در مورد هفت تپه بسیار نوشتند ولی به این موضوع کمتر پرداختند که این مبارزات چه تفاوتی با مبارزات دیگر داشت. کارگران هفت تپه به پا خاستند؛ به اعتصاب اکتفا نکردند، به گرفتن مزدهای معوقه بسنده ننمودند بلکه خواستار تصرف کارخانه، خلع ید از صاحبان سرمایه و اداره شورایی محل کار خود شدند. هفت تپه بحث شوراها را پیش کشید و تا آنجا که قدرت داشت با سرمایه جنگید. کارگران در اینجا همان کردند که سرشت جنبش کارگری است و با ظهورخود انجام داده اند. در قرن چهاردهم (حدوداً 1387) در شهر فلورانس خواستار حکومت کارگری شدند. کارگری که استثمار می شود و صاحب سرمایه‌ای که از قبل کارگر امرار معاش و انباشت می کند نمی توانند با هم سازش داشته باشند.

در نظام سرمایه داری زمانی که طبقه کارگر انگلیس در بدترین شرایط فقر و فلاکت زندگی می کرد قرعه کار به نام لوت زده می شود تا رهبری کارگران نساجی بر علیه سرمایه را در دست بگیرد، جنبش خود پویی که کل اروپا را صحنه پیکار کارعلیه سرمایه کرد. مبارزه ای که از ۱۸۰۲ تا ۱۸۳۰ ادامه داشت و در ادامه خود ۱۸۴۸ را رقم زد. منظور از اشارات تاریخی آن است که بگوییم مبارزات کار و سرمایه ریشه در مناسبات کارمزدی دارد و از این مناسبات جوشیده است. اما سوال اینجاست که چرا مبارزات جنبش کارگری را به صنفی سیاسی یا اقتصادی سیاسی تقسیم می‌کنند این تحریف ها و وارونه سازی ها از مبارزات کارگری ره آورد رفرمیسم راست و چپ است رویکردی دقیقا بورژوایی که سالهاست بر جنبش کارگری مستولی شده است. به بحث در مورد هفت تپه برمی گردیم.

کارگران هفت تپه پس از سال‌ها مبارزه، در شرایطی که دستمزدهای محقرشان ماهها پرداخت نشده بود چاره کار را در آن دیدند که چرخ تولید را از حرکت بازدارند. دریافتند که صرف اعتصاب چاره کار نیست. مترصد تصرف شورایی شرکت شدند، اما عزم روزشان یاری انجام این مهم نداد. از شر رفرمیسم و انگاره های رفرمیستی به اندازه لازم پالوده نبودند. وای جغدی گوششان را می آزرد که مالکیت دولتی کارخانه هم خوب است و چاره کار می باشد!!! همه کارگران عین هم نیستند. طبقه کارگر لایه‌های مختلفی دارد. هفت تپه ایها در زمره محروم ترین لایه های این طبقه اند. لایه‌های دارای مزد بیشتر و امکانات بهتر فاقد رادیکالیسم اینان هستند. آنها حتی حاضر به حمایت از مبارزات کارگران دیگر هم نمی باشند. رادیکالیسم توده کارگر فولاد، هپکو، آذراب، هفت تپه، عسلویه، شهرداری ها، راه آهن یا رانندگان شبکه سراسری حمل و نقل به خاطر فلسفه خوانی بیشتر یا سواد سیاسی افزون تر آن ها نیست. بالعکس در این زمینه ها فرومانده تر از سایرین هم هستند. رادیکالیسم آنها از زمین زندگیشان می جوشد. خود را به طور واقعی نفرین شده ترین و قتل عام شده ترین بردگان مزدی می بینند. راه زنده ماندن خود از امروز تا فردا را فقط در پیکار جستجو می کنند و در این پیکار یکراست رو به روی سرمایه، سرمایه دار و دولت سرمایه داری قرار می گیرند. آیا این سخن بدان معنی است که آگاهی این کارگران مثلا از لایه های درس خوانده طبقه خویش کمتر است. حاشا که چنین نیست. هر که چنین پندارد در گمراهی است و معنی آگاهی را نفهمیده است. آگاهی انسان هستی آگاه اوست. واقعیت زندگی کارگر استثمار سبعانه ای است که می شود، ستم انفجارآمیزی است که بر وی تحمیل می شود. هستی اجتماعی کارگر حدیث جنایتی است که از سوی رابطه خرید و فروش نیروی کار و قانون و حقوق و مدنیت و دولت و ارتش و پلیس و همه چیز پاسدار سرمایه بر سرش آوار است. آگاهی از زندگی می جوشد و آگاهی کارگر هفت تپه بیان زنده، جنبشی و رادیکال اعتراض او به هستی طبقاتی خود است. این کارگران درک کرده اند که سرمایه با آنها چه می کند. معنای زمینی قانون و نظم و حقوق و دولت و همه چیز بورژوازی را با گوشت و پوست لمس کرده اند. مبارزات روز آنها طغیان علیه سرمایه و همه چیز برتافته از سرمایه داری است. از جنس طغیان کارگران شیلات انزلی در 1285 خورشیدی است. از جنس مبارزات کارگران زامیاد دهه شصت است که به جاده مخصوص ریختند و آن را بستند. از جنس جنگ ۱۳۷۵ کارگرانی است که طول خیابان ولیعصر را صحنه زد و خورد با نیروهای سرکوب و خانه کارگر رژیم کردند. دولت اسلامی سرمایه از کارگران هفت تپه احساس وحشت کرد. مخصوصا وقتی با چشمان باز مشاهده نمود که دیگر «رضا رخشان» و سندیکای مجتمع نیشکر قادر به مهار موج قهر کارگران نمی باشد. رژیم خود را با لشکر کارگرانی مواجه دید که از تصرف شورائی کارخانه سخن راندند. کارگرانی که حرف نمی زدند. راه افتادند. اعتصاب خود را به خیابان های شوش کشاندند. شهر شوش را کانون قیام و به خروش کردند. از دهها میلیون توده همزنجیر در سراسر جهنم سرمایه داری طلب حمایت نمودند. از همرزمان خود در پولاد همبستگی جنبشی خواستند و دریافت کردند. به دانشجویان طبقه خود رجوع نمودند و این دانشجویان با دور انداختن بیرق دروغین «جنبش دانشجوئی» و افراشتن درفش کارگرزادگان دانشجو به حمایت آنها برخاستند. کارگران هفت تپه راه اعمال قدرت پیش گرفتند، رفتند که با زبان قدرت، مقابل سرمایه حاضر گردند و از سکوی قدرت تحقق خواست های روز خود را دنبال نمایند.

رویکرد ضد سرمایه داری و مبارزات روز

آنچه پیش روی ماست طلایه های بسیار کمرنگ طلوع خیزشی نوین است. خیزشی که رویکرد ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی در این چند دهه انتظارش را داشت. در این مدت ما چه گفتیم، چه کردیم. نقدهایمان چه بود، چه راه حل هایی پیش کشیدیم مسائل شفافی هستند که برای هرکدامشان کوهی اسناد موجود است. این رویکرد در این دهه ها پای فشرد که:

1. جنبش کارگری درهویت طبقاتی و هستی اجتماعی خود سرمایه ستیز است. تردیونیونی خواندنش کار بورژوازی است.

2. سرچشمه کمونیسم مارکسی ضد سرمایه داری در عمق شرایط کار و استثمار و زندگی بردگان مزدی سرمایه قرار دارد.

3. طبقه کارگر مبارزه علیه سرمایه را با پیدایش خود آغاز کرده است. فراخوان افاضل نیروی محرک این پیکارنبوده است.

4. سازمانیابی شورائی، جهتگیری درون جوش جنبش کارگری در مبارزه علیه سرمایه و برای نابودی سرمایه داری است.

5. هر گونه جداسازی پیکار روز توده های کارگر از جنگ سراسری این طبقه علیه بردگی مزدی، رفرمیسم محض است.

6. پیوند خوردگی همگن پیکار برای هر مطالبه روز با مبارزه طبقاتی ضد کار مزدی است که صف مستقل طبقاتی کارگران را می سازد، استخوان بندی قدرت طبقه کارگر را پدید می آرد و به جنبش کارگری هویت رادیکال ضد سرمایه می بخشد.

7. جنبش ضدسرمایه داری توده کارگر در پویه طبیعی خود شورائی است و فقط می تواند به صورت شورائی متشکل شود.

8. حزب سازی بالای سر جنبش کارگری، قتل عام هر تلاش کارگران، برای سازمانیابی سراسری ضد کار مزدی است.

9. جنبش سندیکایی و اتحادیه ای گورستان هر جهت گیری ضد سرمایه داری توده کارگر است و تاریخا چنین بوده است.

10. هر نوع و هر میزان آویختن کارگران به دار قانون و حقوق و دولت و نهادهای قدرت سرمایه کندن گور قدرت مستقل طبقاتی و ضد سرمایه داری خود، تسلیم فاجعه بار این قدرت به سرمایه و گواه انجماد در فریبکاری های بورژوازی است.

11. کارگر به اعتبار برده مزدی بودن و ساقط شدن از دخالت در سرنوشت کار، تولید و زندگی خود تعریف می شود. کل انسانهای جدا از کار و سرنوشت کار و زندگی خود مستقل از اینکه چه کاری انجام دهند، یدی یا فکری به طبقه کارگر تعلق دارند. کل این توده وسیع باید جد از نوع اشتغال خویش در یک جنبش سراسری شورائی ضد بردگی مزدی متشکل گردند.

12. چیزی زیر نام جنبش دانشجوئی فریبکاری ارتجاع بورژوازی است. خواست ها، انتظارات و اهداف دانشجویان طبقه کارگر با همدرسی های سرمایه دار آنها به هیچ وجه و در هیچ زمینه ای قابل اجماع نیست. این دانشجویان بخشی از طبقه کارگر و جنبش آنها جنبش کارگری درون دانشگاهها، مدارس عالی یا هر مرکز آموزشی دیگر می باشد.

13. ریشه کل مصائب موجود توده های کارگر از بیکاری، فقر، ستمکشی، آوارگی و جنگ زدگی گرفته تا مردسالاری، تبعیضات جنایتکارانه جنسی، آلودگی های زیست محیطی و کار کودکان، تا قتل عام هر گونه آزادی سیاسی و حقوق اولیه انسانی، همه و همه در قعر وجود سرمایه است. راه مبارزه علیه هر نوع این بلیه ها نیز مبارزه علیه سرمایه داری است.

14. اعتصاب، تظاهرات، خیزش های خیابانی همگی باید سلاح اعمال قدرت ما علیه سرمایه، حربه اثرگذار ما در مختل ساختن نظم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی سرمایه داری باشند. اگر این سلاح ها اثر نکنند باید جای خود را به سلاح های مؤثرتر و برنده تر بسپارند، باید آماده تصرف شورائی کارخانه ها شد، باید نظم سرمایه را در همه وجوه از کار انداخت.

15. رژیم ستیزی طبقه کارگر باید از سنگر ضد سرمایه داری باشد. ما در جنگ علیه سرمایه به جنگ با دولت بورژوازی روی می آریم. عکس آن رژیم ستیزی توخالی رفرمیستی و سرمایه مدار است.

آنچه در دوره اخیر در خوزستان و شوش و هفت تپه اتفاق افتد تجلی کورسوهای بسیار ضعیف این واقعیت ها بود. بحث بر سر اینکه چیزی به نام رویکرد ضد سرمایه داری به عنوان افراد و آحاد، چه کردند نیست!!! رویکرد ضد سرمایه داری نه فقط گروه، حزب و دار و دسته نیست که ضد هر شکل این فرقه بافی ها است. هر کارگری که کارهای بالا را به هر اندازه و مقدار انجام دهد، به پیشبرد این کارها و جهتگیری ها کمک رساند. یک کارگر فعال ضد سرمایه داری است. هر جنبشی که بارقه ای از این سمت گیری ها راه حل جوئی ها، نقدها، مطالبه پردازی ها و تلاش ها را به نمایش بگذارد، به همان اندازه خود را به مسیر ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی نزدیک ساخته است. جنبش کارگری ایران اینک ولو در نازل ترین میزان راهی این مسیر و عازم این کارزار است. بیائید دست در دست نهیم و با گام های استوارتر برای برپائی یک جنبش سراسری رادیکال ضد بردگی مزدی تلاش کنیم.

امید خرم.

دیماه 1397