40 سال توسل همه جانبه جمهوری اسلامی به اصول و فروع اسلام، آیات و احکام قرآن، قصاص، اعدام در ملأ عام، سنگسار و تعزیر، تبعیضات جنسی و ساقط ساختن زنان از هر نوع حق و حقوق انسانی، دخالت در زندگی خصوصی مردم، اجبار انسان ها به اطاعت برده وار از ولایت فقیه و مراجع، ترویج فجیع ترین خرافه ها در مدارس، دانشگاه ها و رادیو تلویزیون، اشاعه نوحه و عزا و شیون، حرام دانستن شادی و موسیقی و معاشرت زنان و مردان و دهها فاجعه دیگر، جان انسان ها را به لبشان رسانده است. همه این فجایع ضمن اینکه به درستی ابعاد ماهیت مذهب را آشکار ساخته اما برای بسیاری این تصور را به وجود آورده است که ریشه این مصیبتها نه در روند نظم و نظام و کارکرد سرمایه بلکه فقط در مذهب قرار دارد. مذهب، واقعیت جنایت­آفرین سرمایه را استتار کرده است.

برای درک واقعی ارتباط سرمایه و مذهب از منظر کارگران آگاه به تاریخ بنگریم. بر خلاف برخی تحلیل ها، اسلام به تازگی و توسط جمهوری اسلامی به «اسلام سیاسی» تبدیل نشده است. این درست است که اسلام در بسیاری جاها مخالف هر نوع دخالتگری سیاسی بوده است اما در بسیاری مواقع سیاست ورز بوده است، به عبارت صحیح­تر، طبقات و اقشار و افرادی بوده اند که سیاست ورزی خود را با لفافه مذهب بیان می کردند. از بررسی این نقش اسلام در قرون گذشته می گذریم. از نقش اسلام در خدمت لایه هائی از بورژوازی مخالف حاکمان قاجار و حکومت رضا شاه نیز صرفنظر می کنیم. بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و بخصوص با شروع اصلاحات ارضی دهه 40 خورشیدی، لایه های عظیمی از بورژوازی متوسط و کوچک ایران متشکل از کارخانه داران، تاجران بازار، روحانیون، کارگزاران بوروکراسی سرمایه، دارندگان مشاغل بالای دولتی، تکنوکراتها، دانشگاهیان، مالکان شرکت های پیمانکاری و مهندسی مشاور، صاحبان مدارس خصوصی یا مؤسسات موسوم به «خیریه» و نظامیان، بساط اپوزیسیون نمایی اسلامی، عمدتا خاموش و خجولانه، پهن کردند. اینان موقعیت خود را در میزان سهام مالکیت سرمایه ها، سودها و تقسیم حوزه های ارزش افزایی سرمایه ها، نوع برنامه ریزی نظم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی سرمایه و ساختار قدرت سیاسی بسیار حقیر و نازل می دیدند و معترض بودند. فراموش نکنیم که آنچه اساساً به این بورژوازی اسلامی مجال رشد و قدرت گیری داد، امکانات و موقعیت هایی بود که رژیم هار سلطنتی سرمایه با هدف کمونیسم ستیزی در اختیار آن ها قرار می داد. دریافت بودجه هنگفت از دربار شاهنشاهی، اجازه وعظ و سخنرانی و انتشار کتاب و روزنامه، در اختیار داشتن رادیو تلویزیون بخصوص در ماه رمضان، تدریس تعلیمات دینی در مدارس، گوشه هایی از این امکانات بود. جوهر واقعی ماجرا این بوده است. این مذهب، شیعه گری، روایتی از دین، یا اسلام سیاسی نبود که روند رویداد ها را معماری می کرد، خیلی صاف و ساده، یک بخش از ارتجاع بورژوازی ایران بود که تا پیش از تسخیر حکومت، ابراز وجود خود را لباس اسلام پوشاند و پس از کسب قدرت و در طی این 40 سال نیز اسلام را سلاح یکه تازی، توحش و بربریت های خود برای تحمیل مناسبات بردگی مزدی بر توده های کارگر کرد.

لحظه، لحظه به کارگیری اسلام توسط جمهوری اسلامی به وضوح تمام روشنگر رابطه واقعی سرمایه و دین است. بورژوازی اسلامی در نیمه دوم سال 57 با کوبیدن بر طبل امریکاستیزی و پیش کشیدن شعارهایی مانند « نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی»، «مرگ بر استکبار جهانی» یا «حکومت عدل علی» شروع به گروگان گیری جنبش کارگری، در هم کوبیدن سرمایه ستیزی خودجوش توده های کارگر، سرکوب گروه های چپ و حتا رقبای طبقاتی همدین اما غیر همراه  کرد. در آستانه قیام بهمن دست به کار تأسیس «کمیته های انقلاب» شد تا اولا به تمامی نقشه های بالا جامه عمل پوشاند و ثانیاً سنگ بنای قدرت نظامی رژیم آتی اسلامی سرمایه را استوار نماید. در فاصله میان قیام بهمن تا خرداد سال 60 تمامی احکام اسلام، از طول و عرض کفن میت گرفته تا واجبات و مستحبات و مکروهات را از کهنه ترین گورهای تاریخ نبش کرد تا ندانستن آنها را جرم و بهانه اخراج فعالین جنبش کارگری یا هواداران سازمان های چپ و هر منتقد جمهوری اسلامی از کارخانه، مدرسه، دانشگاه، بیمارستان و هر مرکز کار سازد. کشتار دهه 60 را راه انداخت و سوای قتل عام مستقیم هزاران نفر از فعالین کارگری یا اعضا و هواداران نیروهای مخالف، دهها هزار تن را تحویل بیدادگاههای رژیم داد تا بر اساس بشرستیزترین قوانین دینی قرون وسطایی به جرم الحاد و جنگ با اسلام تسلیم جوخه اعدام شوند. با اعدامهای هزاران نفر در سال 67 پایه های قدرت دولت اسلامی سرمایه داری را مستحکم کرد. در دهه 70 با هدف نجات چرخه اقتصاد سرمایه داری از فروپاشی، بسیار سریع اصلاح طلب و مبلغ گفتگوی تمدن ها گردید. فاشیسم اسلامی بورژوازی در طول این چند دهه با حربه دین همه این کارها را انجام داد و کل این جنایت ها را ساز و کار بقای سرمایه داری کرد. رابطه تنگاتنگ سرمایه با مذهب از این سنخ است.

این رژیم همه این کارها را انجام داد و مبنای واقعی کارش نه رونق بازار دین و رواج اسلام که حراست و استحکام هر چه بیشتر پایه های قدرت و حاکمیت سرمایه داری بود. رژیم به تمامی احکام اسلام می آویخت و از هر کدام آنها سلاح کشتار جمعی می ساخت تا از این طریق هر نوع اخلال در نظم تولید، سیاست و حاکمیت سرمایه را به چالش کشد و هر خطر جدی را از سر سرمایه داری رفع کند. جمهوری اسلامی نه دولت اسلام که دولت سرمایه است. این شریعت و آیین و دین نیست که دولت می سازد. مناسبات مسلط اقتصادی و طبقه مسلط اجتماعی است که قدرت سیاسی، ایدئولوژیک، نظم اجتماعی و نهادهای حقوقی، مدنی، فرهنگی و اخلاقی پاسدار این شیوه تولید را مستقر می گرداند. اسلام سلاحی است که دولت سرمایه داری ایران در وهله نخست برای تحمیق توده های کارگر و غلبه بر جنبش کارگری و در مراحل بعد تهاجم وحشیانه برای قتل عام ابتدائی ترین آزادی ها، یورش به حقوق زنان، گسترش جنگ در کردستان، جنگ ارتجاعی با دولت عراق، برای تسویه حساب با رقبای درون طبقاتی خود در داخل و در سطح جهانی به کار گرفته است.

واقعیت پدیده ای به نام اسلام هیچ چیز سوای این نیست و سؤال اساسی این است که چرا باید اساس برخورد به جنایات دولت اسلامی سرمایه را یکراست، مذهب این دولت قرار دهیم؟ چرا نباید همه این جنایات را به سرمایه و نقش این دولت در برنامه ریزی نظم تولیدی و سیاسی و اجتماعی سرمایه داری نسبت داد؟ چرا نباید اسلام این دولت را در مکان واقعی خود یا همان عصای دست سرمایه و سلاح قتل عام هر نوع آزادی توسط نظام سرمایه داری دانست؟ چرا باید مبارزه علیه ارتجاع بشرستیز اسلامی را از مبارزه علیه کار مزدی جدا سازیم و از طریق این جدا سازی نظام سرمایه داری را از تیررس مبارزه طبقاتی توده های کارگر دور کنیم؟

سلطنت طلبان آریامهری در گذشته ضمن به خدمت گرفتن اسلام هر گونه نقد از مذهب را ممنوع کردند و هم اینک ضمن نقد “مذهب سیاسی” با اکرام و احترام به مراجع و اسلام محمدی، جا را برای استفاده از مذهب و تحمیق مردم باز می گذارند. رفرمیسم چپ دوران پهلوی با تقسیم اسلام به دو نوع خوب و بد، انقلابی و ارتجاعی به دنبال متحدانی برای ایجاد جمهوری دمکراتیک خلق! خود بود. این رفرمیسم با وقوع قیام بهمن، استقرار دولت دینی را سد تازه ای در مقابل استراتژی خود یافت. سلطنت طلبان، جمهوری خواهان لائیک، احزاب لنینی همه و همه کارنامه سیاه دولت دینی بورژوازی را نقد و افشا کرده اند، علاوه بر رانت خوار، ناکارآمد، بی سواد و بی کفایت نامیدن رژیم، به عقب ماندگی و مذهبی بودن رژیم نیز استناد می کنند تا صریح یا ضمنی بر سرشت سرمایه داری کل این جنایات پرده اندازند. مشکل روز کارگران ایران نه دولت دینی بلکه نفس وجود دولت یا هر نهاد بالای سر جامعه است. برای اینکه دولت دینی محو گردد باید راه مبارزه برای نابودی دولت را پیش گرفت. این کار هم بر بستر نبرد با سرمایه داری به سرانجام می رسد. به جای سر دادن شعار جایگزینی دولت دینی با دولت لائیک باید علیه اساس هستی دولت و بودن هر نوع نهاد قدرت بالای سر انسانها جنگید.

جمهوری اسلامی یکی از هارترین و درنده ترین دولت های تاریخ سرمایه داری است. سرمایه داری ایران و جوامع مشابه، جزء ضعیف تر سرمایه داری جهانی هستند، بخشی از ارزش اضافه تولید شده توسط طبقه کارگر این جوامع از مجاری مبادلات اقتصادی نصیب سرمایه های قوی تر جهانی می شود. سرمایه داری ایران برای جبران آنچه از دست می دهد، کاهش هر چه بیش تر بهای نیروی کار، تحمیل فقر، بی بهداشتی، بی آموزشی، بی مسکنی و محرومیت ها بر زندگی کارگران، استثمار وحشیانه کودکان کار، کشتار جنبش کارگری و خفه ساختن هر صدای اعتراض علیه این وضعیت را تنها راه جبران اضافه ارزش های از دست داده می بیند. علت سرکوبگری طبقه سرمایه دار این جوامع نه از ایدئولوژی و اعتقادات عقب مانده، نوع مدیریت، درجه کاردانی و میزان فساد حاکمان، بلکه از سرشت و ذات سرمایه بر می خیزد. با وجود سرمایه داری در ایران، کارگران رفاه و آزادی نخواهند داشت و فرقی ندارد که حکومت دینی یا لائیک سکاندار قدرت و حکومت سرمایه باشد. شعار جدائی دین از دولت نه مطالبه ای کارگری که شعار اقشاری از سرمایه است که بیرون یا در حاشیه قدرت سیاسی جای دارند. ما دنبال سکولار نمودن، دموکراتیزه کردن، مدرنیزاسیون، جمهوریت، ملی گرا بودن دولت سرمایه داری نیستیم. برای نابودی هر نوع دولت بالای سر کارگران و جامعه می جنگیم.

بحث احترام به عقاید دیگران و اعلام خصوصی بودن مذهب هم صرفا نوعی فریبکاری بورژوازی است. ما علیه هیچ چیز به صرف ایدئولوژی و اندیشه بودن آن نمی جنگیم و به هیچ چیز به اعتبار اعتقاد و نظریه بودنش احترام نمی گذاریم. آنچه شایسته احترام است نه اعتقاد آدم ها، که حق انسانی آنها در داشتن این یا آن عقیده است. به جای نگاه به ایدئولوژی ها و افکار، باید به انسانهای صاحب اعتقاد و اندیشه نظر انداخت. انسان ها موجوداتی متعلق به طبقات اجتماعی متعارض و متخاصم هستند. ما علیه سرمایه داری، علیه طبقه سرمایه دار، علیه وجود طبقات، دولت و جامعه طبقاتی، علیه همه چیز سرمایه و همه چیز جامعه طبقاتی پیکار می کنیم. مذهب، هر شکل مذهب و در جامعه ما اسلام با هر روایت و هر شکل و شمایل، ایدئولوژی ارتجاع هار بورژوازی است. برخورد ما با مذهب جزء جدانشدنی پروسه مبارزه ما علیه نظام بردگی مزدی است. ما در کل حوزه های مبارزه دست بر ریشه می گذاریم و سرمایه داری را هدف حمله می گیریم. مبارزه ما علیه مذهب یا هر نوع مهندسی افکار و شستشوی مغزی انسانها درست در همین پیکار موضوعیت می یابد. ما علیه هر نوع و هر ریال هزینه شدن محصول کار و تولید طبقه خود برای هر نهاد دینی، هر حوزه علمیه، هر کانون نشر و اشاعه خرافه های مذهبی مبارزه می کنیم. در قرن 19 کارگران پاریس (کموناردها) نیز در دوره بسیار کوتاه میدانداری خود به جای سر دادن شعار “جدائی دین از دولت”، فریاد زدند که هیچ وجهی از حاصل کار و تولید توده های کارگر صرف بقای مذهب و کلیسا نخواهد شد، آنها با این کار خود همان رفتاری را با نهادهای قدرت دینی کردند که علیه ارتش، پلیس و سایر دستگاههای سرکوب سرمایه داری اعمال نمودند.

جنبش ضد سرمایه داری کارگران جنبشی است که در طول سالهای حاکمیت سرمایه داری همه عرصه های زیست اجتماعی را با سر آگاه ضد سرمایه داری و با افق شفاف لغو کار مزدی تعمق می کند، جنبشی که با شناخت پیوند سیاست، مدنیت، حقوق، فرهنگ و ایدئولوژی جامعه با موجودیت سرمایه، علیه استثمار، دیکتاتوری و خفقان، سلب حقوق انسانی و علیه هر نوع مذهب و دین و خرافه پردازی و آئین سازی و مکتب بافی سرمایه پیکار می کند. واقعیت این است که در مبارزه جاری علیه سرمایه داری، کارگران مذهبی و غیرمذهبی دست در دست هم دارند، در جریان این مبارزه اعتقادات خود را از هم پنهان نمی سازند و ضمن دیالوگ و نقد همدیگر، همدوش و همرزم علیه سرمایه می جنگند. در طی این روند ما با مذهب نمی جنگیم با سرمایه و مذهبش می جنگیم. اگر کارگران علیه سرمایه پیکار کنند، اگر موفق شوند دولت سرمایه، قانون و قرار و حقوق و مدنیت و فرهنگ و اخلاق حاکم و همه چیزش را هدف مبارزه سازند، خداباوری و خداناباوری شخصی آنها مانعی در مبارزه شان نخواهد بود. هنگامی هم که در امتداد این روند، آماده نابودی سرمایه داری و برنامه ریزی کار و تولید خویش شوند، جنبش شورائی ضد سرمایه داری سالیان درازشان آنها را به چنان سطحی از شعور و شناسائی رسانده است که در مسیر محو سرمایه، طبقات و دولت سرمایه داری، مذهبی و بی مذهب بودنشان جائی در این برنامه ریزی اشغال نمی کند.

کارگران ضد سرمایه داری – خرداد 1398

 

دین و سرمایه