روند اعتصابات و اعتراضات کارگری علیه نظم سرمایه در ایران در اواخر خرداد این سال با موجی از اعتصابات کارگران پیمانی صنایع زیر ساختی، تعمیرات و تاسیساتی حوزه های پیش ریز سرمایه در نفت و گاز حداقل از نظرتعداد کارگران و تعدد شرکت های پیمانکاری درگیر به سطح بالایی رسید که در سال های اخیر کمتر مشاهده شده بود. صبح روز شنبه ۲۹ خرداد ماه کارگران رسمی نفت در واحد عملیات دریایی شرکت پایانه‌های نفتی ایران، منطقه جزیره خارک برای دومین روز متوالی دست از کار کشیده و دست به تجمع زدند. در جریان این تجمع کارگران از تحویل و پهلوگیری کشتی یکصد هزار تنی “آرتاویل” که قصد بارگیری ۶۳۰،۰۰۰ بشکه نفت خام جهت حمل به پالایشگاه بندرعباس را داشت، خودداری کردند. در همین روز، کارگران پروژه ای شرکت “فراب” نیروگاه بیدخون در اعتراض به عدم افزایش دستمزدها و خواست ۲۰ روز کار و ۱۰ روز مرخصی که اصطلاحاً طرح بیست ـ ده نامیده میشود دست به اعتصاب زدند. این روند در روز های بعد و خصوصا ماه مرداد ادامه یافت و شامل تعداد زیادی شرکت و انبوه عظیمی کارگر اعتصابی گردید. اما از همان ابتدا سرنوشت مبارزه این کارگران نیز بسان توده های کارگر دیگر حوزه های پیش ریز سرمایه بود. لشکری پراکنده از کارگران تحت فشار شرایط اقتصادی، فقر، گرسنگی و آینده نامعلوم زندگی دست بکار مبارزه ای هستند که سرنوشت آن کما بیش روشن است. اگر توده های کارگر بدون کوچکترین سازماندهی طبقاتی وارد مبارزه با سرمایه داران و دولت سرمایه می شوند، اما کارگران پیمانی حوزه های زیر ساختی نفت و گاز هر چند ظاهرا با برنامه و قدری سازماندهی شده خود را و همکاران نفتی خود را از همزنجیران دیگر، از دهها میلیون کارگر توده های طبقه خود جدا می کنند. این ژرف ترین و مرگبارترین پاشنه آشیل همه کارگران ایران است، حتی اگر کارگران پیمانی در مبارزه اشان علیه سرمایه داران به دست آوردهایی اقتصادی و معیشتی نایل آیند بدون این که این به کوچکترین ارتباط طبقاتی و شورایی سرمایه ستیز نایل آیند هیچ ارزش طبقاتی در رشد و پیشرفت کارگران بعنوان یک طبقه مستقل ایفا نکرده اند. هم اکنون نیز همه فریاد های اتحادی که کارگران پیمانی نفت و گاز سر می دهند جز ارتباطی دیجیتالی و مدیایی چیز دیگری نبوده و جمع شدن تعداد انبوهی کارگر چند واحد سرمایه در مکانی و سر دادن شعار پشتیبانی از دیگر کارگران پیمانی نیزنشانی از ارتباطی دائمی ندارد و در حد شعار باقی مانده است. ارتباط کارگری می بایست واقعی، دائمی، پیوسته و هدفمند باشد و آن هم نه هر هدفی بلکه صرفا شورایی ضد سرمایه داری و در جهت لغو کار مزدی باشد. این درست است که اهم مبارزات طبقاتی در ایران مبارزه کارگران، خیزش های توده های کارگر و زور آزمایی کارگران با سرمایه داران و دولت سرمایه بر سر دستمزد، معیشت، آب، محیط زیست و تقریبا همه ابعاد زندگی انسانی در سال های اخیر بوده و اکنون نیز هر حرکتی در جامعه ایران هر چه بیشتر رنگ طبقاتی کارگری می گیرد. اما این می بایست رشد کند، ببالد و جنبشی ضد سرمایه داری هدفمند تبدیل گردد وگرنه تحت فشار سرکوب فیزیکی و فکری طبقه حاکم و هر دو قطب رفرمیسم راست و چپ، رویکرد راست سندیکائی و سکتاریسم حزب سالار چپ نما وارونه می گردد و به گمراهه می رود. فقط طبقه سرمایه دار، مراکز شتشوی مغزی، سازمان هایی نظیر شوراهای اسلامی و دولتش نیست که از طریق سرکوب فیزیکی و فکری این وضع را بر کارگران تحمیل کرده و می کنند. طبقه سرمایه دار و دولتش بیکار نمی نشینند بلکه درصدد جان تازه دادن به شوراهای اسلامی قصد هجوم جدیدی به کارگران در سر می پرورانند. همه این ها یعنی رفرمیسم راست و چپ و شوراهای اسلامی هم اکنون نیز هم سد راه همجوشی، همپیوندی و همرزمی آحاد توده کارگر دریک جنبش سراسری، شورائی، نیرومند، ضد کارمزدی بدون بالایسر ماوراء خود، بدون سر حزبی وسندیکائی شده اند. حاصل کار اینان نیز متناسب با درجه اثرگذاریشان آن شده است که کارگران خود را آحاد یک طبقه واحد تلقی نکنند، اهل یک جنبش واحد نبینند، اعضای جنبش ضد سرمایه داری به حساب نیارند، در تدارک برپائی یک جنبش سراسری، شورائی، ضد کار مزدی نباشند، در جستجوی یافتن همدیگر به عنوان آحاد سلسله جنبان این جنبش شورائی نباشند. رشد اعتصابات در تیر ۱۴۰۰ در مقایسه با ماه های گذشته این سال و سال های گذشته تا حدی چشمگیر است اما همانطور که توضیح دادیم خام فکری محض است تصور کنیم که رشد کیفی و سازمان یافته این جنبش به همین میزان افزایش یافته است. تعداد اعتراضات کارگری در ماه اخیر نسبت به ماه مشابه سال گذشته بسیار بیشتر بوده است و تیرماه امسال ما شاهد ۲۱۵ حرکت جنبشی بوده ایم که بخش اعظم آن اعتصابات انبوه کارگران حوزه های مختلف پیش ریز سرمایه خصوصا زیر ساخت ها و کارگران تاسیساتی نفت و گاز بوده در حالی که همین ماه سال گذشته به ۱۸۷ حرکت کارگری رسید که فقط ۳۷ درصد آن اعتصاب بود.