چهل و دو سال است که همه از بحران کوبنده اقتصادی، فروپاشی شیرازه تولید، تشتت ساختار قدرت و بالاخره سقوط قریب الوقوع جمهوری اسلامی می گویند. تکرار روز به روز این برآوردها و پندارها، بارزترین حلقه اشتراک را در زنجیره طویل نیروهای مخالف رژیم، از راست تا «چپ» تعیین می کرده است. در این میان هر چه از طیف راست اپوزیسیون به سمت چپ چرخ زنیم، موعد زمانی سقوط عاجل تر و ضرب الاجل پایان عمر جمهوری اسلامی فوری تر، نیرومندتر و پرطنین تر به گوش می رسد. بحران سرمایه داری و معضلات چرخه تولید واقعیت دارد. اما آنچه زنجیره طولانی اپوزیسیون از راست ترین تا چپ ترین می گفتند و می گویند، تحلیل آنها از بحران، جار و جنجالشان در باره فروپاشی اقتصاد، روایتشان از مناقشات درون ساختار قدرت، نوع نگاهشان به سقوط رژیم، همگی جای بحث دارد و بعضا بیش از حد کاسبکارانه و عوامفریبانه است. هسته مشترک تلاش و کارزار این جماعت در سراسر این چهار دهه یک چیز بوده است. غوغا برای یافتن مکانی ولو زبون در ماشین دولتی سرمایه، شریک شدن در ساختار قدرت و در غیر این حالت، دعوت از کارگران یا به بیان کارگرهراس خودشان «توده ناراضی» که رژیم حاکم را سرنگون و ائتلاف، حزب، دار و دسته آنها را به قدرت برسانند.

اساس کار اپوزیسیون فراتر از این نبوده است و تقلا برای حصول این هدف نیازمند هیچ تحلیل، کالبدشکافی یا شناخت دقیق زمینی از چرخه کار، تولید، اقتصاد، ساختار قدرت، آرایش قوای اجتماعی روز، سازمانیابی مستقل و سراسری قدرت توده های کارگر یا مسائل مشابه هم نمی باشد. به جای همه اینها باید گزافه گوئی کرد، از اعتلای سرکش انقلابی «توده ها» سخن راند. بحران اقتصادی را به کهکشانها برد، ابعاد شورش ناراضیان را عالمگیر دید. «مردم»!! مردم، «خلق» خلق!! و «توده» توده نمود!! و آنها را همه جا، در حال یورش برای تسخیر کاخهای قدرت تصویر کرد. کارنامه سازمانها و محافل اپوزیسیون از ماوراء راست تا چپ مزین به پسوندهای کثیر «کمونیستی»، «کارگری» به اختصار همین بوده است. بخش غالب این محافل مثل سلطنت طلبان، مجاهدین، جمهوری خواهان، مشروطه طلبان، تکلیفشان کاملا روشن است. آنها خود از جنس جمهوری اسلامی، مافیاهای مختلف وحوش بورژوازی و هر کدام بیش از دیگری ضد کارگرند، اما حتی طیف مدعی پرچمداری رهائی پرولتاریا!! نیز با هیاهوهای خود همان لطمه ای را به جنبش کارگری زده و می زند که طیف نخست وارد نموده است و می سازد. حرف مشترک کل اینها به طبقه کارگر آن است که فقط نقش عمله و اکره انتقال قدرت را بازی کند. پیاده نظام زبون، بی اراده و مطیع ستاد فرماندهی آنها باشد و دار و دسته آنان را سرنشین ماشین دولتی سازد!!.

«رویکرد ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی»، سیره و سنتی متفاوت یا در واقع متضاد با این اپوزیسیون داشته است. بنمایه حرفش آن بوده است که معضل طبقه کارگر نه سقوط و عروج دولتها، جایگزینی یک رژیم با رژیم دیگر، یا تغییر الگوی نظم و برنامه ریزی سرمایه، بلکه احتیاج حیاتی به سازمانیابی شورائی سراسری ضد سرمایه داری قدرت طبقاتی خود است. هر میزان موفقیت در مبارزه جاری، تحمیل مطمئن هر مطالبه مهم بر طبقه سرمایه دار و دولتش و بالاخره رهائی از وجود جهنم بردگی مزدی در گرو عروج و میدانداری این قدرت سازمان یافته تاریخساز است. این رویکرد در همین راستا اساس کارش را این می دید که به میزان شناخت و توان تشخیص خود چرخه کار و تولید روز سرمایه داری را برای توده همزنجیر تشریح کند، کهکشان سرمایه هائی را که توسط آنان آفریده شده پیش رویشان قرار دهد. رودهای عظیم سودی را که از کار اضافی و پرداخت نشده آنان سرچشمه می گیرد و به دریای بیکران سرمایه طبقه سرمایه دار می ریزد، در معرض نگاه و دسترس فکرشان بگذارد، نرخ رعب انگیز استثماری که می شوند، رابطه ارگانیک گرسنگی، فقر، فلاکت، بی خانمانی، گورخوابی، بی داروئی و سایر سیه روزی های آنان با این نرخ وحشیانه استثمار را باز گوید. توضیح دهد که بحران پدیده ذاتی سرمایه است، در چرخه تولیدش می توفد، اما سرمایه از مجاری گوناگون، ملموس و قابل رؤیت، با تشدید هلاکت زای فشار استثمار، با 1500 درصدی کردن نرخ استثمار، با تبدیل آخرین قوت لایموت کارگر به سود، شعله های سرکش بحرانها را خاموش و با اعتلای پرتلاطم انباشت جایگزین می سازد. رویکرد ضد کار مزدی مستمر و بی انقطاع این مسائل و آنچه را که نیاز روشن سازی راه کارزار طبقاتی بوده، با کارگران در میان نهاده است. شالوده راهبردش این بوده که توده کارگر درکلیه قلمروهای زندگی اجتماعی یا تمامی حوزه های مبارزه طبقاتی به صورت یک قدرت متحد، متشکل شورائی، سرمایه ستیز در مقابل سرمایه صف آراید، اعمال قدرت کند، بجنگد، خواسته های روزش را بر بورژوازی و دولت تحمیل کند. خود را نیرومندتر و باز هم نیرومندتر سازد تا سرانجام نظام بردگی مزدی را ساقط و جامعه فارغ از کار مزدی و طبقات و دولت و استثمار طبقاتی را مستقر گرداند.، این رویکرد تا حال چنین نموده و نوشته چند سطری حاضر در باره اوضاع روز نیز عین همین روش را دنبال می کند.

این روزها نیز به سیاق معمول، مثل همیشه کل محافل موسوم به اپوزیسیون از فروپاشیدگی کامل اقتصاد، تشتت بسیار خرد کننده میان حاکمان، طغیان قهر «پائینی ها»، چشم انداز قیام عاجل توده ناراضی می گویند، همگی بر اهمیت ظهور رهبری لایق و توانا تأکید می ورزند!! و هر کدام خود یا طیف، ائتلاف، بلوک بندی خود را یگانه رهبر برحق و شایسته خیزش در حال وقوع «توده ها» می خوانند!!. واقعیت آنست که این جنجالها و گرد و خاک ها نه فقط عوامفریبی است که بیش از حد توخالی، بدون ریشه و کاملا بلاهت آمیز هم می باشد. باز هم شکی نیست که بحران در چرخه تولید سرمایه داری جاری است. فشار تحریم ها سهمگین است، رژیم اسلامی با بن بست ها و تنگناهای اقتصادی مهم دست به گریبان است، استراتژی سهم خواهی اش در عرصه جهانی، در منطقه خاورمیانه با شکستهای فاحش رو به رو است، توازن قوایش در حوزه خلیج، در قیاس با چند سال پیش دچار ضربه های کوبنده شده است. بیش از همه دوره ها و سالهای دیگر با خطر طغیان وسیع کارگران گرسنه، بیکار و بی خانمان مواجه است. به رغم داشتن پرهزینه ترین و پیچیده ترین سیستم های امنیتی ضربه پشت سر ضربه را از سوی رقیبان تحمل کرده است. سازمان های امنیتی موساد و CIA به ویژه اولی سوار موج «اسرائیل باید نابود شود» تا اعماق هستی سلولها و بافت های ارگانیزمش ریشه دوانده  و در تاخت و تاز هستند. شیپور جنگ، جنگ رقبا شیرازه ثبات و بقایش را می لرزاند. همه اینها به گونه ای و در سطحی حقیقت دارد، اما در این میان و تا جائی که به طبقه کارگر مربوط است دو نکته بسیار کلیدی و محوری حائز حداکثر اهمیت می باشد.

1- بسیاری از تحلیلها، ارزیابی ها و تصویرهای اپوزیسیون به دلیل سرشت سرمایه محور و فرصت طلبانه آن آشوب زده و گمراه کننده است. طبقه کارگر نباید و نمی تواند به این برآوردها بیاویزد، بالعکس باید کالبدشکافی، استنتاج و تصویر ویژه طبقاتی و ضد سرمایه داری خود را داشته باشد.

2- اینکه اوضاع چنین یا چنان است اگر چه کاملا لازم است اما فی نفسه و درخود، حلال هیچ مشکلی نیست. سخن بر سر راهبرد، نقشه عمل، دستور کار حاضر و آتی، چشم انداز و راهکارهای روز مبارزه توده های کارگر است. همه بحث اینجا است که جنبش کارگری و فعالان واقعی دلسوز، مؤثر، سلسله جنبان و چاره گر آن باید چه راهی پیش گیرند و کدامین سیاست ها را اتخاذ نمایند؟

تا جائی که به نکته نخست مربوط است. شیرازه وضع روز با آنچه گروهها و محافل می پندارند و می گویند تفاوت بارز دارد. بحران اقتصادی سرمایه داری بسیار کوبنده و به ویژه فشار تحریم ها سنگین است. اما جمهوری اسلامی در طول این چهار دهه، چالش بی وقفه بحران و استراتژی تلاش برای غلبه بر تحریم ها را به الگوی خاصی از برنامه ریزی نظم اقتصادی، اجتماعی و داد و ستدهای بین المللی خود تبدیل کرده است. رژیم در این عرصه موفقیت های مهمی نیز به دست آورده است. بخش چشمگیری از کل سرمایه اجتماعی ایران را به خارج از محدوده جغرافیائی کشور منتقل نموده و در جاهای مختلف پیش ریز کرده است. اپوزیسیون های داخلی و بیرونی دولت اسلامی سالهای متمادی است که از تصاحب گسترده تراست ها و غول های مالی و صنعتی توسط سپاه پاسداران، فعالیت های اقتصادی مافیائی سپاه، شبکه های تبهکار مالی، اسکله های مخفی کثیرالعده نهادهای نظامی و امنیتی و نوع این مسائل می گویند، اما آنها این داده ها را صرفا از این منظر و به این خاطر لیست می کنند تا به طور مثال ابعاد فساد، دزدی و مافیا بازیهای درون رژیم را نشان دهند، بازار سرنگونی طلبی توخالی و از همه لحاظ فرصت طلبانه خویش را رونق بخشند و توهم توده ناراضی را به سوی خود جلب کنند. در زیج نگاه اینان دولت سرمایه باید خیلی مدیر، شفاف!، بدون فساد و دارای حساب و کتاب باشد!! مشکل وجود جمهوری اسلامی هم فقدان همین شفافیت، غیردموکراتیک بودن، معلولیت حسابرسی و قدرت زیاد ولایت فقیه است. دردها این است!!. رژیم هم حاضر به مداوای خود نیست پس باید سقوط کند و جای خود را به مدبران، شایستگان، شفاف ها، دموکرات ها و برنامه ریزان عالی شأن بسپارد!!

اما داده های مورد اشاره نیروهای اپوزیسیون، برخلاف تصور آنها فقط بازگوی فساد، دزدی، تباهی عده ای سرمایه دار بی تمدن سپاهی، ولائی، بسیجی نیست. متمدن ترین، «بافرهنگ ترین»!! سرمایه داران دنیا، امثال «جیف بیزوس ها»، «بیل گیتس ها»، «استیون بال جابز ها»، «جک ما، ها» یا شرکا و رقبای جهانی آنها هم به اندازه سرمایه داران سپاهی، حوزوی، فقاهتی یا چند ده و چند صد برابر اینها دزد، فاسد، جنایتکار، مافیا و ضد بشر هستند. موجودیت سرمایه، دزدی کار پرداخت نشده کارگر، جدا کردن کارگر از کارش، تسلط بر سرنوشت کار و زندگی او، برپائی جهانی مالامال از تباهی، دزدی، جنگ، هولوکاست، انسان ستیزی است. کل سرمایه داران دنیا بدون هیچ تردید، کثیف ترین و مفسدترین دزدهای تاریخند.

گفتیم که جمهوری اسلامی تا هر کجا برایش امکان داشته است، دست به کار نوعی صدور سرمایه شده و در طول این چند دهه حجم بسیار عظیمی سرمایه، در کشورهای همجوار، در قاره های مختلف و در ممالک دور و نزدیک پیش ریز کرده است. بخشی از این سرمایه گذاریها با شناسنامه رسمی شرکتها و تراست های صنعتی و مالی، دولتی یا خصوصی صورت گرفته است، این بخش بیشتر نقش مفلصبندی توجیهی، تکمیلی، تدارکاتی و حراستی را ایفاء می کند، اما حتی در همین نقش، سهم کاملا چشمگیری را در کاهش فشار تحریم ها بر دوش می گیرند. به لیستی از این سرمایه گذاریها فقط در کشور تاجیکستان نظر اندازیم.

1- حفاری تونل انزاب، 2- تأسیس نیروگاههای آبی و برقی سنگ توده، 3– احداث بزرگراه مواصلاتی ایران، افغانستان و تاجیکستان، 4 – ساخت جاده خاروغ – کاشمر برای اتصل بدخشان به سین کیانگ چین، 5- تأسیس بیمارستان مهم فوق تخصصی قلب و کلیه ابن سینا، 6- احداث کارخانه تراکتورسازی تاجیران، 7- پروژه های متعدد گردشگری و خدمات توریستی، 8- تأسیس نیروگاههای عینی و دشورآب، 9- ایجاد واحدهای آموزشی، 10- تأسیس هتل، 11- احداث تونل مهم چهارمغزک، 12- راه اندازی مرغداری صنعتی بزرگ خجند، 13- آب معدنی طوس موسوم به 44 چشمه، 14- راه اندازی شرکتهای بزرگ تلفن و مخابرات، ایجاد مراکز 1500 شماره ای، 1000 شماره و 500 شماره ای، 15- تأسیس شبکه های وسیع مخابراتی و اینترنتی، 16- احداث مجتمع های مسکونی 16 طبقه، 17 – تراکتورسازی، 18 – ایجاد شعبه های بانک تجارت. بسیار قابل تعمق است که تاجیکستان در سالنامه آماری جمهوری اسلامی به لحاظ حجم مبادلات اقتصادی سالانه حتی در زمره 40 شریک نخست تجاری هم به حساب نمی آید. با وجود این حجم صادرات ایران به آن کشور در این اواخر مرز 500 میلیون دلار در سال را پشت سر نهاده است. اما همان گونه که تأکید شد هسته واقعی بحث نه حجم تجارت خارجی جمهوری اسلامی، بلکه مکان معینی است که سرمایه داری ایران دراین 40 سال با استراتژی ویژه سهم خواهی و مناقشات بین المللی خود، در تقسیم کار جهانی سرمایه احراز کرده است. در همین راستا و نکته مهمتر واکاوی الگوئی است که چرخه تولید، بازتولید و ارزش افزائی سرمایه اجتماعی کشور در طول این 4 دهه به تأثیر از استراتژی مستولی، برای حل و فصل مشکلات بازرگانی خارجی یا به فرجام بردن پروسه سامان پذیری روزمره خود اتخاذ نموده است. از مثال تاجیکستان آغاز نمودیم، پیش از ادامه بررسی، به تراز بازرگانی رژیم با چند کشور دیگر هم نظر اندازیم.

منبع: سازمان برنامه و بودجه، سالنامه آماری جمهوری اسلامی

داده های فوق صرفا نمای بیرونی پویه داد و ستد سرمایه اجتماعی ایران با بازار جهانی سرمایه داری را نشان می دهد اما واقعیت این مبادلات با آنچه گزارش می گردد، دنیاها متفاوت است. رژیم در این چهل و اندی سال در بخش فرامرزی داد و ستدها، در درون، موازی، مرتبط یا کاملا گسیخته و منفک از زنجیره این مبادلات، عظیم ترین شبکه های اختاپوسی صنعتی، تجاری، «خدماتی» و مالی را در عرصه های مختلف، از تولید آب و برق تا احداث بیمارستان، از راهسازی و حفر تونل تا پیچیده ترین و تخصصی ترین تکنیک های اطلاعاتی روز، از خرید و فروش مواد مخدر تا تهیه حساس ترین و امنیتی ترین مصالح مورد نیاز چرخه غنی سازی هسته ای، از نهادهای جاسوسی و مخابراتی تا تولید موشک های نزدیک برد و میان برد پدید آورده است. در مورد حجم سرمایه پیش ریز شده در این حوزه ها، هویت یا نام و نشان افراد، گروهها، نهادهای پیش ریز کننده، تابعیت آنها، چگونگی ارتباط آن ها با همدیگر و مؤسسات دولتی یا غیردولتی برنامه ریز و سیاستگذار این شبکه غول پیکر سراسری و بین المللی، در باره هیچ کدام از این مؤلفه ها هیچ اطلاعاتی در هیچ کجا درز نمی گردد. این شبکه که چرخه تجارت خارجی رژیم فقط پوششی بر پیکره بسیار وسیع بین المللی آن است در تمامی 5 قاره گیتی، حتی در ایالات متحده، در نیرومندترین قطب قدرت سرمایه جهانی، در کشوری که نیروی فعال مایشاء نسخه پیچی، برنامه ریزی، تنطیم و اجرای کل تحریم ها علیه جمهوری اسلامی است، فعالیتهای مالی و تجاری کاملا سازمان یافته و دقیق دارد. همان داد و ستدهای مافیائی غول پیکری که هر چند وقت یک بار، اینجا یا آنجا گوشه ای از آن برملا می گردد و برای چند روزی تیتر درشت صفحات اول پرتیراژترین رسانه های سرمایه داری می شود. برای داشتن تصویری از وسعت و عظمت این شبکه مخفی اختاپوسی کافی است حجم مبادلاتش را با اقلام جدول بالا و با کل بازرگانی رسمی سالانه رژیم مقایسه کنیم.

مجموع کل واردات ایران از 15 کشور شریک بزرگ اقتصادی مندرج در جدول، از جمله ممالکی چون چین، روسیه، ترکیه، هند، انگلیس، ایتالیا، آلمان، امارات متحده عربی، عراق و … در سال 1394، سال تحقق مفاد مذاکرات برجام، سالی که صادرات غیرنفتی ایران به نقطه اوج تاریخی خود رسید، از 18 میلیارد دلار تجاوز ننموده است. در همین سال رقم کل واردات رسمی جمهوری اسلامی از سراسر 5 قاره جهان نیز در غلوآمیزترین گزارش ها بالغ بر 52 میلیارد دلار بوده است.

بر اساس ارقام منتشر شده از سوی منابع رسمی رژیم و اظهارات صریح و مستند «عباس احمدی آخوندی» وزیر پیشین مسکن و شهرسازی دولت روحانی، ارزش کل معاملات انجام گرفته در شبکه مافیائی زیرزمینی تجارت خارجی ایران فقط در طول 8 سال اخیر، مرز 400 میلیارد دلار را پشت سر نهاده است. این رقم 22 برابر حجم کل مبادلات اقتصادی ایران با 15 شریک تراز نخست تجاری و حدود 8 برابر کل واردات کشور از 5 قاره دنیا می باشد. سؤال اساسی آنست که این داد و ستدها با این ارقام نجومی بهت آور چگونه و از کدامین مجاری انجام می گیرد؟ پاسخ اگر چه از همه لحاظ رمزآمیز و اثیری است اما به اندازه کافی قابل شناخت، مشهور و ملموس هم می باشد. رژیم همان گونه که چند سطر بالاتر تصریح شد در یکایک کشورهای دنیا حتی در امریکا دارای انبوه مؤسسات، شرکت ها و بنگاههای نیرومند مالی است که از یک سو با چرخه تولید و بازتولید سرمایه اجتماعی ایران و از سوی دیگر با چرخه دورپیمائی سراسری سرمایه جهانی در پیوند تنگاتنگ مافیائی است. این نهادها و مؤسسات با پرچم جمهوری اسلامی فعالیت نمی کنند، دارای هویت ایرانی نیستند، هیچ نام و نشانی از مالکیت سرمایه دار خصوصی یا دولتی ایران در پروانه کار آن ها ثبت نشده است. در ترکیه، امارات، آذربایجان، هند، پاکستان، ارمنستان، تاجیکستان، ترکمنستان، افریقا، امریکای لاتین، ایتالیا، عراق و فراوان جاهای دیگر با مالکیت سرمایه دار ایرانی شهروند این کشورها و با پروانه کار رسمی از سوی دولتهای این ممالک فعالیت می کنند، با سراسر جهان در ارتباط هستند، تمامی داد و ستدهای روزمره مورد نیاز چرخه بازتولید و ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران و رژیم اسلامی سرمایه داری را انجام می دهند. به بیان شفاف تر این شبکه حلقه فرامرزی پروسه واگرد و سامان پذیری سراسری سرمایه اجتماعی ایران را تشکیل می دهد، شبکه ای که کاملا علنی کار می کند اما مخفی است. در مالکیت طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری ایران است اما هیچ نشانه ای از ایرانی بودن در شناسنامه تجاری خود ندارد. 

ارتجاع فاشیستی اسلامی سرمایه داری ایران بیش از 40 سال است که برای نطفه بندی، گسترش، تسلط و کارساز شدن این بخش از پروسه سامان پذیری سرمایه اجتماعی ایران با این مشخصات برنامه ریزی کرده و به تمامی راه چاره ها و دسیسه ها و سیاست گذاری ها دست یازیده است. این برنامه ریزی و شبکه آفرینی از جهات مختلف در تشدید فشار استثمار طبقه کارگر ایران نقشی اختاپوسی و رعب انگیز ایفا می کند. در وهله اول و مقدم بر هر چیز هزینه تولید در داخل را کلا اعم از تولید سرمایه یا مایحتاج مصرفی به صورت انفجارآمیزی بالا می برد. دلیل آن روشن است. همه مواد و مصالح مورد نیاز چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران را که باید از بازارهای بین المللی تهیه شود، با گران ترین قیمت ها خریداری می نماید. این امر قیمت تولیدی محصولات را به طور فاحش افزایش می دهد و متقابلا نرخ سودها را دچار افت می سازد. در این جا یک چیز اظهر من الشمس است. طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری ایران حاضر به تحمل یک ریال کاهش اضافه ارزش ها یا نرخ سود خود نمی باشد و لاجرم برای فرار از این کاهش، فشار استثمار توده های کارگر را به اوج می رساند و هر چه سبعانه تر و مرگ بارتر می گرداند. ماجرا به همین جا ختم نمی شود. تمامی کالاهای مصرفی نیز که از بازار جهانی خرید و وارد می گردد با قیمت های بسیار گزاف در بازار داخلی به فروش می رسد. موضوعی که به نوبه خود، عملا بخش مهمی از کار ظاهرا پرداخت شده توده های کارگر را به کار پرداخت نشده یا سود افزون تر طبقه سرمایه دار تبدیل می کند. کل اینها فشار استثمار و نرخ اضافه ارزش ها را به گونه رعب انگیزی بالا می برد. واقعیت بسیار سهمگینی که 4 دهه است طبقه کارگر ایران با گوشت و پوست و خون خود آن را لمس نموده است. بارآورد دوم این شبکه یا این نوع نسخه پیچی نظم بازتولید و سامان پذیری سرمایه اجتماعی ایران، تحکیم بدون هیچ مرز نقش بازیهای از همه لحاظ قاهر و فعال مایشائی خیل میلیونی سرمایه داران سپاهی، ولائی، فقاهتی، حوزوی، دولتی و خصوصی در مدیریت چرخه اقتصاد در یک سو و سهم کهکشانی هر کدام آنها از کل اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر ایران در سوی دیگر است.

مشاهده می کنیم که تحریم ها بیش از حد کوبنده، سهمگین و انفجارآمیزند، اما طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری ایران برخلاف جنجال پردازی های فریبکارانه اپوزیسیون های راست و چپ نه فقط هیچ زیانی از این تحریم ها نمی بیند که بالعکس شط سودهای خود را بسیار بیشتر از قبل پرخروش می سازد. کوه سرمایه های خود سر به فلک کشیده تر می کند. چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران همچنان نیرومند می چرخد. در عوض بار کل تحریم ها یکراست بر گرده توده های کارگر بار می گردد. تحریم ها رژیم را ضعیف نمی نماید، از سود سرمایه ها نمی کاهد، فروپاشی اقتصاد را به دنبال نمی آورد. بخشش بی دریغ و حاتم وار جمهوری اسلامی به حشدالشعبی و متحدین سوری، لبنانی را دچار افت نمی نماید. بودجه حوزه، سپاه، بسیج و نهادهای امنیتی را نه فقط دچار تقلیل نمی کند که به گونه بهت انگیزی افزایش می دهد. خزانه آکنده از زر و سیم تأمین مالی تروریسم در منطقه را هیچ آسیبی نمی رساند. به جای همه این ها 50 میلیون نفوس طبقه کارگر را گرسنه تر، مفلوک تر، سیه روزتر، بی خانمان تر، تشنه تر، بی برق تر، مریض تر، خرابه نشین تر و گورخواب تر می کند. فرایند غم انگیزی که لحظه، به لحظه در مقابل چشم ما قرار دارد. تا زمانی که یک جمعیت وسیع چند ده میلیونی کارگر شب و روز برای سرمایه اضافه ارزش تولید می کنند و خود با گرسنگی، فقر، کارتن خوابی و کل محرومیت ها می سازند. طبقه سرمایه دار و دولتش به تنها چیزی که نمی اندیشد سهمگینی فشار تحریم است.

به نکته مهم دیگری هم باید پرداخت. روند بالا به ویژه از شروع دهه 80 خورشیدی به این طرف، تمامی زمینه های مادی موضوعیت جناح بندی های سیاسی و سناریوی تقسیم قدرت دولتی میان باندهای مختلف بورژوازی را عملا از بین برده است. این الگوی ویژه برنامه ریزی نظم چرخه تولید، ارزش افزائی و سامان پذیری سرمایه داری نیازمند تصفیه هر چه وسیع تر ساختار حاکمیت سرمایه از مناقشات سهم خواهانه جناحی، یکدستی و انسجام کامل در اجرای الگوی برنامه ریزی اقتصادی، ارتباطات بین المللی، سیاست خارجی و سرکوب جنبش کارگری است. بحث مطلقا بر سر ارتباط یا عدم ارتباط با کشورهای منطقه، دنیا و بلوک بندی های مختلف، مذاکره یا عدم مذاکره پیرامون FATF، مسأله هسته ای، سیستم موشکی، بحران آفرینی های رژیم در منطقه و جهان نیست. سخن بر سر این است که تصمیم پیرامون کل اینها باید در ماوراء مناقشات سهم خواهانه جناحی صورت گیرد. تابوت چهارمیخ نقش بازی اصلاح طلبان باید برای همیشه چهارمیخ تر گردد و خاکسپاری شود. آنچه در طول یکی، دو سال اخیر رخ داده است از همین جا نشأت می گیرد. دوران جناح بندی، بهره گیری از سناریوی سیاه انتخابات، حفظ خندق دفاعی اصلاح طلبی برای فاشیسم درنده اسلامی سرمایه داری فاقد موضوعیت گردیده است. یک تعبیر کاملا کور، سترون و بی پایه از روند رخدادها این است که گویا حرص و آز علی خامنه ای برای گسترش مرزهای ولایت و قلمرو قدرت بیش از پیش شده است. ماجرا عکس این پندار است. کل بورژوازی ایران است که الگوی برنامه ریزی خود، برای چرخه تولید، بازتولید و سامان پذیری سرمایه اجتماعی، مبادلات بین المللی، سیاست خارجی، شکل مالکیت، سهم خواهی در اضافه ارزش ها، مالکیت ها، سهام سود، قدرت و حاکمیت سرمایه جهانی همگن می سازد و از مشاجره ها پالایش می نماید. در این جهتگیری نقش ولایت نه فقط قوی تر نمی گردد که به مترسکی شبیه روزهای نخست شروع کار خامنه ای تنزل هم  پیدا می کند. جنجال پیرامون کودتای ولایت برای استقرار امپراطوری شخصی فقاهتی صرفا کمپین فوق ارتجاعی ورشکسته ترین نیروهائی است که می کوشند موجودیت سرمایه داری و ساختار قدرت و نظم سرمایه را از تیررس طغیان کارگران دور سازند، به شستشوی مغزی توده کارگر پردازند و القاء کنند که گویا سرچشمه کل بدبختی ها، در وجود این یا آن قداره بند است.

به سراغ اصلی ترین و آخرین بخش بحث، هدف تهیه این متن و همه ادبیات رویکرد ضد سرمایه داری رویم. ما کارگران در کجا ایستاده ایم؟ چه وضعی داریم، چه راهی باید پیش گیریم؟ بورژوازی و دولت سرمایه در وضعی است که تصویر شد. طبقه سرمایه دار و جمهوری اسلامی بسیار مصمم تر، متحدتر، یکپارچه تر و مطلق العنان تر از سابق به کارکردهای تاکنونی خود ادامه خواهد داد. کارکردی که سمت و سوی آن تشدید طغیان آمیز روز به روز فشار استثمار طبقه ما و سرکوب یکه تاز، سیستماتیک و مستمرا در حال افزایش اعتراضات ما خواهد بود. در سوی دیگر جبهه ما قرار داریم. طبقه ای که میراث دار زنجیره طویل شکست ها و ورشکستگی ها است. کل راهبرد، راهکارها، اشکال مبارزه و شیوه پیشبرد اعتراضات ما شکست خورده و برای همیشه سترون گردیده است. دیگر مبارزه برای افزایش دستمزد و قفل زدن این افزایش به نرخ تورم هیچ لقمه نانی بر سر سفره هیچ کارگری نمی آورد. اعتصابات چند نفری و چند هزارنفری محصور در چهاردیواری مراکز کار، هیچ سرمایه داری را حتی حاضر به گفتگو بر سر هیچ مطالبه و انتظاری نمی کند. سرنگونی طلبی های توخالی فراطبقاتی قرن بیستمی فقط فاشیسم زاده اند و دوره های رعب انگیزتر را جایگزین وضع رعب آور سابق نموده اند. سندیکاسازی و اتحادیه پردازی سقوط کامل ما از هر نوع میدانداری و ابراز وجود رادیکال طبقاتی را به دنبال آورده و کل قدرت مبارزه طبقاتی ما را خاکسپاری کرده است. حزب سازی و آویختن به احزاب بالای سر بنیاد اعتماد ما به هستی اجتماعی و طبقاتی خود را بمباران کرده و از هر نوع تلاش مبرم حیاتی و گریزناپذیر سرخورده و مأیوس ساخته است. همه اینها شکست خورده و یکایکشان نیازمند جایگزین سازی رادیکال طبقاتی و تاریخی هستند. باید سپهر سیاه گذشته قرن بیستمی را سقف شکافت، از شالوده متلاشی کرد و راه درست مبارزه طبقاتی ضد بردگی مزدی را پیش گرفت. برای این کار بیش از یک قرن دیر شده است. راه افتیم و مافات را جبران کنیم. یک قدرت سازمان یافته شورائی و ضد سرمایه داری شویم. مبارزه روز را سرمایه ستیز کنیم. در جدال برای مزد بیشتر و معیشت بهتر، علیه تبعیضات جنایتکارانه جنسیتی و آلودگیهای زیست محیطی، برای حصول آزادی های سیاسی و حقوق اولیه اجتماعی، در کارزار برای بهداشت، دارو، درمان، آموزش، شالوده کار را بر ریل تعرض به موجودیت سرمایه داری استوار کنیم. دورنمای پیکار را تسلط کامل شورائی بر سرنوشت کار، تولید و زندگی خود سازیم.

مزدک