در دو هفته گذشته چندین تجمع اعتراضی از سوی بازنشستگان در مقابل مجلس سرمایه و اداره کار در تهران و برخی شهرستانها برپا شد. سنتی رفرمیستی و از همه لحاظ ورشکسته که حزبیون و سندیکالیست ها آن را به توده کارگر توصیه می کنند. سنتی که جنبش کارگری ایران از آغاز تا سقوط رژیم سلطنتی سرمایه هیچ رغبتی به آن نشان نداد. با شکست این جنبش در بهمن سال 57 و استقرار فاشیسم اسلامی بورژوازی، رفرمیست ها بر رواج آن پای فشردند. با گذشت زمان، کارگران بیشتری به ابتذال و سترونی آن پی بردند، اما بخش های سازشکار و مماشات جوی طبقه کارگر به ویژه بازنشستگان و معلمان همچنان آن را دنبال می کنند. در مورد این دخیل بستن ها و توسل جستن ها به چند نکته اشاره کنیم.

1- هیچیک از این تجمعات و اعتراضات در هیچ دوره و هیچ شرایطی به هیچ نتیجه قابل توجهی منتهی نگردیده است. اگر آویختن به نهاد های حکومتی و عریضه نگاری می توانست مؤثر افتد، با شمار کثیر این آویختن ها در چند دهه گذشته باید حداقل بخشی از مطالبات ما محقق می شد. اما واقعیت ضد این را فریاد می زند. هر چه این کار را انجام داده ایم نه فقط موفقیتی نداشته ایم که کوهی از زبونی، شکست و تحقیر را بر سر خود آوار دیده ایم.

2- اساس این توسل جستن ها، بر ایمان واهی به کرامت سرمایه داران!! و دولت سرمایه داری!! اعتقاد پوشالی به اجماع منافع میان استثمارگر و استثمارشونده!!، انکار تضاد ذاتی میان سرمایه دار و کارگر، نفی مبارزه طبقاتی، عجز از شناخت قدرت دگرگونی آفرین طبقه خویش، رعیت مآبی، احساس فروماندگی و خودفریبی استوار است.

3- مروجان و متولیان این نوع آکسیون پردازی ها، با کار خویش «عرض خود می برند و زحمت همزنجیران می دارند» آنان نه فقط به هیچ مطالبه ملموسی نمی رسند که سازشکاری و تسلیم طلبی را در میان کارگران ترویج می کنند، بر روی اتکاء به قدرت طبقاتی سد می بندند، راهکار توقف شریان تولید سود، تعطیل چرخه نظم تولیدی، سیاسی و اجتماعی سرمایه یا اشکال گوناگون اعمال قدرت جمعی، تلاش برای سازمانیابی شورائی این قدرت را از چرخه مبارزات جاری توده همزنجیر خط می زنند و از این طریق در استحکام هر چه بیشتر قدرت سرمایه و تضعیف افزون تر توان پیکار توده کارگر ایفای نقش می نمایند.

4- اندکی افزایش دستمزد یا پرداخت بخشی ازمزدهای معوقه کل آن چیزی است که «اعتراضات» اینچنینی دنبال می نماید. فاجعه ای که بدبختانه بر سر تمامی اشکال دیگر مبارزه طبقه ما از جمله عظیم ترین اعتصابات نیز آوار است. پیام شوم این نوع مطالبه پردازیها این است که گویا سرنوشت مقدر ما برده مزدی بودن است!! گویا اساس کارگر بودن و فروشنده نیروی کار بودن ما 7 میلیارد سکنه روز جهان و 60 میلیون سکنه جهنم سرمایه داری ایران اصلا آماج سؤال و اعتراض نیست!! گویا استثمار شدن، فرودستی، حکومت شونده بودن، زیر مهمیز وحشیانه ترین فشار استثمار، ستم و بی حقوقی سرمایه قرار داشتن، تقدیر طبیعی و تاریخی ماست!! و در این میان تنها کاری که از دستمان ساخته است، طلب رحم و بخشایش از اربابان سرمایه برای چند شاهی افزایش دستمزد است!! گویا خواست تسلط بر سرنوشت کار و تولید و زندگی اصلا برازنده کارگر نیست!! خیال آن را هم نباید در سر بپرورد!! «سنگ بزرگی است که نشانه نزدن است»!! تابو و جزء محرمات است!! نباید آن را طرح کرد و نباید برای تحقق آن تدارک دید!! پندار ارتجاعی وحشت انگیزی که طبقه کارگر جهانی را در کلاف خود پیچیده و جنبش کارگری بین المللی را زمینگیر ساخته است. اما حکم مبارزه طبقاتی واقعی خلاف این است. تسلط کامل بر سرنوشت کار، تولید و زندگی باید نقطه عزیمت و سکوی خیزش ما در پهنه جدال با طبقه سرمایه دار، دولت سرمایه و نظام سرمایه داری باشد. این مانیفست و بیرق پرافتخارجنبش ما و توده های طبقه ماست. باید از اینجا عزیمت کنیم و میدان جنگ جاری خود را با این بیرق هویت بخشیم. باید به نظام بردگی مزدی، به هر سرمایه دار، هر دولت سرمایه داری اعلام داریم که هدف واقعی کارزار ما این است، دراین میدان است که مشق قدرت می کنیم، قدرت طبقاتی خود را سازمان می دهیم، این قدرت را به هر میزان و در هر سطح که هست علیه سرمایه اعمال می کنیم، متناسب با توان روز خویش، خواستهای خود را بر دشمن تحمیل می کنیم، جنگ را ادامه می دهیم. قدرت پیکار را متحدتر، سراسری تر و شورائی تر می سازیم و سرانجام سرمایه داری را راهی گورستان تاریخ می کنیم. همه اینها بر خلاف فضایی که دنیای سرمایه داری و رفرمیسم راست و چپ آفریده امکان پذیر است. راه واقعی مبارزه طبقاتی این است و هر راه دیگر به یقین محکوم به شکست است.

5- یکی از بدترین ضربات رفرمیستهای چپ و راست بر جنبش کارگری در طول تاریخ، شقه شقه کردن این جنبش تحت عناوین جنبش دانشجویان، پرستاران، معلمان، زنان، جوانان، بازنشستگان و مانند اینها بوده است. واقعیتی بدیهی است که کارگران بر اساس نوع اشتغال و مقتضای تقسیم کار ارتجاعی سرمایه داری، کارهای متفاوتی انجام می دهند، از همه مهمتر، فکری و یدی بودن این کارها است. اما نکته بنیادی آنست که همگی مستقل از همه تمایزات، جدا از دانشجو، صنعتی، ساده، ماهر، کشاورزی، راننده، معلم، پرستار، دستفروش، ساختمانی، شاغل، بیکار یا بازنشسته، کارگرند، فروشنده نیروی کارند، بردگان مزدی سرمایه اند. از هر نوع حق دخالتگری در سرنوشت کار، تولید و محصول کار خود ساقط هستند، فاقد هر میزان حق تسلط بر تعیین سرنوشت زندگی خویشند. حقیقتی که هر کارگر دارای حداقل قدرت تشخیص طبقاتی آن را با همه وجود لمس می کند و در طول سالهای اخیر کارگران هر چه بیشتری آن را تعمق و باور نموده اند، اما ظاهرا «بخور آتش و قربانیان پی در پی» قرار نیست بر بنای محکم وارونه بینی های بخش هائی از طبقه ما هیچ خدشه ای فرود آرد!! کماکان «فریاد معلم، معلم است، مطالبه خاص خود را دارد، رفتگر شهرداری نباید پای از گلیم بیرون نهد و خود را قاطی این فرهیختگان سازد»!! درغالب بست نشینی های معلمان بلند است!! طنز زشت تاریخ است که این دوستان به شهادت تاریخ و بر اساس حکایت بند، بند کارنامه خود همواره محافظه کارترین، سازشکارترین و منفعل ترین لایه طبقه ما بوده اند و این در شرایطی است که اکثریت آنها نیروی کار خود را به همان بهای شبه رایگانی می فروشند، که لایه های دیگر کارگری به فروش می رسانند. مثل همه کارگران استثمار می شوند!! درعرصه معیشت، دارو و درمان، آموزش، محیط زیست، کار کودکان، تبعیضات جنسیتی، فشار قوانین و مجازاتهای قرون وسطایی، سرکوب پلیسی و همه مصائب مولود سرمایه داری به همان اندازه زیر فشارند که سایر همزنجیران آماج فشارند. این جمعیت با این نوع نگاه و جهتگیری ضربه ای مهلک بر شالوده وحدت، همپیوندی، سازمانیابی و کل پروسه پیکار طبقه خود وارد می سازند!! و باید در این زمینه پاسخگو باشند.

6- تیشه بسیار سهمگین دیگری که تاریخا از سوی رفرمیسم راست و چپ بر چرخه مبارزه طبقاتی توده های کارگر وارد شده و کماکان با همان سهمناکی و ویرانگری وارد می گردد، جار و جنجال ابتذال آمیز «مبارزه اقتصادی و سیاسی» طبقه کارگراست!! ما در این مورد از دیرباز به حد وفور بحث کرده ایم و ماهیت کاملا رفرمیستی و سرمایه مدار این تقسیم بندی را توضیح داده و افشاء نموده ایم. به تفصیل شرح داده ایم که مسأله جنبش کارگری اساسا اقتصادی یا سیاسی بودن مبارزه نیست، بالعکس همه بحث بر سر ضد سرمایه داری بودن یا نبودن مطالبات و مبارزات است. رفرمیستها وقتی از جنبش سیاسی سخن می رانند، صرفا رژیم ستیزی توخالی فراطبقاتی را مطمح نظر دارند و زمانی که از مبارزه اقتصادی گفتگو به میان می آرند، حتما بساط صنفی گری، دخیل بندی، سندیکالیسم یا اعتصابات منحل در نظم سرمایه داری را پهن می کنند، مبارزه سیاسی آنها حتی در خشن ترین و میلیتانت ترین حالت، به همان اندازه سرمایه محور، سازشکارانه و اصطلاح طلبانه است که دخیل بندیهای سندیکالیستی آنها برای چند ریال افزایش دستمزد، رفرمیستی و تسلیم طلبانه است. توده کارگری که در مبارزه برای بهبود معاش روزمره خود بر قدرت متحد طبقه اش اتکاء می کند، نظم تولیدی و سیاسی سرمایه را به چالش می کشد، از حق تسلط شورائی خویش بر سرنوشت کار و تولیدش عزیمت می نماید، تحقق خواست هایش را به میزان قدرت و اعمال آن علیه سرمایه پیوند می زند، مبارزه ضد سرمایه داری می کند، در عین حال که مطالبه اش اقتصادی است، در همین راستا جدال او علیه بورژوازی و دولتش یک جدال شفاف سیاسی ضد کار مزدی است. عکس ماجرا در مورد رفرمیست ها صادق است. آنها مقدم بر هر چیز کل قدرت طبقه خود را به دار قانون و حقوق و نظم سرمایه می آویزند، این قدرت را درگورستان نظم سرمایه داری مدفون می سازند و سپس درهمین داربست خواستار تحقق این یا آن مطالبه اقتصادی می گردند. کارزار یا حتی انقلاب سیاسی آنان نیز در بهترین حالت سرنگونی یک رژیم و آوردن رژیم دیگر سرمایه است. کمونیسم این جماعت نیز هیچ گاه از جایگزینی یک شکل برنامه ریزی نظم اقتصادی و سیاسی سرمایه با شکل دیگر فراتر نمی رود. سخن کوتاه مشکل، اقتصادی یا سیاسی بودن جنبش نیست. بحث بر سر ضد سرمایه داری بودن و نبودن مبارزه است.

مزدک