آنچه این روزها در خیابان ها و پاره ای از پارک های جمهوری اسلامی سرمایه داری ایران، در تهران، مراکز استانها، شهرهای بزرگ، حتی روستاها می بینیم، یادآور سال های پایان جنگ جهانی دوم سرمایه داری، در فاصله 1315 تا 1325 خورشیدی و روزهای پایان دیکتاتوری هار رضاخانی سرمایه است. در آن روزها خیابان ها، جاده ها و محلات نمایشگاه انبوه جنازه های مردگان ناشی از گرسنگی، فلاکت، بی داروئی و بیماری بود. امروز نیز کم یا بیش همین گونه است. همه شواهد حاکی است که آمار واقعی جانباختگان کرونا از چند برابر ارقام دولتی افزون تر است اما شمار کارگرانی که هر روز در پهندشت گرسنگی زای سرمایه داری ایران، در آتش فقر، بی غذائی و بی داروئی می سوزند و جان می بازند بسیار بیشتر از مردگان روزانه کرونا است. آنچه هر روز رخ می دهد و مدام تشدید می گردد، قابل توصیف نیست. در سال جاری شمار کارگران بیکار چندین میلیون افزایش یافته است. در پاره ای مراکز کار، تعداد شاغلان به نصف رسیده و یا حتی کمتر گردیده است. کارگاههای زیادی به طور کامل تعطیل و کارگران آنها بیکارند، خیل کثیری از رانندگان تاکسی کارشان را از دست داده و به صف بیکاران ملحق شده اند، جمعیت انبوهی از توده کارگر که زیر فشار تنگدستی، به عنوان کار دوم یا سوم، با وسائط نقلیه کار می کردند، امکان ادامه این کار را ندارند. شمار دست فروشان کنار خیابانها، میدانها و جاده ها به نصف رسیده است، بیکاری و بیکارسازی با سهمگین ترین شتاب، در عظیم ترین ابعاد گسترش یافته و همچنان در حال افزایش است. کل چندین میلیون کارگری که در این چند ماه کار خویش را از دست داده اند، بعلاوه میلیون ها کارگر بیکار پیشین همراه با دهها میلیونافراد خانواده خود، اکنون یک جمعیت چندین ده میلیونی گرسنه، مفلوک، بیخانمان، محروم از خورد و خوراک و پوشاک و سرپناه را تشکیل می دهند. جمعیتی که فوج، فوج زیر تازیانه گرسنگی می میرند، آواره و بی خانمان در گوشه خیابانها، حاشیه گورستانها و کنار پارکها جان می سپارند. توده کارگر نفرین شده دوزخ نشینی که حتی حاکمان درنده و قتل عام  پرور اسلامی سرمایه نیز شمار آنها را گاه بالاتر از 40 میلیون و اخیرا بیشتر از 50 میلیون اعلام می کنند.  

مرگ و میر روزافرون کارگران با سونامی بی غذائی، فلاکت و بی سرپناهی مولود سرمایه داری، طغیان آمیز است اما کرونای ارمغان نظام بردگی مزدی نیز در درو نمودن جان توده های کارگر از سونامی گرسنگی و فقر عقب نمانده است. شمار کارگران مبتلا به کووید 19 غیر قابل احصاء است، عظیم ترین درصد مبتلایان، فاقد کمترین امکانات دارو و درمان و لاجرم محکوم به مردن می باشند. بیمارستانهای تحت مالکیت دولتی سرمایه با اعلام تکمیل ظرفیت، هیچ کارگر بیمار کرونائی را نمی پذیرند، بیمارستانهای خصوصی سرمایه داران برای پذیرش هر مریض کووید 19 بیش از 12 میلیون تومان هزینه ورودی می خواهند. رقمی که هیچ کارگری قادر به تهیه آن نمی باشد و بر همین اساس راهی سوای قبول مرگ ندارد. در بسیاری از بیمارستانها حتی بیماران رو به احتضار را راه نمی دهند. در درب ورودی این مراکز، اکسیژن خون مریض را نگاه می کنند و بیمارانی را که اکسیژن خونشان از 60 میلیمتر جیوه بالاتر باشد، حتی در وضعیت مهلک، به دستور حاکمان سرمایه از بیمارستان بیرون می رانند. این بیماران به خانه بر می گردند – اگر خانه ای داشته باشند – تا در کنج تیره کومه مسکونی کنار سایر بیماران خویشاوند جان بسپارند.

کل این فاجعه های وحشت برانگیز ضد انسانی در نقطه ای از جهنم گند و دهشت سرمایه داری جهانی رخ می دهد که نام جغرافیائی آن ایران است. دولتش یکی از درنده ترین دولت های تاریخ بردگی مزدی است، سرمایه های تلنبار و بر هم انباشت شده وحوش سرمایه دارش سر به کهکشانها سائیده است. نرخ استثمار کارگرانش بالای 1200 درصد است. طول و عرض زندانهایش به وسعت سراسر جامعه، اقلام ارتشاء سرمایه داران، دولتمردان، قضات، ولایت فقیه و مراجع شرعش مزید بر سرمایه های کهکشانی بی مرزی که از استثمار کارگران بر هم انباشته اند، چندین تریلیون تومانی است. همه اینها اما یک روی سکه است. کل بربریتها، جنایت ها، فقرآفرینی ها، گرسنه سازیها، کشتارها و از گرسنگی و بی داروئی مردنها در جائی رخ می دهد که کارگرانش هر سال چندین هزار اعتصاب راه می اندازند. چندین هزار اعتراض برپای می کنند، به شورش دی روی می آرند، قیام خونبار آبان را تدارک می بینند، همه این کارها را انجام می دهند، اما حتی قادر به حصول مزدهای چند ماه و چند ده ماه، عقب افتاده خود نمی شوند. کارگرانش سالیان متمادی است که چنین می کنند و هیچ نتیجه ای نمی گیرند، شجاعانه می جنگند، حماسی مرگ را تحقیر می کنند، شکنجه ها را پذیرا می گردند، به زندانهای طولانی تن می دهند، اما یک چیز را اصلا انجام نمی دهند و بر سر انجام آن نیز قرار نمی گیرند، تا لحظه حاضر قرار نگرفته اند. آنچه نکرده و تا امروز آماده انجامش نشده اند، کالبدشکافی شکست ها و شکست خوردنها است. کالبدشکافی جنگیدن ها و مغلوب گردیدنها است. کالبدشکافی اشتباهات و گمراهه رفتن ها است، کالبدشکافی پیکارها و بی نتیجه ماندنها است، کالبدشکافی کجراه رفتن ها و به دور خود چرخیدن ها است.

جنبش کارگری ایران تا امروز حاضر به این کالبدشکافی و تدارک این درس آموزی نگردیده است. صرفا به همین دلیل هر روز بیش از روز پیش فرسوده، زمینگیر، مستأصل می گردد. هر لحظه از لحظه قبل مأیوس تر می شود و در این وانفسا، در این تاریکی زار اگر هم صدها طغیان دی و خیزش آبان راه اندازد، نه آگاهانه، نه نقشه مند، و افق دار که شکست آمیز، یأس آلود و باری به هر جهت خواهد بود. مادام که جنبش کارگری ایران راه این کالبدشکافی ریشه ای و درس آموزی رادیکال طبقاتی را پیش نگیرد به همین کارکرهای علیل، رفرمیستی و شکست آور خود ادامه خواهد داد، آلت دست کثیف ترین اپوزیسونهای فرصت طلب چپ و راست خواهد شد، تحت تأثیر این کرکسان مزور ویرانه نشین قدرت جوی راه چاره را در رژیم ستیزی توخالی فراطبقاتی، ساقط کردن یک رژیم، آوردن رژیم دیگر، از چاله به چاه غلطیدن خواهد دید. به اعتصاب شکست آمیز بی تأثیر در چهاردیواری محل کار ادامه خواهد داد. استغاثه سندیکاسازی راه خواهد انداخت، پیاده نظام کور، ذلیل و عبید این و آن حزب خواهد شد، کل فاجعه ها، رسوائیها و شکست هایی را تحمل خواهد کرد که از شروع قرن بیستم تا حال تحمل کرده است و نتیجه آنها وضعیت تیره و تار  موجودش است. جنبش کارگری اگر دست به این کالبدشکافی بزند، صریح و شفاف در خواهد یافت که دو راه بیشتر در پیش روی ندارد. راه نخست، راه خروج ریشه ای از گمراهه رفتن های شکست آلود قرن بیستمی، راه عروج رادیکال به صورت یک قدرت عظیم، سراسری، طبقاتی، شورائی و ضد کار مزدی، راه عروج و میدانداری به صورت یک طبقه متحد سازمانیافته در یک جنبش نیرومند شورائی ضد بردگی مزدی، راه ظهور به شکل یک طبقه با کل قدرت تاریخ آفرینی طبقاتی خود می باشد. برای این کار باید مبارزات پراکنده محصور در چهاردیواری مراکز کار را به عنوان سکوهای پرشی برای همپیوندی استخواندار طبقاتی با کل توده همزنجیر، همرنج، همدرد، هم مرگ، همزی بیند. بر فراز این سکوها دستهایشان را به سوی هم دراز کنند، فریادهایشان را درهم آمیزند، خواستهایشان را یکی کنند، قدرت پیکارشان را به هم جوش زنند، یک طبقه متحد ضد کار مزدی با یک قدرت فائقه شکست ناپذیر اجتماعی گردند. رژیم ستیزی روز خود را با سرنگونی طلبی ضد سرمایه داری یکی کنند. بر همین بستر بر سینه کل اپوزیسون های کرکس صفت مرده خوار قدرت جوی دست رد کوبند. این فریاد را در سراسر جامعه و جهان پرطنین سازند که خواستار نابودی کامل سرمایه داری، خواهان تسلط سراسری و شورائی همه آحاد بر سرنوشت کار، تولید و زندگی خود می باشند. باید به این قدرت تبدیل شد. با این قدرت در مقابل سرمایه صف آراست. این قدرت را علیه سرمایه و دولتش اعمال کرد. این راه یگانه راه پیروزی و رهائی است. راه دیگر همین است که تا کنون رفته ایم و احزاب سندیکاها و اپوزیسون های شیاد  می پیچند. راهی که نتیجه اش وضعیت فاجعه بار حاضر است.    کارگران ضد سرمایه داری آبان 1399