همرزمان!

شما با خیزشی پرشکوه، سراسری، همپیوند، همزمان، در بیش از 80 مرکز کار و تولید، در منطقه ای عظیم به وسعت چندین استان، در یکی از حساس ترین و پرتپش ترین حوزه های انباشت و ارزش افزائی سرمایه دست از کار کشیده و اعلام اعتصاب کردیده اید. خیزشی امیدآفرین که می تواند ببالد، شاخ و برگ کشد، آگاه و پرقوام شود، دست بر ریشه گذارد و بن بست های کوه آسای سر راه خود، سر راه جنبش کارگری را آماج ضربه مؤثر گیرد، غلاف رفرمیسم فرو اندازد، زنجیر فروماندگی از پای بردارد. خیزش حی و حاضر شما این ظرفیت را دارد و البته عکس آن نیز به تمام و صادق است. پاشنه آشیل ها انبوه، آسیب پذیری ها سرکش، کاستی ها طغیان آسا و خطر شکست، سرخوردگی، احساس استیصال از همه سو در کمین است. هر دوی این حالت ها کاملا امکان دارد. در مورد نخست این نیز مفروض است که مجرد آگاهی، چاره گری، آسیب شناسی، چالش پاشنه آشیل ها هیچ تضمین مطمئنی برای پیروزی محتوم پدید نمی آرد. سخن از مبارزه طبقاتی است. ما با رژیم درنده و بشرستیزی رو به رو هستیم که برای بقای سرمایه داری و ماندگاری خود آماده راه اندازی توفان کشتارها، سونامی سرکوب ها، همه نوع جنایت آفرینی ها و بهت انگیزترین نسل کشی ها است. حرف اول و آخر هر گام از کارزار طبقاتی را آرایش قوای طرفین پیکار می زند، ما از این لحاظ اسیر یکی از بدترین موقعیت ها هستیم، اما خروج از این وضعیت و تغییر هر میزان توازن قوای کارزار نیز دقیقا در همین مبارزات جاری غیرقابل تعطیل اتفاق می افتد. به بررسی نقاط قوت و ضعف خویش در لحظه حاضر پردازیم.

اراده محکم، طنین رسای همصدائی، همسنگری زنجیروار، از شرق تا غرب، تابناک ترین نقطه قوتی است که به اعتصاب سراسری روز ما شکوه بخشیده است و قلب های زیادی را حول گام های بعدی خود به تپش واداشته است. تعطیل همزمان چرخه کار سرمایه در حساس ترین و سودآورترین قلمرو تولید، در سیطره حاکمیت رژیمی با میدانهای تیر به هم پیوسته، حمام خونهای همیشه توفانی، مخوف ترین شکنجه گاهها، آن هم با دستان خالی، بدون هیچ سازماندهی رسمی، مسلما کاری سترگ و کارستان است. این را فقط آگاهان اثرگذار دردمند جنبش کارگری خوب در می یابند. کارگران پیمانی نفت اولین بار نیست که چنین همپیوندی وسیع طبقاتی، جنبشی را به نمایش نهاده اند. آنچه این همزنجیران به دفعات اما این بار در مقیاسی شکوهمندتر انجام داده اند، بدون اغراق گامی رخشان در تبدیل محال پنداری باژگون بورژوازی و رفرمیسم، به ممکن بینی رادیکال کارگری است. سرمایه ذاتا و رفرمیسم از پارلمان گرا تا سرنگونی طلب، بنا به ماهیت سرمایه آویز خود، هر جهتگیری خلاف خواست سرمایه را مهر محال می کوبد. هر همجوشی غیرسندیکالیستی و فراقانونی را به بایگانی محالات می دهد و ناممکن اعلام می دارد.

شما کارگران پیمانی نفت با پالایش این القائات مسموم و سازماندهی سراسری اعتراض در دهها نقطه جغرافیائی دور از هم نشان دادید که می توان از حصار تنگ کارگاهها فراتر رفت، با خیل همزنجیران در سراسر جهنم سرمایه داری همراه و همصدا شد، بدون دفن قدرت در سندیکا، بی نیاز از همبستگی گورستانی سندیکالیستی دست در دست شمار هر چه بیشتر کارگران نهاد. در یک دقیقه معین در هشتاد مرکز کار مختلف کار، از آبادان تا بهبهان و بوشهر، کنگان و جم و ریز تا کرمان، بلوچستان تا شیراز، اصفهان و تهران، از هفشه جان تا کرمانشاه و جاهای دیگر اعلام اعتصاب نمود، چرخ کار را از چرخش بازداشت. شط تولید سود را خشکاند، آماده تحمیل مطالبات جمعی خود بر وحوش سرمایه دار و دولت آن ها گردید. شما ممکن بودن این کار بدون نیاز به هیچ فتوا و فراخوان هیچ نیروی بالای سر را ثابت کردید.

به حلقه های سست و پاشنه آشیل ها پردازیم. شما به رغم ایفای نقش رادیکال در هموارسازی راه همجوشی و اتحاد کارگران مراکز متفرق کار، از آغاز تا امروز زنجیر پوسیده صنف بازی بر پای خود قفل کرده اید!! در بیابان و شهر و روستا فقط «کارگر پیمانی نفت» می بینید! از «کارگران پروژه ای نفت و گاز» می گوئید!! مطالبات معیشتی، روزانه شاق کار و شرائط مرگبار خود به عنوان نفتگران پیمانی را فریاد می زنید. جای شکی نیست که باید از آنچه سرمایه بر سر شما می آرد، از شدت استثماری که در حوزه اشتغال خویش تحمل می کنید، از سبعیت سرمایه داران و دولت آنها در این قلمرو، گوش تمامی جهانیان را پرسازید، اما معضل مهم آنست که شما انجام این کار را با بستن چشم بر روی وجود دهها میلیون کارگر همرزم و در حال کارزار، همپوش و همجوش نموده اید. از یاد برده اید که مشتی آهنگر و نجار و سوهان کار پیشه وریهای سده های 15 و 16 نیستید، بخش لایتجزائی از طبقه کارگر قرن بیست و یکم ایران، گردان خروشانی از ستاد سراسری کارزار طبقاتی میلیاردها کارگر دنیا هستید. سالها است که می جنگید، پرشکوه ترین اعتراضات را سازمان داده اید، قدرت متحد طبقاتی خود را در مشتعل ترین اعتصابات به نمایش نهاده اید، شما در چنین وضعی هستید اما مخاطب کل فراخوانهای شما فقط کارگران پیمانی نفت است!!.

به این فکر نمی کنید که همه دهها میلیون همزنجیر دیگر، زیر آوار همین بدبختی هائی هستند که شما هستید، دردهائی وجودشان را می آزارد که شما را عاصی ساخته است، مطالبات شما را دارند، مبارزه ای را پیش می برند که شما درحال پیش بردنش هستید. بر این نکته اساسی و حیاتی تمرکز نمی شوید که ما دهها میلیون انسان استثمارشونده عاصی و در حال طغیان، آحاد یک طبقه ایم، «طبقه ای از جامعه مدنی که از جامعه مدنی نیست» طبقه ای فرودست و مقهور که قدرت قهرش کلید رهائی انسان است. باید به معماری بنای این قدرت پرداخت. بحث بر سر مجرد اتحاد، تشکل نیست. این یک دروغ زشت است که گویا «چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است»!! جنبش کارگری جهانی در طول قرن بیستم احزاب و اتحادیه هائی داشت که با وسعت و عظمت غول پیکر خود، بند، بند کره خاکی را به هم می دوختند، اما این احزاب و اتحادیه ها همگی، ابزار قدرت سرمایه برای درهم کوبیدن و کفن و دفن هستی ضد سرمایه داری او بودند. قدرت ما در اتحاد و متشکل شدن نیست، در ضد بردگی مزدی و شورائی سازمان یافتن ما است. به عنوان کارگران این کارخانه و آن کارخانه، این شرکت و آن شرکت، این محل و آن محل کار، نیروی چندانی نیستیم، باید به صورت طبقه کارگر با قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری خود وارد میدان شویم. نه شما و نه هیچ بخش طبقه کارگر ایران دست به کار معماری این قدرت نشده است. باید دست در دست هم موانع سر راه این معماری را از میان برداشت و بن بست ها را در هم کوبید.

معضل بنیادی و سهمگین دیگر، نوع نگاه ما، کل طبقه ما، به طرح خواست ها، میدانداری ها، جهتگیری ها و پیشبرد پروسه پیکار جاری است. نقطه عزیمت ما همیشه، همه جا، کارگر ماندن، فروشنده نیروی کار بودن، برده مزدی زیستن بوده است. به مطالبات حاضر خود نگاه کنید، افزایش مزد به میزان 79%، کاهش روزانه کار در سطح 20 روز کار و 10 روز تعطیل در ماه، دو خواست پایه ای اعتصاب هستند. تاریخ کارزار طبقه ما در سراسر دنیا از روز ظهور تا حال گویای چرخ خوردن در همین گمراهه است، سرمایه داری به ما القاء کرده است که محکوم به بردگی مزدی هستیم!، تقدیر زندگی ما فروش نیروی کار است!. سرنوشت نسلهای طبقه ما چنین رقم خورده است، باید از کارگر ماندن عزیمت کنیم!، نظام بردگی مزدی را جاودانه پنداریم! و در سیطره بقای استوار سرمایه داری خواستار مزد بیشتر، پرداخت به موقع مزدها، رفاه مقدور، آزادی ممکن، بهبود میسر شرائط کار و زندگی شویم!!. طبقه ما زیر آوار این القائات زهرآگین هیچ گاه از خود نپرسیده است که چرا به جای مطالبه مزد افزون تر یا استغاثه رفاه بیشتر از سرمایه داران، به سرنوشت کار، تولید و حاصل سالانه کار خود نمی اندیشیم؟!! چرا در کارزار جاری با صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داری خواستار خارج سازی سهم هر چه عظیم تر محصول کار طبقه خویش از چنگال قهر و قدرت سرمایه نمی گردیم؟!. چرا همواره و همه جا از این حرکت می کنیم که کارگریم، باید کوهسار آرزشهای آفریده ما سرمایه وحوش سرمایه دار شود و خود در باتلاق فقر، گرسنگی، بیماری، بی داروئی، بیسوادی، بی سرپناهی از هستی ساقط باشیم. فرض کنیم که سرمایه داران درنده مقاطعه کار و دولت بشرستیز سرمایه به خواست 79% افزایش مزد ما پاسخ مثبت دادند!! دستمزدها را از 20 میلیون بالاتر بردند، بخشی از ما نیز به مزدهای بالای 40 میلیون دست یافتیم. چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ پاسخ را از آخرین گزارش نهاد موسوم به «صندوق بین المللی پول» بشنویم. در همین سال میلادی پیش، ما کارگران ایران یک تریلیون و هفتصد میلیارد دلار، (بیش از 51 000 000 000 000 000 تریلیون تومان) فقط اضافه ارزش تولید کرده ایم. این رقم به مراتب بیش از 35 برابر کل مزدی است که کل آحاد طبقه ما در طول سال دریافت کرده اند. برای لحظه ای فرض بر این گذاریم که نه فقط دستمزدهای ما که مزد یکایک تمامی آحاد شاغل طبقه ما، نه 79% بلکه 100% افزایش یابد و دوبرابر شود!!!، باز هم در بهترین حالت از هر 17 ساعت کار برای طبقه درنده سرمایه دار و دولتش فقط مزد یک ساعت را گرفته ایم و 16 ساعت دیگر بدون هیچ ریال مزد، برای صاحبان سرمایه، کار کرده ایم!!! این ارقام، صد درصد زمینی، بیش از حد قابل تعمق، بی نهایت تکان دهنده و آموزنده اند. چرا می پنداریم که با گرفتن چند تومان مزد بیشتر فتح الفتوح کرده ایم!! و حق خود را از چنگ خون آشامان بشرکش سرمایه دار یا دولت آنها بیرون کشیده ایم!! مگر حتی دو برابر شدن مزدها چه مشکلی از کوهسار عظیم مشکلات ما می کاهد؟!! مگر نه این است که نه حتی فردای آن روز، بلکه روزها قبل از دریافت هر سنار افزایش مزد، کل آاین به اصطلاح افزایش را در سونامی پرخروش گرانی ها از دست هشته ایم و مجبور شده ایم گرسنه تر، فقیرتر، فرومانده تر و زبون تر از سال پیش زندگی کنیم. آیا وقت آن نشده است که طومار پیکار فزونی مزد را برای همیشه ببندیم، به زباله دان تاریخ اندازیم و به جایش با رساترین و پرخروش ترین صداها خواستار تسلط بر سرنوشت کار خود شویم؟. جدال برای مزد بیشتر را با جنگ بر سر سرنوشت کار سالانه جایگزین کنیم، نه در هیأت مشتی فروشنده متفرق، متشتت و رقیب نیروی کار، به این و آن سرمایه دار، که در موقعیت یکی از دو طبقه اساسی جامعه و جهان سرمایه داری، زیر بیرق طبقه کارگر دست به کار خارج سازی سهم هر چه افزون تر حاصل کار سالانه خویش از چنگال طبقه سرمایه دار و دولتش گردیم. افق امحاء کامل سرمایه داری را پیش پای خویش قرار دهیم، بساط عزیمت از همیشه کارگر ماندن را جمع کنیم، خود را نه کارگر این یا آن مرکز کار، نه برده این یا آن سرمایه دار که طبقه کارگر بینیم، اعتصاب چند ده یا چند صد نفری در این و آن محل کار را به جنگ سراسری طبقه خود علیه طبقه سرمایه دار و نظام سرمایه داری ارتقاء دهیم، چرا چنین نمی کنیم و چرا خود را قادر به شروع این جنگ با افق رهائی از کارگر بودن و برده مزدی بودن نمی بینیم؟ این چیزی است که سرمایه به ما القاء کرده است و بورژوازی در لباس راست یا چپ از ما می خواهد که چنین باشیم و چنین مانیم. بورژوازی حاکم اخطار می دهد که تقدیر زندگیتان این است و بورژوازی اپوزیسیون چپ نما می گوید باید پشت سر حزب و سکت ما صف بندید، رژیم حاکم را ساقط، ما را بر کرسی حاکمیت بنشانید!! قدرت حزب ما را قدرت خود خوانید!! سرنوشت کار، تولید، زندگی خود را به ما بسپارید!! سرنوشتتان این است.

طبقه ما تمامی این گمراهه ها را به اندازه کافی پیموده است، صد سال است در این برهوت ها چرخ خورده ایم. با برداشتن هر گام در این گذر، مفلوک تر، مقهورتر، زبونتر، گرسنه تر، فرسوده تر، مستهلک تر، مستأصل تر شده ایم. باید بر این گمراهه رفتن نقطه پایان نهاد. این کار را باید و می توانیم با جایگزین سازی جدال دستمزد توسط کارزار سرنوشت کار آغاز کنیم. محکم و استوار اعلام داریم که می خواهیم در مورد کل حاصل کار سالانه خود تصمیم بگیریم. چه تولید شود، چه تولید نشود، به چه میزان تولید کنیم؟ را خود تعیین کنیم، تمامی تولیدات، کل فعالیت های اقتصادی نالازم، مضر، مخرب محیط زیست، بانی بیماری ها، باعث آلودگی ها و ویرانی ها را متوقف سازیم، می خواهیم تعیین سرنوشت کار، تعریف کار مورد احتیاج، چگونگی اختصاص حاصل کار به آموزش، درمان، عمران، رفاه، پژوهش، آسایش، و ارتقاء روزافزون معاش، سلامتی یا هر حوزه حیات انسانی، اجتماعی را، خود برنامه ریزی کنیم و به اجراء بگذاریم. می خواهیم طومار مزدبگیری در هم پیچیم و تعیین کننده آگاه سرنوشت کار، تولید، زندگی خویش شویم. آیا این حرف ها خیالبافی و مریخی است؟!! چرا؟!! به چه دلیل!! این فقط مهری است که بورژوازی در کارگاههای شستشوی مغزی خود ساخته و بر شعور ما زده است. باید ننگ این مهر را از پروسه پیکار خود زائل سازیم.

بیائید از جایگزینی جدال مزد با کارزار تعیین سرنوشت کار شروع کنیم، بحث افزایش چند درصد مزد را پایان بخشیم، محکم و استوار خواستار بازگشت کل51 000 000 000 000000 تومان به معیشت، رفاه، آموزش، درمان و سایر حوزه های زندگی خود شویم. به این فکر کنید که اگر حتی همین اضافه ارزش ها یا سودهای کهکشانی آفریده ما در یک سال، نه بر نفوس توده های طبقه ما، که بر کل 85 میلیون سکنه جهنم سرمایه داری تقسیم شود، سهم سالانه هر فرد، از کودک یک روزه تا پیر لب گور، بالغ بر 600 میلیون تومان خواهد شد!!. آیا فاجعه عظیم زندگی بشر نیست که ما در سال ثروتی این چنین کهکشانی تولید کنیم و همزمان سقف انتظارمان افزایش چند تومان مزد برای ادامه حیات برده وار آکنده از حقارت، گرسنگی، استیصال و ذلت باشد؟!! باید دست به کار تغییر ریشه ای این وضع شد، تمامی عرصه های پیکار روز را میدان مبارزه علیه استثمار، علیه همه اشکال بیحقوقی، سلب آزادی، تبعیضات جنایتکارانه جنسیتی، عقیدتی، قومی مولود وجود سرمایه داری کرد. ننگ است که راه افتیم و شعار ارتجاعی دست ساخت بورژوازی، شعار پوچ «زن، زندگی، آزادی» سر دهیم!! و در مورد سرنوشت کار، تولید، زندگی خود، در رابطه با کل استثمار، سبعیت، بربریت و جنایتی که سرمایه علیه طبقه ما روا می دارد سکوت کنیم، بر این توحش ها، حتی با دادن جان صحه گذاریم؟!!، عمله قدرت گیری اپوزیسیونهائی گردیم که مدافعان هار و خون آشام بقای همین نظام اختاپوسی بشرکش هستند؟!! ننگ است و باید میدان کارزار را از بن تغییر داد. بیرق پیکار برای تسلط شورائی بر سرنوشت کار، تولید و زندگی افراشت، سخن از نابودی یک روزه، چند ساله، چند ده ساله ساله سرمایه داری نیست. هر کارگر دارای حداقل شعور کارگری، انسانی، ضد سرمایه داری خوب می فهمد که گفتمان تغییر میدان پیکار، هیچ ربطی به صدور فتوا و فراخوان برای سرنگونی سرمایه داری ندارد!. بحث بر سر جایگزینی رفرمیسم در هر شکلش، با جهتگیری رادیکال ضد بردگی مزدی در همه عرصه های پیکار جاری است. کاری که زمینی و یقینا مقدور است اما بورژوازی و رفرمیسم آن را محال و ناممکن القاء می کنند. سخن این است که به جای زن، زن گفتن، خواستار محو پایه های مادی، اقتصادی، اجتماعی، تمامی اشکال آپارتاید جنسیتی شویم و این کار را از برچیدن بساط کار خانگی زنان، کار تلقی کردن هر دقیقه کار خانگی، تعلق تمامی دریافتی ها، امکانات معیشتی و رفاهی به هر دقیقه این کار، محو وابستگی اقتصادی زن به همسر و فرزند به والدین آغاز کنیم، به جای هیاهو در باره حجاب، خواستار ممنوعیت مطلق دخالت هر نهاد دولتی در امور زندگی شخصی، اجتماعی انسانها گردیم. به جای رژیم ستیزی فراطبقاتی، ریل سرنگونی طلبی سرمایه ستیز طبقاتی پیش گیریم. همین لحظه حاضر بر طبل خارج سازی خورد و خوراک، پوشاک، مسکن، دارو، درمان، آب، برق، گاز، نگهداری سالمندان و کودکان، آموزش و کل مایحتاج زندگی از سیطره داد و ستد کالائی، پولی سرمایه داری شویم. همه این کارها، این تغییر ریل ها ممکن، زمینی، حیاتی، مقدور است اما این میسر و ممکن بودن شروطی دارد. با مدفون ماندن در رفرمیسم، دفن قدرت پیکار در اعتصابات محقر محصور در کارخانه ها، عزیمت از همیشه کارگر ماندن، رژیم ستیزی میلیتانت سرمایه آویز، آویختن به اصلاحات قانونی، سندیکالیسم، فرقه بازی حزبی، ویترین نشینی سکت ها، صنف آویزی و گریز شتابناک ایدئولوژیک از اسم مبارزه طبقاتی ضد بردگی مزدی، مسلما نمی توان هیچ خراشی بر هیچ کجای برج قدرت و حاکمیت سرمایه داری وارد آورد. باید بساط این گمراهه رفتن ها را در هم پیچید، دست به کار ساختن شوراها، برپائی یک جنبش سراسری، نیرومند، شورائی ضد کار مزدی، جایگزینی جدال دستمزد با جنبش تعیین سرنوشت کار، تغییر اساسی ریل پیکار، ورود به میدان کارزار به صورت یک قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری شد. این کار ممکن است و شما کارگران پیمانی نفت، کارگران هفت تپه، کارگران زیادی در نقطه، نقطه جهنم سرمایه داری می توانید و نشان داده اید که ظرفیت پیشگامی این کارزار را دارید. بیائید اول ماه مه امسال را زمان گشایش این گفتگو و برداشتن این گام کنیم.

به امید طلوع سپیده این تغییر ریل رادیکال و سرمایه ستیز.

کارگران ضد سرمایه داری

اردیبهشت 1402