در روز یکشنبه 19 آذر هزاران کارگر بازنشسته در میدان بهارستان تهران اجتماع کردند تا علیه شدت استثمار و وضعیت وخیم معیشتی خویش فریاد اعتراض سر دهند. اعتراض کنندگان در طول مدت اجتماع با ابراز بیشترین خشم و نفرت نسبت به دولتمردان و حاکمان سرمایه این شعارها را تکرار کردند.

«عزا، عزاست امروز حقوق بازنشسته زیر عباست امروز»

«این همه بی عدالتی هزگز ندیده ملتی»

«کاسپین دزدی کرده دولت حمایت کرده»

«اتحاد، اتحاد، مالباختگان ایران، اتحاد، اتحاد»

«فریاد، فریاد، از این همه بیداد»

«از وعده‌ها خسته‌ایم ما همه همبسته‌ایم»

«مرگ بر دزد، مرگ بر دزد»

«نه تدبیر، نه امید همه‌اش دروغ و تزویر»

«دولت! مجلس! بس است فریب ملت»

«روحانی! روحانی! این آخرین اخطار است آتش به اختیار است»

ما با همه وجود و تمامی توان از مبارزات هم‌زنجیران بازنشسته خویش حمایت می‌کنیم و به سهم خود از همه کارگران می‌خواهیم که به حمایت از خواسته‌های آنان برخیزند. همزمان بسیار مناسب می‌بینیم که چند نکته مهم را در رابطه با شعارها، کمپین‌های تا کنونی و کل مبارزات این بخش هم‌زنجیران با تک، تک آنها و با کل کارگران در میان گذاریم.

تظاهرات روز 19 آذر نه اولین نمود اعتراض بازنشستگان و نه طبیعتا آخرین جلوه این اعتراضات خواهد بود. در طول این چند دهه، به کرات، این راه پیمایی‌ها در مقابل نهادهای قدرت سرمایه‌داری صورت گرفته است اما دستاوردها هیچ یا نزدیک به هیچ بوده است. چرا؟ پاسخ‌ها می‌تواند بسیار متفاوت و متنوع باشد، اما بعید است که هیچ کدام ما به خود اجازه دهیم بر روی یک واقعیت بسیار عریان پرده اندازیم. این واقعیت که طبقه سرمایه‌دار و دولت سرمایه‌داری قدرت دارد. به قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی، پلیسی، مهندسی افکار و کل اشکال قدرت سرمایه متکی است. به این قدرت اتکاء می‌کند و خود را ملزم به هیچ توجهی در مقابل خواسته‌ها و اعتراضات ما نمی‌بیند. در مقابل این قدرت سهمگین و عظیم سرمایه و سرمایه‌داران و دولت سرمایه‌داری، ما بازنشستگان، مجموعه‌ای از افراد متفرق و متشتت، یک جمعیت بدون قدرت و فاقد توان تأثیرگذاری بودیم. آنها قدرت داشتند و ما نداشتیم. دلیل شکست ما و عدم تحقق مطالبات ما هیچ چیز سوای این نبود و هر دلیل دیگری را که جایگزین این عامل سازیم به طور قطع خود را و هم‌زنجیران خود را فریب داده‌ایم. در این شکی نیست اما سؤال اساسی‌تر آنست که آیا ما بازنشستگان واقعا و در اساس هستی اجتماعی خود هم فقط مشتی آدم‌های پراکنده بدون هیچ قدرت هستیم و محکوم به چنین فلاکت و زبونی و بی‌قدرتی می‌باشیم. هسته اصلی بحث اینجاست و همین نکته کاملا حیاتی است که به زعم ما، مورد بی‌توجهی عمیق و بی‌مهری فاجعه بار هم‌زنجیران بازنشسته قرار داشته و قرار دارد. شاید عده کمی و شاید هم خیلی از ما بازنشستگان در نهایت ناآگاهی حاضر به قبول این حقیقت عریان نباشیم که همگی کارگریم، اگر چنین می‌اندیشیم باز هم فقط خود را فریب می‌دهیم و البته این فریبکاری رعب آور را به نفع استثمارگران دژخیم سرمایه‌دار، به نفع نظام انسان‌ستیز بردگی مزدی و به نفع طبقه سرمایه‌دار و دولتش انجام می‌دهیم. اما مستقل از این خود فریب دادن‌ها یا ندادن‌ها، ما انسان‌های فروشنده نیروی کار بوده‌ایم، انسان هایی که با فروش تنها کالای مایملک خود ارتزاق می‌کرده‌ایم. ما بخشی از طبقه کارگر ایران بوده و هستیم، همان طبقه‌ای که کل کارخانه‌ها، تجارت‌خانه‌ها، ثروت‌ها، ساختمان‌ها، بانک‌ها، راه‌ها، بنادر، سدها، مزارع، کل گوشت و پوست و رگ و پی و سرمایه و ثروت و رفاه و امکانات سرمایه‌داران یا دولتمردان و حاکمان و مراجع دینی سرمایه، کل ارزش‌های اقتصادی موجود و در یک کلام کل سرمایه‌ها حاصل کار و استثمار او است.

آری ما افراد این طبقه‌ایم، طبقه‌ای که کلید حیات سرمایه در لای انگشتان قدرت او است، هر گاه به صورت متحد و متشکل و مصمم اراده کند می‌تواند شریان حیات سرمایه را قیچی کند، دولت سرمایه‌داری را به زیر کشد، قدرت عظیم و لایزال طبقاتی خود را بر موجودیت سرمایه و بر همه عرصه‌های ابراز حیات انسان‌ستیزانه آن اعمال کند، می‌تواند سرمایه‌داری را نابود سازد و جهنم گند و خون و دهشت و بردگی مزدی را با یک جامعه و جهان سراسر انسانی متشکل از انسان‌های آزاد و مرفه و بی‌نیاز و آگاه جایگزین کند.

برای لحظه‌ای به خاطر آورید که ما آحاد این طبقه‌ایم اما سال‌ها است زیر فشار عسرت و فلاکت و بدبختی و فقر به صورت انسان‌های پراکنده، مفلوک، بی هیچ قدرت در مقابل دارالحکومه سرمایه جمع می‌شویم و از دولتمردان و حاکمان جنایتکار سرمایه‌داری می‌خواهیم تا درهم و دیناری بر دستمزدهای ما بیافزایند، تا مستمری‌های سنار و سی شاهی پرداخت نشده ما را پرداخت کنند!! شعارهای ما نیز مظهر تام و تمام همین فلاکت، بی قدرتی و ناآگاهی است. «این همه بی عدالتی هرگز ندیده ملتی»!! کدام ملت؟!! و بی عدالتی با کدام روایت؟ منظورتان «ملت ایران» است؟!! چرا خاک در چشم خویش و هم‌زنجیران خود می‌پاشید؟؟!!! ملت در عصر سرمایه‌داری، افسانه سیاهی است که سرمایه‌داران می‌سازند، تا به صورت یک پتک کاملا کوبنده پولادین، بر مغز و شناخت و شعور طبقه ما فرود آورند، تا شعور ضد سرمایه‌داری ما را در هم کوبند و ما را به جاودانگی برده مزدی بودن خویش متقاعد گردانند. چیزی به نام ملت وجود ندارد، سکنه ایران مثل ساکنان هر نقطه دیگر دنیا، یا کارگر و فروشنده نیروی کار و انسانهای استثمار شونده جدا از کار و سرنوشت کار و زندگی خود هستند و یا فردی از طبقه سرمایه‌دار می‌باشند. اینها نه عناصر تشکیل دهنده چیزی واحد به نام «ملت» که طبقات اجتماعی متضاد، متخاصم و در حال پیکار علیه همدیگر را تشکیل می‌دهند. آنچه شما «بی عدالتی» می‌نامید و از آن می‌نالید هم هیچ ربطی بی عدالتی در حق پدیده موهومی به اسم «ملت» ندارد!!! کاملا بالعکس استثمار بی نهایت وحشیانه، جنایتکارانه و بسیار انسان‌ستیزانه‌ای است که طبقه سرمایه‌دار علیه طبقه کارگر، طبقه شما اعمال کرده است و می‌کند. چرا همه چیز را با روایت سرمایه در شعور خود و شعور هم‌زنجیران خود جاسازی می‌کنید و از این طریق تمامی درها به سوی یک پیکار راستین طبقاتی ضد سرمایه‌داری را بر روی خود و طبقه خود می‌بندید؟!! چرا همه چیز را به گونه‌ای پیش می‌کشید که نهایتا توسل به این یا آن بخش طبقه سرمایه‌دار و حاکمان سرمایه تنها سرنوشت کار شما باشد؟؟!! چرا آب بر آسیاب مدافعان آرایش و پیرایش نظام گند و خون و بربریت سرمایه‌داری می‌ریزید؟

«حقوق بازنشسته زیر عبا است امروز» این سرمایه است که عبا بر تن و عمامه بر سر دارد. چرا به جای حمله آگاهانه طبقاتی به سرمایه فقط نوع پوشش سرمایه را ملامت می‌کنید!!! سرمایه می‌تواند هر لباسی بر تن کند، می‌تواند معمم، مکلا، دیکتاتور، «دموکرات»، لیبرال، چپ، راست، فاشیست، جمهوری‌خواه، سلطنت‌طلب یا هر بختک و اختاپوس دیگر باشد، دیده و بصیرت و بینش و شعوری باید که سرمایه را در همه لباس‌ها به درستی بشناسد و آماج تعرض واقعی طبقاتی قرار دهد. می‌گویید «از وعده‌ها خسته‌ایم ما همه همبسته‌ایم» زیباترین کلام‌ها است اما تا چه حد سنجیده و آگاه و حساب شده بر زبان می‌رانید؟ مسلما تلاش‌های تاکنونی شما شکست‌آمیز و خستگی‌آور بوده است. زیرا شما زیر فشار توهم، وعده‌های از بیخ و بن دروغ و بدون هیچ اساس دولت‌مردان سرمایه‌داری را باور کردید، کاری که نباید می‌کردید. انتظار است که خستگی شما در عین حال خستگی از خیال پردازی‌های مماشات‌جویانه و سازش کارانه خود شما نیز باشد. اگر این احساس خستگی یک احساس انتقاد‌آمیز رادیکال طبقاتی است باید خود را در نقد تمامی جهت‌گیری‌ها، توهم‌پردازی‌ها و نوع فعالیت‌های تاکنونی ظاهر سازد. باید به این نتیجه رسیده باشید که با آویختن به قانون سرمایه‌داری، دخیل بستن به نهادهای قدرت سرمایه، جمع شدن در مقابل مجلس و کاخ رییس جمهوری و سازمان‌های مشابه نمی‌توانید به خواسته‌های خویش برسید. احساس خستگی از وعده‌های دروغ دولتمردان باید محتوای احساس خستگی از رفرمیسم منحط راست را به خود گیرد. باید این نتیجه را گرفته باشید که راه حصول مطالبات ما نه آویختن به نظم و قدرت سرمایه که سازمان یابی سراسری، شورایی و ضد سرمایه‌داری قدرت توده‌های طبقه خود و اعمال این قدرت علیه نظام بردگی مزدی و حاکمیت بورژوازی است. معنای زمینی رادیکال و طبقاتی خستگی از وعده‌های دروغین سرمایه‌داران و دولت آنها این است، اما زمین و زمان کارهای روز شما بانگ می‌زند که بدبختانه تا استنتاج این نتیجه فاصله بسیار زیادی در پیش دارید. یک شاهد زنده و مهم این سخن همین تجمع شما در مقابل مجلس سرمایه است. ادامه تشکیل اجتماع در بربر دارالخلافه سرمایه و دل بستن به اعجاز دولت‌مردان هیچ نشان درس‌آموزی از شنیدن وعده‌های دروغ، احساس خستگی از تکرار تجمع پردازی‌های قانون‌سالارانه یا تلاش برای یافتن راه مؤثر پیکار ندارد. درست بر همین اساس بخش دوم شعار شما که « همبسته‌ایم، همبسته‌ایم» نیز بسیار مریخی، توخالی و غیرواقعی به نظر می‌آید؟ از کدام همبستگی می‌گویید؟ جمع شدن مشتی بازنشسته که در محدوده تنگ موجودیت خود، به مثابه بازنشستگان، دارای هیچ قدرت تأثیرگذاری تعیین کننده‌ای نیستند، هیچ ضربه‌ای بر نظم تولیدی و سیاسی سرمایه وارد نمی‌کنند، هیچ خطری متوجه چرخه ارزش افزایی و تولید سود سرمایه یا پایه‌های حاکمیت سرمایه‌داری نمی‌سازند، چگونه می‌خواهند ماشین قدرت سرمایه را مجبور به قبول خواسته‌ها کند؟!!! نفس جمع شدن در این یا آن خیابان کدام قدرت همبسته اثرگذار و قادر به تعیین سرنوشت را ایجاد می‌کند.

همبستگی زمینی و جنبشی یعنی اینکه راه تبدیل شدن به یک نیروی قاهر سرنوشت آفرین طبقاتی را پیش گیرید. یعنی به صورت یک طبقه علیه اساس استثمار سرمایه‌داری و علیه کل اشکال ستمگری، محرومیت آفرینی، بی حقوق سازی و آزادی کشی سرمایه دست در دست هم گذارید. یعنی اینکه به جای تجمع در مقابل مجلس ارتجاع هار بورژوازی، راه خانه توده‌های هم‌زنجیر را پیش گیرید. درب کومه‌های کارگران هپکو و آذراب و هفت تپه و عسلویه و معلمان و پرستاران و بهیاران و سایر کارگران را بکوبید. همراه و هم پیوند و همدل با آنان شوراهای ضد سرمایه‌داری خود را به وجود آورید. از درون این شوراها یک قدرت عظیم و لایزال طبقاتی شوید و این قدرت را بر سر نظام سرمایه‌داری و دولتش خراب کنید، همبستگی واقعی یعنی اینکه با تکیه بر قدرت متشکل شورایی ضد سرمایه‌داری خود، بورژوازی را در تمامی عرصه‌های حیات اجتماعی مجبور به عقب نشینی کنید، مطالبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خود را هر چه بیشتر و گسترده‌تر بر سرمایه‌داران و دولت آنها تحمیل کنید. شوراها را نیرومندتر و نیرومندتر نمایید، همبستگی زمینی اثرگذار یعنی اینکه با داشتن قدرت، چرخه تولید سرمایه را از کار فرو اندازید، نظم سیاسی و مدنی و حقوقی و امنیتی و پلیسی سرمایه را آماج تعرض طبقاتی خود قرار دهید. شیرازه این نظم را مختل کنید، جنبش شورایی خود را عظیم‌تر و بورژوازی را ضعیف‌تر و زبون‌تر سازید خود را برای برپایی جامعه‌ای بدون کار مزدی، بدون طبقات و دولت آماده کنید. معنای واقعی باور به همبستگی و همبسته بودن این است، اما شما در اجتماع اعتراضی خود هیچ سخنی از چنین جهت‌گیری به میان نیاوردید. نه فقط این کار را نکردید که حتی هیچ کلامی از پشتیبانی خود نسبت به اعتراضات و مبارزات جاری سایر هم‌زنجیران بر زبان نراندید. روزها پیش از تشکیل اجتماع شما در مقابل دارالحکومه سرمایه، هزاران کارگر هفت تپه همراه همه زنان و کودکان خردسال خود در حال اعتصاب به سر می‌بردند. آنها چرخ تولید را از کار انداخته و بر حصول خواسته‌های خود پای می‌کوبند. شما در اجتماع خود یک بار هم زبان به حمایت از مبارزات این جمعیت کثیر هم‌زنجیر باز نکردید. همه این‌ها بدبختانه گواه عدم درس آموزی از گمراهه رفتن‌های تاکنونی است و حرف ما به عنوان آحادی از شما و طبقه خویش آنست که باید به این بی‌راهه رفتن‌ها پایان داد. باید دست در دست هم نهاد، شوراها را به وجود آورد. باید قدرت شد، باید قدرت شورایی طبقاتی خود را در مقابل نظام بردگی مزدی وارد میدان ساخت. تنها از این طریق می‌توانیم مطالبات عاجل خود را بر سرمایه‌داران و دولت آنها تحمیل کنیم.

کارگران ضد سرمایه‌داری
دی 1396