سروش زراعتیان

تظاهرات دیماه 98 با این که نیروی محرکش درس خوانده های طبقه کارگر بودند، اما هیچ تجانس هویتی با شورشهای عظیم دی 96، به ویژه آبان 98 نداشت. اگر روزی کارگر هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو، آذراب، راه آهن، عسلویه، رانندگان شبکه سراسری حمل و نقل یا سایر همزنجیران آنها به این سیاق، با انتظارات و شعارهای دانشجویان طبقه خود به خیابان ریزند، آنگاه نه تکرار کمیک بدترین ترداژدیهای تاریخی که مضحکه چندش آور تاریخ مبارزه طبقاتی خواهد بود. واقعیت ها را باید گفت، آنان که نمی گویند یا تحریف آمیز می گویند، زیر هر بیرق، با هر نام، اهل هر حزب و فرقه، یا سرمایه دارند، یا مزدور سرمایه داری هستند، درغیراین صورت شستشوی مغزی شدگان این نظام هستند. در دی 96 و آبان 98 توده های عاصی طبقه کارگر علیه فقر، گرسنگی، بی خانمانی، کارتن خوابی، ویرانه نشینی، بی آبی، بیکاری، کودک آزاری، تبعیضات بشرستیزانه جنسی، آلودگیهای مرگبار زیست محیطی، آزادی کشی یا سایر مصیبت های آوار بر زندگی خود شوریدند، آنها ضد بردگی مزدی شعار ندادند اما علیه آنچه مولود قهری سرمایه داری بود طغیان کردند و در همین راستا  آتشفشان قهر طبقاتی خود را، بر سر سرمایه و حاکمانش فرو ریختند. آنچه در خیابان، محله، شهر، روستا و کل 31 ایالت سرمایه داری ایران شورید، تداوم بالنده و قهرآگین 2300 اعتصاب و چندین هزار اعتراضی بود که توده کارگر در طول یک سال، در سراسر جهنم بردگی مزدی، در کل مراکز کار، تولید، آموزش، از سرخس تا خارگ و از مکران تا بازرگان علیه سرمایه، سرمایه داران و دولت آنها سازمان داده و پیش برده بود. در شورش آبان، وقتی کارگران 800 بانک را آتش زدند، بر وجود سرمایه آتش افروختند،  هنگامی که دهها فروشگاه زنجیره ای بزرگ را تصرف و موجودی آن را میان خود تقسیم کردند، بر بنیاد مالکیت سرمایه داری لگد کوبیدند، زمانی که حوزه های علمیه را به آتش کشیدند، ماشین شستشوی مغزی سرمایه را در هم کوبیدند، وقتی برائت از تعلقات سندیکائی و حزبی را فریاد زدند، قدرت طبقاتی سرمایه ستیز خویش را به جای هر نیروی بالای سر نهادند و ظرفیت توده های طبقه برای تسلط بر سرنوشت کار، تولید و زندگی را به حایت ایستادند. یورش شجاعانه کارگران به مراکز سرکوب پلیسی و نظامی بورژوازی در خیزش آبان، پیام شفاف اعمال قهر رادیکال کارگری علیه قهر ارتجاعی و ضد بشری سرمایه داری بود. رژیم ستیزی توده کارگر در آنجا جلوه پردرخششی از سرنگونی طلبی طبقاتی ضد بردگی مزدی را نمایش داد. خیزش آبان به اعتبار داشتن این شاخص ها، به طور زمینی و واقعی، بذر روینده یا جنین بالنده یک جنبش کارگری رادیکال و سرمایه ستیز بود، جنبشی که اگر یارای مقاومت داشت، اگر قادر به چالش قوای قهر بورژوازی بود، اگراز پای درنمی آمد و اسیرحمام خون رژیم اختاپوسی اسلامی سرمایه نمی گردید، می توانست ببالد، نیرومند شود، استخوانبندی پیدا کند، سازمانیابی شورائی به خود گیرد، افق پیکارش را شفاف کند، راهبرد کارزارش را از پایاب ها و ناخالصی های رفرمیستی پالایش نماید و در همین راستا یک جنبش آگاه، سازمان یافته، شورائی، سراسری، کمونیستی و لغو کار مزدی گردد. بورژوازی لنینیست و همه رفرمیستها از مسالمت جو گرفته تا رژیم ستیز، مخالف این حرفها هستند. از منظر آنها قیام آبان «حرکت خود به خودی» مشتی توده ناراضی بود که سر نداشت!! رهبر نداشت!! حزب نداشت، از فقدان سازمانیابی رنج می برد!! و برهمین اساس محکوم به شکست بود. برای فرار از این تقدیر باید حتما به حزب می آویخت، رهبری آنان را پذیرا می شد، از این طریق صاحب سر می گردید!!، به کمیته مرکزی ایمان می آورد و با این ایمان شانس پیش رفتن، پیش تاختن و پیروزی می یافت!!!  تظاهرات دی ماه دانشجویان، نه فقط ادامه خیزش آبان نبود که به آکسیونی سترون، سرمایه مدار و آویزان به ارتجاع اصلاح طلبی می ماند، آکسیونی از نوع قایقرانی درمردابی خشکیده برای نمایش شیفتگی به آرایش و پیرایش نظام بردگی مزدی و لاجرم  در خدمت تسویه حسابهای درونی بخشهای مختلف بورژوازی که بر همین مبنی ستایش پرشور احزاب راست و چپ اپوزیسون را هم در پی داشت. جبهه گیری رادیکال نمایانه!! در مقابل جناح مسلط ماشین دولتی بورژوازی، با بنمایه اصلاح طلبی، همراه با فرار کامل از هر گونه تعلق طبقاتی یا هر مقدار هویت و جهتگیری ضد سرمایه داری در این تظاهرات موج می زد. فاجعه اینجاست که بخش اعظم این دانشجویان را افراد طبقه کارگر تشکیل می دهند. دانشجویانی که می توانند و باید پرچمدار انکشاف رادیکال جنبش کارگری در دانشگاهها باشند، دست به کاری زنند و فعالیت هائی را دستور کار کنند که دانشگاه را سنگری از سنگرهای مبارزه طبقاتی توده های کارگر سازد. نوع جهتگیری و تکاپوئی که جلوه هایی از آن را پیش تر در پهنه همصدائی با کارگران هفت تپه و فولاد خوزستان مشاهده نمودیم. درآن زمان، صد البته در سطحی بسیارابتدائی و نمادین دانشجویان خانواده های کارگری میان مراکز آموزش عالی و کارخانه ها پل بستند، خود را ستادی از جنبش کارگری دیدند و کوشیدند تا در پیشبرد امور روزانه این جنبش ادای دین کنند. تظاهرات دیماه از این نوع جهتگیری خالی بود. شعارهای «مرگ بر خامنه ای»، «سالها جنایت، مرگ بر این ولایت»، «جمهوری اسلامی نمی خواهیم» قطعا حرفهائی زیبائی هستند اما آنچه 50 میلیون انسان ریز و درشت کارگر را به وضع فاجعه بارموجود انداخته است، در وجود «علی خامنه ای»، «ولایت فقیه» و «شورای نگهبان» خلاصه نمی شود. با رفتن این و آن فرد، انحلال این و آن نهاد یا جا به جائی دولت ها، هم هیچ بهبودی در این وضعیت پدید نمی آید، جای تأسف است اگر درس خوانده های طبقه کارگر به دنبال قرنها پیکار و شکستهای سهمگین طبقه خویش، هیچ درسی از این شکست ها و هیچ تجربه ای از برهوت پیمودن ها نیاموخته باشند. ریشه کل آزادی کشی ها، سرچشمه حمام خون تمامی حق و حقوقها، منشاء کل فقر و فلاکت و سیه روزیها در وجود سرمایه داری است. خامنه ای، ولی فقیه، سپاه پاسداران، شورای نگهبان، جمهوری اسلامی صرفا ماشین نظم این اختاپوس دهشت و وحشت هستند. باید دست بر ریشه نهاد و به جنگ سرمایه داری رفت. شما به عنوان بخشی از طبقه خویش قطعا می توانید سهمی سترگ و اثرگذار در این کارزار به دوش گیرید، می توانید و حتما می توانید پل اتصال توده های کارگر و بخشهای مختلف جنبش کارگری شوید، می توانید در خروج این جنبش از چهاردیواری تنگ کارخانه ها و میدانداری آن به عنوان یک قدرت سراسری شورائی ضد سرمایه داری گامهای مهم بردارید، همه اینها ممکن است. باید به این سنگر روی آورد.