به احتمال زیاد اگرهولوکاست آفرینان نازی و طراحان کوره های آدم سوزی، برای لحظه ای سر از قبر بیرون آرند و اعقاب طبقاتی قرن بیست و یکمی خود، ترامپ ها، نتانیاهوها، خامنه ایها، یانسونها، بولسوناورها یا خیل بی شمار و متنوع همسلکان را نظراندازند همان جمله معروف «باران می خواستیم سیل آمد» را زمزمه بازگشت خود به قبر کنند. نه هیتلر و نه هیچ نازی دیگر، آشویتس را «معامله عظیم قرن» نام ننهاد، اما ترامپ این کار رابا سرافزازی انجام داد. نازیستها خود را حکومت «مستضعفان روی زمین» ننامیدند اما فاشیسم اسلامی بورژوازی در ایران زیر این بیرق بساط هولوکاست آفرینی پهن کرد. یک نکته مهم است. باید دست برریشه نهاد، بحث بر سر افراد نیست، اگر نسل فعلی حکام سرمایه از نسلهای قبلی خود به شکل وصف ناپذیری درنده ترند – که قطعا هستند – هیچ ربطی به تغییر خلق و خوی آنها ندارد. این سرمایه داری است که زیر فشار انفجارآمیز تضادهای ذاتی و گسترش سونامی وار بحران خیزی، نیازمند توسعه کهکشانی تر سبعیتها و بربریتها گردیده است. ارزش ها، افکار، باورها، ادبیات افراد نه از آسمان که از زمین زندگی طبقاتی آن ها می جوشد، سرمایه است که نیازهای روزش را محتوای ملاک، شناخت و ارزش های اعتقادی ترامپ می کند و او را رخصت می دهد تا طرح تداوم قتل عام میلیونها کارگر را معامله سترگ قرن نام نهد. درست همان گونه که رژیم اسلامی بورژوازی ایران را اجازه می دهد تا بخشی از بربرمنشانه ترین جنایت آفرینی خود در منطقه بر سر سهام قدرت را دفاع از «حقوق مردم فلسطین» نامد!! به اصل ماجرا پردازیم. اگر از طرح ها، دسیسه ها، تقسیم و بازتقسیم های امپریالیستی یا مقاومت وشکستهای قبل از صدور   «اعلامیه بالفور» بگذریم بازهم 72 سالست که نقطه ای به نام فلسطین، کانونی از کانونهای همه جا موجود، به هم پیوسته وهمیشه طوفانی تمامی اشکال سبعیت، کشتار، تجاوز و توحش سرمایه جهانی است. حمام خونهای رعب انگیز صبرا، شتیلا، پیش از آن دیریاسین، کفرقاسم و سالهای اخیر هولوکاست بعد هولوکاست دولتهای شارون و نتانیاهو نه فقط نقاط عطف این فاجعه ها نیستند که بیشتر به سایه ای بر روی پویه مستمر و مدام بربریتها می ماند، اما بحث ما نه ورق زدن تاریخ توحش بورژوازی، که مرور انتقادی و رادیکال کارنامه توده های کارگر فلسطین در این 70 سال است. تشکیل دولت اسرائیل در خاورمیانه نیاز هر دو قطب قدرت سرمایه جهانی در اواسط سده بیستم بود. خاورمیانه به دلایل متعدد که مجال شرح آنها نیست، نقش شاهین ترازو را برای بلوک بندیهای بین المللی سرمایه بازی می کرد و هر بلوک که موقعیتی مسلط تر در اینجا داشت آسان تر قادر به تحکیم موقعیت برتر خود، در سراسرجهان می شد.بورژوازی امریکا و متحدان غربی به اسرائیل برای سنگین سازی کفه خود نیاز داشتند اما اسرائیل نیاز قطب شرقی سرمایه را هم پاسخ می داد. تأسیس دولت اسرائیل بخش مهمی از بورژوازی عرب را به سوی اردوگاه می راند و از این مهمتر توده وسیع کارگر منطقه را پشت سر این بورژوازی، جنبش»!! همپیوند اردوگاه می کرد.لازم نبود قطبها بیانیه ائتلاف بنویسند، سرمایه بدون نیاز به نگارش هیچ متنی، ائتلاف نامدون را مثل «همزیستی مسالمت آمیز» تکمله رقابت های سرکش و گاه خونبار می کرد. دولت اسرائیل این گونه شکل گرفت و دقیقا به عنوان طرحی از طرحهای سرمایه علیه طبقه کارگر و علیه جنبش ضدسرمایه داری این طبقه متولد شد. توده کارگر فلسطینی باید از آغاز، از همان زمان صدور «بالفور» ماجرا را صرفا طبقاتی و از منظرپیکار رادیکال طبقاتی ضدسرمایه داری نظر می انداخت. باید از اینکه لشکر جرار بورژوازی عرب شود دوری می کرد، باید راه خانه کارگر عراقی، اردنی، اسرائیلی، لبنانی، کویتی، سوری، عربستانی، قطری، ایرانی و کارگران جاهای دیگر را پیش می گرفت. امروز شاید هضم این واقعیت برای خیلی ها سخت باشد که در آن زمان آمادگی چشمگیری از سوی این توده وسیع کارگر برای استقبال ازچنین رویکرد و راه اندازی چنین جنبشی وجود داشت. کارگر فلسطینی باید بر تمامی طرحهای دو کشور، «دو ملت»!! فاجعه مسلمان یایهودی بودن، عرب یا اسرائیلی بودن!! مهر باطل می کوبید، باید از غلطیدن در باتلاق ناسیونالیسم یا انحلال قدرت پیکار خود درقدرت بورژوازی دست برمی داشت، باید به جای اینها دست در دست توده های کارگر منطقه علیه کل بورژوازی می شورید. این اتفاق نیأفتاد، چرا؟ بزرگترین دلیلش را باید در موقعیت روز جنبش کارگری جهانی جستجو نمود. جنبشی که گروگان اردوگاه،سوسیال دموکراسی و احزاب لنینیست بود. کل این طیف از زمین و آسمان در گوش توده کارگر فلسطین خواند که باید بر طبل ملیت کوبد!! دلباخته میهن مستقل گردد!! پشت سر بورژوازی صف بندد، در رکاب ناسیونالیسم سرود مام وطن خواند. نغمه های مخدر مسمومی که تا همین امروز هم از سوی وارثان احزاب لنینی در گوش آنها ساز می شود. ریشه وضع فاجعه بار روز کارگر فلسطینی اینجاست. کارنامه این هفتاد سال در برگ، برگ خود بستن گره به باد، فرو رفتن در باتلاق و تحمل شکست پشت سر شکست است. طبقه کارگر فلسطین فی الحال هم هیچ چاره ای ندارد سوای اینکه به مبارزه طبقاتی روی آرد، به نقد رادیکال کارنامه خود پردازد، سلول زنده یک جنبش کارگری فراگیر ضد سرمایه داری در منطقه شود. از سنگر پیکار طبقاتی علیه کل بورژوازی منطقه، علیه اساس سرمایه داری برخیزد. به جای ناله دو دولت!! بیرق محو هر نوع دولت افرازد. به جای آویختن به ملیت، افق استقرار جامعه بدون طبقات، دولت و استثمار را پیش روی خود قرار دهد.