آخر هرسال گفتگو درباره میزان افزایش دستمزدها میان معلمان، کارمندان، پرستاران، کارگرانی که حقوق معوقه دارند، کارگران اخراجی، بیکار و بازنشسته­ها شدت می­گیرد. بعد از اینکه رژیم چند درصدی به مزدها اضافه کرد، همه زانوی غم به بغل می­گیریم که این دستمزدها با تأمین یک زندگی انسانی فاصله زیادی دارد. هر سال هم دوباره این داستان تکرار می­شود!! ایراد از کجاست و چاره درد چیست؟

از ایرادات شروع کنیم:

1- با اینکه جمهوری اسلامی را باعث و بانی بدبختی­های خودمان می­دانیم اما عاجزانه از همین حکومت انتظار رفع این بدبختی­ها را داریم!! سرمایه­داری ایران هنگامی که در رونق و شکوفایی است برای جبران عقب­ماندگی خود از رقبای جهانی، بطور روتین خورد و خوراک و مسکن و بهداشت و درمان و آموزش ما را سلاخی می­کند، هرگونه اعتراض ما را با وحشیانه­ترین سرکوبها و زندان و شکنجه خفه می­سازد، حالا که با بحران و تحریم روبرو است، چرا باید در مقابل تجمعات بی­خطر ما جلوی وزارت کار و مجلس، پناه بردن و دخیل بستن ما به قوانین و نهادهایش کوتاه بیاید؟! آیا هنگامی که کارگران معترض اعلام می­کنند که اعتراض ما صنفی است و سیاسی نیست!! با این به اصطلاح تاکتیک هوشمندانه!! از حملات رژیم در امان مانده­اند؟! آیا این به اصطلاح مبارزات!! به هیچ نتیجه قابل توجهی منجر گردیده است؟ حقیقت تلخ و دردناک این است که جز زبونی، شکست و تحقیر حاصلی نداشته­ایم.

2- وقتی خودمان صف­مان را شقه شقه می­کنیم، خود را بیمه­شدگان تأمین اجتماعی می­نامیم، بیمه­شدگان کشوری را غریبه می­دانیم و رغبتی برای پیوند و همکاری با آنها نداریم، وقتی معلمان عار دارند خود را جزء طبقه کارگر بدانند، وقتی مبارزات هر کارگاه و کارخانه و مرکز کار  بدون ارتباط با هم و پراکنده است، آیا هیچ شانسی برای موفقیت در مقابل سرمایه­داران خصوصی و دولتی داریم؟

3- محتوای درخواستها در این اعتراضات، افزایش دستمزد به تناسب تورم و سبد معیشت و این قبیل معیارهاست. بالاترین ارقام هم از سوی احزاب و سندیکاها و کمیته و انجمن و گروه­های مدعی مبارزه با سرمایه­داری اعلام می­شود، برای مثال امسال عدد 12 میلیون تومان برای هرخانوار را اعلام کرده­اند. بانک جهانی، تولید ناخالص داخلی ایران در سال 2019 را 7/1 تریلیون دلار (براساس برابری قدرت خرید)گزارش کرده است. از حاصل تولید و کار توده کارگر در مراکز تحت مالکیت آستان قدس، سپاه پاسداران، ستاد اجرای فرمان امام، بنیاد مستضعفان هیچ اطلاعاتی درز نمی­کند. این بدان معنی است که حجم و ارزش محصول کار و تولید سالانه طبقه کارگر ایران بسیار عظیم­تر از رقم گزارش شده توسط جمهوری اسلامی، بانک جهانی یا صندوق بین‌المللی پول است. می­توان تخمین زد که این رقم برای کل تولید ناخالص سالانه، 70هزار تریلیون­ تومان می­باشد. بنابراین سهم هر خانوار 3/3 نفری علاوه بر مزدی که طبقه ما و کارگزاران و مدیران سرمایه دریافت کرده اند حدود 230 میلیون تومان در ماه است.

از آنچه تولید کرده­ایم چه مقدار برای معیشت، درمان، مسکن و همه­چیز خویش دریافت نموده­ایم؟! حاصل کار و تولید ما کجا می­رود؟ پاسخ روشن است. سرمایه شده است. سرمایه­های سپاه پاسداران، ارتش، پلیس، بیت رهبری، بسیج، آستان قدس، بنیاد مستضعفان،‌ و حوزه­های علمیه شده است، سرمایه­ بنگاه­های بخش خصوصی شده است.

بگذارید ابتدا تکلیفمان را با مدعیان دروغین مبارزه با سرمایه­داری روشن کنیم. چکیده حرفشان این است: از کل حاصل کار طبقه کارگر، 12 میلیون تومان را تحت عنوان مزد بپردازید. مابقی هم سهم طبقه سرمایه­دار باشد!! به راستی که ادعای ضد سرمایه­داری بودن اینان شرم­آور است!! مُشتی حرافی پوچ و توخالی است!!

به سراغ توده­های طبقه خود برویم. پرسش اساسی اینست که اگر وجود سرمایه‌داری و خرید و فروش نیروی کار را پذیرفته­ایم، چرا باید سرمایه و سرمایه‌داران و دولت سرمایه به حرف ما کارگران گوش دهند؟ چرا برای ماندگاری سرمایه و سرمایه­داری، برای سود افزونتر خود ما را قربانی نکنند؟ لابد خواهید گفت: “ما طرفدار توزیع عادلانه ثروتیم. به سرمایه­داری مدل غربی و سطح رفاه و آزادی کارگران آنجا نظر داریم.” اولاً سرمایه­داری در غرب، هر میزان گسترش و رشد خود را با قربانی کردن کودکان 6 ساله در پای ماشینهای کار، بستن زنان باردار به درشکه‌های حمل کالا، دفن کارگران در اعماق معدنها، کشتار، از کار­افتادگی، ناقص­العضو و مجروح شدن هزاران زن و مرد و کودک در مراکز کار فاقد شرایط ایمنی و بهداشتی، کار شبانه 14 ساعتی و روزانه 20 ساعتی و با سیاه‌ترین جنایات پلیسی و نظامی تأمین کرده است. هر گام پیشروی خود را با جنگ­افروزی، نسل‌کُشی­، تبدیل قاره­ها به شکارگاه بردگان طی کرده است. کل امکانات رفاهی، حقوق اجتماعی و آزادیهای سیاسی، کل دستاوردها در عرصه ستم جنسی، نژادی، کار کودکان را توده کارگر با اعتصاب، اخراج، زندان و اعدام بر سرمایه و دولتش تحمیل نموده‌ است. کارگران اینها را با تحصن و آویزان شدن و دخیل بستن به قانون و نهادهای سرمایه‌داری به دست نیاورده­اند. از همه مهم­تر و اساسی­تر اینکه کارگرانی که با اعتصابات و اعتراضات اواسط قرن 19 سراسر اروپا را به لرزه انداخته بودند با افق محو و نابودی سرمایه­داری پا به میدان مبارزه گذاشته بودند و حتا تا برپایی انقلاب کارگری “کمون پاریس” پیش رفتند. ثانیاً سرمایه­داری کشورهای غربی دهه­هاست که با انواع ترفند دنبال پس­گرفتن و از میان بردن همه این میراث جنبش کارگری است. یک نگاه سطحی به زندگی کارگران غرب شاهد بدتر شدن و تنزل فاحش زندگی آنان است.

راه چاره چیست؟ از کارگران قرن 19 بیاموزیم. ریل مبارزه جاری را عوض کنیم. به جای چرخ خوردن حول افزایش دستمزدها، اجرای طرح طبقه­بندی مشاغل و این قبیل کارهای بی­حاصل، جسارت کنیم و یکصدا اعلام داریم که نقطه عزیمت ما در عرصه جدال با طبقه سرمایه‌دار تسلط کامل بر سرنوشت کار و تولید است. صریح و قاطع و شفاف اعلام داریم که می‌خواهیم خودمان، چه باید تولید کنیم، چه تولید نکنیم، چه میزان تولید نمائیم را تعیین کنیم. با تصمیم­گیری شورایی آزاد و برابر همه آحادمان تعیین کنیم که چه میزان این کار و تولید صرف رفاه، آموزش، بهداشت، درمان، آبادانی، بهسازی محیط زیست، ارتقاء سطح تولید، تکامل ابزار کار، انجام پژوهش­ها، توسعه دانش­ها، نگهداری سالمندان، پرورش کودکان و مسائل دیگر گردد. تحقق این افق مبارزاتی، کار تعدادی کارگر یک مؤسسه یا کل کارگران یک بنگاه نیست. به سراغ همزنجیران در محله­ها، زنان خانه­دار، بازنشستگان و بیکاران رویم. در مدارس، بیمارستان­ها، شرکت­ها، بنادر، مزارع، در هفت­تپه و عسلویه، راه­آهن، هپکو و آذرآب، شهرداری­ها، خودروسازی­ها، پتروشیمی­ها، خطوط حمل و نقل، دانشگاهها، شوراهای ضد سرمایه­داری خود را به هم پیوند زنیم. بساط سرمایه­داری، کارمزدی و هرگونه دولت بالای سر را برچینیم. اداره امور جامعه را شورایی و با تکیه بر دانش، تخصص و تجربه همگان به دست گیریم.

نویسنده: ابراهیم زنوز