شاید ساده ترین پاسخ به پرسش بالا چند جمله زیر باشد. کارگران همچنان می رزمند. رفرمیست های سندیکاچی بدون وظیفه شده و نقش چندانی برای بازی کردن ندارند. فعالان کم و بیش رادیکال یا جسور مبارزات، زیر وحشیانه ترین شکنجه های رژیم اسلامی سرمایه قرار دارند. عمله سرکوب درون کارخانه، با بیرق «شورای اسلامی کار» میدان را برای جولان مناسب دیده اند و ازهمه سو در تدارک وارد ساختن ضربه بر جنبش ما هستند. پیرامون این فشرده ها کمی توضیح دهیم. توده کارگر در این مدت به ویژه هفته های اخیر برتحقق خواستهای خود پای فشرده است. پرداخت مزدهای معوقه، جلوگیری از اخراجها و آزادی همزنجیران زندانی شیرازه مطالبات را تعیین کرده است. برای حصول خواستها مثل همیشه قدرت خود را هر چند نازل وارد میدان نموده اند. چرخ تولید را از چرخش بازداشته و برای روزهای متوالی اعتصاب کرده اند. هفت تپه نه در این مدت، بلکه با شروع توفان کارزارها، از زمانی که کارگرانش اعتصاب خود را اعتصاب کارگران شوش و فولاد و خوزستان کردند، از وقتی که آنان خیزش خود را محور همبستگیها و همرزمی های طبقاتی 21 مرکز کار و تولید و آموزش نمودند، آری از همان زمان شاهد مرگ سندیکا گردید. سندیکالیست ها حرفی برای گفتن نداشتند. آنها اهل قانون، نظم، مبارزه قانونی، تکدی حق اعتصاب، حق ساختن سندیکا، حق آزادی بیان و اجتماعات، رجوع به دولت سرمایه، توسل به اتحادیه های اختاپوسی شریک و همدست سرمایه جهانی یا نوع اینها بودند. در شرایطی که هزاران کارگر با دهها هزار افراد خانواده و همزنجیر، کل این غل و زنجیرهای فیزیکی و فکری سرمایه را در هم خرد نموده و اتکاء به قدرت پیکار طبقاتی خویش را شالوده کارزار علیه سرمایه می کردند، جائی برای پیش کشیدن این خزعبلات باقی نمی ماند. دیگر رضا رخشان ها حتی با دریدن کل پرده های وقاحت هم نای آن را نمی یافتند که وارد خیابان های شوش شوند و از افتخارات خود در باره تعطیل سازی اعتصابات کارگری بگویند!!! سندیکاچیان باید دفتر و دستک را می بستند و عملا چنین نمودند.

مبارزات کارگران اما درنیمه راه زیر فشار انبوه کاستی ها، زیر تازیانه فقدان حداقل سازمانیابی شورائی سرمایه ستیز جنبش کارگری، از ادامه پیکار باز ماند. کارگران با شجاعت کافی رزمیدند اما تداوم پیکار نیازمند پیش تاختن، یورش وسیع تر و خیزهای عظیم تر بود. همبستگی های پرشور قلمی یا پرهیجان گفتاری باید جای خود را به قدرت همبسته و متحد پیکار طبقاتی می داد. زنجیره بی انتهای اعتصابات می شد، اعتصاب شبکه حمل و نقل سراسری می گردید، در اعتصاب کارگران بخش آموزش تجلی می یافت. باید اعتصاب کارگران آب و برق و نفت و سایر صنایع و کشت و صنعت ها و معادن و شهرداریها می شد. چنین نگردید و چون چنین نشد از تداوم و پیمودن راه باز ماند. اسیر بن بست شد و آماج وحشیانه ترین سرکوبها قرار گرفت. شمار زیادی از فعالانش راهی سیاهچال شدند. سبعانه ترین شکنجه ها را تحمل کرده و می کنند. برای مدتی کوتاه صداها خاموش گردید اما سرمایه داران و دولت آنها، سازمانهای اختاپوسی امنیتی و پلیسی، اطلاعات سپاه پاسداران، خوب می دانند که فریاد استثمار شوندگان و نفرین شدگان کارگر قابل خفه ساختن نیست. آنها آنچه را در شوش، هفت تپه، فولاد، خوزستان، هپکو، آذراب، شهرداری ها، پارس جنوبی، راه آهن، شبکه سراسری حمل و نقل یا جاهای دیگر دیده و می دیدند، بر لوح خاطر و شعور خود منقوش و مصور داشتند. کل این رخدادها را با خیزش سراسری دیماه به هم می آمیختند، تصویر بزرگ آنها را بزرگتر می کردند و از رؤیت آن دچار وحشت می شدند. مرور، تجسم و تجسس روند رویدادها، خواب از دیده اختاپوسان زایل و همه آنها را مجبور به چاره اندیشی می کرد. اگرهمه این اعتصابات، خیزشها، فریادها، شورش ها، راهبندانها، تظاهرات ها به هم پیوندند، اگر کل کارگران حاضر، دخیل و فعال در راه اندازی آنها دست به دست هم دهند، اگر همه شهرها شوش و همه کارخانه ها هفت تپه و هپکو گردد، اگرهمه کارگران از شورا، از جنبش شورائی، از سرمایه ستیزی، از محو سرمایه داری، سخن به میان آرند، اگر این سخنها جنبش و این جنبش ها قدرت پیکار رادیکال ضد سرمایه داری شود، اگر این چنین گردد چه خواهد شد و کدامین سرنوشت در انتظار سرمایه داری ایران و حاکمانش خواهد بود. این ها داستان نویسی نیست. حدیث هستی سرمایه و حکایت نقش بازی دستگاههای سرکوب فکری و فیزیکی این نظام علیه کارگران است. نهادهای نظم بورژوازی همه اینها را مرور کردند و در این واکاوی عجالتا به هفت تپه بیش از جاهای دیگر چشم دوختند. دست به کار شدند و سلاح از نیام بیرون آوردند. نهاد سرکوبگر اندرونی موسوم به «شورای اسلامی کار» را وارد میدان ساختند. بختک نفرت انگیزی که از پیش وجود داشت اما در این شرایط باید با رسالتی ویژه، کار را آغاز می کرد. خطوط کار توسط سرمایه تعیین و هسته اصلی کل خطوط را یک چیز تشکیل داد. به برهوت بردن پیکار کارگران، این اوجب واجبات بود. خیزش هفت تپه، جنبش کارگری ایران را هرچند حلزونی، پاره وار و بدون هیچ استخوانبندی لازم، از سطح پیشین خود فراتر برده و به جلو سوق داده بود. طنین فریاد کارگران که شورای خویش را می سازیم، کارخانه را از چنگال سرمایه داران خارج می کنیم، کار و تولید را برنامه ریزی می نمائیم و همه اینها را با اتکاء به قدرت جنبش خویش انجام می دهیم، در جهنم سرمایه داری ایران تقریبا جدید بود. غریوی که شنیدنش از حلقوم کارگران بدون آویزان به هیچ حزب، ایدئولوژی یا دفتر و دستک بالای سر، برای گوش صاحبان سرمایه، فاشیسم اسلامی بورژوازی یا کل طبقه سرمایه دار و دولتش خیلی آشنا به حساب نمی آمد و قابل تحمل نمی توانست باشد.

دچار توهم نشویم شورا، قدرت شورائی، تصرف کارخانه یا مسائل دیگری که آن روز بر زبان کارگران جاری شد، قطعا شباهتی به راهبردها یا راهکارهای واقعی یک جنبش رادیکال شورائی سرمایه ستیز کارگری نداشت.آنها شوربختانه اقدام خویش را لحظه ای، گامی یا افراشتن سنگری برای یک کارزار طبقاتی سراسری شورائی و ضد سرمایه داری نمی دیدند و چنین افقی پیش روی نداشتند، در این شکی نیست اما این نیز محل تردید نیست که نطفه واقعی یک جنبش عظیم رهائی آفرین در همین جا، همین کارزارها، در نوع همین خیز گرفتن ها، جهت گیری ها و هدف پردازیها است. نطفه کمونیسم واقعی در همین زهدان و نه در شعور، نظریه یا افکار حزب نشینان است. این را بورژوازی، حتی فاشیسم اسلامی بورژوازی هم کم یا بیش می داند و از تصورش به اندازه کافی آشوب زده و پریشان می گردد. شورای اسلامی کار باید با تدارکی تازه آماده ایفای نقش برای سرکوب این جهتگیری می شد. از منظر حاکمان سرمایه شرایط کار کم یا بیش فراهم بود. سپاه و قضات شرع بیدادگاهها کار خود را انجام داده بودند. فعالان کارگری دستگیر و درسیاهچال به سر می بردند. فضای سرکوب، خفقان، اختناق و حکومت نظامی نیز همه جا استیلا داشت و حال شورای اسلامی بود که باید ادامه سناریو را پی می گرفت. مقدم بر هر چیز باید خاطرات شورش شوشتر را از ذهن ها پاک می کرد. برپائی شورا، جنبش شورائی، تصرف کارخانه، برنامه ریزی تولید توسط شورای کارگران، همه و همه الفاظ کفرآمیز بودند. باید با مسائل دیگری جایگزین می گردیدند. «دزدان را بگیرید»!، «فاسدان را مجازات کنید»! «با فساد مبارزه کنید»! و لیست مطولی از این خزعبلات برای این جایگزینی انتخاب شد و به هوش، حواس، زندگی کارگران و میدانداری روز آنها تزریق گردید. !! خواستهائی که قهرمان تحقق آنها هم درنده ترین وحوش فاشیسم اسلامی، هولوکاست آفرینان، رئیسی ها و قضات شرع سرمایه می شدند. شورای اسلامی کار شروع به نشت این گمراهه بافی ها در میان کارگران کرد. گام بعدی تشدید تلاش همیشگی برای کفن و دفن خواست ها و مبارزات روز کارگران در گورستان مناقشات جاری بخشهای مختلف بورژوازی بود. کارگران هفت تپه مزدهای معوقه، معیشت بهتر، تمام یا بیشترین سهم حاصل کار و تولید خود را می خواستند و شورای اسلامی کار کوشید تا این مطالبات را با بازگشت مالکیت کارخانه به سرمایه داران دولتی جایگزین کند. برهوتی که کارگران مدت ها قبل ترک گفته و از شر آن خلاص شده بودند اما اینک بار دیگر وارد پویه پیکار آنان می شد. کشیدن خط بطلان بر آزادی بدون قید و شرط کل زندانیان کارگر از لیست خواست ها و جانشین سازی این مطالبه با «رسیدگی عادلانه» به احکام شرع سرمایه!! یا حداکثر آزادی اسماعیل بخشی نیز دسیسه پردازی بعدی شورای اسلامی کار شد. شورا حداکثر کوشش را به کار گرفت تا همه چیز را مسخ کند و روند مبارزه جاری کارگران هفت تپه را قبض روح نماید. شواهد حاکی است که عمله سرکوب متشکل در شورای اسلامی در طول این مدت برای ایفای این نقش و پیشبرد مأموریت خود هر چه از دستشان بر آمده است انجام داده اند. یک نکته مهم در این راستا توسل شورای اسلامی به شیوه یا شیوه های خاص پیشبرد این سناریو است. عوامل سرکوب «شورا» نشین سرمایه، همیشه و در همه دوره ها آماج بیشترین نفرت، قهر و انفزجار کارگران بوده اند. شواهد حاکی است که شورای اسلامی سعی کرده است تا از طریق جعل اعتبار برای برخی عناصر خود یا حتی خارج از خود، آموزش این افراد برای رادیکال نمائی و ابراز همسوئی با خواسته های کارگران یا لیستی از این تلاش ها، برداشت کاملادرست و همیشگی توده های کارگر را به چالش بکشد. اگر چنین باشد و به میزانی که چنین باشد بدون شک بر توان خود برای کجراه بردن و به برهوت انداختن مبارزات کارگران افزوده است. کل این رخدادها آژیر خطری مهلک در گوش کارگران هفت تپه است. سرمایه داران، نهادهای امنیتی درون مراکز کار، دولت و کل قوای قهر سرمایه از تمامی راههای ممکن در تدارک سرکوب، تباه کردن، به باتلاق کشاندن و به بی راهه انداختن کارزار روز ما هستند. آنها به یورش های قهرآمیز، تهاجمات وحشیانه، دستگیر کردن، به سیاهچال بردن، شکنجه و کشتار ما بسنده نمی کنند، به شستشوی مغزی مستمر و سیستماتیک، آوار ساختن تمامی وارونه پردازی ها بر هست و نیست شعور و شناخت ما کفاف نمی دهند، به کفن و دفن کامل جنبش ما در گورستان «قانون» و «حقوق» و نظم و باور منحط سرمایه مدار قانع نمی گردند، به محض مشاهده هر میزان جهتگیری آگاهانه سرمایه ستیز در مبارزات تعطیل ناپذیر ما خیل کثیر ترفندها، برنامه ریزی ها، سیاستگذاری ها و توطئه های نوین را نیز ساز می کنند و لباس اجرا می پوشانند. باید هشیار و مصمم گام برداریم. کارزار روز ما باید مظهر بالندگی و شکوفائی خیزش سال پیش و سال های پیش تر ما باشد. باید لحظه به لحظه ضد سرمایه داری تر شود. آگاهتر گردد، شورائی تر شود، هسته روینده و شکوفای یک جنبش واقعی شورائی سراسری سرمایه ستیز شود. باید در این راستا پیش تاریم، به سراغ همه کارگران در سراسر خوزستان و همه مناطق دیگر جهنم سرمایه داری برویم. ما زمانی یک سلول زنده، اثرگذار، خروشان، در حال طغیان و رشد یابنده جنبش طبقه خود بودیم. باید این میدان داری، ایفای نقش و تأثیرگذاری را پی گیریم، گسترش دهیم، عمق بخشیم و شکوفا سازیم.

کارگران ضد سرمایه داری

مهرماه 1398

nefooz