آنچه کارگران رسمی نفت در روز بیست و شش آذر انجام دادند، اسفبارتر و شرم آورتر از آن است که از حافظه ها پاک شود. برای داشتن تصویری کمرنگ از ماجرا باید همه مؤلفه های دخیل، حاضر و ناظر در حادثه را پیش چشم آورد. سه ماه و نیم، از شروع تظاهرات خونبار و عضیان آمیز جوانان طبقه کارگر در خیابان ها، محله ها، خانه ها، پشت بام ها، مدرسه ها، دانشگاهها گذشته است. این جوانان در سراسر جهنم سرمایه داری، در بیش از 140 شهر و زنجیره طویلی از روستاها، بدون داشتن هیچ افق روشن اجتماعی، هیچ راهبرد شفاف طبقاتی، هیچ نقشه عمل دقیق پیکار، هیچ دورنمای فروزنده رهائی، دست به خیزش زده اند، تا شاید فشار متراکم 43 سال سبعیت، جنایت، بربریت رژیم اسلامی سرمایه داری بر سینه خویش را آتشفشان آسا منفجر کنند و سیل گدازان جاری خیابان ها سازند. در طول این مدت لحظه، به لحظه گلوله باران شده اند، جمعیت کثیری از آنها تا آخرین نفس جنگیده و جان داده اند. شمار مجروحان و معلولاشان از هزاران افزون است. درمیان این عده کثیر صف طولانی جوانان ساقط شده از بینائی وجود هر انسانی را به زلزله می اندازد. تعداد اسیران در شکنجه گاهها از دهها هزار بالاتر رفته است، لیست محکومان به اعدام هر روز طولانی تر می گردد.  آوازه شجاعت، جسارت، از خودگذشتگی معترضان، همه جا را لرزانده است و سراسر دوزخ گند و دهشت سرمایه داری را در طنین خود پیچیده است. همه اینها صرفا یک شاخص این اوضاع است. به سراغ شاخص بعدی رویم.

خیزش جوانان طبقه کارگر با همه حماسه آفرینی، شکوه فداکاری یا جسارت و شوری که با خود دارد، فاقد کمترین بار طبقاتی رادیکال ضد سرمایه داری بوده است. به همین دلیل سخت آسیب پذیر و در معرض سرقت شوم اپوزیسیون های رنگارنگ سودجوی بورژوازی است. اپوزیسیونهائی که اگر چه کل آنها از «شاهنشاهی» گرفته تا لیبرال ناسیونالیستی و اردوگاهی تا ماه نخشب های جدید الولاده حاصل اعجاز دربارهای عدیده بورژوازی جهانی، هیچ کدام هیچ جائی میان کارگران ندارند، اما در غیاب حداقل صف آرائی استخواندار ضد سرمایه داری توده کارگر می توانند نبش قبر شوند، صاحب تذکره گردند، نقش «سفیانی» موعود را برای بلوک غربی سرمایه ایفاء کنند.

شاخص سوم شرائط این مدت، سکوت بهت انگیز توده وسیع کارگر تا سطح تعطیل همه اعتصابات و اعتراضات متعارف دوره های پیش است. دهها میلیون کارگری که در سراسر دهه 90 خورشیدی، مستمر و پرخروش با صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داری سر جدال داشته اند، به محض مشاهده طلایگان خیزش جوانان طبقه خود، به جای هر میزان استقبال و حمایت، دست به کار توقف و تعطیل هر شکل مبارزه یا پیش کشیدن هر مطالبه عاجل روزمره شده اند!! موضوعی که مسلما تحلیل و واکاوی خاص خود را دارد.

در مورد شرائط حاضر و وضعیت سه ماهه دامنگیر جنبش کارگری به همین حد بسنده می کنیم، بر بلندای چنین اوضاعی ویژه، دغدغه و تلاطم درونی هر کارگر دردمند، هر تعداد کارگران دردآشنا،، هر جمعیت آگاه تر طبقه کارگر آنست که توده وسیع همزنجیر را به شکستن سکوت سیاه گورستانی متقاعد سازد، با همه وجود برای دورساختن پویه پیکارجوانان کارگر از رژیم ستیزی توخالی و شکست زای فراطبقاتی و راندن آن به آوردگاه واقعی کارزار ضد بردگی مزدی تلاش کند، برای همپیوندی، همجوشی و همسنگری بخش های مختلف طبقه خود چاره گری نماید، در راستای ارتقاء کل جنبش جاری طبقه کارگر به یک قدرت مستقل شورائی ضد سرمایه داری گام بردارد، همراه با همه اینها از کل توده همزنجیر بخواهد که تمامی مساعی، قدرت و ظرفیت پیکار خود را برای توقف ماشین کشتار رژیم، جلوگیری از اعدامها، سد بستن بر سر راه حمام خون روتین و روزمره فاشیسم هار دینی سرمایه به کار گیرند. خروش، درد و تلاطم درونی کارگران دردمند آگاه در متن این اوضاع  علی الاصول این است و در متن چنین وضعی است که خبر اعتصاب نفتگران رسمی در فضا می پیچد، شورای سازمانده اعتراض کارگران پیمانی سرود بشارت می خواند! و موکب اعتصاب همقطاران رسمی را آذین می بندد!!، گوش ها آماده شنود چکامه طغیان و چشم ها آماده رؤیت موج عظیم و پرخروش اعتصاب کارگران رسمی نفت می گردد، اما چه اتفاق می افتد؟؟!! پاسخ بیش از حد تصور دردناک و شرم انگیز است. کوه موش می زاید، آن هم مفلوک ترین و ناقص الخلقه ترین موش ها، کارگران رسمی شرکت نفت که روزی، روزگاری بزرگترین قدرت امپریالیستی دنیای سرمایه داری برای مقابله با طغیان ضد سرمایه داری آنها عظیم ترین ناوگان نظامی خود را راهی خلیج فارس می کرد، اکنون، در ژرفنای شرائط متلاطم روز، در حالی که ماشین کشتار، اعدام و حمام خون بورژوازی وجب به وجب این جهنم را قتلگاه کارگران کرده است، آری در این شرائط، چند پلاکارد به دست در ورودی محل کار خویش صف می بندند، منتظران به نوشته ها خیره می شوند، پلاکاردها را می کاوند، دنبال جمله ای که حاوی همبستگی با معترضان جوان کارگر باشد، همه را زیر و رو می کنند، با کنجکاوی زایدالوصفی برای یافتن پلاکاردی با فحوای اعتراض به کشتار همزنجیران تقلا می کنند، اما هر چه بیشتر می جویند هیچ چیز نمی یابند. به تنها نوشته ای که مرتبا مواجه می شوند یک چیز است. «ماده 10 باید اجرا گردد»!! تمامی شواهد فریاد می زند که این آقایان نه فقط هیچ عرق همراهی، همدردی با  توده جوان معترض کارگر ندارند، نه تنها معترض کشتار جوانان کارگر نیستند، که بالعکس حمام خون ها را فرصتی مناسب برای صید در آب گل آلود دیده اند، اینان که سالها است حتی برای افزایش مزد هم خاطر دولت سرمایه را نمی آزردند، اکنون راه اعتراض پیش گرفته اند!! زیرا می دانند که رژیم برای فراغ بال بیشتر در کشتارها آماده عقب نشینی در مقابل خواست چند تومان افزایش مزد آنان است!! این نه اعتراض کارگری که باج خواهی از دولت سرمایه در قبال بازگذاری دستش برای کشتار وسیع تر جوانان معترض کارگر است. رخدادی که مسلما لکه ننگی بر دامان طبقه کارگر و برگ بسیار سیاهی در کارنامه جنبش کارگری خواهد بود. نقش بازی وقیح و خفت آمیزی که خاص کارگران رسمی نفت ایران نیست، حدیث کار و زندگی یا هستی اجتماعی لایه ای از طبقه کارگر جهانی و منشور معاش و رفاه رفرمیسم منحط راست آوار بر سر توده های کارگر است. قشری از کارگران در سراسر دنیا، بیش از همه در قطبهای عظیم تر سرمایه جهانی، اما حتی در جوامعی مانند ایران و به میزانی در یکایک کشورهای سرمایه داری، به یمن مجعول و فریب آمیز تحصیلات عالی و تخصص های بالا، از فشار استثمار خویش توسط سرمایه به گونه چشمگیری می کاهد، این قشر بدون شک به سهم خود زیر مهمیز استثمار است اما شدت استثمارش در قیاس با توده وسیع کارگر کاملا نازل تر است. عناصر این لایه علی العموم فسیل و منجمد در آموزش ها و مهندسی افکار بورژوازی چنین می پندارند که خالقان واقعی همه ارزش ها، نیروی سلسله جنبان راستین چرخه تولید و ارزش افزائی سرمایه داری هستند!! حائز نقشی فائق در سازمان کار سرمایه اند، همه اینها را از نخبگی، تخصص، شایستگی و مدرک تحصیلی ممتاز خود دارد!!. در همین راستا باید از معاش و رفاه متمایز با جمعیت کثیر توده کارگر و موقعیت ممتاز در جامعه سرمایه داری برخوردار باشد، هیچ دلیلی برای شرکت در مبارزه توده های طبقه نمی بینند و چانه زنی های ویژه بوروکراتیک با کارفرمایان را برای رفع حاجات خود کافی می یابد. خشت، خشت شعور این لایه، قالب ریزی سرمایه و معماری شده توسط بورژوازی است. کل محاسباتش بی پایه، باورهایش بی اساس و واهی، شناختش از نقش خویش عمیقا جعلی و دون کیشوت وار است. ماجرا را کمی بشکافیم. مارکس به درستی و با موشکافی حیرت انگیزی تصریح کرد که اگر سرمایه داری  کل چرخه تولیدش را در سطح جهانی به عالی ترین سطح تخصص، مهارت، تکنیک مجهز سازد، دیگر سرمایه داری نخواهد بود. واقعیتی که بسیار تابناک و بیش از حد آموزنده است. هر چند که شناخت و فکر بورژوازی قادر به فهم آن نمی باشد. در اقتصاد کالائی کلا و سرمایه داری به عنوان بالاترین فاز انکشاف و بسط این شکل تولید، ارزش هر کالا کار اجتماعا لازم متبلور در آن است. میانگینی از کار یا در واقع زمان کار که با توجه به درجه تکامل مهارت ، تخصص، بارآوری کار اجتماعی، در هر بازه زمانی، درون هر جامعه مشخص، برای تولید میزان معینی کالا ضروری است. معنای زمینی این حکم یا همان «قانون ارزش» آنست که اگر روزی با فرض مطلقا محال، سراسر دنیای سرمایه داری دنیای بهره گیری از بالاترین تخصص ها گردد، در آن صورت هیچ اضافه ارزش، چه بسا هیچ ارزشی تولید نخواهد شد. عالی ترین سطح تکنیک، مهارت و تخصص یعنی اینکه زمان کار اجتماعی لازم برای تولید به پائین ترین سطح ممکن تنزل کند، یعنی اینکه ارزش تولیدات به نازل ترین حد ممکن سقوط نماید، یعنی جهان مالامال از کالا گردد، اما سلسله جبال عظیم کالاها دارای کمترین ارزش یا فاقد ارزش شوند. درسرمایه داری مطلقا چنین نیست که هرچه تکنیک مدرن تر، کار پیچیده تر و بارآورتر شود، به همان میزان ارزش آفرین تر گردد!! بالعکس هر میزان مهارت افزون تر و تخصص برتر سرچشمه سقوط ارزش تولیدات است، به این دلیل روشن که بارآوری عالی تر، میانگین کار اجتماعی لازم را پائین می آرد. برای لحظه ای فرض کنیم که همه کارگران دنیا متخصصان عالی مقام شوند و کل چرخه تولید به کامپیوترها واگذار گردد در آن صورت و البته با شرط بقای سرمایه داری جهانی خواهیم داشت که به گفته مارکس دیگر سرمایه داری نیست، درست بر همین اساس تا نظام بردگی مزدی هست تخصص ها، مهارت ها، صرفا، به اعتبار توده انبوه کارهای ساده و بدون تخصص یا دارای مهارت نازل است که برای سرمایه معنی دار و مطلوب می گردد. حتما گفته خواهد شد که اگر کار بارآور نخبگان متخصص، چشمه جوشان اعظم ارزش ها، اضافه ارزش ها نیست پس چرا سرمایه داران از ناسوت تا لاهوت تمامی دستاوردهای دانش بشری، حاصل کل اختراعات، کشفیات، ابداعات، بارآورد تمامی انقلابات صنعتی تاریخ، همه و همه را صرف ارتقاء بارآوری کار، مدرنیزاسیون مدام تولید و افزایش مهارت و تخصص لایه یا لایه هائی از طبقه کارگر می سازند؟ سؤال مهمی است و پاسخش اگر چه باز هم در قدرت تشخیص اکابر و اعاظم اقتصاد سیاسی سرمایه داری نیست اما ساده است. مهارت ها، تخصص ها، بارآوری بالای کار، زمان کار اجتماعا لازم متراکم در کالا یا میانگین کار مورد نیاز تولید محصول را پائین می آرند و متناسب با آن، ارزش تولیدات را می کاهند اما همین تنزل ارزش، همین کاهش کار اجتماعا لازم تولیدات، حجم محصولات را بالا می برد، قدرت رقابت کالاها را هم افزون می سازد. هر واحد معین از محصول آفریده کار بارآورتر، در مبدآ، نه فقط حامل مقادیر ارزشی بیشتری در قیاس با کالای حاصل کار ساده نیست که ارزش کمتری در خود دارد، اما این تولیدات به یمن قدرت رقابت، حجم عظیمی از ارزش ها و اضافه ارزش های موجود در محصولات آفریده کارگران ساده دنیا در حوزه های گوناگون را به سوی خود جذب و سود خود می سازند. قدرت افسون کار پیچیده  و فنی کارگران متخصص اینجاست، کمک به بلع عظیم ارزش ها و اضافه ارزش های آفریده میلیاردها کارگر ساده دنیا توسط سرمایه های مجهز به مدرن ترین، تکنولوژی ها که متخصص ترین بخش نیروی کار را هم در حوزه مستقیم استثمار خویش دارند، سَر شیدائی جنون آمیز و دلباختگی افسانه ای سرمایه داران به کارگر متخصص نیز همین جاست و بالاخره راز مزد افزون تر کارگر ماهر در قیاس با کارگر ساده نیز همین جا دفن است. فراموش نکنیم که کارگران متخصص به هر حال آماج استثمار سرمایه اند اما به میزان مزد بیشتری که می گیرند فشار استثمار خود را می کاهند. نکته اساسی و آموزشی در این میان اینکه آنان تنها به این دلیل موفق به کاهش شدت استثمار خود می گردند که کار بارآور آنها عصای دست سرمایه داران در بلع وسیع تر اضافه ارزش های بین المللی و به طور مشخص اضافه ارزش های کوه آسای حاصل استثمار کارگران ساده دنیا می گردد. تشریح رسای موضوع نیازمند صرف وقت بیشتر و گفتار طولانی تر است. چیزی که در حوصله این متن محقر نیست، توضیح فشرده حاضر را تنها به این دلیل آوردیم که لایه ای از طبقه کارگر مرکب از صاحبان مزدهای بالاتر در شرکت نفت، گاز، پتروشیمی، خودروسازی، آب، برق و سایر صنایع، سرچشمه مزد افزون خود را بشناسند، این سرمایه نیست که زیر فشار «شایسته سالاری»!! و ارجگذاری به دانش، مهارت و تخصص، فشار استثمار آنان را می کاهد و سطحی از معیشت و رفاه را ولو محدود و گذرا، ارزانی آن ها داشته است!! آنها این کاهش فشار استثمار را یکسره مدیون میلیون ها کارگر ساده همزنجیر هستند. بجاست که این عزیزان سر سرمایه از تن بردارند، به شناخت رادیکال طبقاتی آویزند، بساط غرور تخصص و انفصال از همزنجیران جمع کنند، دست همبستگی، همپیوندی به سوی آنان دراز نمایند. خود را از اسارت رفرمیسم بیرون آرند، زیر بیرق ضد سرمایه داری آیند و آن کنند که شایسته کارگران رادیکال و آگاه است.

مزدک کوهکن،  کارگر ضد سرمایه داری