منبع: اعتصاب و اشغال کارخانه

فریده ثابتی / 2013

مارکس از اعتصابات کارگری در انگلیس گزارشاتی نوشته است که توجه و برداشت و چشمداشت او را به مساله اعتصابات کارگری نشان می دهد. وی می گوید بشردوستان و حتی سوسیالیست هایی وجود دارند که اعتصابات را بدجنسی کارگران نسبت به علایق خودشان می بینند که بزرگترین هدف آن ها دستیابی به یک روش برای تضمین یک دستمزد متوسط دائم است. من با این دید مخالفم، بعلاوه این حقیقت که سیکل صنعتی با فازهای مختلف اش، طرح یک چنین دستمزد متوسطی را از مساله خارج می کند. من برعکس آن ها متقاعد شده ام که آلترناتیو صعود و سقوط  دستمزدها و تضاد و جنگ مداوم بین کارگران و کارفرمایان منتج از آن، در سازمان صنعتی امروزی، ابزارهای ضروری بالا نگهداشتن روحیه طبقات کارگر و ارتباط دادن آن ها با هم در یک سازمان بزرگ علیه تجاوزات طبقه حاکم و جلوگیری کردن از بی تفاوت شدن، بی فکر شدن، و کم و بیش به یک ابزار خوب تولید، تبدیل شدن آن ها هستند. به این طریق در جامعه تضاد طبقاتی پیدا می شود، به نحوی که اگر ما بخواهیم تا از بردگی جلوگیری کنیم باید جنگ را پذیرا شویم. برای این که به درستی ارزش اعتصاب را درک کنیم نباید به خودمان اجازه بدهیم که نتایج اقتصادی آن چشمان ما را کور کند و بالاتر از همه عواقب اخلاقی و سیاسی آن مدنظر باشد. بدون آلترناتیو بزرگ، فازهای رکود، موفقیت، بحران، هیجان و پریشانی که در صنعت مدرن به طور دوره ای رخ می دهد و با صعود و سقوط دستمزدهای ناشی از آن ها و همین طور جنگ دائم بین کارگران و کارفرمایان و متناظر با آن تغییرات در دستمزدها و سودها، طبقه کارگر بریتانیا و تمام اروپا دل شکسته، بی روحیه، فرسوده و یک توده ی ضعیف بی مقاومت می شود که رهائی خود را مثل بردگان یونان و روم قدیم غیرممکن می بیند. حال برخی از این گزارشات را مرور می کنیم.

8 فوریه 1853 اولین اعتصاب کارگران کشاورزی (شاغل در مزارع) رخ داد و کارگران خواستار 2 شلینگ اضافه دستمزد شدند. در آن زمان دستمزد هفتگی آن ها 7 شلینگ بود. اولین اعتصاب عمومی در 17 ژوئیه 1853 در انگلیس به ویژه در مناطق صنعتی شمال رخ داد. 5000 نفر در لیورپول، 35000 نفر در استوکپورت که در این جا نیروهای پلیس بطور گسترده برای مقابله با اعتصاب به حالت آماده باش در آمدند. اعتصاب با نام های مختلف شروع شد و به سرعت همه کارخانه ها را در برگرفت.

1 جولای 1853، اعتصابات به سرعت رشد کرد و همه گیر شد و همه کارخانه ها و مراکز صنعتی را در لیورپول، منچستر، استوک، بریستول، بولتون، برانسلی، ناتینگهام، بیرمنگام و مناطق دیگر را شامل شد. اعتصاب حالت یک اپبیدمی را بخود گرفت؛ اعتصاب حمایتی از اعتصاب کارگران اعتصابی، پیوستن به اعتصاب و این در هر منطقه بصورت افتخار در آمد که نگذارند همکاران اعتصابی شان ایزوله شوند و در انزوا قرار بگیرند. هم این طور است اعتصاب حمایتی کارگران مناطق دیگر از مناطق اعتصابی. به این طریق همه مناطق و صنایع و کارگاه ها به اعتصاب پیوست. خواست این اعتصاب ها افزایش عمومی دستمزدها بود زیرا در سال 1848 کارفرماها به طور عمومی دستمزدها را به یکباره 10% پایین کشیده بودند و کارگران اکنون می خواستند به تلافی آن زمان که در ضعف و متفرق بودند، دستمزدهای امروزی را 10% بالا ببرند تا به یاد کارفرما بیاورند که با آن ها چه کرده بود. به این طریق اعتصاب های منفرد اولیه به اعتصاب عمومی در سراسر انگلیس منجر شد و بالاخره در مارس همین سال کارگران موفق به دستیابی به خواست خود شدند. آن ها هم چنین خواستار مشارکت در سود حاصله در کارخانه شدند. ویژگی این اعتصابات این بود که اعتصاب ابتدا از طرف کارگران ساده که کارگرانی با سطح پایین دستمزد و اغلب مهاجر بودند، شروع شد نه کارگران کارخانه و سپس به مراکز بزرگ صنعتی کشیده شد.

27 سپتامبر 1853، مبارزه بین کار و سرمایه، بین مزد و سود ادامه دارد. اعتصابات جدیدی در لندن در بخش های ذغال سنگ، زنان خیاط، آرایشگران، چترسازان، دوزندگان لباس زیر، کفاشان و سایر کارگران صورت گرفته است. گویی همین امروز است. مارکس ادامه می دهد زمانی که کارگران خواهان سهم بردن در سودی می شوند که خودشان در کارخانه تولید کرده اند، خواهند گفت این اعتصاب برای نوعی از سهم بری کمونیستی سود واقعی یا فرضی سرمایه داران است. زمانی که کارگران خواهان داشتن چیزهایی بیشتر از حداقل ضروریات زندگی شوند، زمانی که آن ها خواهان سهم بردن از سود حاصله در کارخانه های شان شوند؛ می گویند که این خواست ها از گرایشات کمونیستی می آید.

اول نوامبر 1853، اعتصاب کارگران معدن ذغال سنگ ویگان. بین کارگران و سربازانی که برای سرکوب فرستاده شده اند درگیری رخ می دهد، پلیس بروی کارگران آتش می گشاید و یک کارگر کشته می شود. مارکس می نویسد: اکنون در جنگ مناطق صنعتی توسط سرمایه علیه کار اولین خون ریخته می شود.

اول آگوست 1854، چشمان کارگران اکنون کاملا باز است. آن ها آغاز به فریاد کشیدن کرده اند. 14000 مرد و زن سازمان یافته توسط اتحادیه و محل های کار در سراسر بریتانیا در یک مبارزه بزرگ اجتماعی با سرمایه داران می جنگند. مبارزه در این حد تا کنون در تاریخ دیده نشده است.

در همین چند گزارش کوتاه که من از میان بسیار گزارش دیگر برگزیده ام می بینم که مارکس این اعتصابات را جنگ بین سرمایه و کار می نامد و می گوید “اگر ما بخواهیم از بردگی جلوگیری کنیم باید جنگ را پذیرا شویم”؛ یعنی رهایی از بردگی مزدی به جنگ نیاز دارد؛ جنگی علیه سرمایه داری توسط کارگران؛ پیکار طبقاتی ضد سرمایه داری و ضد کارمزدی. طبقه کارگر در این مبارزه نیاز به سازمان دادن خود در سازمانی بزرگ و سراسری دارد که بتواند پیکار ضد سرمایه داری را به پیش ببرد تا در “یک مبارزه بزرگ اجتماعی” به رهائی منجر شود. او اعتصابات را لحظه ای از این پیکار ضد سرمایه داری می بیند که نباید به موفقیت های اقتصادی آن بیش از حد بها داد بلکه مهم تر تاثیر آن در همبستگی کارگری و بالا بردن روحیه جنگندگی طبقه کارگر برای رهایی نهائی است. او نشان می دهد که سرمایه این پیکار را جدی می گیرد و راحت از کنار آن ها نمی گذرد. ضمن ترساندن مردم از شبح کمونیسم، همه ابزار سرکوب را علیه آن ها بکار می گیرد و برای دفاع از منافعش یعنی حق استثمار هرچه بیشتر کارگران از ریختن خون کارگران نیز ابائی ندارد. این برداشت درست در خلاف جهت نظرات رفرمیستی احزاب و گروه های شیفته اتحادیه های کارگری موجود و فعالیت های مزدی تعرفه ای آن ها است.