ماههای آخر هر سال فصل گفتگو و کشمکش در باره افزایش دستمزدهاست: « شورای عالی» کار برای افزایش مزدها تصمیم می گیرد، نهاد مذکور میزان این فزونی را اعلام کرد، مصوبه این نهاد ناعادلانه است، میزان افزایش باید برابر نرخ تورم باشد اما نیست، کارگران علیه این تصویب نامه دست به مبارزه خواهند زد، فریاد اعتراض توده های کارگر علیه غیرعادلانه بودن نرخ افزایش سالانه مزدها در همه جا بلند شده است و ……

اینها خطوط عام بحث ها در مدار مذاکرات و مجادلات میان دولت سرمایه داری، نهادهای امنیتی و پلیسی دارای پوشش سندیکائی جمهوری اسلامی و اپوزیسیون سندیکالیستی سرمایه سالار مدعی میدان داری سازمانیابی جنبش کارگری یا دفاع از حقوق کارگران در رابطه با مسأله مزدهاست. طیف محافل یا احزاب رفرمیسم چپ، اعم از مسالمت جوی نوع « توده ای، اکثریتی» تا میلیتانت و سرنگونی طلب نیز، در عالم واقع، عین همین حرف ها را منتهی با چاشنی متعارف ضد رژیمی تکرار و باز هم تکرار می کنند. سر و ته همه حرف ها بسیار روشن است. نظام سرمایه داری آری، خرید و فروش نیروی کار آری، استثمار کارگر توسط سرمایه دار آری، جدائی کارگر از کار و حاصل کار و تولیدش آری، قدرت قاهره  بدون هیچ مهار سرمایه آری، حاکمیت نظام بردگی مزدی آری، دولت سرمایه داری آری، سقوط کامل انسان ها از هر نوع حق دخالت در تعیین سرنوشت کار و زندگی فردی و اجتماعی خود آری، همه اینها آری و بر پایه همه این آری ها، بحث بر سر تعیین مزدها یا بهای نیروی کار کارگر در این نظام است. میدان جنگ و ستیز اینجاست و همه توش و توان جنگی و قدرت پیکار طبقه کارگر – اگر چیزی با این نام مورد  قبول جماعت باشد –  باید در همین جا و روی همین مسأله متمرکز گردد!!

فریاد ها حتماً به اعتراض بلند خواهد شد که از میان طیف های بالا اگر نهادهای پلیسی سندیکالیستی از سنخ خانه کارگر و شورای اسلامی کار یا سنیدکالیست های ظاهراً غیر پلیس، از جنس « کانون مدافعان حقوق کارگر» یا محافل کارگری توده ای و اکثریتی، مؤمنان متعصب ماندگاری سرمایه داری هستند، اما احزاب و محافل سرنگونی طلب چپ، چنین نمی باشند و پافشاری آنان بر افزایش دستمزد، با فرمولبندی های رایج مانند آویختن میزان مزدها به نرخ تورم سالانه، متضمن تساهل نسبت به اساس پیکار علیه سرمایه داری نیست!! این اعتراض برحق خواهد بود اگر سرمایه ستیزی و مبارزه برای محو نظام بردگی مزدی را در مشتی شعارهای پرطمطراق « نابود باد و برقرار باد»، منشور نویسی ها، برنامه های مطول حزبی، مرامناهه های پرشور احزاب، مواضع سازمانی، مانیفست های گروهی، تحلیل پردازی های مالامال از جبروت آکادمیک و نوع اینها خلاصه کنیم! اما هیچ کدام اینها، حداقل در داربست های رایج تاکنونی هیچ ربط زمینی به مبارزه طبقاتی ندارند. کارنامه مبارزه طبقاتی علیه بردگی مزدی را نه شعارسرائی، اندیشه بافی، منشورنگاری و موضعگیری که پراکسیس آگاه، سازمان یافته و ضد سرمایه داری توده های کارگر رقم می زند. نوعی پراکسیس جنبشی که در وجوه مختلف هستی خود، از اندیشه تا عمل، از تحلیل تا راهبرد، از راه حل تا ساز و کار، از استراتژی تا تاکتیک، از مطالبات روز تا جهتگیری درازمدت، از حوزه جنگ سیاسی تا خیزش های متنوع اجتماعی، حقوقی و فرهنگی، به هم ارگانیک است و در تمامی این عرصه ها به محور واقعی ضد بردگی مزدی همپیوند و همگن است. در این نگاه به جنبش کارگری و مبارزه توده های کارگر علیه سرمایه، پدیده مزد مقوله ای مجزا از کیفرخواست طبقاتی همیشه مطرح و بالفعل طبقه کارگر علیه نظام بردگی مزدی نیست. کارگرانی که با سر آگاه و بیدار، در قلب جنبش همزنجیران، برای تحکیم پایه های مقاومت، تعرض و هموارسازی راه تاخت این جنبش علیه استثمار  سرمایه و هستی سرمایه داری مبارزه می کنند، هیچ گاه، در هیچ زمینه ای، هیچ پیشنهادی، در طرح هیچ راه حل یا راهکاری بر مشروعیت وجود این نظام مهر تأیید نمی کوبند. اساساً موضوعیت اثرگذاری، بنمایه نقش و معنای زمینی کار آگاهگرانه افراد پیشرو این است. فعال کارگری اگر کمترین سمت و سوی ستیز با سرمایه داری داشته باشد، باید این ستیز و ضدیت را درست، در همین جا، در حلقه انتقال سرمایه ستیزی خودانگیخته جنبش همزنجیرانش به سرمایه ستیزی آگاه، نقشه مند و افق دار کمونیستی ظاهر سازد. در غیر این صورت، در بهترین حالت او فقط یک سندیکالیست بسیار مؤمن به سرمایه داری و کارش ایجاد اجماع بین دو قطب متخاصم مبارزه طبقاتی است. مسأله را کمی دقیق تر کندوکاو کنیم. توده کارگر زیر فشار گرسنگی و فقر و ستم و شرائط مرگبار کار یا سایر بی حقوقی های منبعث از وجود شیوه تولید سرمایه داری دست به اعتصاب، اعتراض، عصیان، خیزش یا هر شکل دیگر مبارزه می زند. تا اینجا آنچه روی داده است واکنش قهری استثمارشوندگان در مقابل استثمار، فشار و قهر سرمایه است. واکنشی که ترجمه زمینی آن همان سرمایه ستیزی خودانگیخته است. ضد سرمایه است به این دلیل ساده که علیه فشار استثمار و ستم و سبعیت سرمایه جوشیده است و راه افتاده است تا تکلیف خود را با این تهاجمات بشرستیزانه روشن سازد. بخش پیچیده، تعیین کننده و سرنوشت ساز مبارزه طبقاتی از این نقطه به بعد است که رخ می تاباند. دو راه عمیقاً متضاد در پیش پای این جنبش خودجوش ضد سرمایه داری قرار دارد. راه نخست آن است که با همان بنمایه طبقاتی سرمایه ستیز، ببالد، رشد کند، آگاه شود، متشکل گردد، به تمامی حوزه های حیات اجتماعی شاخ و برگ کشد، در همه این حوزه ها و میادین پرچم افرازد و سنگر بر پای دارد، این همان راه مارکس و رویکرد لغو کار مزدی، راه کمون پاریس و انترناسیونال اول، راه واقعی مبارزه رادیکال طبقاتی پرولتاریا برای رهائی بشریت است.

راه دوم راه سلاخی طبقاتی این جنبش و کشانیدن آن در برهوت اجماع با بورژوازی، انحلال در منشور ماندگاری نظام سرمایه داری و کفن و دفن تمامی ظرفیت ضد سرمایه داری آن است. ساربانان و قافله داران این راه، دو جماعت ظاهراً متفاوت، حتی مدعی تخاصم، اما همگن، هماهنگ و هم مقصد هستند. طیف اول سوسیال دموکراسی و سندیکالیست های رسمی دنیا هستند. طیف دوم احزاب و محافل مدعی تعلق به جنبش کارگری یا سندیکالیست های میلیتانت چپ نمای متحزب می باشند. اولی ها بسیار صریح و بی پرده در سراسر حیات ننگ بار خود در کنار همه جور دولتهای دموکرات، دیکتاتوری هار، فاشیست و نازیست بورژوازی از مناسبات بردگی مزدی دفاع کرده اند و برای تحمیل این مناسبات بر توده های کارگر جهان به هر جنایتی دست زده اند. دومی ها اما همواره و همه جا، رخت شبانی بر تن، شعار ضد سرمایه داری بر لب!! آثار لنین و حتی مارکس روی سر، شمشیر سرنگونی طلبی در کف، برای سوق دادن جنبش کارگری کشورها به همان برهوت نسخه پیچی سوسیال دموکراسی و سندیکالیسم راست انجام وظیفه نموده اند. مفصلبندی مشترک پراکسیس هر دو طیف ایفای نقش در راستای جداسازی مبارزات روزمره طبقه کارگر از ریل ضد سرمایه داری، کشیدن دیوار چین میان پیکار برای خواست های عاجل و جنگ طبقاتی برای نابودی بردگی مزدی، مومیائی کردن جنبش کارگری در دو تابوت مجزای اتحادیه و حزب و به عنوان نتیجه همه اینها، ایفای نقش مخرب به صورت دستگاه تبدیل سرمایه ستیزی خودپوی توده های کارگر به رفرمیسم سرمایه سالار مسالمت جوی سندیکالیستی یا نوع میلیتانت سرنگونی طلب حزبی آن است. هر دو طیف تاریخاً اصرار داشته اند تا به کارگران القاء کنند که بر روی همگنی مطالبات روز خود با پویه پیکار طبقاتی ضد کار مزدی خط بکشند. تکلیف سندیکالیست های رسمی روشن است و نیازمند بحث نیست. کارنامه احزاب را در این گذر نظر اندازیم. مسأله مزد و مبارزه برای افزایش دستمزد نمونه گویائی در این کارنامه است. همه بحث ها حول ضرورت بالا رفتن دستمزد و رابطه میان این بالارفتن با نرخ تورم و موضوعات مشابه چرخ می خورد. این دقیقاً همان ایفای نقش دستگاه مبدل سرمایه ستیزی خودجوش طبقه کارگر به رفرمیسم سرمایه سالار و در بهترین حالت نوع رژیم ستیزانه فراطبقاتی آن است. از این که بگذریم آنچه هیچ معلوم نیست تکلیف جار و جنجال های این جماعت با دعاوی خویش، دائر بر پیشرو بودن، رهبر بودن، آگاه بودن، یا حضور در میدان با هدف کارهای آگاهگرانه است. اینکه کارگران برای افزایش دستمزد مبارزه کنند، حتی اینکه کارگران زیر فشار فقر و فاقه علیه دولت روز سرمایه داری دست به شورش و قیام زنند، حتی اینکه چنین دولتی را به زیر کشند، هیچ کدام این ها اموری نیستد که به خودی خود نیازمند صدور فراخوان احزاب با برچسب های پرزرق و برق کمونیستی باشد. همه این کارها را خود کارگران زیر فشار قهر سرمایه و تازیانه بورژوازی به اندازه کافی انجام می دهند. اگر بناست کسی یا جریانی زیر نام کمونیسم وارد این آوردگاه شود، در پراتیک جنبشی خود به عنوان نیروی هدایتگر مبارزات روز توده کارگر به سوی ریل واقعی ضد سرمایه داری است که دعوی خود را اثبات می کند. کارنامه احزاب در این گذر به برهوت می ماند و در سطر سطر خود حدیث فاجعه های هولناک است. هر چه هست رفرمیسم عریان و موعظه های حزبی برای قفل جنبش کارگری به دار نظم سرمایه با شعارهای فراطبقاتی و توخالی رژیم ستیزانه است.

رویکرد لغو کار مزدی طبقه کارگر، رابطه میان مبارزات روز کارگران و پویه جنگ ضد سرمایه داری را از منظری عمیقاً متفاوت و در همه وجوه متضاد نگاه می کند. حرف این رویکرد در همه زمینه ها و به طور مثال در پهنه دستمزد این نیست که منحنی افزایش مزدها از کدام مصوبه بربرمنشانه بورژوازی یا کدام گوشه نظم سرمایه متابعت کند. کاملاً بالعکس حتی در همین شرائط استیلای تام و تمام سرمایه داری و در زیر چتر هارترین و درنده ترین دیکتاتوری های طبقه سرمایه دار اصل مزد گرفتن، کالا بودن نیروی کار و فروشنده این کالا بودن است که محور واقعی جدال و آماج پیکار است. سخن فعالین این رویکرد با توده های کارگر این است که چرا باید از درهم و دیناری افزایش بهای نیروی کار بگوئیم! چرا نباید به جای این کار کیفرخواست طبقاتی خود علیه اساس مزد گرفتن را پرچم مبارزه روز خود کنیم. مگر نه این است که باید برای حصول بسیار ذلیلانه، عاجزانه و استیصال آمیز همان درهم و دینار مزد بیشتر هم جنگید، جنگی که کل طول و عرض مانیفستش آنست که به ما نانی بدهید تا توان لازم برای تولید اضافه ارزش ها و سرمایه ها را دارا باشیم. تا قول دهیم که برای همیشه از کار خود جدا مانیم. تا اجازه دهیم سرمایه، همان حاصل استثمار ما و نتیجه جدائی ما از کارمان، در مقام قدرت قهار مسلط بر دنیا، بشریت کارگر را در شعله های آتش سودسازی خاکستر گرداند. تا  قبول کنیم تا سقوط مطلق طبقه ما از دخالت آزاد در سرنوشت خویش ابدی ماند، تا ایمان بیاوریم که باید برای همیشه برده مزدی باقی مانیم.

ما برای هر ریال افزایش دستمزد هم مجبور به جنگیدن هستیم. اما جنگی که پیام، محتوا و فرجامش در بالا آمد. سؤال این است که چرا موضوع این جنگ را عوض نکنیم؟ چرا میدان جنگ را تغییر ندهیم، چرا فکر می کنیم که قادر به جا به جائی موضوع و میدان جنگ نیستیم؟ از کجا به این باور رسیده ایم؟ و نتیجه تا امروز باورها چه بوده است؟ به نظر می رسد که پاسخ آخرین سؤال، بسیار روشن، عریان و بی نیاز از بازگوئی است. به این دلیل ساده که حدیث دردناک زندگی روزماست. در مورد پرسش دوم بعداً اشاره ای خواهیم داشت اما همه بحث بر سر جواب پرسش های اول و دوم است. موضوع جنگ را می توان تغییر داد و میدان کارزار نیز مسلماً قابل جا به جائی است. به جای آنکه برای چند ریال افزایش مزد جنگ کنیم، به سرمایه دار صاحب کارخانه یا هر مرکز کار، به طبقه سرمایه دار و به دولت سرمایه داری اخطار دهیم که مزد نمی خواهیم. کل حاصل کار و تولید و درد و رنج خویش را خواستاریم. به سرمایه داران و دولتشان بگوئیم که هر چه سرمایه است کار مرده مجسد ما و نسلهای متوالی طبقه ماست. کارخانه ها و هر چه وسیله کار و تولید است، هر چه از طریق کار آفریده شده است و کل ذخائر طبیعی موضوع کار همه و همه متعلق به ماست. در طول سال به عنوان کار زنده، دنیای کار مرده خود را راه انداخته ایم. طبیعت را نیز با دست های خویش و کار مرده خود تغییر داده ایم. آنچه زیر نام محصول سالانه کار یا به زعم صاحبان سرمایه و دولت آنها « تولید ناخالص داخلی» است حاصل مستقیم کار ماست. ریال به ریال این حاصل کار را می خواهیم. با عزم استوار آماده ایم تا کار مرده سالیان متمادی خویش و طبقه خود را از حلقوم کثیف مشتی سرمایه دار خون آشام و قدرت اختاپوسی دولتی طبقه سرمایه داران خارج سازیم. اعلام کنیم که موضوع جنگ این است. ما خالق کل « سرمایه اجتماعی» و دار و ندار جامعه ایم و خود می خواهیم آنچه را آفریده ایم در جهت رفع نیازهای معیشتی، زندگی مرفه آزاد انسانی، رشد و تعالی بی مرز جسمی و فکری، بالاترین سطح آموزش و بهداشت و درمان، سالم ترین محیط زیست، مسکن مدرن با همه امکانات و در یک کلام زندگی بدون دغدغه هیچ نیاز و هیچ کاستی برای کل آحاد ساکنان جامعه برنامه ریزی کنیم. می خواهیم این برنامه ریزی را با دخالت آزاد، خلاق، آگاه و شورائی همه آحاد اهالی انجام دهیم و به اجراء بگذاریم. می خواهیم بساط  هر نوع دولت یا هر نهاد بالای سر خویش را برای همیشه برچینیم. به هستی رابطه خرید و فروش نیروی کار پایان دهیم. کار مزدی را به بایگانی تاریخ بسپاریم و سازمان شورائی سراسری آحاد جامعه برای  برنامه ریزی سوسیالیستی لغو کار مزدی کار و تولید را مستقر گردانیم.

موضوع جنگ ما این است و در نخستین گام، در بند اول کیفرخواست خویش، خواستار یک زندگی آزاد، مرفه، عاری از نیاز و کاملاً برابر، برای همه 80 میلیون سکنه این دیار هستیم. برای این کار می خواهیم که سهم آحاد این 80 میلیون انسان، حاصل تقسیم کاملاً برابر محصول کار سالانه ما بر رقم 80، پس از کسر هزینه های بازتولید وسائل کار و تولید اجتماعی باشد. می خواهیم حتماً همه این آحاد به یمن این محصول سالانه کار از بهداشت و آموزش و مسکن و درمان و مهد کودک و تفریح و ورزش و مراکز نگهداری سالخوردگان و تمامی مایحتاج معیشتی و رفاهی دیگر، به طور کاملاً رایگان برخوردار باشند. موضوع جنگ ما و بند نخست کیفرخواست طبقاتی ما در همین لحظه حی و حاضر این است و درست بر همین پایه، میدان جدال نیز، نه داربست قبول مناسبات بردگی مزدی که پهنه اعتراض علیه بود و بقای این نظام است.

نگاه به مبارزه برای دستمزد بیشتر یا هر مطالبه عاجل رفاهی، سیاسی، مدنی، حقوقی و اجتماعی دیگر از این منظر، تنها نگاه واقعی مارکسی و ضد سرمایه داری است. از قعر مبارزه سندیکالیستی آویزان به ساز و برگ قدرت سرمایه یا رژیم ستیزی توخالی فراطبقاتی مطلقاً جنبش سوسیالیستی و ضد کار مزدی متولد نمی گردد. هر مبارزه روز کارگران برای حصول هر خواست روزمره در هر عرصه حیات اجتماعی باید بندی از کیفرخواست سراسری و سنگری از جبهه فراگیر جنگ طبقاتی آن ها علیه بردگی مزدی باشد. ما مزد نمی خواهیم. کل کار مرده نسل های متوالی طبقه خویش، کل ذخائر و امکانات طبیعی موضوع کار زنده خود و کل محصول اجتماعی سالانه کار و تولید خود را می خواهیم.  در این راستا و به عنوان بند نخست کیفرخواست، خواستار آنیم که آنچه در طول این سال کار و تولید کرده ایم یکراست و بدون هیچ کم و کاست صرف معیشت و رفاه و بهداشت و آموزش و آسایش و تعالی جسمی و فکری ما شود. جنبشی که مطالبات جاری خود را اینگونه نظر می اندازد یک جنبش واقعی ضد سرمایه داری است. این جنبش خود را ملزم به آناتومی مستمرعینیت حی و حاضر سرمایه داری می بیند. بند بند پویه کار و سلول سلول ارگانیسم جامعه موجود را با چراغ نقد مارکسی اقتصاد سیاسی می کاود و حاصل آن را آگاهی روز طبقه خود می سازد. وقتی سخن از برنامه ریزی سوسیالیستی کار و تولید و لغو قانون ارزش و محو کار مزدی می زند راه تدارک آمادگی برای انجام این رسالت عظیم تاریخی را هم جستجو می نماید و می پیماید. زمانی که این خواست ها را بر طاق قدرت سرمایه می کوبد نیاز به قدرت پیکار برای تحمیل خواست ها را نیز بر سینه خود لمس می کند. هنگامی که جنگ را چنین می بیند، سازمانیابی شورائی سراسری ضد سرمایه داری را هم یگانه ظرف اعمال قدرت متحد طبقاتی خود می یابد. در اینجا یک بار دیگر صدای اعتراض سندیکالیست های راست و حزبیون با هم، به صورت همامیز و از تریبونی واحد بلند خواهد شد. این صدا که این چه رسم مبارزه برای افزایش دستمزد است؟ اینها مصداق همان ضرب المثل معروف « برداشتن سنگ بزرگ برای نزدن » است!! از درون این حرف ها که افزایش مزد بیرون نمی آید!! پاسخ رویکرد لغو کار مزدی به طور بسیار ساده این است. اولا شما رسم کذائی خود را راستی راستی از کجا آورده اید؟ رسمی که پرتگاهی بی بن بر سر راه مبارزه طبقاتی است. حتماً خواهید گفت که این سنت را خود کارگران بنا نهاده اند!! اما این حرف خطاست. در مقالات مختلف به تفصیل توضیح داده ایم که جنبش کارگری در طلایگان هستی خود چنین نکرده است. کارگران اروپا از زمان پیدایش اولین مانوفاکتورها در قرن چهاردهم در ساحل مدیترانه تا سده های  17 و 18 و حتی 19 دوره های گسترش سراسری تولید  سرمایه داری در ممالک غربی، شمالی و مرکزی قاره، بر عکس دوره های بعد، مستمراً دست به کار جنبشهائی بوده است که در آنها خواست دستمزد با لغو مالکیت سرمایه داری، سقوط رژیم ها و افق الغاء استثمار کاپیتالیستی عجین و لاینفک بوده است. سنت تفکیک این ها از هم نه ابداع جنبش خودپوی ضد سرمایه داری بردگان مزدی که بدعت سوسیال دموکراسی و بعدها بلشویسم و رفرمیسم میلیتانت است. بعلاوه، گیریم که چنین بوده باشد!! فرض را بر این گذاریم که توده های کارگر از همان آغاز، زیر فشار قهر فیزیکی و مهندسی افکار سرمایه در یک سوی و رویش و نضج رفرمیسم در درون جنبش خویش در سوی دیگر، قطار مبارزات روز، برای خواست های عاجل را از ریل سراسری پیکار ضد سرمایه داری خارج نموده باشند. حتی در این صورت، نقش کسانی که خود را فعالان اثرگذار کمونیست این جنبش می دانند چیست؟ اینکه فقط دکه حزبی راه اندازند، سرمایه ستیزی خودپوی کارگران را بر دار نظم و مدنیت و قانون سرمایه حلق آویز کنند، بساط سرنگونی طلبی فراطبقاتی خارج از مدار جنگ ضد کار مزدی پهن کنند و جنبش توده های کارگر را مرکب راهوار حزب برای معراج به عرش اعلای قدرت سیاسی سازند!! احزاب چنین نموده اند اما وظیفه فعالین آگاه کمونیست و ضد سرمایه داری جنبش کارگری کاری متفاوت با این گمراهه پردازی ها و دقیقاً همان است که بالاتر گفتیم. ثانیاً حرف ما این نیست که با مجرد طرح لغو مالکیت بورژوائی، لغو کار مزدی، محو هر نوع دولت بالای سر جامعه یا خواست عاجل اختصاص عظیم ترین بخش محصول کار و تولید سالانه به معیشت و رفاه و بهداشت و آموزش و درمان و تفریح و آسایش آحاد اهالی، به جای  مطالبه افزایش دستمزدها، ناگهان معجزه در می گیرد. نه هیچ معجزه ای روی نمی دهد، سخن این است که ما موضوع و میدان جنگ را از تاریکی زار رفرمیسم به فضای شفاف کمونیسم تغییر می دهیم و منتقل می سازیم. از این به بعد همه چیز در گرو تدارک ما برای پیشبرد جنگ، عزم استوار برای جنگیدن و درست جنگ کردن است. سخن این است که با نگاه به مبارزه طبقاتی از این منظر، با دیدن مفصلبندی خواسته های روز و جنگ درازمدت ضد سرمایه داری و برای محو کار مزدی، مسائل مختلف مبارزه طبقاتی را، متشکل شدن را، سرنگونی طلبی را، رابطه حوزه های مختلف پیکار را، وحدت بخش های مختلف طبقه خود را، پویه کار آگاهگرانه و عروج توده های کارگر به هستی آگاه طبقاتی خود را  و موارد دیگر ر،ا رادیکال، ضد سرمایه داری و مارکسی  دنبال خواهیم کرد. اینکه نتیجه فوری این تغییر ریل بر روی زندگی طبقه ما چه خواهد بود یک چیز بسیار روشن است. هر میزان که قدرت مبارزه ضد سرمایه داری طبقه خود را در شوراهای سرمایه ستیز، متحدتر و متشکل تر کنیم همان اندازه هم بورژوازی و دولتش را عقب خواهیم راند. همان میزان هم کفه توازن میان کار اضافی و لازم را به نفع دومی و به زیان اولی تغییر خواهیم داد. همان مقدار هم آزادی های سیاسی بیشتر به دست خواهیم آورد. همان حد نیز فشار اختاپوس سرمایه داری را روی حقوق مدنی، اجتماعی، سیاسی خود کاهش خواهیم داد. همان اندازه هم برای سرنگونی دولت سرمایه و امحاء کامل سرمایه داری آماده تر خواهیم شد. هر دو طیف رفرمیسم با شنیدن این حرف ها داد و قال دیگری نیز راه خواهند انداخت. کاتولیک تر از پاپ قیم سوسیالیسم و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر خواهند شد و فریاد سر خواهند داد که مگر ممکن است در شرائط استیلای سرمایه داری و حاکمیت بورژوازی انتظار داشت که کارگران از حاصل کار و تولید خود برخوردار گردند. احزاب، سندیکاچیان و محافل هر دو طیف خواهند گفت که اینها نشانه درک نادرست از سوسیالیسم و تنزل جامعه سوسیالیستی به جهنم سرمایه داری است!! آنها که تمامی طول و عرض و صدر و ذیل نه فقط سوسیالیسم، که جامعه کمونیستی ایدآلشان هم هیچ میلیمتری از سرمایه داری دولتی فراتر نمی رود، بدون اینکه هیچ بفهمند، همه این تهمت ها را ردیف خواهند کرد اما جواب تمامی این حرف ها را را ما در نوشته های مختلف به تفصیل گفته ایم و توضیح داده ایم. قرار نیست ما در برهوت وحشت و دهشت سرمایه داری بساط سوسیالیسم پهن کنیم!! بحث بر سر مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری است. سوسیالیسم پیش از آنکه جامعه مبتنی بر پیروزی پیکار آگاه، سازمان یافته و شورائی پرولتاریا بر بورژوازی باشد یک جنبش است. جنبش زنده در حال تاخت و تاز و تهاجم و تعرض توده های کارگر در همه عرصه های حیات اجتماعی علیه سرمایه داری است. جنبشی که تجلی صف آرائی آگاه و نیرومند طبقه کارگر در مقابل نظام بردگی مزدی است. جنبشی که حزب بازی نیست، اتحادیه پردازی نیست. رژیم ستیزی توخالی اپوزیسیون نمایانه بورژوائی نیست. جنبشی که موجودیت خود را در اعمال قدرت پرولتاریا علیه سرمایه در همه جا و همه حوزه های حیات اجتماعی متجلی می سازد. اعلام آمادگی کارگران برای خارج ساختن هر چه فزونتر محصول کار و تولید خود از دست سرمایه داران و کاستن هر چه ژرف تر قدرت سرمایه در همه زمینه ها نیز لحظاتی و فقط لحظاتی از ابراز حیات این جنبش است.

فعالین جنبش لغو کار مزدی / ژانویه 2014