سؤال پنجم: «چنانچه مطلع هستيد مدتي ست در فضاي عمومي جامعه و ايضا در منابر مجازي و اينترنت، بحث فساد “مسئولين” سكه پر رونق روز است. تمامي مصائب و مصيبتهاي آوار شده بر سر كارگران و توده مردم را به شكلي موذيانه فقط و فقط به “فساد” رژيم مستقر حال حاضر پيوند مي زنند و از قضا كسر قابل توجهي از جامعه، راه برون رفت از اين شرايط را جايگزيني اين رژيم با رژيمي ديگر و در داشتن مديراني “پاكدست” مي دانند. اقتصاد ايران را نه سرمايه داري كه اقتصادي نفتي!! تعريف مي كنند و كعبه آمالشان دموكراسي از نوع اروپاي شمالي ست. خوشحال مي شويم چنانچه نقطه نظر شما را در باب آنچه در بالا آمد بدانيم و با ساير دوستان به اشتراك بگذاريم.»

پاسخ: سؤال به چند بخش قابل تقسیم است و پاسخ قسمت های مختلف آن، به صورت بسیار مختصر به شرح زیر است. از فساد شروع کنیم. رابطه خرید و فروش نیروی کار منشا، مولد و سرچشمه کل مفاسد در جهان حاضر است. به حکم این رابطه است که حدود 75 درصد سکنه کره زمین و سالکنان هر جامعه مجزا از کار خود، از محصول کار و از هر گونه دخالتگری اثرگذار در پروسه تعیین سرنوشت کار و تولید و زندگی اجتماعی و انسانی خود ساقط هستند. حاصل کارشان به جای معیشت، رفاه، آموزش، بهداشت، درمان، سلامتی و مایحتاج تعالی جسمی و فکری فقط سرمایه و باز هم سرمایه می شود. هر چه کار می کنند و تولید می نمایند از حیطه اختیارشان خارج و در ماوراء مرزهای دخالت و دسترسی آنها به یک قدرت مسلط، مستولی، فائقه، حاکم و تعیین کننده سرنوشت ها بدل می شود. انسانها هیچ و اشیاء یا همان فراورده های کار همه چیزند. رابطه میان انسانها با رابطه میان اشیاء جایگزین می گردد. 75 درصد سکنه جهان دچار این مصیبت عظیم هستند که شب و روز، یک یا چند شیفت در بدترین شرایط، فرساینده ترین وضعیت و مرگبارترین حالت ها جان می کنند و آخر و عاقبت آنها زندگی روز میلیاردها کارگر سوری، لبنانی، لیبیائی، سودانی، مصری، اتیوپیائی، کلا افریقائی، امریکای لاتینی، فیلیپینی، ویتنامی، بنگالی، ایرانی، افغانی و مشابه اینها است. حدود 5 میلیارد نفوس کارگری که محصول کارشان سراسر آفاق را از سرمایه انباشته است اسیر این وضعند. در میان شعله های جنگ می سوزند، بعضا با عایدی کمتر از دو دلار در روز و بعضا اندکی بیشتر شب را به روز و روز را به شب می رسانند. در بنگلادش و ویتنام با روزانه های کار 12 تا 16 ساعتی در قبال هر 400 ساعت کار حدود 60 تا 70 دلار مزد می گیرند!!! دختران شش ساله آنها با کار شاق ساعتی چند سنت، تمامی بازارهای اروپا را مالامال از گرانبهاترین و نفیس ترین و فاخرترین پوشاک ها می کنند و خودشان تمامی سال را در گرما و سرما با تن عریان به پایان می آرند.

نخستین سؤال در اینجا آنست که آیا فسادی بالاتر از خود این وضعیت، خود این روابط و شرایط، قابل خطور به شعور آدمیزاد می باشد. شکی نیست که سرمایه داری از این فراتر و رعب انگیزتر هم می تواند بر سر بشر آورد اما واقعیت آن است که نفس وجود این مناسبات با این جنایت ها، سبعیت ها، بربریت ها و انسان ستیزی ها خود تجسم گندیده ترین، منحط ترین، پلیدترین و شرم آورترین فاز فساد و تباهی و سقوط فسادآمیز است. حال لحظه ای به این فکر کنید که بورژوازی، کل  

طبقه سرمایه دار، تمامی احزاب راست و چپ این طبقه، کل نمایندگان دموکرات، «آزادیخواه»!!، «انسان دوست»!!، «حق طلب»!!، «آرمانگرا» و «انسانیت پرست»!! سرمایه، درست همین جهنم سیاه آکنده از وحشت و دهشت فساد، هولوکاست، تباهی، سقوط انسانیت و سلاخی بی مهار بشریت را تجلی کمال حق، مدنیت، ارزش های متعالی انسانی، بهشت رفاه، قله آزادی، مدرسه مقدس اخلاق و نقطه پایان تاریخ می بینند. اگر بناست فساد را به معنای زمینی و واقعی آن بشناسیم باید بر روی همین موضوع، روی نوع نگاه، منظر شناخت، معیارها و ملاک های طبقه سرمایه دار برای تعریف و تشخیص فساد درنگ کنیم. بورژوازی رابطه خرید و فروش نیروی کار را که مرکز اصلی و منشأ یگانه عروج کل سونامی های فساد در دنیا است، مقدس ترین، منزه ترین، انسانی ترین و شرافتمندانه ترین رابطه و شکل زندگی بشر می داند!!!

به فساد رایج در جهنم سرمایه داری ایران و جوامع مشابه پردازیم. هیچ علاقه ای به تقسیم بندی دنیای سرمایه داری نداریم، زیرا کل آن سر و ته یک کرباس است. نقطه، نقطه آن جهنم دهشت و بربریت است، با همه این ها، به خاطر توضیح برخی واقعیت ها شاید خطا نباشد اگر بگوئیم تفاوت هایی میان دو بخش این جهنم گاهی چشم ها را به خود دوخته است.. شالوده این تمایز در چگونگی تقسیم کار جهانی سرمایه، در عمق شیوه تولید سرمایه داری قرار دارد. یک بخش به لحاظ بهره گیری از مدرن ترین تکنیک ها، مدرنیزاسیون صنعتی، تکنولوژی اطلاعاتی، درجه بالای بهره وری کار یا تولید حداکثر توسط حداقل نیروی کار، متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه اجتماعی یا حجم کهکشانی میزان ارزش سرمایه ثابت در مقابل سرمایه متغیر، قدرت رقابت بالا در بازار جهانی و بالاخره و به عنوان برایند همه اینها میزان سهم بری از کل اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر جهانی، در موقعیتی مساعدتر و برتر قرار گرفته است. بخش دیگر در همه این زمینه ها وضعیتی و کم یا بیش نازلتر دارد. این را هم به عنوان یک جمله معترضه بگوئیم که در نظام بردگی مزدی مطلقا چنین نیست که هر تک سرمایه، هر بخش سرمایه ها یا کل سرمایه اجتماعی یک جامعه همان اضافه ارزش های تولید شده توسط کارگران شاغل در حوزه مستقیم انباشت خود را تصاحب کند. بالعکس هر سرمایه دار یا هر میزان سرمایه با توجه به تمامی مؤلفه های مؤثر در تشکیل نرخ سود عمومی و متناسب با حجم خود سهمی از کل اضافه ارزش های تولید شده در یک قلمرو، یک کشور یا سراسر جهان را به خود اختصاص می دهد. این قانون درونی و ذاتی سرمایه داری باعث می شود که از میان دو بخش متفاوت جهان موجود بخش اول با ویژگیهائی که گفته شد معمولا به سهم سنگین تری از کل اضافه ارزشهای بین المللی دست یابد و بخش دوم قادر به تحقق سهم کمتری شود. این مسأله به نوبه خود می تواند بر روی فراساختارهای سیاسی، حقوقی، فرهنگی، مدنی، ایدئولوژیک و نظم اجتماعی هر کدام بخش ها تا حدودی تأثیر گذارد.

بورژوازی کشورهای حوزه دوم راه جبران اضافه ارزش های از دست رفته را این می بیند که سلاخی معیشت و قتل عام مایحتاج اولیه زندگی کارگران را به اوج رسانند. بهداشت و دارو و درمان و آموزش و هر میزان امکانات رفاهی توده کارگر را به طور کامل در آستانه نرخ سودهای دلخواه قربانی کنند، همین امر دیکتاتوری هار وعریان بورژوازی را نیز گریزناپذیر می سازد. وقتی که تمامی خورد و

خوراک و پوشاک و دارو و درمان و آموزش و همه چیز توده کارگر باید وثیقه تحقق نرخ سودهای ایدآل سرمایه شود، پیداست که موج قهر و خشم و مبارزه کارگران مدام در مدار طغیان می پیچد. در چنین وضعی بورژوازی برای حفظ نرخ سودها و بقای نظام بردگی مزدی تنها راه را قتل عام پیکار طبقه کارگر می بیند، به هر جنایتی توسل می جوید. زندان و شکنجه و حمام خون و تعطیل روزنامه ها و حتی سرکوب رفرمیسم راست و چپ را اجتناب ناپذیر می یابد. ماجرا به همین جا ختم نمی گردد. بخشهای مختلف طبقه سرمایه دار این کشورها بر سر تقسیم سهام سود و مالکیت و میزان مشارکت در ساختار قدرت سیاسی، بر سر نوع برنامه ریزی نظم اقتصادی و سیاسی و حقوقی سرمایه، بر سر همه این مسائل گاه مسالمت جویانه اما پاره ای مواقع حتی قهرآمیز و سرنگونی طلبانه به جان هم می افتند. در همین راستا هر طیف برای جلب توهم توده کارگر و سوار شدن بر موج نارضائی ها به هر توحش و انسان ستیزی و بربریتی دست می زند. موضوع در این جا هم تمام نمی شود. تلاش هر سرمایه دار یا هر طیف و جناح و مافیا و دار و دسته سرمایه داران برای خارج ساختن سودها و سرمایه ها و مالکیتها از چنگال رقبا یا شرکا تا کهکشان ها اوج می گیرد. دزدی و باز هم دزدی و ارتشاء و چپاول و تاراج و فساد و تباهی، سونامی وار می گردد و کل فجایع دیگر، بر همه تار و پود جامعه مستولی می شود. رخدادهای سیاهی که در جامعه روز ایران به اندازه کافی شاهدش هستیم. همگی هم ذاتی سرمایه هستند اما همان گونه که شما به درستی اشاره کرده اید ارتجاع بورژوازی و کل نمایندگان فکری و سیاسی و دانشگاهی و اقتصاددان و ایدئولوگ این نظام اصرار دارند که آن را از وجود سرمایه و ماهیت سرمایه داری جراحی کنند، همه این فجایع و مفاسد و تباهی ها را به ذاب خبیث این یا آن فرد وصله پینه نمایند. خود آنچه این جماعت انجام می دهند تجسم شرم آور فساد و گواه بشرستیزی منحط آنها است. زیرا روز روشن می کوشند تا بر سرچشمه واقعی کل فسادها پرده آهنی کشند، به دهها میلیون انسان آدرس کاملا اشتباهی دهند، ریشه واقعی فساد را از دسترس شعور و شناخت توده کارگر خارج سازند و موج اعتراض آنها را به جای آنکه بر خرمن هستی سرمایه ریزد متوجه این یا آن شخص کنند.

اشاره ای به جوامع بخش دوم بکنیم. در اینجا قبل از هر چیز باید میان وضعیت روز این کشورها و گذشته دور آنها کمی تفاوت قائل شد. تفاوتی که باز هم ریشه در ژرفنای چرخه ارزش افزائی سرمایه جهانی دارد. در شروع قرن بیستم شتاب حیرت آور جهانی شدن نظام سرمایه داری، صدور سیل وار سرمایه های اروپائی به سه قاره آسیا، امریکای لاتین و افریقا، دستیابی این سرمایه ها به نیروی کار ماوراء ارزان قاره های مذکور، تشکیل حوزه های نوین بسیار گسترده انباشت سرمایه با ترکیب ارگانیک کاملا نازل، ذخیره بی پایان مواد خام ارزان و بالاخره بازار فروش بسیار مساعد، به بورژوازی چند کشور اروپای غربی و شمالی این توانائی را داد تا برای بقای خود، برای رفع خطر سرکش جنبش روز کارگری اروپا، برای مقابله با ظهور مجدد کمون پاریس ها در مقابل طبقه کارگر دست به برخی عقب نشینی ها بزند. عقب نشینیهایی که در وحشت از کمونیسم و طوفان پیکار پرولتاریا اجتناب ناپذیر بودند و شط خروشان اضافه ارزشهای حاصل استثمار کارگران سه قاره امکان آن را فراهم ساخته بود. این عقب نشینی ها در قالب افزایش بهای نیروی کار، سطحی از رفاه اجتماعی،

پارلمانتاریسم، امکان تشکیل حزب و اتحادیه و مانند این ها اتفاق افتاد. بورژوازی با این کار جنبش کارگری را از ریل جنگ ضد سرمایه داری خارج ساخت. قدرت پیکار طبقاتی توده کارگر را در گورسنان نظم سرمایه خاکسپاری کرد و به خیلی از هدف های دیگر دست یافت. دموکراسی و مطبوعات «آزاد» و امکانات رفاهی و « حقوق مدنی» ورد زبان ها از اینجا بیرون می آمد. انجام این کارها در عین حال به دولتهای بورژوازی جوامع غربی این امکان را هم داد که سرکوب قهرآمیز را با شکل دیگر سرکوب، با کفن و دفن سازی جنبش کارگری در دموکراسی و مدنیت و پارلمانتاریسم و اتحادیه گرائی جایگزین کند. در همان حال بخش های مختلف بورژوازی را متقاعد نماید که به جای تلاش برای دفع شر هم به تحمل همدیگر در ساختار قدرت سیاسی و برنامه ریزی نظم اقتصادی و سیاسی و حقوقی سرمایه روی ارند. این وضع اگر چه همچنان بارقه هایی از آن باقی است اما به سرعت در حال زوال و نابودی است. شتاب فزاینده پویه انحطاط و بحران زائی و بحران خیزی ذاتی سرمایه، سیر صعودی انفجار آمیز متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه جهانی، افت تاریخا بی سابقه فواصل زمانی وقوع بحران ها، حضور بی توقف بحران در چرخه ارزش افزائی سرمایه جهانی که همه و همه در بالا رفتن ترکیب ارگانیک سرمایه و افرایش رعب انگیز حجم سرمایه ثابت در مقابل سرمایه متغیر یا نیروی کار ریشه دارد بورژوازی را به بازپس گیری کل عقب نشینی های پیشین مجبور کرده است. آنچه از دهه 90 قرن پیش تا امروز در اروپا از جمله در «بهشت بورژوازی» در کشورهای اسکاندیناوی به وقوع پیوسته است نمایش دقیق این باز پس گیریها است. طبقه کارگر سوئد در این سالها نیمی از امکانات گذشته خود را تسلینم کرده است و این روند با شتاب فراینده ادامه دارد.

به سراغ آخرین قسمت سؤال رویم. چرا عده ای سرنگونی طلبی و استقرار و سقوط رژیم ها را یگانه علاج همه دردها می بینند؟ بورژوازی اساسا طبقه ای متشتت است. به این دلیل که بخشهای مختلف آن همواره بر سر سهام سود و مالکیت و قدرت اختلاف دارند. از این که بگذریم این بخش ها و احزاب و جناح ها هر کدام برای بقای مطمئن تر نظام، برای تضمین سودآوری انبوه تر سرمایه ها، برای استقرار ثبات سیاسی و برنامه ریزی نظم سرمایه، نسخه پیچی خاص خود را دارند. هر جناحی الگوها و نسخه نویسی های جناح رقیب را بحران آفرین تلقی می کند و سیاست های خود را پاسدار قادر مرزهای هستی نظام می پندارد. آنها صد البته که با همه این مجادلات به محض آنکه کمترین خطری از جانب جنبش کارگری برای نظام بردگی مزدی احساس کنند، روح واحد در کالبدهای متعدد می شوند. انجمن فراماسیونری راه می اندازند و بساط همه اختلافات را جمع می کنند. عکس آن هنگامی است که خود را با چنین خطری مواجه نمی بینند، در چنین وضعی از تشدید مناقشات و توسعه کشمکشها به خاطر سهم افزون تر در سودها، سرمایه ها و نقس مسلط تر در برنامه ریزی نظم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی سرمایه هیچ دریغ نمی ورزند. این مجادلات در جوامعی مانند ایران با تمایزات و ویژگی هائی که بالاتر گفتیم معمولا ابعادی عظیم تر و انفجارآمیزتر به خود می گیرد. جناحهای مختلف بورژوازی تا سرحد کودتا، راه اندازی شورش و بهره گیری از هر ساز و کار برای تسویه حساب با هم پیش می تازند. این مناقشات و تعارضات باز هم سهمگین تر می شود زمانی که بحران و فروپاشی، چرخه تولید سرمایه را تهدید به توقف می نماید. در این شرایط هر جناح و مافیا و

دار و دسته ای راه نجات نظام و رفع خطر از سر سرمایه داری را تسلط کامل خود بر همه امرمهای قدرت و کنار زدن رقیب می داند. زمین و زمان را آکنده از جنجال می کند که هر چه معضل هست زیر سر رقبا است و اگر خودش صدرنشین حاکمیت گردد همه چیز بر وفق مراد می شود!!. سراسر جامعه غرق تنعم می گردد!! ریشه بحران را خواهد کند. نرخ تولید را به آسمان می رساند و دنیا را آبادان می کند.!! یک چیز از همه بیشتر غوغا می شود. اینکه سرمایه داری از هر عیبی منزه است و هر چه عیب هست از بی کفایتی، بی لیاقتی، بی تدبیری و بی دانشی رقبای حاکم است!! اصلا کران تا کران جامعه و بند، بند فکر و خیال و ذهن و مشغله توده های کارگر را آنچنان از وارونه پردازی پر می سازند که هیچ منفذی در هیچ کجا برای عبور هیچ میزان شعور کارگران به سمت ریشه های واقعی کل مصیبت ها، دردها و فاجعه ها، به سوی وجود سرمایه داری باز نماند. کاری که به طور مثال اصلاح طلبان علیه شرکای اصول گرا، دومی ها علیه اولی ها، سلطنت طلبان علیه هر دو، دار و دسته رجوی زمانی علیه هر سه انجام می دادند و تا زمانی که اساس سرمایه داری زیر شلاق قهر آگاه، سازمان یافته شورائی و سراسری توده کارگر قرار نگیرد می توانند از این سناریوها راه اندازند.

تولید گرد و خاک و غبار و دود و مه برای بستن راه بر سر راه شعور کارگران و جلوگیری از تماس آگاه و شناخت بیدار طبقه کارگر با ریشه واقعی همه فقر و فلاکت ها و گرسنگی ها و بی خانمانی ها و بدبختی ها فقط حاص احزاب رسمی و مارک دار بورژوازی نیست. احزاب طیف رفرمیسم چپ اعم از مسالمت جو یا میلیتانت نیز همین کار را انجام داده اند. اینها نیز تاریخا رژیم ستیزی توخالی و سرنگونی طلبی فراطبقاتی را همه چیز و جنگ واقعی علیه بنیاد موجودیت سرمایه داری را از شعور کارگران جراحی کرده اند. یک چیز، این طیف را از احزاب رسمی سرمایه تا حدودی متفاوت می ساخته است. آنان خواستار جا به جائی نوعی از برنامه ریزی نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی و حقوقی سرمایه داری با نوعی دیگر هستند. نوعی که خود آن را «سوسیالیسم» می نامند. حرف این ها نیز همواره خطاب به توده کارگر آن بوده و آنست که دولت روز بورژوازی را سرنگون کنید و حزب و سازمان و تشکل ما را بر سر جای آن بنشانید. اگر چنین کنید همه مشکلات حل خواهد شد!!!!

با سپاس. کارگران ضد سرمایه داری