در شماره 4 نشریه علیه سرمایه و کانال تلگرام آن، پرسش هائی را پیش کشیدیم که برای ما حائز حداکثر اهمیت هستند. تا امروز، اگر نه خیلی ها اما چند نفری زحمت کشیده اند و پاسخ ها یا ملاحظات خویش را از طریق فیس بوک با ما و سایرین در میان نهاده اند. ما از همه این دوستان مستقل از نوع نگاه و اظهاراتشان، بسیار صمیمانه تشکر می کنیم. نفس مشارکت آنها در این گفتگوی چاره جویانه را ستایش می کنیم. از آنها و کل همزنجیران می خواهیم که هر چه فعال تر، مسؤلانه تر، دردمندانه تر، جنبشی تر، رادیکال تر و سرمایه ستیزتر در این گفت و شنودها وارد گردند. اهل ادعاهای دروغین نیستیم و نفع حزبی و فرقه ای را دنبال نمی نمائیم. سؤالات را طرح کرده ایم تا همراه با همه افراد دخیل و دخالتگر در پروسه کارزار طبقه خود گمراه رفتن ها را نقد و راههای درست پیکار ضد بردگی مزدی را جستجو کنیم. یک بار دیگر مشارکت هر رفیق کارگر را ارج می نهیم، همزمان و وظیفه خود می بینیم که همسان همه همزنجیران دیگر، پاسخهای خویش را هم مطرح سازیم. در این گذر، قبل از هر چیز، گفته ها، نظرات و راه حل های ارائه شده از سوی افراد را با هم مرور کنیم. 
در پاسخ ها به واقعیت هایی اشاره گردیده است. برخی رفقا بر تأثیر تعیین کننده رعب و وحشت و سرکوب در تحمیل وضعیت موجود بر جنبش کارگری انگشت تأکید نهاده اند. از فقدان ارتباط میان کارگران واحدهای مختلف و عدم حمایت آنها از مبارزات همدیگر گفته اند. سطح پایین آگاهی، درجه نازل استقبال همزنجیران از راه‌حلهای دارای هزینه بالا، نبود صندوق‌های اعتصاب و مانند این ها را نیز عوامل دیگر بقای این وضعیت دانسته اند. رفیق دیگری بسیار گرم و پرشور طرح پرسشها را مهم خوانده است و سپس متناسب با شیوه نگاه سیاسی و تعلقات مرامی خویش سؤالات زیادی را بر آنها افزوده است. سومین رفیق وضع حاضر را طبیعی موقعیت ضعیف جنبش دیده است. می گوید که توده کارگر چاره دیگری ندارد. با این وجود مدعی است که کارگران باید به راهها و راهکارهای مؤثرتر روی آرند. و بالاخره دوستی دیگر که از کارگران سرشناس و نخستین پاسخ دهنده پرسش‌ها است، ضمن تصدیق «خوب بودن سؤالات» اعلام نموده است که ریشه وضعیت دردناک دامنگیر جنبش کارگری ایران را باید در معیشت رقت بار کارگران کاوید و اینکه آنان «هزینه مسافرت»، دسترسی به «دنیای مجازی» و سایر امکانات لازم برای اطلاع از مبارزات همدیگر و سازمان دادن مبارزه مشترک را ندارند. 
آنچه گفتیم ماحصل نظرات و ملاحظات دوستان بود. یک ‌بار دیگر تصریح می‌کنیم که مسائلی از قبیل دیکتاتوری و سرکوب بورژوازی، هراس و وحشت توده‌های کارگر از بیکاری و گرسنگی، فقدان ارتباط کارگران مراکز مختلف کار با هم و موارد عدیده این معضلات همه واقعی‌ترین واقعیت‌ها هستند. همه این ها در پیدایش و بقای شرایط موجود، در فرسوده شدن، فروماندگی، زبونی و زمینگیری جنبش کارگری بدون شک تأثیر بارز دارند، اما تا اینجا ما به هیچ میزان و هیچ سطح تحلیل راهگشا از وضعیت مسلط بر سیر مبارزات روز طبقه خود دست نیافته ایم و از آن بدتر هیچ بارقه‌ای از هیچ شکل چاره‌ گری برای خروج از این شرایط برهوتی تیره و تار در مقابل چشم خویش نمی بینیم. اضمحلال و کفن و دفن شدن یا ماندن جنبش کارگری در قعر راهکارهای ماوراء رفرمیستی طومارنویسی و بست نشینی را نمی توان با مجرد فقر کارگران توضیح داد!! سوء تفاهم نشود. مطلقا بر سر نفی تأثیر این عامل نیستیم، اما فراموش نکنیم مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری قرار نیست کار کارگران خیلی مرفه و بی نیاز و دارای امکانات معیشتی متعالی باشد. اگر چنین بود قشر بالای طبقه کارگر اروپای غربی سالها پیش انقلاب جهانی راه انداخته و بشریت را از شر سرمایه داری رها ساخته بود!! اندیشه ها و تئوری ها نیز از آسمان بر زمین نمی آیند و بنا نیست آگاهی طبقاتی کارگران حاصل نشت افکار ناجیان حزب نشین در شریان شعور آنان باشد. دیکتاتوری سدی مهم بر سر راه میدان داری جنبش کارگری است اما معنای مبارزه طبقاتی و بنمایه روایت ماتریالیستی تاریخ این نیست که بورژوازی دست از اعمال قهر و توحش بر دارد تا توده کارگر راه تعرض علیه سرمایه پیش گیرد!! نکاتی مانند نبود ارتباط میان کارگران واحدهای مختلف، فقدان صندوق اعتصاب، عدم پشتیابی بخش‌های مختلف کارگری از مبارزات همدیگر نیز همه و همه در عین واقعی و مهم بودن فقط شاخص‌های وضعیت فاجعه بار آوار بر سر جنبش کارگری را توضیح می دهند و نهادن انگشت بر وجود آنها کمک چندانی به شناخت راههای چالش وضع حاضر نمی کند. آرزوی ما و هدف از پیش کشیدن پرسش ها آنست که از این سطح بحث فراتر رویم و به کندوکاوهای عمیق‌تر روی آریم. باز هم صادقانه، رفیقانه و صمیمانه تأکید می کنیم که خود را واضع هیچ اندیشه‌ای، صاحب هیچ نظریه‌ای، بانی و مبدع هیچ تئوری معجزه‌گری نمی بینیم، نه فقط مطلقا نمی بینیم که این گونه دعاوی را عصاره محض شیادی، فریبکاری و تحمیق افکار کارگران تلقی می کنیم. ما مشتی کارگر در عمق زندگی و فکر و جریان مبارزه توده‌های طبقه خود هستیم. از وضعیت مستولی بر جنبش این طبقه درد می کشیم. زیر فشار این درد، راه درمان می جوییم. آنچه اینک خود به عنوان شماری از کارگران مخاطب این پرسشها با شما در میان می گذاریم نیز محصول مستقیم این درد کشیدن ها و درمان جویی هاست. پیش کشیدن این جوابها درست همان هدفی را دنبال می کند که طرح پرسش ها دنبال کرده است و می کند. 
اولین و اساسی ترین حرف ما آنست که مسیر جستجوی خود برای درک ریشه های این وضعیت و راهها و راهکارهای چالش آن را به سوی جریان واقعی زندگی و کار و استثمار و مبارزه توده های هم زنجیر کج کنیم. لطفاً به جای کاوش تئوری ها در شیارهای مغز اندیشمندان و نخبگان حزبی، راه خانه و کاشانه و رخدادهای روز زندگی نفرین شدگان طبقه خود را پیش گیریم. معلوم است که این کار را باید هر چه آگاهانه تر، بصیرتر و ژرف نگرانه تر انجام دهیم. تا سرحد امکان از مارکس بیاموزیم و با مشعل آموزش های وی وارد این مسیر گردیم. اگر این کار را به درستی، صادقانه، جنبشی، کارگری و به دور از دکانداری های گروهی و حزبی و فرقه ای انجام دهیم واقعیت های انبوهی را خواهیم دید که حجم عظیمی از پاسخ ها در لا به لای آنها پنهان است. این پاسخ ها به زعم ما عبارتند از: 
1. کارگران، مسلماً نه همه، اما بخش قابل توجهی از آنها خوب می فهمند که نگارش عریضه و بست نشینی و توسل به قانون سرمایه داری علاج هیچ دردی نیست. این را اگر رؤسای سندیکاها و سندیکاسازان به اقتضای شعور یا منافع سندیکالیستی و سکتی خویش نمی فهمند، شمار چشمگیری از افراد توده کارگر، کاملاً می فهمند. آنها فهم خود را هم از سرچشمه فیاض اندیشه و تعقل افاضل طبقات دارا اخذ نکرده اند. با گوشت، پوست، استخوان و رگ و پی خویش در قعر صد سال مبارزه روزمره علیه شدت استثمار سرمایه و علیه فقر، گرسنگی، بی خانمانی، بی دارویی و همه بدبختی‌های مولود سرمایه داری تحصیل نموده اند، جریان فکر خویش ساخته اند و در سراچه شعور و شناخت خود بر هم انباشته اند. درس قانون، بسیار زیاد شنیده اند، اما خود، هر چه این صد سال را نظر می اندازند یک بار را هم به خاطر نمی آورند که از این کارها موفقیتی نصیبشان شده باشد. 
این بخش کارگران نتایج درخشان پشتیبانی از مبارزات همدیگر را نیز می دانند. مصیبت های حاصل پراکندگی را کم یا بیش درک می کنند. این را بشر از اول تاریخ فهمیده است و برای درک آن به فلسفه دانی یا درس آموزی هوشمندانه در محضر نظریه آفرینان عظام نیاز نداشته است. از همه اینها مهمتر، جمعیت مورد بحث کارگران تا حدود زیادی اهمیت، عظمت و دستاوردهای گرانبهای اعمال قدرت متحد و جمعی علیه سرمایه داران و دولت سرمایه را هم می داند. از تمامی تجارب چند صد ساله همزنجیرانش در دنیا که بگذریم، طبقه کارگر ایران در طول و عرض همین صد سال حیات خود، در مقاطعی از تاریخ به اعمال این قدرت ولو در سطحی بسیار نازل، مقدماتی و بدون هیچ افق شفاف طبقاتی روی آورده است. این قدرت را در همین سطح بسیار ابتدایی و بی دورنما اعمال کرده است. به یمن همین میزان کاربرد و اعمالش زندگی خود را هر چند میلیمتری و نامحسوس تغییر داده است. از کاربرد، اعمال و شلیک این قدرت ولو بسان تیری در تاریکی به سوی دشمن طبقاتی و نظام بردگی مزدی احساس غرور و سربلندی کرده است. توده کارگر ایران با هیچ کدام این مسائل، خیلی هم ناآشنا نیست و در کارنامه کارزارهای خویش، کورسویی از آن، جلو دیدگان خود دارد. 
2. جمعیت وسیعی از کارگران اینها را می دانند، اما کل دانسته های آنها زیر فشار جنایتکارانه ترین و بشرستیزترین اشکال قهر اقتصادی، سیاسی، پلیسی، نظامی، فرهنگی، حقوقی، فکری، شستشوی مغزی و مدنی بورژوازی و یکی از هارترین و درنده ترین رژیمهای تاریخ سرمایه داری قرار دارد. این امر آنها را بر سر یک دوراهی جدی قرار می دهد و دچار یکی از بدترین تعارضات روزمره می سازد. از یک سوی تشخیص می دهند که توسل به قدرت جمعی، تعطیل مراکز کار و تولید، انسداد مجاری تولید سود، مختل ساختن نظم اقتصادی سرمایه و شوریدن علیه نظم سیاسی و پلیسی حاکم، شیوه موفق مبارزه و حصول مطالبات است و از سوی دیگر به هزینه های هولناک این راه حل می اندیشند. در اینجا هم سوء تعبیر نشود. همه آحاد یا بخشهای طبقه کارگر، ثانیه به ثانیه، به عنوان یک وظیفه روزمره پشت میز این محاسبات نمی نشینند. از کل روند زندگی و کار و مبارزه این طبقه در جهنم سرمایه داری ایران صحبت می کنیم. در فراخنای عام این روند است که چنین اتفاقات و حساب و کتاب هایی رخ می دهد. نکته مورد تأکید ما در اینجا آنست که وجود این تناقض را به صورت واقعی و آنچنان که هست در نظر گیریم. تعمق راستین جنبشی و ضد سرمایه داری این تناقض با گفتن اینکه کارگران از بیکاری و فقر بیشتر وحشت دارند، از حمایت همزنجیران در مبارزات خود برخوردار نیستند و مانند اینها تفاوت دارد. در شکل نخست از طبقه کارگری سخن می گوییم که در مجموع صاحب شعور و شناخت می باشد، اهل تدبیر و محاسبه و ارزیابی است. حافظه تاریخی دارد، برخی چیزها را می داند. با همه این ها اولاً آماج تعرض سبعانه ترین تهاجمات سرمایه است. ثانیاً خود را در مقابل قدرت فائقه، مستولی و درنده بورژوازی فرومانده و مستاصل می بیند. در شکل دوم بالعکس، فقط با انبوه موجوداتی سر و کار پیدا می کنیم که از فقر و بیکاری می ترسند و در همین راستا بست نشینی و تهیه طومار را بر اعمال قدرت طبقاتی، هر چند سطحی، نازل و ابتدایی ترجیح می دهند، حاضر به خطر کردن نیستند و در باتلاق وضع موجود به دور خود می چرخند!!!
3. جنبش کارگری روز ایران زیر مهمیز تناقض بالا و اسیر این دو راهی فرساینده است. یک مشکل مهم روزش هم دقیقاً چگونگی برخورد با همین تناقض و دو راهی می باشد. اما این جنبش ریخته گری شده، قالب ریزی شده، همگون و یکدست نمی باشد. بالعکس مجموعه ای بسیار ناهمگون و معجونی پر از تفاوت ها، تمایزات و حتی تعارضات و تقابلها است. لایه ای متشکل از عقب مانده ترین، متوهم ترین و سازشکارترین آدم ها دارد که از گذشته جنبش خود چیز چندانی نمی دانند، در هیچ کارزار گسترده درس آموز طبقاتی شرکت نداشته اند، بعضاً اسیر بدترین خرافه پرستی ها هستند، نقش خود و طبقه خود را تقریباً هیچ می انگارند، استثمار شدن هر چه رقت بارتر، تحمل روزانه های کار هر چه طولانی تر و تن دادن به همه ذلت های دیگر را یگانه راه ممکن و عملی چالش مشکلات روز خویش می پندارند و انبوهی از بی دانشی ها و فروماندگی های دیگر که نیازی به توصیف همه آنها نیست. کمی این طرف تر با قشر دیگری از کارگران مواجه می گردیم که چیزهای نسبتاً زیادی می دانند اما هر چه می دانند و آموخته اند و شعور خود ساخته اند فقط سد راه مبارزه ضد سرمایه داری آنها شده است. از استثمار شدن خود ناراضی هستند، از مظالمی که بر سرشان آوار است درد می کشند، از مبارزه حرف می زنند و بسیار هم سخن می رانند. اما همه چیز حتی جدال علیه سرمایه را با سر بورژوازی و بر اساس نسخه پیچی های همه جا رایج این طبقه نظر می اندازند. افکار طبقه مسلط شعور آن ها را مهندسی کرده است اما کارگرند و به حکم هستی اجتماعی خود مجبور به ستیز علیه وضعیت موجود خود هستند. مدام به کارگران درس قانون می دهند، خشونت گریزی را تبلیغ می کنند و آویختن به قانون کار بورژوازی را مهم می دانند. در همین راستا مروج بست نشینی و عریضه نگاری و رجوع به ادارات دولتی هستند و مشابه این کارها را انجام می دهند. این جمعیتها، هم اولی ها، هم دومی ها و هم عناصر و گروههای مانند آنها در درون طبقه و جنبش ما وجود دارند، اما در کنار همه این ها بخش وسیعی نیز چنین نیستند. همان بخشی که بالاتر در باره آن ها گفتیم. سترونی و بی نتیجه بودن شکل های رایج مبارزه یا راهکارهای مستولی بر جنبش جاری را خوب درک می کنند، به ضرورت اعمال قدرت باور دارند. در شکل گیری و وقوع اعتصابات بیشترین نقش را ایفاء می کنند. به حزب بازی و سندیکا سازی آلوده نشده اند یا حداقل فعال حفاری این گمراهه ها نبوده اند و نمی باشند. 
4. جنبش کارگری ایران در ترکیب عام و حاضر خود همه این عناصر را در درون خود حمل می کند و درست با همین ترکیب و طیفهای متشکله اندرونی زیر فشار تضادی است که گفته شد و اسیر دو راهی سهمگینی است که تیتروار توضیح دادیم. به فکر اعمال قدرت افتد و راه چالش مشکلات روز و آتی خود را در این مسیر بجوید؟ یا خیال این کار را یکسره از سر به در کند و همین تلاش های سترون موجود را باری به هر جهت و این ستون تا آن ستون انجام دهد. مستقل از اینکه ما چه پنداریم تمام شواهد مادی و واقعیت های عینی اوضاع روز فریاد می زند که جنبش کارگری خود را در مقابل این سؤال سرگردان می بیند. تکرار می کنیم این سؤال که کدام راه را پیش گیرد؟ راه توسل به قدرت طبقاتی و اعمال این قدرت علیه بورژوازی و سرمایه یا ادامه راه تا کنونی؟ کدام یک از این دوتا؟؟ این سؤال را نه این و آن کارگر، نه این یا آن رویکرد درون طبقه کارگر که کل شرایط موجود، کل مؤلفه ها و ترکیبات جنبش کارگری و کل فعل و انفعالات درونی این جنبش از ژرفنای خود بانگ می زند و پیش روی تک، تک کارگران قرار می دهد. 
5. هر دو پاسخ بالا، با وزن های غیر قابل قیاس و بیش از حد متفاوت، در جنبش کارگری روز ایران، یکی در حال کورسو زدن و دیگری در حال سرکشی نیرومند وجود دارند. پاسخ نخست، پاسخ توسل به قدرت و صف آرایی در مقابل طبقه سرمایه دار و نظام سرمایه داری، اما با دنیاها معضل، موانع، سدهای آهنین و فراز و فرودهای صعب العبور رو به رو به است. اولین و قابل تعمق ترین معضل این پاسخ آنست که برای اینکه ظاهر گردد، برای اینکه تأثیرگذار شود، برای اینکه برخیزد، باید ولو حلزونی و گام به گام، اما کاملاً تمام قد، استخواندار، جامع الاطراف، با حداکثر شفافیت و با تمامی ساز و برگ های لازم برخیزد. این پاسخ دیگر امکان شترسواری دولا، دولا را از دست داده است. نمی تواند در جامعه ای مانند ایران و جوامع مشابه، قانون و نظم و پلیس و قدرت سرمایه را نادیده انگارد، بزرگ ترین اعتصابات را راه اندازد، بورژوازی را قدمی به عقب راند، دستمزد روز خود را افزایش دهد و کل ماجرا را به همین جا ختم کند. دورانی که این پاسخ چنین می کرد تاریخاً سپری شده است. نظام سرمایه داری برای همیشه آن را سپری ساخته است. سرمایه جهانی به طور عام و در کلیه بخش های خود از یک سوی به چنان فازی از فرسودگی، انحطاط و بحران خیزی سرشتی خود پا نهاده است که مطلقاً تاب تحمل هیچ لحظه ای از این نوع ابراز وجود و میدان داری این پاسخ را ندارد، همزمان و از سوی دیگر با طبقه کارگری و جنبش کارگری وحشتناک فرسوده ای مواجه است که در هیچ لحظه تاریخ تا این حد زبودن و ذلیل و زمینگیر نبوده است و بر همین اساس هیچ نیازی به کوتاه آمدن و عقب نشینی در مقابل این سطح نمایش قدرت توده کارگر نمی بیند. پاسخ نخست مجبور است این موقعیت خاص تاریخی را درک کند. اگر بناست برخیزد – که قطعاً می تواند چنین کند – باید هر چند به اجبار لاک پشتی، اما حتماً تمام قد، انداموار و در حال ساخت و ساز و بالندگی بدون انقطاع برای ارتقاء خود به بدیل زنده، قاهر و سرنوشت ساز تاریخی علیه موجودیت سرمایه داری برخیزد. این یک شاخص بسیار اساسی پاسخ نخست در شرایط موجود دنیای سرمایه داری از جمله در ایران است. به شاخص دوم بپردازیم. این پاسخ برای اینکه جان گیرد، برای اینکه موجودیت خود را به نمایش بگذارد و یک نیروی میدان دار شود، برای هر میزان حصول این هدف، باید راه افتد، باید بداند که به لحاظ میدان داری در نقطه صفر قرار دارد. چاره کارش آنست که راه افتد، به سراغ آحاد توده همزنجیر رود. واقعیت ها را باز گوید. از قدرت عظیم تاریخی و تاریخ آفرین همین توده ها گوید. به عنوان دانه های پیوسته تشکیل دهنده یک زنجیر و دست در دست همه همزنجیران وارد پویه کشف و بازشناسی و آگاه سازی و سازمانیابی این قدرت ساحره تاریخساز شود. قدرتی که همه تار و پودهای آن وجود دارد، اما باید با دست تک، تک کارگران و تلاش متحد و همسو و همگن آنها به یک ارگانیسم پویا، نیرومند و در پروسه رشد مدام ارتقاء یابد. همسان یک نوزاد ببالد، تغذیه کند، نیرو گیرد. سازمان یابد. در هر گام این بالندگی، وجود خود را اعمال نماید، حاصل این اعمال را پلکان فاز رشد بعدی خود سازد. در متن این بالیدن سرمایه را، جامعه سرمایه داری را، مفصلبندی ماهوی رابطه خرید و فروش نیروی کار با حقوق و قانون و مدنیت و سیاست و دولت و همه چیزهای دیگر را با سر مارکسی بشناسد، این شناخت را ملاط و مایه شعور و اندیشه خود گرداند. خود را در مقابل همه گمراهه رفتن ها واکسینه نماید، آگاه گردد، به دام سرنگونی طلبی رفرمیستی احزاب راست و چپ نغلطد و شمشیر برنده رژیم ستیزی ضد سرمایه داری از نیام برکشد. خود را نیازمند آویزان سازی به احزاب بالای سر خود نبیند، راه عروج خود به بدیل زنده، حی و حاضر، نیرومند و دگرگونساز در مقابل سرمایه داری و آماده معماری دنیای آتی را پیش گیرد و بپیماید.
پاسخ اول، پاسخ اعمال قدرت، پاسخ معترض به راهکارهای رفرمیستی رایج و مستولی، کل این بایدها، کل این دنیای عظیم معضلات را در پیش روی خویش دارد و این در حالی است که پاسخ دوم نه فقط از کل این مشغله ها و گرفتاریها معاف ازلی و ابدی است که خودش در تقویت و تشدید و بقای وضع موجود سهمی سنگین دارد. صدر و ذیل دلشمغولی این پاسخ، فراهم سازی شرایط لازم برای رونق دکان های عدیده خود زیر نام حزب، سندیکا، اتحادیه، کانون، کمیته و صدها بساط کسب و کار دیگر است. وضع موجود برای این ها فرصتی بسیار مطلوب است. به آن ها اجازه می دهد تا شب و روز اطلاعیه های حزبی بنویسند و از جمع شدن بسیار پرشکوه کارگران!! در مقابل وزارت کار جمهوری اسلامی سخن رانند. به نام نامی کمیته و کانون و اتحاد بیانیه صادر کنند و از کارگران دیگر بخواهند تا به جمع بی نهایت شکوهمند متحصنان در مقابل مجلس اسلامی بورژوازی بپیوندند!! از توده کارگر بخواهند که اصل مقدس رژیم ستیزی منحل در داربست منحط جا به جا سازی دولتهای سرمایه داری را از یاد نبرند و در این گذر پرتاب حزب و اتحاد و جمعیت و کانون و گروه و سازمان و کمیته و سندیکا و اتحادیه آنها به قدرت را سرلوحه کار خویش داشته باشند. به کارگران القاء کنند که « بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی وجود ندارد» و تئوری انقلابی هم در جیب آنان است. جنبش کارگری در مقابل سؤال خود با این دو پاسخ مواجه است. پاسخ اول برای هر نفس کشیدن و برای هر یک میلیمتر جنبشی ساختن حلزونی نامحسوس خود دنیاها کار کند، کی از این وضع بیرون خواهد آمد معلوم نیست. پاسخ دوم مسلط و فرمانروا است، آنچه می خواهد همین ها است که کارگران انجام می دهند و تنها وظیفه اش تکمیل نقش وحوش بورژوازی در جلوگیری از هر میزان شکوفائی راه حل ضد سرمایه داری می باشد. وضعیت روز این است و در این میان یک چیز هم بدون تردید است. توده کارگر هیچ چاره ای ندارد جز اینکه راه چالش این وضعیت و غلبه بر آن را پیش گیرد. ما به لحاظ داشتن یک قدرت سازمان یافته طبقاتی و سرمایه ستیز در نقطه صفر قرار داریم اما شب و روز در چهارگوشه این جهنم، مشغول مبارزه و اعتراض و عصیان و ابراز خشم و نارضائی می باشیم. در پیچ و خم همین کارها و فراتر از آن، در هر کجای زندگی و کار روزمره خود شروع به تلاش متحد جمعی برای خروج از پراکندگی و تبدیل شدن به یک قدرت متشکل شورائی ضد سرمایه داری کنیم. منتظر هیچ منجی غیبی ننشینیم، هیچ کس و هیچ نیروئی قرار نیست رهاینده ما گردد. قرار نیست کسانی ما را سازمان دهند. بنا نیست ما سیاهی لشکر سندیکای این دکاندار و حزب آن دار و دسته چپ یا راست شویم. هر میلیمتر بهبود وضعیت ما فقط در گرو قدرت شدن خود ما و آحاد توده های طبقه ما است. ما می توانیم در همه جا دست به کار ساختن هسته های متشکل شورائی خود شویم. وقتی اعتراض می کنیم دست به دست هم می دهیم. همین دست به دست هم دادن را سنگ بنای یک شورا سازیم. یک شورای واقعی با دوام، بالنده و رشد یابنده که نه فقط در پایان اعتراض از هم نپاشد، نه فقط هر چه بیشتر قوام گیرد، بلکه مدام توسعه یابد. مستحکم شود، آسیب ناپذیر شود، در پروسه گسترش خود، رشد شعور و شناخت و آگاهی همه ما همزنجیران را برنامه ریزی و تضمین کند. ظرف همفکری و همدلی و همکوشی و همصدائی مشترک شورائی ما برای چاره گری های هر چه مؤثرتر در پهنه جدال نیرومندتر علیه سرمایه شود. ما به عنوان توده کارگر در همه جای این جهنم می توانیم چنین کنیم. می توانیم موانع سر راه را از میان برداریم. می توانیم توانائی خود برای حل و فصل مشکلات مبارزه را افزایش دهیم. می توانیم بر سینه سندیکاسازان و فرقه داران و دستجاتی که کارشان کشاندن ما به بست نشینی و عریضه نگاری و تبدیل ما به ساز و کار دکانداری خودشان است دست رد کوبیم. در همین راستا و با انجام این کارها ما می توانیم نه چندان دیر، یک قدرت عظیم طبقاتی، اجتماعی و شورائی ضد سرمایه داری گردیم. همه اینها امکان دارد. باید راه افتیم و کاری بکنیم. . 
کارگران ضد سرمایه داری 
آذر 95