سالهاست در گرداب دستمزدهای ناچیز، حقوقهای معوقه، بیکاری و اخراج، هزینه ­های دارو، درمان، خوراک و مسکن، محرومیت میلیونها نفر از ابتدائی ­ترین ملزومات زندگی، آلودگی محیط زیست، تبعیضات جنسی و عقیدتی، سرکوب و خفقان دست و پا می­زنیم.  بسیاری از ما برای خلاصی از این اوضاع، به جناحهای حکومتی متوسل شده­ایم، در انتخابات شرکت نموده­ ایم، به قوانین موجود دخیل بسته­ ایم، مقابل وزارت کار و مجلس جمع شده­ ایم، حتا انتخابات را تحریم کرده­ ایم، به دولتها، نهادها و سازمانهای جهانی پناه برده­ ایم. حاصل همه اینها هیچ بوده است. در این مدت درصد کمی از ما به نیروی خود اتکا کرده ­ایم، راهکار اعتصاب علیه سرمایه­ داران خصوصی و دولتی را پیش گرفته­­ ایم. رانندگان، پرستاران، هپکو، آذراب و هفت­ تپه، کار و تولید را متوقف ساختند، اما این مبارزات نیز نتیجه دلخواه به بار نیاورده­ اند. هم اکنون در بن­بست و فروماندگی اسیریم. راه چاره چیست؟

چندین دهه است که در کل جهان، چرخ تولید سود، بخوبی نمی­ چرخد. سرمایه ­داری دچار بحران و کاهش نرخ سود شده و در نتیجه سالهاست استراتژی سرمایه ­داری جهانی این شده است که مثل همیشه بحران خود را با سلاخی معاش، بهداشت، درمان، آموزش و همه چیز طبقه کارگر برطرف سازد. تمامی راهکارها از جمله بازار بورس، نقش­ آفرینی قدرتمند دولتها، سیاست های مالی و اقتصادی بانک جهانی، صندوق بین­ المللی پول، سازمان تجارت جهانی، همگی در جهت این هدف ضد بشری متمرکز شده است. کاهش خدمات دولتی، کاستن از امکانات رفاهی و درمانی، افزایش سن بازنشستگی، اخراج و بیکارسازی گسترده، تبدیل قرارداد رسمی به قرارداد موقت، گسترش وحشیانه کار کودکان، ویران­سازی محیط زیست، اجزای این یورش وحشیانه در همه جای جهان از جمله ایران است. فلاکت4 میلیارد انسان معاصر حاصل این راهبرد جنایتکارانه است. سرمایه ­داری علوم و فنون را ابزار رشد بارآوری کار کرده است، با حداقل نیروی کار ما حداکثر محصول را تولید می­کند، نیاز خود به نیروی کار را به طور نسبی و در قیاس با حجم کهکشانی سرمایه ها وسیعا کاهش داده است، در همین راستا ارتشی میلیاردی از کارگران آواره و بیکار پدید آورده است. خود را از ساختن کارخانه، جمع کردن کارگران زیر یک سقف، اعتصاب دست جمعی توده کارگر، بیمه نمودن آنها، پرداخت بازنشستگی یا بیمه بیکاری و درمان به آنها، در یک کلام الزام به قبول خواسته های آنان معاف نموده است، به جای همه اینها انجام بسیاری از کارها و تولیدات را با نازلترین مزدها و شدید­ترین درجه استثمار به خانه­ های کارگران منتقل کرده است. سرمایه با اتخاذ این راهکارها، توان مقابله خود با مبارزات کارگران را بالا برده و در این مسیر، بی­وقفه می­تازد، در هم می­کوبد و پیش می­رود. تمامی این رخدادها ما را در مقابل این واقعیات قرار می­دهد:

1- دوران موفقیت­ آمیز بودن اعتصابات چند­صد نفری یا حتی چند­هزار نفری در این یا آن کارخانه، شرکت و مؤسسه به انتها رسیده است. افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار، برخورداری از بیمه بیکاری، درمانی و بازنشستگی مکفی، در یک کلام بهبود شرایط کار و معاش از طریق مبارزه درون یک محل کار، بی سرانجام است.

2- سندیکاسازی و اتحادیه­ گرائی نیز که اساساً رویکردی اهل مماشات و تسلیم به نظم و نظام سرمایه ­داری است اکنون به پایان راه رسیده است. هم اینک راهبرد سرمایه، هجوم وحشیانه­ به سطح معیشت کارگران است و چانه ­زنی با این دکان و دستک ­ها را به کنار گذاشته است.

3- پیروی از احزاب، همیشه راهبردی گمراهساز برای ما کارگران بوده است، حاصل این کار دقیقا خط کشیدن بر روی شعور، اراده،آگاهی، توان چاره گری، ظرفیت پیکار و از همه بنیادی تر، سرمایه ستیزی ذاتی و خودجوش طبقاتی خویش بوده است، مبارزه ضد سرمایه داری ذاتا با تقلید به رهبران و تبعیت از فتوای حزب نشینان در تضاد جدی است. مهار مبارزه طبقه خود را به دست رهبران !! دادن و اطاعت از هرگونه مرجع و فرمانده، فاجعه­ای برای جنبش کارگری می­باشد. تاریخ قرن بیستم، ازجمله انقلاب 57 بهترین گواه است.

4- سناریوهای دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق بشر، همیشه ساز و کارهای تحمیق کارگران برای دست برداشتن از مبارزه واقعی ضد سرمایه­ داری بوده است،آنچه بورژوازی از راست تا چپ، حق، آزادی، «رفع تبعیضات جنسیتی، قومی، نژادی» می نامد عملا در خدمت باز داشتن و خارج ساختن ما از ریل واقعی مبارزه طبقاتی برای دستیابی به حقوق، آزادیهای واقعی انسانی و کندن ریشه نابرابری ها بوده است.  با همه اینها اکنون دیری است که سرمایه­ داری در حال جمع کردن بساط این فریبکاری­ها حتی در جوامع پیشرفته و روی نهادن به فاشیسم دینی و ناسیونالیستی است. در همین راستا دستیابی به کمترین مطالبات از طریق توسل به نهادهای حکومتی به امری محال و فرساینده تبدیل شده است.

همه این واقعیت ها بانگ می زنند که باید ریل مبارزات روز ما دچار تغییرات اساسی گردد. ما عده­ ای کارگریم و می­خواهیم با یک گفتگوی چاره­جویانه بر روی راهکارهای خلاصی از این نکبت و فلاکت به توافقی با تعداد هرچه بیشتری از آحاد طبقه خود برسیم.

به زندگی خود نگاه کنیم. داشتن و نداشتن کار، اخراج و بیکار­سازی، افزودن بر ساعات و شدت کار، اضافه­ کاری اجباری، افزایش سن بازنشستگی، گرانی بهای مسکن، خوراک، پوشاک و درمان، تخریب محیط زیست، تبعیضات جنسی، قومی و عقیدتی، سرکوب فکری و تعیین نوع مجاز اندیشیدن، زندان و شکنجه، همگی به امر و اراده سرمایه­ داران برنامه­ ریزی و تحمیل می­شود. دیکتاتوری سرمایه بر همه وجوه زندگی ما حاکم است. طبقه ما کارگران از تصمیم­ گیری در مورد سرنوشت کار و محصول کار و چگونگی زندگی خود،  محروم است.

در مقابله با این شرایط غیر­انسانی، اعتراض و مبارزه ما کارگران شعله می­ کشد، فوران می­ کند و به میدان می‌آید. این اعتراضات استخوانبندی شورائی دارد. شورا­ برای هر کسی که علیه سرمایه جنگیده است پدیده­ ای آشناست. همه با هم کار می­کنیم، استثمار می­شویم، به هنگام مبارزه هم همگی فارغ از نژاد، عقیده، جنسیت، قوم و ملیت، بی­نیاز از مرامنامه، بدون فرمانده و رهبر، نظر می­دهند، تصمیم­ گیری می­کنند و وظایفی را بر عهده ­می­گیرند.

جنبش شورائی، جنبش طبیعی و خودجوش ما است. بحث ما این است که همین جنبش شورائی خودجوش و طبیعی ما از این ظرفیت برخوردار است که اولا و اساسی تر از هر چیز جنبشی علیه تسلط سرمایه بر سرنوشت کار، تولید و زندگی ما گردد. ثانیا سازمانیافته، استخوان دار، پابرجا، مستمر، بالنده، آگاه، عرصه دخالتگری هر چه خلاق تر، آگاهتر و اثرگذارتر آحاد هرچه بیشتر کارگران شود. مبارزات ما با تأسف بسیار تا امروز این راه را نرفته است. در این راستا هیچ گام مؤثری بر نداشته است، هیچ سنگی بر روی سنگ ننهاده است. با یک خودجوشی شورائی دست به اعتصاب زده ایم اما در همین حد متوقف مانده ایم و کل آنچه را که نیاز ظهور یک جنبش سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری است تعطیل کرده ایم. ما حتی در اعتراضات و اعتصابات به هیچ حمایت مؤثر عملی از همدیگر روی نیاورده ایم. معنای حمایت عملی تعطیل کردن چرخه کار و تولید و مختل ساختن نظم سرمایه در همه عرصه های ممکن است. این کار نیازمند داشتن یک جنبش شورائی استخوان دار بالنده سرمایه ستیز است که ما برای برپائی آن کاری نکرده ایم. همه ما از راننده، معلم، کارگر صنعتی و کشاورزی، کارمند، بیکار، بازنشسته، پرستار، کارگر ساختمانی، دستفروش گرفته تا خانه­ دار، اعضای یک طبقه، همگی کارگریم. ما دست در دست هم نگذاشته و به شقه شقه بودن خود تمکین کرده­ ایم. سرمایه­ داران، قدرت اقتصادی دارند، دولت، مجلس، قوه قضائیه، حوزه علمیه و نیروهای سرکوبگر دارند و در مقابل این قدرت عظیم، ما نه با تمام قدرت طبقه خود که پراکنده و جدا جدا جنگیده­ ایم و ناگزیر موفقیت چندانی نداشته ­ایم. حلقه ضعف شکست آفرین فاجعه آمیز جنبش ما در همین جا قرار دارد. باید این ضعف هلاکت آور برطرف شود. باید ریل پیکار خود را از همه لحاظ ضد سرمایه داری کنیم و باید خودجوشی شورائی خود در اعتصابات، اعتراضات و شورشها را به یک جنبش استخوان دار شورائی ضد بردگی مزدی ارتقاء دهیم. با نیروی جنبش شورائی ضد سرمایه­­ داری خود می­توانیم مانع از این شویم که محصول کار ما سرمایه طبقه سرمایه­ دار گردد. حاصل کار و تولید ما باید بهداشت و درمان و آموزش رایگان شود، صرف بهسازی محیط زیست، آبادانی و رفاه در حد بالاترین استانداردها گردد. اگر این جنبش، دائمی و سراسری­ شود سرکوب آن برای سرمایه‌داران و حکومتشان بسیار دشوار خواهد بود. اینکه در هر زمینه­ای تا چه میزان پیش می‌رویم و موفقیت ما تا چه حد خواهد بود تابع میزان قدرتیابی شوراهای ضد سرمایه­ داری ما است.

کارگران ضد سرمایه ­داری – شهریور 1400