توده وسیع کارگران آموزشی (معلمان) در طول سال‌های اخیر، بارها برای گرفتن مطالبات خود دست به مبارزه زده‌اند. مبارزات آن‌ها در یک تقسیم‌بندی کلی، دو حالت متفاوت داشته است. قصد پیش کشیدن یک بحث تفصیلی در این زمینه را نداریم. دو شکل مبارزه این کارگران به اختصار عبارت بوده است از:

1. به قدرت خویش اتکا نموده‌اند و این قدرت را هر چند سازمان‌نیافته، فاقد افق و بدون پیوند با جنبش جاری توده‌های دیگر طبقه خویش در مقابل قدرت سرمایه‌داری و دولت سرمایه به صف نموده‌اند. اعلام اعتصاب کرده‌اند. مدارس سراسر کشور را تعطیل نموده‌اند، از خانواده‌های دانش‌آموزان که اکثریت آنها هم زنجیران و افراد طبقه خودشان بوده‌اند خواستار کمک و همراهی شده‌اند. بر خواست‌های خویش اصرار ورزیده‌اند و در مقابل تهاجمات وحشیانه دولت سرمایه‌داری، در مقابل دستگیری‌ها، شکنجه شدن‌ها، احکام طولانی مدت زندان و نوع این‌ها دست به مقاومت زده‌اند.

2. بر عکس مورد بالا به شکل زبونانه‌ای بر روی قدرت عظیم و تاریخ‌ساز خود و طبقه خود خط کشده‌اند. توسل به این قدرت را راهکار مبارزه و ضامن هر میزان پیروزی خود ندیده‌اند. به آستان دولتمرادان سرمایه تمسک جسته‌اند. بساط نیاز و التماس در بارگاه قدرت این یا آن جناح ارتجاع هار بورژوازی پهن کرده‌اند. با تلسکوپ‌های عاریتی دروغین پوشالی در جستجوی یافتن تفاوت‌های موهوم و گمراه‌ساز این جناح ها با هم افتاده‌اند. به تئوری فضاحت‌بار و بسیار کثیف بد و بدتر و بدترین و گزینش یکی از آنها در مقابل اشکال دیگر روی نهاده‌اند. در یک کلام قدرت مبارزه طبقاتی خود را در قبرستان توهم به حکومتگران و سرمایه‌داران حاکم یا اپوزیسون دفن کرده‌اند و از حکام سرمایه خواستار اجابت تمنیات و تحقق مطالبات خود شده‌اند.

دو شکل مبارزه بالا با هم تفاوت‌های بسیار بنیادی و ماهوی دارد. اولی حتی در نازل ترین سطح هم رویش جوانه‌های شاخ و برگ مبارزه طبقاتی است. اما دومی کاملاً بالعکس نابودی قدرت جنگ و ستیز طبقاتی خویش با دست خود به نفع طبقه سرمایه‌دار و نظام بشرستیز بردگی مزدی است. درست به همین دلیل اولی ولو افتان و خیزان و مالامال از کاستی‌ها باز هم سراسر اندام سرمایه‌داران و دولت آنها را به لرزه می‌اندازد. دومی کاملاً معکوس نه فقط هیچ ترس و واهمه‌ای برای هیچ صاحب سرمایه و دولتمردی پدید نمی آورد که خیال آن ها را از همه لحاظ آسوده و تخت می‌سازد. اطمینان حاصل می‌کنند که با موجودات بسیار زبون و مستأصل و مفلوکی مواجه هستند.

بند، بند تاریخ مبارزات توده‌های کارگر جهان، از جمله کارگران آموزش و پرورش با وضوح بیش از حد بانگ می‌زند که آنان فقط در شرایطی و هنگامی موفق به تحمیل خواسته‌های خود بر دولت سرمایه‌داری و طبقه سرمایه‌دار شده‌اند که شکل نخست کارزار را برگزیده‌اند. این بدیهی ترین بدیهیات است. همین تاریخ با همین صراحت و شفافیت فریاد می‌زند که شکل دوم نه فقط دستاوردی نداشته است که شکست و ناکامی تنها محصولش بوده است. دلیل این امر روشن تر از آن است که نیازمند توضیح باشد. چرا سرمایه‌داران و دولت آنها باید به کاهش ریالی اضافه ارزش‌های خود به نفع افزایش مزد کارگران رضایت دهند در حالی که هیچ قدرتی آنها را، پروسه تولید سود را و چرخه بازتولید سرمایه را تهدید نمی کند؟! نهادهای قدرت و حاکمیت سرمایه باید کمترین شعور طبقه خویش را نداشته باشند تا مرتکب چنین اشتباهی گردند. بورژوازی به حکم موقعیت تاریخی و طبقاتی خود نیرویی از بیخ و بن وارونه پندار، متحجر و دارای شعور و ذهنیتی علیل است. اما همه این وارونه بینی ها، انجماد و معلولیت شعور، اتفاقاً همگن و همساز بیشترین توان چاره اندیشی برای افزایش هر چه انبوه تر سودها و سرمایه ها است. این طبقه و دولتش مصالح بقای سرمایه را بسیار خوب می‌فهمند و مادام که با قدرت پیکار کارگران دنیا، هر بخش این کارگران مواجه نیستند، هیچ دلیلی برای هیچ میزان عقب نشینی و تسلیم در مقابل هیچ خواست توده کارگر نمی بیند. جنبش کارگران آموزشی ایران از آغاز همه گمراهه رفتن ها و کاستی‌های کل جنبش کارگری را با خود داشته است اما سوای این ها، غلط اندیشی ها و برهوت پیمودن‌های مضاعفی را هم با خود حمل می‌نموده است. این بخش از اشکالات و کاستی‌های مبارزات کارگران آموزشی را می‌توان به شرح زیر تلخیص و جمع بندی کرد.

الف) معلمان در دوره‌های مختلف بسیار بیشتر از سایر بخش‌های طبقه خود غرق راه حل‌های رفرمیستی راست بوده‌اند. در همین راستا بسیار کمتر از هم زنجیران خود در حوزه‌های دیگر دست به کار اتکاء به قدرت کارزار طبقه خویش شده‌اند. عریضه نگاری، طومار پردازی، توسل به مجلس و دولت و وزیر و «شخص اول» و این گونه بی راه ها رفتن ها، تاریخاً در میان آنان غوغا می‌کرده است. شمار اعتصابات سراسری و بزرگ کارگران آموزش در طول صد و چندین سال که نظر اندازیم هیچ بالا نیست. مقایسه ارقام آن با آنچه کارگران در بخش دیگر نموده‌اند برای اثبات صحت این ادعا کاملاً گویا است. حتماً گفته خواهد شد که وضع دستمزد کارگران این حوزه، از حوزه‌های دیگر بهتر بوده است و همین امر دلیل نازل تر بودن میزان اعتصابات آنها را توضیح می‌دهد. این سخن دو ایراد اساسی دارد. اول اینکه وضعیت دستمزد و معیشت معلمان حتی اگر بپذیریم وضعیت اندک بهتری در قیاس با سایر توده‌های کارگر دارند، در همه دوره ها وخیم بوده است. آوازه مزد نازل و بی مسکنی و فقر و بدهکاری و زندگی بی و سر و سامان این جمعیت کثیر کارگر همواره همه گوش ها را پر می‌کرده است. دوم آنکه نفس اندکی بهبود در میزان مزد و زندگی کارگران به هیچ وجه دلیل واقعی افت مبارزات آنها را تعیین نمی کند. توده کارگر اگر در میدان پیکار باشند، اگر با سر آگاه به موقعیت خود در نظام بردگی مزدی نظر اندازند و اگر توان پیکار در خود بینند هر اندازه بهبود در هر قلمرو زندگی خود را سکوی خیزشی برای کارزار نیرومندتر علیه سرمایه می‌سازند. افت مبارزات معلمان در قیاس با سایر بخش‌های طبقه کارگر، در دوره‌های مختلف نه ناشی از وضع بهتر معیشت و مزد آنها که فقط محصول غوطه وری بیشتر و حادتر آنها در رفرمیسم راست بوده است.

ب) یک فاجعه دامنگیر کارگران آموزشی به ویژه در دوره‌های پیش این بوده است که بسیاری از آنها و شاید هم اکثریت غالب این جمعیت، خود را کارگر نمی دیده اند! و شاید هنوز هم نمی بینند! نوعی نگاه منحط و ارتجاعی که بورژوازی به شکل‌های مختلف و از راههای گوناگون به فضای فکر و شعور آنان پمپاژ می‌کرده است و امروز بیش از هر زمان دیگری پمپاژ می‌کند. این ذات بورژوازی است که واقعیت وجود توده‌های کارگر را به مثابه یک طبقه اجتماعی، به مثابه طبقه‌ای ضد سرمایه و دارای ظرفیت نابود‌سازی نظام سرمایه‌داری انکار می‌نماید. از منظر بورژوازی همه «مردم» و «ملت» و «شهروند» و این نوع مهملات هستند، طبقات وجود ندارند، مبارزه طبقاتی نیز نباید وجود داشته باشد. سرمایه‌داران و دولت آنها نماینده همگان هستند!! و لیست مطولی از این تحمیق‌پردازی‌ها که همه با آن آشنا هستیم. اساس کار سرمایه و نمایندگان فکری و سیاسی‌اش این است و وقتی که چنین است هر اندازه که طبقه کارگر محدودتر، با طول و عرض کمتر، محقرتر و ناپیداتر نمایانده شود طبیعتاً بورژوازی به هدف خود نزدیک‌تر شده است. دولتمردان و متفکران این طبقه در روزگار ما زمین و آسمان را از لفظ «طبقه متوسط» پر نموده‌اند. همه این‌ها عوامفریبی و شستشوی مغزی انسان‌ها برای خط کشیدن بر روی وجود طبقه کارگر و قدرت عظیم تاریخ‌ساز آن است. القاء اینکه معلمان کارگر نیستند هم جزء تفکیک ناپذیری از همین ترفند سرمایه و طبقه سرمایه‌دار است. معضل اساسی آنست که بدبختانه بخش وسیعی از کارگران آموزشی خودشان هم این وارونه بافی صاحبان سرمایه را دامن زده و خود را از بدنه طبقه خویش قیچی کرده‌اند. کارگر بودن را عیب پنداشته و با ارتجاع بورژوازی همداستان شده‌اند که راستی، راستی کارگر نیستند! حادثه‌ای که ضربه‌ای مهلک بر پیکر پیکار طبقاتی توده‌های کارگر از جمله معلمان وارد ساخته است. رویکرد ضدسرمایه‌داری از دهه‌ها پیش کارزار وسیعی را علیه این توهم پراکنی نمایندگان فکری سرمایه آغاز نموده و پیش برده است. در سال‌های اخیر این کارزار کم یا بیش نتیجه داده است. امروز شمار معلمانی که خود را کارگر و آحاد طبقه کارگر می‌دانند از همیشه بیشتر است.

ج) کارگران آموزش بسیار کمتر از هر بخش دیگر طبقه خویش به حمایت از مبارزات توده‌های کارگر در حوزه‌های دیگر روی نهاده‌اند. آن ها به طور معمول از پشتیبانی وسیع هم‌زنجیران در غالب اعتراضات خود در دوره‌های مختلف برخوردار بوده‌اند، اما به ندرت صدای خویش را به حمایت از کارگران دیگر بلند کرده‌اند. چیزی که بسیار جای تأسف دارد. این واقعیتی است که از دیرباز شاهد آن بوده‌ایم. در شروع دهه 40 خورشیدی اعتصاب سراسری معلمان مورد حمایت گسترده خانواده‌های کارگری قرار گرفت. این کارگران در مقام والدین دانش‌آموزان تا هر کجا که توان داشتند با مبارزات آن روز توده معلمان همدلی کردند. در سال‌های اخیر این حمایت‌ها وجود داشته است. در حالی که رویه متقابل آن هیچ درخششی نداشته است.

سخن را کوتاه کنیم. کارگران آموزش باید بدانند که با عریضه نگاری و آویختن به دولتمردان سرمایه هیچ کاری از پیش نخواهند برد، هیچ حق و حقوقی به دست نخواهند آورد، حتی هیچ گرهی از کوه معضلات معیشتی خویش باز نخواهند نمود. تحمیل هر خواسته حتی ساده‌ترین مطالبات بر دولت سرمایه نیازمند قدرت متحد و متشکل ضدسرمایه‌داری است. معلمان کارگر باید بسیار خوب بدانند آنچه ننگ است نه تعلق طبقاتی آن‌ها به بردگان مزدی سرمایه که تن دادن فاجعه‌بارشان به قبول توهمات ویرانگر ساخته و پرداخته بورژوازی است. آنچه مایه ننگ است نه کارگر بودن که قبول ماندگاری جامعه طبقاتی و استثمار‌شونده و استثمارگر بودن است. راه نجات آنها نیز نه وصله و پینه کردن خود به پدیده افسانه‌ای ابتذال‌آمیزی به نام «طبقه متوسط» که دادن دست اتحاد و وحدت با طبقه خویش است و بالاخره آن‌ها باید با سر هوشیار به این واقعیت چشم دوزند که برای رهایی از وضعیت موجود فقط یک راه دارند. باید دست در دست کل توده‌های طبقه خود وارد کارزار جدی سرنوشت‌ساز علیه سرمایه شوند. کارگران آموزش بخش بسیار تعیین‌کننده و اثرگذاری از طبقه کارگر را تشکیل می‌دهند. سنگری که می‌توانند علیه سرمایه بگشایند به اندازه کافی کوبنده و توفنده است. همراهی، همرزمی و همپیوندی زلال طبقاتی آنها با کل توده کارگر و شرکت فعال آنان در سازمانیابی سراسری شورایی ضدسرمایه‌داری می‌تواند کمک بسیار تعیین کننده‌ای به توفانی شدن جنبش کارگری علیه سرمایه، به تشکل‌یابی توده کارگر، به تشکیل صف نیرومند طبقاتی کارگران در مقابل بورژوازی و به تقویت هر چه بیشتر قطب قدرت طبقه کارگر در برابر طبقه سرمایه‌دار باشد.

سروش زراعتیان

مرداد 1395