همدردان!

در نامه قبلی از نقاط قوت مهم و از یک پاشنه آشیل مرگ آور در جنبش روز خویش گفتیم. گفته ها را تکرار نمی کنیم. ضعف ها بسیار سهمگین و انبوهند، مشکلات چندتا و چند ده تا نیست. دوش به دوش در کنار هم مبارزه می کنیم، دردها یکی است، رنجها همگن است، مطالبات مشترک است، دشمن ما واحد است، هیچ منفعت ویژه ای پیش روی هیچ کدام ما نیست تا ما را از هم جدا و در مقابل یکدیگر قرار دهد. هیچ چیز برای از دست دادن نداریم، همگی در زنجیریم، زنجیر گرسنگی، فقر، فلاکت، ذلت و بدبختی که سرمایه و نظام سرمایه داری بر دست و پای ما بسته است. قدرت تغییر ریشه ای دنیا را داریم، اما به مفلوک ترین، مطرودترین و حقیرترین موجود تاریخ می مانیم، مدام می جنگیم، اما شکست تنها گزارشی است که در کارنامه بسیار قطور و مالامال از تلاطم خود می بینیم. همه چیز بانگ می زند که جنگیدن ما معیوب است، در سنگر واقعی طبقه خود نمی جنگیم. سلاح ما به شدت زنگ خورده است، سخت اسیر دشمن هستیم، با سر خویش نمی جنگیم، با شعور آزاد و آگاه طبقه خود میدان مبارزه را تعیین نمی کنیم، به دور خود تاب می خوریم، خواست هائی را مطرح می کنیم که مبارزه برای آنها صرفا فرسودن توان پیکار و حتی حصول آن ها نه هیچ پیروزی که شکستی از همه لحاظ دردآور و دهشت انگیز است. دشمن فقط ما را استثمار نمی کند، فقط بر ما حکم نمی راند، فقط ما را از هست و نیست انسانی خود ساقط نمی سازد. فقط در مقابل ما و در حال سرکوب فیزیکی ما نیست، در اندرون خانه و شعور و جنگ روزمره ما نیز حضور دارد و هر گونه که می خواهد به سرکوب فکری ما می پردازد. در فرمولبندی مطالبات عاجل و دورنمای آتی مبارزاتمان با همه قوا فعال است، راهکارهای اعتراض ما را اوست که نسخه می پیچد. دشمن از ما جدا نیست، در اندیشه، نقشه راه، راهبرد، تاکتیک و تعیین خطوط کارزار ما بیشترین اثرگذاریها را دارد. به نوع خواست هائی که عده ای از میان ما، از خود ما، از هفت پستوی زندگی و مبارزه ما پیش می کشند، ما را به صف آرائی برای تحقق آنها فرا می خوانند. حصول آنها را علاج واقعی درد ما می نامند و جار می زنند، گوشه چشمی بیاندازیم. فقط بر روی یکی از این خواست ها درنگ کنیم. می گویند باید شعار «استقلال سازمان تأمین اجتماعی» را سر داد!! آنها ادامه می دهد که: اگر چنین شود، اگر دولت از دخالت در این نهاد دست بردارد، اگر برنامه کار و سیاست های این سازمان غیردولتی شود، آنگاه همه مشکلات زندگی ما بازنشستگان حل می گردد!! شگفتا و هزاران بار شگفتا!! در هفت تپه دولتی شدن مالکیت غیردولتی شرکت، یگانه نوشداروی تمامی دردهای کارگران القاء می شود!! و در میان بازنشستگان، غیردولتی شدن نهاد دولتی موسوم به «تأمین اجتماعی» راه خلاصی توده کارگر از مصیبت ها قلمداد می گردد!! از این هم وحشتناک تر، در هر دوجا، قرار است کشتی اعتراض، اعتصاب، راه پیمائی و جنگ معترضان کارگر، بر ساحل جلب توافق دولت سرمایه با دولتی شدن یا غیردولتی شدن بنگاه لنگر اندازد!! آشفته بازار عجیبی است بازار کدخدایان آشتی جوی درون جنبش کارگری که میثاق نقش بازی آنان در این جنبش، آگاهانه یا ناآگاهانه، فقط پیچیدن نسخه های سازش با سرمایه، سرمایه داران، دولت و انحلال قدرت پیکار طبقه کارگر در قانون، نظم، حقوق و مدنیت آکنده از توحش نظام بردگی مزدی است. پرسش ما از خیل این چاره گران نسخه پیچ و ناخدایان زورق زندگی کارگران این است که چرا باید خواست شفاف، عریان، صریح، ملموس، زمینی و حی و حاضر کارگران را از آنان دزدید، این خواست را از دستور روز مبارزه، عصیان و طغیان آنان خارج کرد، در برهوت ها دفن نمود و به جای آن دولتی بودن یا نبودن مالکیت بنگاه سرمایه داری را بر سر زبانها انداخت. کارگران خواستار معیشت بدون هیچ کسر و کمبود، رفاه، آسایش، زندگی عاری از هر نوع نیازمندی و احساس تحقیر، خواهان رهائی کامل از قید هر گونه فقر، گرسنگی، آوارگی، حکومت شوندگی، نابرابری های جنایتکارانه جنسی و قومی و اعتقادی، خواستار تسلط واقعی بر سرنوشت کار، تولید و زندگی خود هستند، دولتی بودن یا نبودن مالکیت این یا آن بنگاه اقتصادی سرمایه، این یا آن نهاد قدرت سرمایه داری قرار است کدام گره از زندگی توده های کارگر را بگشاید؟!! کدام لقمه غذا را بر سر سفره خالی کارگر آرد؟ مگر نه این است که وجب، وجب جهنم سرمایه داری آکنده از هر دو جور مؤسسات دولتی و غیردولتی است. کارگران کدامیک از این شرکت ها به خاطر دولتی بودن، شاهد کاهشی در فشار نداری، گرسنگی، آوارگی و معضل بی دارو و درمانی خود هستند، شاغلان کدامیک از بنگاهها به دلیل غیردولتی بودن کمترین گشایشی در زندگی خویش لمس نموده اند. آنچه سرچشمه واقعی استثمار، فلاکت، محرومیت ها، بی حقوقی ها و سلب  آزادیها است نه شکل و شمایل یا خلق و خو و نوع مالکیت سرمایه داران که صرفا سرمایه است. طرح این کلام که گویا اگر هفت تپه دولتی گردد یا سازمان تأمین اجتماعی بیرق غیردولتی افرازد، بهبودی هرچند نازل در وضع معاش، دارو و درمان کارگران پدید خواهد آمد!! سوای عوامفریبی و گمراهه پردازی معنای دیگری ندارد. منادیان و مبلغان این «راه چاره ها» فریبکار یا ساده لوح، به سادگی دست بردار نیستند، خیلی سریع از شاخی به شاخه دیگر می پرند و می گویند که: مرادشان از غیردولتی بودن «تأمین اجتماعی»، افتادن این سازمان به دست نمایندگان کارگران است!! بسیار خوب! پرسش دوم ما نیز از آنان این است که این به اصطلاح نمایندگان کارگران عهده دار تولیت تأمین اجتماعی قرار است چه کنند و چه خاکی بر سر توده کارگر ریزند. بناست سازمان تأمین اجتماعی را از چرخه ارزش افزائی، کار، تولید، نظم اقتصادی، سیاسی، پلیسی، امنیتی، فرهنگی و حقوقی سرمایه داری ایران، از ساختار قدرت و حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه جدا کنند؟؟!! قرار است جمهوری اسلامی آن را به صورت تیول به کارگران بسپارد تا تضمین مطمئن معیشت، رفاه، دارو و درمان آنان گردد!! آیا تصور شما از رابطه سرمایه، شیوه تولید سرمایه داری، طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه با توده کارگر از این جنس است که طبعا هست؟!! آیا این تصور چیزی سوای معجون بغایت مسمومی از وارونه پردازیها، شیادی ها و مسخ و تحریفهائی است که سرمایه در شیارهای شعور ما می پاشد تا تمامی قدرت پیکار ضد سرمایه داری ما را بمباران کند و در هم کوبد؟؟ مگر نه این است که در این دوزخ دم کرده در حال انفجار از فشار دهشت زای استثمار، گرسنگی، فقر، هر کارگری را به جرم اعتراض علیه هر جنایت سرمایه راهی شکنجه گاه می کنند؟ چگونه است که همین سرمایه داری و دولتش بناست سازمان تأمین اجتماعی را هبه معاش مرفه و سلامتی و آسایش و رفاه متعالی بازنشستگان کارگر گرداند، اما معنای کلام شما بسیار عریان و صریح است. کل دار و ندار نسخه شما آنست که چند کارگر بازنشسته و لابد خودتان زیر نام نماینده به آب و نانی برسید. چند صندلی چوبی در کنار مبل های نفیس زیر پای دولتمردان سرمایه به چنگ آرید، در لباس کارگر، توجیه گر کل سبعیت ها و جنایات سرمایه علیه کارگران شوید. محتوا، پیام و حاصل کل چاره گری شما چیزی جز این نیست. اگر بناست کارگران از به دست گرفتن سازمان تأمین اجتماعی سخن گویند که باید حتما گویند، این مقصود را باید لحظه ای و گامی از پویه پیکار در حال سازمانیابی شورائی ضد سرمایه داری خود سازند. جنبشی که شما ضد آن هستید، با همه قوا بر سر راه ظهور آن سد می بندید. کارگران باید بساط کارگر این و آن مؤسسه بودن را جمع کنند، بازنشستگان هم از بست نشینی دست کشند، همه به مثابه یک طبقه به هم پیوندد، یک قدرت عظیم شکست ناپذیر شورائی و سرمایه ستیز شوند، در پیچ و خم پیکار برای برپائی این جنبش تصرف کلیه مراکز کار و تولید را هم دستور کار جنبش خود کنند. راهش این است و اگر شما احیانا اهل پیمودن این راهید، همین حالا هم قرنی است که تأخیر داریم. باید راه افتاد .

کارگران بازنشسته ضد سرمایه داری  – فروردین 1400