ماجرای مذهب در جامعه سرمایه‌داری را دنبال کنیم. سرمایه‌داری در اروپای قرون 15 و 16 در حال شکل‌گیری بود، برای رشد و گسترش و سلطه کامل بر جامعه، به دنبال کسب قدرت دولتی، با فئودالیسم، سلطنت و کلیسا در جدال بود، برای پیشبرد این کشاکش، خود را نیازمند کارگران می‌یافت و سعی می‌نمود تا جنبش کارگری را پیاده‌نظام خود کند، اما همزمان برای سرکوب مبارزات کارگران علیه سرمایه­داری به ارتش و قوای سرکوب حاکمان پناه می‌برد. بورژوازی به راسیونالیسم(عقل‌گرائی) می‌آویخت، ندای سکولاریسم و جدائی دین از دولت سر می‌داد و در عین حال در غالب جاها با وسواس به پاسداری از مذهب ادامه می‌داد. اعلام می‌کرد که مذهب امر خصوصی آدم‌هاست و برای شستشوی مغزی و سرکوب کارگران روی مذهب حساب باز می‌کرد. در تمامی‌ این قرون، طبقه کارگر، طبقه‌ای که هر نیازش را باید با فروش نیروی کار و پیکار علیه فئودالیسم، سلطنت، کلیسا و سرمایه‌داران تأمین می‌نمود، در میدان بود و نقش‌آفرینی می‌کرد، هر دستاوردی در زمینه آزادی‌خواهی و حقوق انسانی از جمله هر میزان کاهش فشار ارتجاع مذهبی بر زندگی انسانها، حاصل جنبش کارگری بوده است.

بورژوازی آنجا که عظیم‌ترین سهم اضافه ارزش‌های بین‌المللی را نصیب خود می‌ساخت، هنگامی که به یمن این سودها قادر به عقب‌نشینی مصلحتی در مقابل جنبش کارگری می‌شد، نیاز چندانی به بهره‌گیری از دین به عنوان سلاح سرکوب نداشت. دموکراسی، جمهوری، پارلمان، سوسیال دموکراسی، سندیکاها و احزاب برایش کار دین را انجام می‌دهند.

عکس آن هنگامی است که توان رقابت سرمایه‌های او در بازار جهانی و سهم اضافه ارزش‌هایش به اندازه سایر رقیبان نیست، نقش و قدرت وی در نظم و برنامه­ریزی سرمایه بین‌المللی از شرکا کم‌تر است. در چنین شرایطی یگانه راه چاره برای عقب نماندن از رقبا را در تشدید استثمار توده‌های کارگر، سلاخی معیشت، دارو، درمان، رفاه، بهداشت، وحشیانه‌ترین دیکتاتوری‌ها می‌بیند، اینجاست که مذهب نیاز حتمی و هویتی بورژوازی می‌شود. در اینجا بورژوازی اگر در حکومت بود، دین را سلاح سرکوب فیزیکی و فکری کارگران می‌کرد، اگر در اپوزیسیون بود به صورت سلاحی علیه «بی‌دینی» رقیب حاکم و برای جمع آوری قوا علیه او استفاده می‌نمود.

در ایران دهه‌ها پیش از آنکه بورژوازی طبقه مسلط اقتصادی گردد، بخشی از آن شریک عظیم‌ترین مؤسسات صنعتی و مالی امپریالیستی بود، در ساختار قدرت سیاسی قاجار حضور داشت، نه فقط نیازی به دین‌ستیزی نداشت که بسیاری از رجال و علمای دین اعضای طبقه‌اش بودند. این بورژوازی دست در دست و همدل با بورژوازی مشروطه‌خواه هر نگاه چپ توده کارگر به مذهب و سلطنت را «اقدام علیه امنیت ملی» می‌دید و به گلوله می‌بست. دوران سلطنت پهلوی‌ها هم از آمیختگی شرارت‌بار سرمایه و مذهب آکنده است. اینان با تخصیص بودجه برای دستگاه روحانیت، تدریس اجباری تعلیمات دینی در مدارس، در اختیار گذاشتن رادیو و تلویزیون در خدمت مذهب بخصوص در ماه رمضان، تعظیم و تکریم پیامبر اسلام و امامان شیعه، منتسب ساختن خود به امام رضا و “یگانه حکومت شیعه” خواندن خود و بسیاری کارهای دیگر مورد تائید و حمایت دستگاه مذهب و روحانیت بودند.

نگاهی هم به رابطه جناح چپ بورژوازی با مذهب بیندازیم. سوسیال دموکراسی در غرب همیشه و الان بیش از پیش یار غار کلیسا بوده است. «اجتماعیون – عامیون» ایران به “شریعت‌پناهی” خود مفتخر بودند! لنینیسم، ارتجاع پان‌اسلامیستی را متحد خود در جبهه واحد ضد امپریالیستی می‌خواند!! در ایران با میرزا کوچک­خان و “هیئت اتحاد اسلام” عقد اخوت می‌بست!!  داستان حزب توده در برحق دانستن سلطنت و گمراه‌سازی جنبش کارگری با سلاح دین و عمله و اکره جمهوری اسلامی بودن را همگان به اندازه کافی می‌دانند. “چپ” در امریکای لاتین “الهیات رهائی‌بخش” را متحد خود و در ایران “شیعه علوی” را سوسیالیست می‌دانست!! جامعه‌ای که اینان برای استقرارش جنگیدند و می‌جنگند، حفظ و استمرار کارمزدی تحت اراده دولت و حزبشان است. ساقط بودن کارگران از تعیین سرنوشت کار و تولید، نقش‌آفرینی مذهب را به دنبال دارد، کشتزار جامعه مبتنی بر کارمزدی اینان، مذهب‌خیز و مذهب‌پرور است، مرداب متعفنی که کارگران اقمار اردوگاه شوروی سابق در آن غوطه‌ور بودند و هستند.

بورژوازی ایران مذهب را بطور سیستماتیک به درون جامعه پمپاژ می‌کند. توسط مدرسه، دانشگاه، سربازخانه، محل کار، رسانه‌های جمعی، دستگاه روحانیت، مذهب را از مهد تا لحد بر سر کارگران آوار می‌کند، هر گونه نقد مذهب را وحشیانه خفه می‌سازد، آنگاه روحانیتش با رذالت تمام نعره می‌کشد که مذهب انتخاب آزاد و حاصل تحقیق آدمیان است!! متفکرین و جامعه شناسانش با وقاحت از این دم می‌زنند که کارگران ایران دیندارند و ایران، جامعه‌ای مذهبی است!! سال‌های دهه بیست خورشیدی کارگران و دهقانان ایران علیه سلطنت و مذهب، هر دو، در حال جدال بودند به­گونه‌ای که بعد از کودتای 28 مرداد 1332، مراجع مذهبی از جمله خمینی به دعا و ثنا‌گویی از شاه پرداختند که خطر بی‌دینی را از سر اسلام کوتاه کرد!! در دهه50 خورشیدی بازار دین آنچنان بی‌رونق و کساد بود که فریاد روحانیت شیعه از بی‌دینی جوانان و مردمان بلند بود.

متفکرین بورژوازی در ادعای خود مبنی بر دینداری کارگران ایران پا را از این هم فراتر گذاشته، مدعی شده­‌اند که گویا توده کارگر ایران دلباخته اسلام و خدا و دین بوده­اند!! در انتظار حکم مراجع مذهبی به سر می‌برده­اند و در سال 57 با صدور فرمان قیام خمینی دست به انقلاب زده‌اند!! برای فهم حقیقت، تاریخ را ورق بزنیم و کمی به عقب برگردیم. دهه سی و بخصوص چهل خورشیدی سرمایه‌داری ایران رشد چشمگیری یافت. بخش وسیعی از طبقه سرمایه‌دار به لحاظ سهم خویش در مالکیت سرمایه‌ها، میزان سودها و بویژه نقش در ساختار دولتی جزء قشر بالای طبقه خود نبودند و داغ این نبودن را بر دل داشتند. در همین رابطه منتقد بنگاه‌های عظیم صنعتی و مالی امپریالیستی و شرکای داخلی آنها، رژیم شاه و صاحبان شرکت‌های بزرگ، بودند. اینان نیازها و انتظارات خود را لباس اسلام پوشاندند، تأسیس انجمن‌های اسلامی بازاریان، پزشکان، مهندسان، دانشجویان، دانش‌آموزان، هیئت‌های عزاداری، کانون‌های متنوع تبلیغات دینی و مدارس خصوصی را ساز و کاری برای گسترش نفوذ خود در میان مردم فرودست ساختند تا از این طریق رژیم را به عقب‌نشینی متقاعد سازند. رژیم شاه نه تنها دست آنان را در پروژه ضد کارگری ترویج اسلام باز گذاشته بود بلکه همان‌طور که اشاره شد خود نیز با قدرت تمام در این راه می‌کوشید. اما باید تاکید کرد که حاصل این توافق و همکاری به عقب­مانده‌ترین بخش کارگران محدود ماند.

مبارزات کارگران در سالهای ابتدایی دهه 50 در ادامه خود به سراسر ایران گسترش یافت. کارگران ایران همچون همه کارگران جهان حدود 100 سال بود که از سنت و رویکرد قرن نوزدهمی خود از ریل مبارزه با سرمایه‌داری جدا افتاده بودند. کارگران ایران زیر آوار آلترناتیوهای پان‌اسلامیستی و لنینیستی، ریشه بدبختی‌ها را نه سرمایه­داری که “وابستگی” می‌دانستند!! خمینی وعده استقلال، حکومت عدل و قسط، حمایت از مستضعفین و آوردن پول نفت به سر سفره کارگران و آب و برق مجانی می‌داد. کارگران ایران احساس کم و کسری بابت دینداری‌شان نمی‌کردند، در فقر، بی‌کاری، بی‌مسکنی، گرانی و در نبود آزادی غرق بودند و عاجز از اتخاذ راهبرد ضد سرمایه‌داری به اپوزیسیون بورژوازی فاشیستی تن ‌دادند. نه فقط باورهای اسلامی که هیچ باور یا ایدئولوژی به اعتبار نقش مکتبی خود، نه جنبش می‌آفریند، نه جنبشی را به ورطه شکست می‌اندازد، این بورژوازی است که هر کجا، یکی از راهبردهای ایدئولوژیک، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی خود را سلاح حاکمیت خود و یا سلاح اپوزیسیون‌نمائی خویش می‌سازد. این همان نکته بنیادی و کلیدی است که درک وارونه آن خیلی‌ها را به جستجوی ریشه شکست خیزش سراسری نیمه دوم دهه 50 خورشیدی، در اسلام­باوری کارگران ایران واداشته است!!

بحث خود را با اشاره به رویکردها و مواضع اپوزیسیون جمهوری اسلامی در رابطه با مذهب تمام کنیم. گفتیم که ادعای بورژوازی در مخالفت با مذهب، دروغ و فریبکاری محض است. در این میان تکلیف سلطنت‌طلبان کاملا روشن است، نه تنها ادعای ضدیت با مذهب ندارند، خود را دیندار و حامی دین نیز معرفی می‌کنند. اینان در حکومت آینده خود جایگاهی مطمئن همراه با تعظیم و تکریم مذهب و مراجع باز کرده‌اند و سلاح قتاله مذهب را برای شستشوی مغزی و سرکوب کارگران تیز نگاه می‌دارند.

در نزد لنینیست‌ها تنها اثر مشهود از کارگران، صنفی‌گری، جدال اقتصادی برای چند ریال هزینه معاش، دینداری و سیاست‌گریزی است!! کارگران برای رهائی خود باید به مجتهدان شریعت “مارکسیسم” بیاویزند، تحت رهبری اینان با شعار “جدایی دین از دولت”، “حکومت آخوندی” را سرنگون سازند و اینان را به قدرت رسانند و به اطاعت از اوامر صدرنشینان حزبی زندگی بگذرانند!! مذهب فقط آویختن به خدا و باورهای متافیزیکی نیست، هر نوع مقهور و مطیع بودن در مقابل هر اراده ماوراء خود عین مذهب است.

رویکرد ضد سرمایه و ضد کارمزدی کارگران پرچمدار نقد واقعی و مبارزه ریشه‌ای با مذهب است. کارگران در مبارزه قرون گذشته خود این مشعل را به دست گرفتند. در قرن 19 کارگران پاریس (کموناردها) در دوره بسیار کوتاه میدانداری خود، به جای سر دادن شعار “جدائی دین از دولت” فریاد زدند که هیچ وجهی از حاصل کار و تولید توده‌های کارگر صرف بقای مذهب و کلیسا نخواهد شد، آنها با این کار خود همان رفتاری را با نهادهای قدرت دینی کردند که علیه ارتش، پلیس و سایر دستگاه‌های سرکوب سرمایه‌داری اعمال نمودند. کارگران ایران اعم از مذهبی و بی‌دین باید خود را طبقه واحدی ببینند، احکام قصاص و تعزیر، نابرابری زنان و مردان، ازدواج افراد زیر 18 سال، چندهمسری، تحمیل نوع پوشش، دخالت در زندگی خصوصی، فرودست شمردن و منع آزادی بیان برای غیر‌مسلمانان و بی‌دینان، همه اینها را احکامی مجرمانه و سلاح سلاخی جنبش کارگری توسط بورژوازی و سرمایه بدانند. علیه هر ریال هزینه شدن محصول کار و تولید طبقه خود برای هر حوزه علمیه، هر نهاد دینی، مبارزه نمایند. مبارزه کارگران با مصائب سرمایه‌داری بدون توجه به جنسیت، قومیت و اعتقادات آحاد آن شکل می‌گیرد. استمرار این مبارزات در سنگری با افق و راهبرد ضد سرمایه تضمین خواهد کرد که به هنگام برچیدن بساط کارمزدی و محو دولت توسط اداره شورایی جامعه، انسان‌ها با هر تفاوتی از جمله مذهبی و بی­مذهب بودن در برابری کامل و بی هیچ امتیازی نسبت به هم، در تعیین سرنوشت کار و زندگی خود نقش خواهند داشت.

نویسنده: ابراهیم زنوز