(بر اساس کتاب بازخوانی کاپیتال، جلد دوم)

پروسه کار و تولید محصولات، روند خلق ارزش توسط نیروی کار است. در نظام سرمایه داری سهم اندکی از این ارزش به مزد کارگر تعلق می گیرد و بخش اعظم مابقی، اضافه ارزشی است که  به سرمایه ملحق می شود. تا اینجا سخن از قلمرو یا حلقه تولید است. سرمایه در اینجا، سرمایه مولد و نیروی کار، کار مولد است. کار مولد، می‌تواند فیزیکی یا فکری باشد اما در هر دو حال آفریننده مستقیم ارزش و اضافه ارزش است، کار معلم، پرستار، بهیار، مترجم، بازیگر، خواننده کاباره، روزنامه‌نگار با اینکه فیزیکی نیست اما مولد است. پروسه کار در حلقه های بعدی، در بخشهای غیرتولیدی ادامه می یابد. سرمایه در این حلقه ها، سرمایه غیر مولد و نیروی کار، کار غیر مولد است. کار غیرمولد خالق هیچ ارزش یا اضافه ارزشی نیست. انباردار، حسابدار، بازاریاب، فروشنده، … کارگر مولد نیستند اما نکته تعیین کننده آنست که کار مولد و غیرمولد به اندازه هم، نیاز چرخه تولید و ارزش‌افزائی سرمایه اند. آنچه توسط کارگر مولد خلق می‌گردد باید پروسه سامان‌پذیری خود را طی کند تا اضافه ارزش موجودش محقق گردد. برای این کار، سرمایه محتاج کارگر غیرمولد است، بدون وجود او تولید بی‌معنا و پروسه تجدید تولید ناممکن خواهد بود. با اینکه کارگر غیر مولد خالق هیچ ارزش و اضافه ارزشی نیست اما مثل هر همزنجیر دیگر خود استثمار می‌شود، به شدت هم استثمار می‌گردد. مثلا از 10 ساعت کار روزانه‌اش فقط یک ساعت به هزینه معاش وی اختصاص می‌یابد و مابقی، کار اضافی یا سرمایه و سود سرمایه‌دار می‌شود. کاری که هر 10 ساعتش نیاز حتمی چرخه ارزش‌افزائی، سامان‌پذیری و تجدید تولید سرمایه است و بر همین اساس هر ریال کاستن از هزینه آن، ریالی در افزایش سود سرمایه می‌باشد. سودمندی او برای سرمایه‌دار در مولد بودن کارش نیست، در آنست که پروسه تجدید تولید را کوتاه‌تر و ارزان تر سازد.

هر چه حجم سرمایه پیش‌ریز در عرصه خرید نیروی کار غیرمولد بیشتر باشد، به همان اندازه از سرمایه حاضر در حلقه تولید و استثمار نیروی کار مولد کاسته می‌شود. این امر یعنی برقراری توازن میان سرمایه پیش‌ریز در استثمار نیروی کار مولد و نامولد موجب مجادلاتی دائمی میان این بخشهای سرمایه می گردد. همچنین در حلقه غیرتولیدی آنجا که معاملات میان سرمایه داران خریدار و فروشنده صورت می‌گیرد نیز هر کدام از طرفین برای تصاحب سهم بیشتری از اضافه ارزش موجود در کالاها باید به رقابت پردازند، به تمامی شگردها و چاره اندیشی‌ها دست زنند و جنگی فرساینده علیه هم راه اندازند.

هر بخش از طبقه سرمایه دار برای تحقق این آرزوها و اهداف و به دنبال موفقیت در این رقابت، دنبال یارکشی و همراه ساختن کارگران با خود است. اینجاست که تعاریف مختلفی از اینکه کارگر کیست و چیست به میان می آید. سرمایه داران بخش صنعت مدام از دولتها انتقاد دارند که باید هرچه بیشتر از سهم بخش تجاری و مالی در اقتصاد کاست و تولید و صنعت را رونق داد، صنعت را کار مفید و لازم و کار بخشهای دیگر را کمتر ضروری، دلالی و اتلاف وقت و هزینه می دانند. از زبان سرمایه داران بخش صنعت بسیار شنیده ایم که کارگر کسی است که دستش پینه بسته باشد، با ریختن عرق نانش را درآورد، پشت میز نشینی، کار نیست. اینان به کارگران توصیه تحمل و ماندگاری در مراکز صنعتی دارند، ورود کارگران به بخشهای تجاری، « خدمات»، بورس و مهاجرت نیروی کار در جستجوی زندگی بهتر را نکوهش می کنند.

تمام حرفهای سرمایه صنعتی از زبان چپ لنینیست هم شنیده می شود. چپ سرنگونی طلب علاوه بر ترویج این نظرات، دلیل دیگری نیز در چنته دارد. کارگران زیر یک سقف و در مراکز بزرگ، توسط اعتصاباتشان می توانند رژیمها را سرنگون سازند و آنان را به قدرت برسانند!! تنها  کارگران شاغل در صنایع بزرگ، کارگران واقعی اند!! احزاب چپ تا همین اواخر سایر کارگران ازجمله معلمان و پرستاران و کارمندان را «خرده بورژوا» می نامیدند. «طبقه متوسط» هم اسم رمز نسبتا جدیدی است که همین نقش ارتجاعی را در بخش بخش کردن کارگران ایفا می کند. بسیاری از کارمندان و معلمان با افتخار این مدال دروغین را بر سینه می آویزند و از هرگونه پیوند و همدلی با سایر کارگران ابا دارند. کارگر انسانی است كه نيروى كارش‏ كالاست. مستقل از اين كه كارش‏ مولد باشد يا نباشد، حتا اگر نیروی کارش را به هیچ سرمایه داری نفروشد و آنرا با دستفروشی، تعمیر وسایل خانگی، نقاشی ساختمان، مسافرکِشی و … با در آمد سرمایه داران و کارگران مبادله نماید به مانند سایر کارگران، كارش‏ نياز پروسه‌ عمومى توليد اضافه ارزش‏ است. کارگر انسانی است که از حق هر مداخله‌اى در تعيين سرنوشت حاصل كارش‏، از هر نوع ابراز وجودى پيرامون چند و چون پروسه‌ كار و در نتیجه از ايفاى هر نقشى در سرنوشت زندگى اجتماعى ساقط است. طبقه سرمایه دار‏، واقعیت كارگر بودن را محدود به آنچه که می خواهد و انتظار دارد می نماید. وحدت سراسرى توده‌ فروشنده‌ نيروى كار هیچگونه جایی در انتظارات او ندارد. اکثریت شاغلان بخشهای آموزش، سلامت و درمان، اداری، تجاری، مالی، صنعتی، بندر، حمل و نقل، کشاورزی، هتلداری، باربری، معلم، کارمند، پرستار، خانه دار، بازنشسته و بیکار همگی طوق بردگی مزدی بر گردن داریم. خود را یک طبقه بدانیم. دست یاری بسوی هم دراز کنیم. جنبش‏ متحد كل بخش‏هاى طبقه‌ كارگر حول آلترناتیو ضد سرمایه داری و ضد کارمزدی را برپا کنیم.