤال، پاسخی دارد و پاسخ ما رویکرد ضد سرمایه داری همواره این بوده و این است که: در سطح جهان سده ها و در ایران بیش از یک قرن است که سرمایه با تمامی درندگی در گوش ما خوانده است که هیچ چیز نیستیم!! هیچ و پوچ، بی مقدار، ضعیف، ضعیفه و روزی خواریم!!!، محتاج کرامت سرمایه داران و دولت سرمایه ایم. باید کار کنیم، به وحشیانه ترین میزان استثمار تن دهیم، شب و روز سرمایه تولید کنیم، به تمامی نیازهای خودافزائی و خودگستری کهکشانی سرمایه جواب دهیم، سرمایه و نظم و دولت و قدرت و حاکمیتش را نیروی قادر مستولی بر سرنوشت خود دانیم، برای داشتن خورد و خوراک و پوشاک و بهای بازتولید معیشت خود هم بساط عجز و لابه و حق اعتصاب وتشکل قانونی در مقابل بارگاه قدس سرمایه و دولت سرمایه داری پهن کنیم!!. سرمایه مغز و شعور و شناخت و قدرت تشخیص ما را این چنین مهندسی کرده است. این کار را همه اپوزیسونهای راست و چپ سرمایه انجام داده و اعمال کرده اند. نه کمتر از همه آنها احزاب پرچمدار رهائی طبقه ما عین همین فاجعه را بر سرمان آوار نموده اند. این ها نیز به ویژه در سراسر قرن بیستم از همه تریبونها، در سطر، سطر کتاب ها و کتابخانه ها، از پشت میکروفن آکادمی ها و انستیتوها، درعمق کارخانه ها و ادارات، در تمامی دانشگاهها، وارد سلول، سلول مغز ما شدند و گفتند که برای دنیای خود سندیکا سازید و مبارزه سندیکائی کنید و برای آخرت خود به احزاب بالای سر آویزید، پشت سر این احزاب به صف شوید، آنها را به قدرت برسانید و اگر چنین کنید جهان آبادان خواهد شد و سیلاب عدالت همه جا را در خود غرق خواهد کرد!! تاریخ سالیان متمادی طبقه ما این بوده است و ما در منجلاب این شستشوی مغزی ها، خود را، وجود طبقاتی خود را، جنبش ضد سرمایه داری خود را، کمونیسم طبقه خویش را، افق واقعی رهائی خود را قدرت پیکار طبقاتی خود را، همه چیز را گم کرده ایم، همه چیز را باخته و از دست داده ایم. شکست پشت سر شکست را تحمل نموده ایم تا به اینجا رسیده ایم که خواست حصول مزدهای معوقه صدر و ذیل انتظارات ما شده است و دریافت یک ماه مزد از شش ماه یا یک سال بهای پرداخت نشده نیروی کار پیروزی سترگ و شادی آفرین ما گردیده است. تصور سقوط بیش از این بسیار سخت است.

اما هستی اجتماعی و طبقاتی ما سخنی سوای اینها دارد. این هستی طبقاتی تاریخا فریاد زده و امروز بیش از هر زمان دیگری فریاد می زند که ما مشتی برده مزدی منفرد این یا آن سرمایه دار و محکوم به بردگی جاویدان سرمایه داران نیستیم. آحاد همزنجیر، همدرد، همرنج، همرزم و همسنگر یک طبقه ایم. طبقه ای که زیر فشار سبعانه ترین شکل استثمار در تاریخ است. طبقه ای که ریشه کل مصیبت ها و سیه روزی هایش، ریشه کل فقر و فلاکت و گرسنگی و خفقان زدگی و آپارتاید جنسی و نکبت و ادبار مستولی بر وجودش و وجود همه افرادش فقط در سرمایه است. طبقه ای که برای محو، رفع، نفی، حتی تعدیل هر میزان این فلاکت ها و گرسنگی ها و ذلت ها هیچ چاره ای ندارد سوای آنکه قدرت پیکار طبقاتی خود را، قدرت خود به مثابه قدرت واحد یک طبقه را علیه سرمایه به صف کند. این هستی اجتماعی بر سر ما فریاد می زند که یک طبقه ضد سرمایه ایم و باید به صورت یک طبقه متحد و متشکل شویم. باید یک قدرت سازمان یافته سرمایه ستیز شویم. همین هستی اجتماعی می گوید که سندیکاسازی و آویختن به احزاب بالای سر برهوت فرساینده و هلاکت آمیزی است که ارتجاع بورژوازی ولو زیر بیرق اپوزیسون پیش روی ما پهن کرده است. جنبش ما ضد سرمایه داری است و جنبش ضد سرمایه داری سوای سازمانیابی شورائی هیچ ظرف دیگری برای ابراز وجود و اعمال قدرت و جنگ با سرمایه ندارد. وقت آنست که برخیزیم. این جمله را لحظه به لحظه، همه جا، در هر گفت و شنود با همزنجیران، در هر عرصه جدال، بگاه شروع هر دور کارزار در شعور خود ضبط و ثبت کنیم که یک طبقه هستیم، طبقه ای که اگر به صورت شورائی و ضد سرمایه داری متشکل شود جهان موجود را دگرگون خواهد ساخت و جهانی عاری از استثمار، طبقات، دولت، تبعیض، محرومیت و مراودات طبقاتی، جهانی مالامال از برابری، رفاه و بی نیازی، خواهد آفرید. بیائید از این منظر و سنگر به جنگ سرمایه رویم. در هر کجا که هستیم آماده همراهی و همرزمی با کل کارگران شویم. برای حصول این هدف زمین و زمان زندگی و پروسه کار و استثمار و مبارزه خود را آکنده از شوراها سازیم. یک جنبش نیرومند سراسری شورائی پدید آریم. یک قدرت واحد طبقاتی شورایی سرمایه ستیز شویم. بیائید این راه را پیش گیریم.

کارگران ضد سرمایه داری .      

فروردین 98