چند سالی است که بازار “انتخاب بین بد و بدتر”، کالای پرفروش تازه‌ای را بر انبارهای مالامال از کالاهای پیشین خود افزوده است، کالای “سوریه‌ای شدن ایران”. این کالا یک “ورد” ویژه تخدیرزا است. این “ورد” مخدر که: تعویق چند ماهه دستمزدها، بهای شبه رایگان نیروی کار، بی‌بهداشتی، بی‌داروئی، بی‌درمانی، بی‌آموزشی، تحمل کل محرومیت‌ها، شلاق‌ها، شکنجه‌ها، زن‌ستیزی‌ها، کودک‌کشی‌ها و همه جنایات دیگر سرمایه‌داری و رژیم اسلامی سرمایه، بالاخره از سوریه‌ای شدن کشور و ابتلا به سرنوشت کارگران سوری بهتر است!!

فروشندگان این کالا مثل همیشه، سرمایه‌داران و مشتریان نیز توده‌های کارگر هستند. این بازار به روال متعارف، دستفروشانی هم دارد که تماما کارگرند، اما با جمعیت دستفروش حاشیه خیابان‌ها فرق بارزی دارند. اینها نه گرسنه‌ترین و مفلوک‌ترین بخش کارگران، که بیشتر، از بالاترین لایه طبقه کارگر می‌آیند. کالایی که با فروش آن، بازار سود، قدرت و حاکمیت سرمایه‌داران را پررونق و زندگی، کار و پویه پیکار طبقه خود را به ورطه تباهی می‌رانند. بسیار بعید است که بتوان مخدری مرگبارتر از این را خورد توده‌های کارگر داد. تولید کنندگان این افیون بسیار خوب می‌دانند که چه می‌کنند و با توزیع و فروش آن به کارگران، چه سودهایی به چنگ می‌آرند و کدام پیروزی‌ها را ممکن می‌سازند، اما بحث بر سر کارگرانی است که این سموم مرگزا را به شعور هم‌زنجیران خود تزریق می‌کنند. بیائید به شالوده و تار و پود نگاهشان به موقعیت، نقش و سرنوشت طبقه خود و به سطح انتظار و حد و حدود قدرت چاره‌گری این طبقه بپردازیم. از منظر اینان، اینکه اکثریت غالب انسان‌های جامعه، فروشنده نیروی کار باشند و عظیم‌ترین بخش حاصل تولید و کارشان سرمایه طبقه سرمایه‌دار شود امری طبیعی و غیرقابل اجتناب است!! ساقط بودن کامل این 80 درصد جمعیت از هر نوع دخالت در سرنوشت کار و تولید و زندگی خود هم پدیده‌ای جبری و مورد پذیرش است!! استثمار وحشیانه کارگر و طبیعتا خودشان توسط سرمایه، اینکه کارگر با نرخ استثمار فرساینده و کشنده 1200 درصدی آماج توحش قرار گیرد کاملا قابل تحمل است!! تمامی نتایج، عوارض و عواقب وجود و استیلای این مناسبات، از جمله بیکاری و فقر و فلاکت میلیون‌ها کارگر تولید کننده کوه عظیم سرمایه‌ها، محرومیت میلیون‌ها برده مزدی از داشتن آب سالم آشامیدنی یا حداقل بهداشت، دارو، درمان، آموزش، مسکن و مایحتاج اولیه معیشتی، کار خرد کننده و تباهساز میلیونها کودک خردسال، فاجعه‌های دهشتناک زیست محیطی و بشریت بر باد ده همه‌جا گستر، تبعیضات بسیار انسان ستیزانه جنسی، قتل‌عام هر گونه آزادی و حقوق اولیه اجتماعی افراد، کشتار چند هزار، چند هزار انسانهای معترض و منتقد، سلب هر میزان امنیت و آرامش آدمها، بریدن دست و پا، قصاص، سنگسار، حجاب اجباری و کل بربریت‌ها و سبعیت‌های دیگر، همه و همه قابل تحمل هستند!! همه این‌ها را باید قبول نمود. در همان حال باید دست به آسمان هم بلند کرد و برای بانیان و عاملان و مجریان کل این جنایت‌ها دعا نمود که اسیر وضعیت کارگران سوری نشدهایم!! قبول این نسخه پیچی خاص «بد و بدتر» به کارگر و به انسان به طور کلی، از نگاه «سگ های» شاعر ناسیونالیست ایرانی (اخوان ثالث) به سگ بودن خود هم، بسیار زبونانه‌تر و منحط‌تر است. در آنجا سگها حداقل وجود مقداری خاک اره‌های نرم و نوازش ارباب را موجبی برای تحمل شلاق می‌یافتند، اما متوسلان به این مخدر و نسخه‌پیچی حتی چنین چیزی را هم مستمسک کار و استدلال خویش ندارند!! اگر بناست از وحشت سوریه‌ای شدن به دامن تمامی فلاکت‌ها و سیه روزی‌ها فرار کنیم نقطه پایان این فرار کجا خواهد بود؟!

پرسش ما این است که آیا کارگران توزیع کننده این سموم و متوسل به این برهان سازیها!! آیا هیچ گاه به این فکر کرده‌اند که با این رویکرد و موازین داوری خویش، هم نظر و تائیدگر سرمایه‌داران و طبقه سرمایه‌دار و دولت سرمایه‌داری علیه توده‌های هم‌زنجیر خود می‌باشند. مگر نه این است که آنان هم عین سخن صاحبان سرمایه و دولت هار سرمایه‌داری را تکرار می‌کنند، اینکه مبارزه نکنید، دست به اعتراض نزنید، اعتصاب راه نیاندازید، خواستار دستمزد بیشتر نشوید، تعویق دستمزدها را تحمل کنید، به هر چه دارید یا ندارید راضی باشید، از بدتر شدن بهراسید، سطح انتظار خود را پایین آرید، به تقدیر و مشیت تن دهید، کفران نعمت نکنید، سرمایه و باز هم سرمایه تولید نمائید و خوشحال باشید که «کشورتان» سوریه نشده و در معرض شبیخونهای داعش نیستید. این را بسیار مغتنم شمارید و قدردان دولت سرمایه‌داری باشید!! سرمایه‌داران و دولتشان اینها را می‌گویند و این کارگران نیز دقیقا همین عوامفریبی‌ها و شیادی‌ها را نشخوار می‌کنند و تحویل هم‌زنجیران خویش می‌دهند. می‌گویند که باید برای امتناع از تحمل هر جنایت سرمایه‌داران، به کل قتل‌عام‌های برنامه‌ریزی شده از سوی آنان علیه خورد و خوراک و مایحتاج اولیه زندگی و هر نفس کشیدن اعتراضی خویش تن دهیم!! سرمایه‌داران ما را بیکار می‌کنند و ما از وحشت دستگیری و زندان، هر گونه مقاومت، اعتراض و ستیز علیه این جنایت را تحریم کنیم!! دستمزدهای ما را سال به سال نمی‌پردازند و ما از ترس اخراج، به کار بدون هیچ مزد تن دهیم!! بهای نیروی کار ما را هر روز به شکل جدیدی سلاخی می‌کنند و ما در هراس از باز هم کمتر شدن دستمزدها، در بارگاه قدرت سرمایه بساط ثناخوانی راه اندازیم. ما را از هر گونه امکان دارو و درمان محروم می‌نمایند و ما شکرگزار عنایت سرمایه‌داران برای ادامه اشتغال چند روز آتی باشیم!! ما را ویرانه‌نشین و کارتن‌خواب می‌کنند و ما از اینکه باز هم زنده هستیم، خود را رهین منت صاحبان سرمایه دانیم!! سرمایه ما را در سموم ریزگردها دفن می‌کند و ما دست نهادن بر ریشه این بلیه و اعتراض به دولت سرمایه را قدرناشناسی در مقابل فقدان خطر القاعده انگاریم!! در اوین و عادل آباد و وکیل آباد و گوهر دشت و هزاران شکنجهگاه دیگر، چند هزار، چند هزار شکنجه و کشتار می‌شویم، اما راضی باشیم که قتل ما نه در بمباران، بلکه در جوخه‌های اعدام و قاتل ما نه دولت اسلامی عراق و شام، که رژیم اسلامی سرمایه‌داری ایران است!! همه دردها، رنج‌ها و مصیبت‌های بالا را به دیده، منت داریم، با این حساب که اسیر وضعیت کارگران سوری نیستیم!!

پرسش بعدی ما از این جماعت آنست که حتی برای لحظه‌ای به نقش و موقعیت و قدرت طبقه خود فکر کرده‌اند. آیا هیچ‌گاه به این اندیشیده‌اند که طبقه ما، تولید کننده و آفریننده کل سرمایه‌ها است و این قدرت را دارد که چرخه تولید هر چه سرمایه است و چرخ هر چه قدرت و حاکمیت سرمایه‌داری است را از چرخش فرو اندازد و کل این نظام وحشت و دهشت و جنایت را راهی گورستان تاریخ سازد؟ آیا راستی، راستی، کارگران مروج ایده فرار از سوریه‌ای شدن اهل اندیشیدن به این موضوعات هستند؟! چرا چنین اندیشیم و چنین کنیم، چرا به قدرت و توان پیکار طبقه خویش نظر نیاندازیم؟ چرا نگوئیم که ما یک قدرت تعیین کننده تاریخ ساز هستیم، هر چه کارخانه و تجارت خانه و راه و ساختمان و مزرعه و جاده و بندر و بازار و در یک کلام هر چه سرمایه است، همه و همه مخلوق کار ما است. چرا نگوئیم که قدرت و دولت طبقه سرمایه‌دار از سرمایه بر می‌خیزد، همان سرمایه‌ای که حاصل کار و تولید ماست، چرا نگوئیم که ما نه مشتی افراد ذلیل و زبون بلکه یک طبقه عظیم تاریخساز جهانی هستیم، چرا از قدرت خویش عزیمت نکنیم، راه متشکل ساختن این قدرت را پیش نگیریم، این قدرت سازمان یافته را علیه سرمایه اعمال نکنیم، چرا رابطه خود با سرمایه و دولت سرمایه‌داری را این گونه نکاویم؟! حتما می‌دانید که تفاوت بنیادی و فاحش این دو نوع نگاه کردن یا این دو رویکرد چه هست و عوارض و دستاوردهای هر کدام چه می‌تواند باشد؟ پاسخ روشن است. با نگاه این بخش از کارگران باید هر روز به عقب نشینی تازه‌ای دست زد، به هر مذلتی تن داد. مدام و مستمر به قهقرا رفت. هر روز هیچ و هیچ‌تر شد، گرسنه و گرسنه‌تر گردید، مفلوک و مفلوک‌تر شد، از همه اینها وحشت‌آورتر، ابتدائی‌ترین و نازل‌ترین میزان شرافت انسانی و کارگری را باید از دست داد. به نفع سرمایه‌داران ضد بشر، گرگ هم‌زنجیران خود گردید. در نهایت وقاحت، شاکر درگاه دولت‌ها و قطب‌های قدرت سرمایه جهانی شد، که توده وسیع هم‌زنجیر ما در سوریه، عراق، افغانستان، افریقا، آسیا و جاهای دیگر را در میان شعله‌های جنگ خاکستر می‌کنند، اما عجالتا و برای چند صباحی ما را به شکل دیگری، غیر از جنگ!! اسیر تباهی، ذلت و نابودی می‌سازند!! معنا و حاصل نوع نگاه این کارگران که نتیجه شستشوی مغزی و تسلیم کامل در خواست‌ها و نسخه پیچی‌های سرمایه است سوای این هیچ چیز دیگر نمی‌تواند باشد. در جهتگیری دوم که سیره، سنت و روال کار کارگران آگاه است، مسأله کاملا ضد و معکوس این است. در اینجا بنیاد کار بر مبارزه، رجوع به قدرت لایزال طبقاتی، سازمان دادن شورایی و سراسری این قدرت و به کارگیری آن علیه سرمایه در همه عرصه‌های حیات اجتماعی استوار است. در اینجا هیچ کارگری به خود اجازه نمی‌دهد که زبونانه و غیرانسانی از جنگ زدگی و آوارگی و گرسنگی و فلاکت و مرگ ناشی از نداری هم‌زنجیران ابراز رضایت کند و عدم ابتلای خود به این مصیبت‌ها را موهبت و لطف سرمایه‌داران به حساب آرد. هر کارگری به این می‌اندیشد که باید دست در دست سایر آحاد طبقه خود بگذارد، با همه توان برای متحد شدن و متشکل گردیدن توده‌های طبقه خود تلاش نماید. همراه همه آحاد طبقه‌اش یک قدرت گردد. با این قدرت سرمایه و سرمایه‌داران و دولت آنها را به عقب راند، هر چه بیشتر مجبور به عقب نشینی کند، موقعیت جنبش خود را نیرومند و نیرومندتر سازد. با توان بیشتر علیه سرمایه بجنگد. در این راستا هر روز وضعیت زندگی و شرایط کار خود را بهتر و رفاه اجتماعی طبقه‌اش را افزونتر سازد. این جنگ را ادامه دهد تا دولت را، سرمایه‌داری را، وجود طبقات و جامعه طبقاتی را از میان بردارد. نگاه اول به صورت وحشت‌انگیزی ارتجاعی و ضد انسانی است. نگاه دوم بالعکس رهایی‌آفرین، افتخارآمیز و مالامال از شور و احساس و شرف انسانی است.

اشاره بسیار کوتاهی هم به زمینه‌های مادی نسخه‌پیچی‌های ارتجاعی بالا اندازیم. پیش‌تر گفتیم که سازنده این سموم فقط سرمایه است اما کارگرانی که این سم را میان هم‌زنجیران خود توزیع می‌کنند کسانی هستند که عجالتاً کاری دارند، بیکار نیستند، شاهد شکم گرسنه و اندام برهنه فرزندان خود نمی‌باشند، کارتن‌خواب و ویرانه‌نشین نیستند، وحشیانه استثمار می‌گردند و تمامی جنایات سرمایه بر سرشان آوار است اما به همین اندازه که جایی برای فروش نیروی کار دارند و نانی ولو خالی بر سفره خانوار می‌آرند احساس خشنودی می‌کنند. این دوستان باید بدانند و باید این واقعیت بسیار تلخ را آویزه هوش و گوش سازند که دامنه تعرض، سلاخی، بربریت، گرسنه سازی، جنگ افروزی و بیکارسازی سرمایه بی‌مهار و نامتناهی است. آنچه اینک از سر نادانی، حقارت، کوته‌اندیشی، تنگ‌نظری و خودبینی موهبت بزرگ می‌پندارند، هر لحظه و هر کجا در معرض تهاجم سرمایه قرار دارد. آنچه می‌تواند تضمین کننده زندگی و اشتغال و رفاه و آینده و نهایتا رهائی واقعی شما باشد، نه مماشات طلبی‌های شوم رذیلانه و جبونانه با سرمایه‌داران که پیکار مستمر سازمان یافته، شورایی، سراسری و ریشه‌ای علیه اساس سرمایه‌داری و همه اشکال تسلط سرمایه بر شرایط کار و زندگی خویش است.

سروش زراعتیان

دی 1396