سرمایه داری رابطه خرید و فروش نیروی کار است. در طی پروسه کار، این نیروی کار است که ارزش جدید می آفریند. سهم نازلی از این ارزش جدید به مزد کارگر تعلق می گیرد و بخش اعظم مابقی، اضافه ارزشی است که نصیب طبقه سرمایه دار می شود. حفظ و استمرار روند سودآوری سرمایه نیازمند تحمیل دستمزدهای نازل و حداقل معاش و سرکوب اعتراضات کارگران است. در سرمایه داری ایران و جوامع مشابه، بخشی از ارزش اضافه تولید شده توسط طبقه کارگر از کانال مبادلات اقتصادی نصیب سرمایه های قوی تر جهانی می شود. سرمایه بومی و داخلی برای جبران اضافه ارزش های از دست داده و موفقیت در رقابت، به کاهش هرچه شدیدتر دستمزدها، تحمیل بی بهداشتی، بی آموزشی، بی مسکنی و محرومیت های مضاعف بر زندگی کارگران، استثمار وحشیانه کودکان کار، سرکوب خشن جنبش کارگری و خفه ساختن هر صدای اعتراض علیه این وضعیت دست می زند. علت زندگی فاجعه بار کارگران و سرکوبگری وحشیانه حکومتها در این جوامع نه از ایدئولوژی و اعتقادات عقب مانده، درجه کاردانی و میزان فساد حاکمان، بلکه از سرشت و ذات سرمایه بر می خیزد و تفاوتی نمی کند چه کسی سکاندار حکومت سرمایه باشد.

سندیکا موجودیت سرمایه داری را به رسمیت می شناسد، خواست نابودی سرمایه داری را تندروی می نامد، ضمن محترم شمردن سود سرمایه، خواستار بهبود معاش و افزایش حقوق اجتماعی کارگران از جمله حق اعتصاب است. نسخه پیچی سندیکا در ایران جز پرداخت هزینه های اقتصادی و اجتماعی و کاهش بیشتر سودها، جایگاهی برای طبقه سرمایه دار و حکومتش ندارد و با خشونت هرچه تمام دست رد بر سینه سندیکالیستها می کوبند. در کشورهای قدرتمند سرمایه داری نیز سندیکاها پس از اینکه توانستند با شستشوی مغزی و سرکوب فکری کارگران، آنان را از ریل مبارزه برای نابودی سرمایه داری خارج سازند، مدتهاست که نهادهایی زائد و دست و پاگیر سرمایه اند.

سرمایه داری ایران وجود سندیکاها را تحمل نمی کند، اینکه سندیکا سازان سرکوب خود را با افتخار، مستقل بودن از حکومت می نامند، نمی تواند بی آبروئی همراهی با سرمایه و مخالفت با هرگونه فعالیت علیه موجودیت ضد انسانی سرمایه داری را لاپوشانی کند. سندیکاها آنجا که بنا بر ماهیت خود بتوانند مبارزه کارگران را از ضدیت با سرمایه منحرف سازند عصای دست سرمایه خواهند شد. هم اکنون در مبارزات کارگران پیمانی نفت بعضی سندیکا سازان حتا در نقش نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ظاهر شده اند. رژیم سلطنتی سرمایه نیز زمانی که مبارزات کارگران شعله ور شده بود مجوز ایجاد تعدادی سندیکای دست آموز را صادر کرد.

سندیکا سازان برای توجیه موجودیت خود ادعا دارند که کارگران آگاهی ندارند، محتاج تشکیلات بالای سر و رهبرانی هستند که بر بندهای قانون اساسی و قوانین کار وقوف دارند، بر فنون مذاکره و چانه زنی با کارفرما و حکومت مسلط می باشند!! اما کارگران محافظه کار به هنگام اعتراض، بدون هیچ آموزش سندیکائی همان کاری را انجام می دهند که سندیکالیستها می گویند یعنی دست به دامان وزارت کار، مجلس و قوانین می شوند. این کارگران، مماشات با سرمایه را بدون نیاز به سندیکاها پیش می برند. علت کسادی دکان و دکه های سندیکالیستی اینجاست.

در سرمایه داری، کارگر از هر نوع دخالت در تعیین سرنوشت کار و تولید و زندگی خود ساقط است، احزاب و سندیکاها نیز دقیقا بر مبنای همین هیچکاره بودن کارگر در تعیین سرنوشت خویش، ساخته و پرداخته می شوند. آن تشکلی که مستقیما علیه این بی‌ارادگی است و قدرت خود را از ایفای نقش و دخالت تک تک ما می‌گیرد شورا است. شوراها به هنگام مبارزه، بی هیچ اساسنامه و فرمانده و رهبری، در میان ما می جوشند و عیان می گردند. طبقه ما آنجا که برای دستمزد بیشتر، رفاه افزونتر، محیط زیست سالم تر، رفع تبعیضات جنسی، قومی و عقیدتی و آزادی می جنگد، می باید با توقف تولید سود، اعتصاب، تظاهرات، دور انداختن حجاب اجباری، تصرف مراکز کار و تولید و در یک کلام مختل ساختن نظم اجتماعی سرمایه پا به میدان گذارد. سرمایه ستیزی خودجوش و ذاتی ما کارگران تنها اینگونه است که بالغ تر، پخته تر و عمیق تر می شود. برای پیشبرد مبارزه علیه سرمایه به سراغ همزنجیران خود در کارخانه‌ها، مدارس و بیمارستان‌ها و تمام مراکز کار رویم. از آنها بخواهیم که جنبش سراسری شوراهای ضد سرمایه خود را به هم پیوند زنیم. کارگرانی که تحمل سختی و مخاطرات، اخراج، زندان و فعالیتشان به عبث در راه سندیکا و احزاب هدر می‌رود می توانند فعالان این جنبش باشند.