در روز دوم فروردین، دو دختر هفت یا 8 ساله، از خانواده های کارگری گنبدکاووس، به گاه جمع آوری علوفه و هیزم در زمین های اطراف شهر، نخست مورد حمله سگ های ولگرد بیابانی و دقایقی بعد آماج تعرض جنایت آمیز جنسی عوامل رژیم اسلامی بورژوازی قرار می گیرند. دختران از وحشت حمله سگان به مأموران محافظ تأسیسات آبیاری مجاور شهر پناه می برند. مأموران در نهایت بی شرمی و شناعت با بهره گیری از دلهره و هراس دختران، آنها را مجبور می کنند تا لباس از تن کنده، لخت وعریان در برابر چشمان آکنده از ولع کثیف جنسی آنان شروع به رقص کنند. محافظان تأسیسات به این حد اکتفاء ننموده و آماده تجاوز به دختران می گردند. اقدام پلید و جنایت آمیز جنایتکاران با مقاومت سرسختانه دختران خردسال مواجه می شود. کودکان دختر با تمامی توان فریاد می زنند و درخواست کمک می کنند. مقاومت و طلب حمایتی که خلاصی آنان از شر متجاوزان را در پی می آرد. دقایقی بعد کارگران گنبدکاووس با اطلاع از این حادثه شنیع وحشیانه و جنایتی که علیه دختران بی پناه هفت ساله اعمال شده است در مقابل اداره «دادگستری»!! شهر دست به تجمع می زنند. خشم آگین و قهرآلود از اینکه کودکان گرسنه و مجبور به کارشان حتی به گاه جمع آوری علوفه در صحراها، عبور از خیابان ها یا بازی در کوچه ها  نیز از دستبرد عوامل رژیم از جمله تعرض و آزار جنسی این مأموران در امان نیستند، خروش اعتراض سر می دهند. این اعتراض مطابق معمول با یورش سبعانه پاسداران سرمایه مواجه می گردد. کارگران بر شدت قهر و خشم خود می افزایند. متحد و همرزم راه می افتند، از همه همزنجیران حمایت می خواهند. بیشتر و بیشتر می گردند و مصم و استوار آماده حمله به مراکز قدرت نظامی و انتظامی دولت سرمایه می شوند. شورش کارگران ساعت ها به طول می انجامد، اما سرانجام در مقابل قوای سرکوب جمهوری اسلامی مجبور به عقب نشینی می گردند. این روزها هر حادثه ای در هر گوشه هر شهر کبریتی است که باروت غضب توده کارگر علیه شدت استثمار، فقر، گرسنگی، آوارگی و فلاکت مولود سرمایه داری را شعله وار می سازد.