هستی طبقه کارگر در تضاد با سرمایه است. کارگر با فروش نیروی کار خود به سرمایه، می­بیند که از تصمیم­گیری درباره اینکه چه تولید شود و نشود، از دخالتگری در مقدار تولید، میزان ساعت کار و شدت کار و شرایط کار محروم است. کارگر مشاهده می­کند که سرمایه، محصول کار را که نتیجه کار و تلاش اوست از او جدا می­سازد و به تملک خود در می­آورد. درمی­یابد همچون ابزار، مورد استفاده سرمایه قرار می­گیرد، تا زمانی زنده­ است که کار بیابد و زمانی کار می­یابد که کارش بر سرمایه بیفزاید. سرنوشت و زندگی او را سرمایه تعیین می­کند. کارگر درک می­کند از کل ارزشی که می­آفریند سهم اندکی نصیبش می­شود و بخش پرداخت نشده کار او ده­ها برابر مزدی است که دریافت می­کند و این ارزش اضافه نصیب سرمایه­داران می­شود. این گونه است که ضدیت کارگران با سرمایه و سرمایه­داری نطفه می­بندد. کارگران در تقابل با این شرایط و اوضاع، در ستیزی دائمی و بی­وقفه و آشکار و پنهان با سرمایه­داران به سر می­برند. کارگران با درک عمیق­تر در­می­یابند که سرمایه فقط پول، کارخانه، زمین یا کلا اشیاء نیست، یک رابطه اجتماعی است، رابطه­ای که شکل قانون می­گیرد، دولت می­گردد، لباس حقوق و مدنیت می­پوشد، صندوق رأی می­شود، نظم اقتصادی، سیاسی می­گردد، اندیشه، فرهنگ، اخلاق، ایدئولوژی و مذهب می­شود و سرمایه همه این­ها را اجزاء خویش و در خدمت بقای خود می­سازد.

تاریخ چند صد ساله اخیر به وضوح حاکی است که توده­های کارگر در اعتراض به بی­ارادگی خود در تعیین سرنوشت کار و زندگی خویش، به استثمار سرمایه و جنایات سرمایه­داران یا رژیم­های حاکم مدافع صاحبان سرمایه، به دور هم جمع شده­اند، متشکل گردیده­اند، مبارزه کرده­اند و دست به شورش­های محدود یا وسیع زده­اند. مبارزات اولیه کارگری با تمامی کاستی­ها، بی دانشی­ها و خیال بافی­ها، اگر نه همه جا و در همه موارد، اما خیلی جاها، در چند چیز با هم تشابه داشته­اند، اول: مبارزه برای بهبود سطح معیشت و شرایط کار را از پیکار علیه بی­حقوقی­های سیاسی و اجتماعی و علیه دولت­ها و جنایات آن­ها جدا نمی­کرده­اند. دوم: بدون توسل به قانون و نظم و نظام سرمایه­داری فقط به قدرت جمعی و متحد طبقاتی خود اتکا داشته­اند. سوم: در همان مبارزه روزمره برای تحمیل مطالبات اقتصادی و سیاسی خویش بر صاحبان سرمایه، دنبال نوعی افق رهائی، یا یک شکل جامعه گردانی کارگری بوده­اند. به قول مانیفست،«کارگران حتا در دوران طفولیت خود ابتکار عمل تاریخی یا جنبش سیاسی مستقل را دارا هستند، دارای تشکل تدریجی و خود­انگیخته هستند و اشتیاق سوزان و غریزی برای باز­سازی سراسری جامعه دارند.»

ضدیت کارگران با سرمایه­داری محصول آگاه­گری فیلسوفان و دانشمندان و مصلحان اجتماعی نبوده و نیست، از درون هستی و زندگی کارگران می­جوشد. ضدیتی است نطفه­ای که می­تواند رشد کند، به بلوغ رسد، جنبشی متشکل از آحاد توده­های کارگر گردد و توانائی نابودی سرمایه­داری و برپائی جامعه بدون کار مزدی، طبقات و دولت را دارا شود.

تمام حقایقی که اشاره کردیم مورد اعتراض سرمایه­داران است و بهیچوجه مورد قبول آنان نمی­باشد. آن­ها اعلام می­کنند که کارگر با دریافت مزد، معادل سهم خود از کارش را دریافت می­کند! کارگر باید خود را سپاسگزار سرمایه بداند که او را به سر کار می­آورد و نانش را می­دهد! سرمایه­داری عامل آبادانی و ترقی جامعه است! وجود سرمایه­ بدیهی و طبیعی است و از روز ازل بوده است! سرمایه به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست ناشی ازغلط بودن برنامه­ریزی­، ضعف مدیریت، سوء دخالت دولتها در اقتصاد و این نوع خطا­ها است. وجود قانون، حق رای و انتخابات هم ضامن دخالت همگان در تعیین سرنوشت شان است. کارگران هم می­توانند هر چه را که بخواهند در مدار حاکمیت سرمایه به دست آورند. « بورژوازی طبعاً جهانی را که در آن سرآمد است بهترین جهان ممکن می­انگارد … خواستار آن است که کارگر در چهارچوب محدودیت­های جامعه کنونی باقی بماند اما تمام نظرات تنفرآمیز خویش را از بورژوازی به دور افکند». بورژواها اعلام می­دارند که کارگران اساساً تمایلی به مبارزه ضد سرمایه­داری ندارند و اهل مبارزه ضد سرمایه­داری نیستند! فقط مبارزه صنفی و کشمکش بر سر بهبود مسائل معیشتی را دستور کار خود دارند! دنبال سرنگونی رژیم سیاسی نیستند!

کارگران در میان این اندیشه­ها و اعتقادات زندگی می‌کنند‌ و محتوای ذهن و شعورشان به شدت تحت تاثیر این باورها قرار می­گیرد. جنبش کارگری همواره میان دو راهبرد و فرهنگ متضاد کارگری و سرمایه مدار درگیر است. در این میان بدیهی است که کفه قدرت افق­های سرمایه‌دارانه بسیار سنگین‌تر است. «افکار طبقه حاکم افکار مسلط هر عصر است». علاوه بر این، کشمکش‌ها و مجادلات درونی طبقه سرمایه­دار هم همواره اعتراض و جدال توده‌های کارگر را در خود غرق می‌کند. همه اپوزیسیون‌های این طبقه، ضد ­کارگری­ترین انتظارات خود را به فضای فکری جنبش کارگری تزریق می‌کنند‌، اعتراض و مبارزه کارگران را از میدان واقعی خود خارج می­سازند تا ساز و کار تسویه حساب‌های خویش با رقبای درون طبقه خود کنند. نظام بردگی مزدی برای همه چیز حتا برای شکل و محتوای تقابل توده‌های کارگر با سرمایه راه‌حل‌های حاضر و آماده خاص خود را دارد. این افکار، افق‌ها و راه‌حل‌ها، در غیاب افق شفاف ضد کار مزدی، از توان بسیاری برای به کجراه بردن مبارزه خودجوش ضد سرمایه‌داری طبقه کارگر برخوردارند.

جنبش نطفه­ای و خودجوش ضد سرمایه­داری کارگران می­تواند رشد کند و بالغ شود. این جنبش در قرن نوزدهم و با بلوغ نسبی خود توانست قدرت سیاسی بورژوازی را سرنگون سازد و نمونه­ای از جامعه گردانی کارگری را در “کمون پاریس” پدید آورد. اما جنبش کارگری می­تواند از رشد باز ماند و حتا خاموش شود.

اواخر قرن نوزدهم، بخش­هایی از سرمایه­داری با گسترش جهانی خود و دستیابی به ارزش اضافه حاصل استثمار میلیاردها کارگر این امکان را یافتند تا ضمن توافق با گرایشی در میان کارگران که نابودی کارمزدی را طلب نمی­کردند و صرفا خواهان دستمزد بیشتر و شرایط مناسب­تر فروش نیروی کار بودند، رویکرد ضد سرمایه­داری کارگران را به حاشیه برانند و در مقابل واگذاری حق تشکیل سندیکا و حزب و آزادی بیان و اعتصاب، حق پیکار علیه سرمایه­داری را خاموش و نابود کنند. بدین سان “سوسیال دموکراسی” قدرت گرفت. سوسیال دموکراسی با در دست گرفتن قدرت سیاسی و حکومت در این کشورها توانست جنبش کارگران را در قانونگرایی و تمکین به پذیرش کارمزدی و جاودان بودن سرمایه، قفل کند. رویکردی که متاسفانه تا همین الان کارگران بخشهایی از دنیا را در اسارت خود دارد.

همزمان، در کشورهای ضعیف­تر سرمایه­داری جهانی نیز، بخشی از طبقه سرمایه­دار که با بخش مسلط طبقه خود و شرکای جهانی­اش بر سر سهم سود و سرمایه و میزان حضور در برنامه­ریزی قدرت و دولت اختلاف داشت می­کوشید تا جنبش کارگری را در خدمت تسویه حساب با رقبا به کار گیرد. از دل این شرایط و با سر فروآوردن و همراهی جنبش کارگری با تحلیل­ها، افق­آفرینی­ها و راهکارهای این بخش از بورژوازی آن زمان، لنینیسم جوشید و سر بر آورد. لنینیسم، امپریالیسم­ستیزی ناسیونالیستی را جایگزین پیکار ضد کار مزدی طبقه کارگر کرد. این رویکرد توانست با ایجاد اردوگاه و قطب قدرتمندی در مقابل دنیای سرمایه­داری غرب، سال­ها و دهه­ها، میلیون­ها کارگر را در باتلاق “سوسیال دموکراسی چپ” فرو برد و جنبش ضد سرمایه­داری کارگران را خاموش سازد. لنینیسم اعلام می­داشت، توده‌های کارگر از ضدیت با سرمایه‌داری چیزی نمی­دانند و تمایل به چنین مبارزه‌ای ندارند. اهل مبارزه سیاسی نیستند. این رسالت نخبگان آگاه است که برای کارگران حزب برپا کنند. توده‌های کارگر باید برای رهائی خویش به‌ این حزب بیاویزند و خود به همان مبارزه‌ای که درک و توانائی آن را دارند یعنی مبارزه صنفی و اقتصادی مشغول باشند. در دل شرائط ویژه و در دل وضعیت‌های بحرانی، مبارزات اقتصادی کارگران، ضد رژیمی و سیاسی خواهد شد، حزب فرمان جهاد و سرنگونی خواهد داد، قدرت سیاسی را تسخیر می‌کند و در روزها، سال‌ها و دوره‌های بعد همان خواهد شد که در قرن بیستم همگان شاهد آن بودیم و بودند.

در ایران، طبقه کارگر در بحبوحه قدرت گیری لنینیسم و سپس استقرار اردوگاه جدید سرمایه­داری متولد شد. مبارزات خود انگیخته و خودجوش کارگران ایران در زیر آوار این شرایط مجال بسیار اندکی برای بروز یافت. در این دوره و تا وقوع کودتای 28 مرداد، جنبش کارگری ایران تا حدود زیادی تحت سیطره قطب سرمایه­داری دولتی است. جنبش کارگری در دهه 40 و 50 تحت سرکوب حکومت درنده آریامهری سرمایه و زیر آوار گمراهه بافی­های سرمایه­داری اردوگاهی به­ سر می­برد و سال­های 56 و 57 با این کوله­بار به رغم مبارزات و جانفشانی­های خود به جناح فاشیست اسلامی سرمایه گردن نهاد.

با استقرار جمهوری اسلامی اکثر توده کارگر، غرق در دریای عظیمی از توهم، خود را پیروز پنداشتند! توده کارگر در سال 57، غرق در رویکردی بود که بسیاری از کارگران دنیا به آن آویزان بودند. این خیال باطل که منشأ کل مشکلات در وجود رژیم­ها است. اگر نوع “سرسپرده”، غربی یا شرقی و دیکتاتورش ساقط گردد، اگر سلطه امپریالیست ها پایان گیرد! همه معضلات حل خواهد شد!!

عواقب این رویکرد برای کارگران علاوه بر پرداخت عظیم ترین تاوان­ها و تحمل فاجعه بارترین شکستها، پای گذاشتن در نفرت بارترین کجراهه­های جدید بود. باور به قانون گرائی و مبارزه قانونی! دخیل بستن به انتخابات و معجزه صندوق رأی! آویختن به تئوری خوب و بد کردن بخشهای مختلف ارتجاع بورژوازی! برای اولین بار به گونه ای اثرگذار وارد زندگی توده کارگر شد. گرایشاتی که تا قبل از این تاریخ در مبارزات کارگران ایران تقریبا هیچ نشانی از آن پیدا نبود. بدین ترتیب گرایشات ضد کارگری قانون گرائی، آویختن به جناح بندی های حکومتی و انقلاب گریزی در سطحی وسیع و میلیونی در میان کارگران رواج یافت!

هم اکنون جنبش کارگری جهانی دچار سردر گمی، انفعال و بی افقی است. علت این زمینگیری به حاشیه رفتن رویکرد ضد سرمایه داری و ضد بردگی مزدی و شکست انقلاب اکتبر است. بی حاصلی جنبش های کارگری در منطقه و جهان، شکست انقلاب 57 و یورش همه جانبه و پیروزمندانه جمهوری اسلامی سرمایه، ابعاد این زمینگیری را برای جنبش کارگری ایران، وخیم تر ساخته است.

اما مبارزه، جبر زندگی کارگران است. در تمامی طول موجودیت سرمایه داری اسلامی، مبارزات کارگران با فراز و فرود ادامه داشته است. دور جدید این مبارزات از دی ماه 96 آغاز شد. شعار “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” هرچند نشانگر عمق خشم کارگران بود و برای بخش بزرگی از کارگران پایان دخیل بستن به رژیم اسلامی را نشان می­داد اما متاسفانه حاوی هیچ میزان رویکرد ضد سرمایه­داری نبود. مبارزات هفت تپه جرقه­هائی از بلوغ بیشتر جنبش کارگری را نشان داد. شیوه همیشگی مبارزات کارگری یعنی ستیز و سازمانیابی شورائی به خواست “اداره شورائی” ارتقا یافت، به گونه­ای که هم اکنون شورا و مبارزات شورائی حتا از دهان بخش­هائی از اپوزیسیون­های بورژوایی و با هدف مصادره کردن این جنبش شنیده می شود، اما درخواست­های “بازاری با غیرت حمایت، حمایت”! و “دولتی شدن کارخانه” نشان داد که این جنبش به سموم انتظارات سرمایه­دارانه آلوده است.

ادامه اوضاع فلاکتبار کنونی، طبعا گسترش مبارزات کارگران را در پی خواهد داشت. دندان تیز کردن اپوزیسیون­های بورژوائی چپ و راست برای رسیدن به حکومت، غرق توهم بودن اکثریت کارگران به منجیگری سندیکا، حزب، سلطنت­طلبی و ناسیونالیسم همه و همه نهیبی است بر رویکرد ضد سرمایه­داری کارگران تا با فعالیت و فداکاری و از خودگذشتگی هر چه بیشتر پرچم پرافتخار “جامعه شورائی”، جامعه بدون کارمزدی، طبقات و دولت را افراشته­تر سازند.

کارگران ضد سرمایه ­داری –   اردیبهشت 1398

 tabagheh ma