این روزها در گفتگوهای شفاهی با زنان و فعالین این حوزه بویژه در فضای مجازی از مرد سالاری، عدم آزادی در پوشش لباس، آزادی ورود به ورزشگاه ها، مسافرت آزادانه به خارج، برخورد پدر و مادرها با فرزند دختر و پسر و…. که همه واگویی واقعیت هایی است که در جهنم سرمایه داری ایران می بینیم و می شنویم، بسیار صحبت می شود. اما از فقر و فلاکت اقتصادی زنانی که کار خانگی می کنند، زنان دست فروش، زنانی که علاوه بر کار خانگی برای بنگاه های اقتصادی کار می کنند و برای سیر کردن شکم فرزندانشان فرش شویی می کنند، به نگهداری از پیرمردان و پیرزنان می پردازند، کارگران آموزشی (معلمان) که برای تراست های غیرانتفاعی تولید اضافه ارزش می کنند کمتر گفته و شنیده می شود. اخیراً در گفتگویی در فضای مجازی چند فعال حوزه زنان که خود را فمینیست معرفی می کردند بحث حول مطالبات زنان در گرفت. یکی از زنان می گفت که ما متعلق به طبقه متوسط هستیم!! از آزادی پوشش می گفت. از اینکه زنان در مدیریت کلان نظام سرمایه داری جایی ندارند شکایت داشت، شمار اندک زنان در مجلس و هیئت دولت را دردی بزرگ می دید و لیستی از این دردها که به اندازه کافی آشناست و نیازمند قرائت نیست. از این لیست، پوشش اجباری قطعا جنایتی سترگ علیه زنان و دختران در جهنم کارگرسوز ایران یا هر کجای دیگر دنیا است. اما شنیدن مابقی، راستش برای هر زن دارای حداقل شعور کارگری و انسانی دردی نه کمتر از صدها درد دیگر مولود سرمایه داری و آوار بر سر زنان که شاید هم سنگین تر و آزار دهنده تر بود. او با تأکید غلیظ بر تعلق افتخارآمیزش به طبقه متوسط حقارت و زبونی عمیق خود را نجوا می کرد. از وحشت اینکه کارگرش خوانند خود را به استخوان پوسیده و مدفون موجودی می آویخت که تاریخا به گورستان رفته است. از اینکه چرا زنان به موهبت دولتمردی سرمایه و مشارکت در برنامه ریزی و تحمیل این نظام اختاپوسی ضد کارگر بر همزنجیران خود نائل نمی شوند اشک شکایت جاری می ساخت، معضل روز زنان را کمبود شمارشان در میان قتل عام آفرینان سرمایه جستجو می کرد. کارگر بود اما سر سرمایه بر تن داشت. بدبختی هولناک آنست که عده این نوع کارگران کم نیستند، خیلی از دانشجویان نیز چنین می اندیشند و می گویند. علیرغم اینکه از فروش نیروی کار خود و پدران و مادرانشان زندگی می کنند خود را از طبقه کارگر جدا می بینند. بیایید به واقعیت های زمینی توجه کنیم: تبعیض جنسیتی روز دنیا وکیل و وزیر نشدن زنان، سرمایه دار و مدیر و مشاور و کارگزار سرمایه نشدن نیست! مشکل زندگی دختران و پسرانی است که برای آوردن آب آشامیدنی مملو از امراض و سموم، خوراک جانوران می گردند. زندگی میلیون ها کارگر زن ایرانی که دو شیفت کامل در خانه بیگاری می کنند، هیچ ریالی در قبال طولانی ترین روزانه های کار دریافت نمی دارند، با کار خانگی خود نرخ اضافه ارزش سرمایه های طبقه سرمایه دار را به اوج می برند اما گرسنه، بی خانمان، بدون خورد و خوراک، پوشاک، دارو، درمان، کومه مسکونی هستند. در کنارهمه اینها بار مردسالاری سبعانه قرون وسطائی شوهران کارگر خود را هم تحمل می کنند، کتک می خورند، تحقیر می شوند، کشته می شوند، مردسالاری و خلق و خوی توحش آمیز ضد زن که سرمایه داری از نظام های سلف خود ارث برده، آن را ساز و برگ قدرت خود برای تشدید فشار استثمار توده کارگر کرده است، با تمامی قدرت و از راههای مختلف، با جهل پروری، مذهب، غرق کردن کارگران در سونامی فقر، دریغ کمترین آموزش ها از آنان و همه مجاری دیگر به حراست از آن می پردازد. تبیعضات جنایت آمیز جنسیتی را در زندگی دختری باید دید که برای آوردن آب آشامیدنی کیلومترها مسافت را در منطقه کوهستانی طی می کند و زمانی که از خواسته هایش سوال می شود، می گوید روسری و دمپایی!! چرا روسری؟؟!!، برای اینکه سرمایه داری فقط پدر، مادر، خانواده طبقه او را استثمار ننموده است، فقط دنیای حاصل کار و زحمت آنها را از چنگشان خارج نساخته است، فقط آنها را در سیاهچال گرسنگی و فقر و محرومیت مدفون نساخته است، فقط آنها را بدون دمپائی نکرده است، بلکه مذهب را هم به جان آنها انداخته است، مذهب را هم سلاح سرکوب فکری و شستشوی مغزی آنها نموده است. روسری را هم نیاز آنها القاء کرده است!! نداشتن روسری را هم گناه لایغفر آنها دانسته و مستوجب شلاق و شکنجه و سنگسار شمرده است. او کارگرزاده و دختر یک خانوار کارگری است. آماج اعتراضش گرسنگی و ذلت مولود سرمایه داری است، برخی به نام دفاع از طبقه متوسط!!، در واقع دفاع از فاشیسم دوم خردادی، بنیانگذاران واقعی فاشیسم اسلامی بورژوازی، اینک لباس فیمینیست بر تن، به تکه تکه کردن طبقه کارگرهمت گماشته اند. ریشه زن ستیزی و ستم جنسیتی در نظام کارمزدی است. هیچ یک از جناح های بورژوازی به هیچ میزانی دلسوز نه تنها زنان، که هیچ انسانی نیستند. همه آنها بیش از حد ضد انسانند. اختلاف آنها بر سر مالکیت و قدرت و اضافه ارزش است. هیچ کدام برای حفظ قدرت سرمایه از هیچ جنایت وتوطئه ای دریغ نمی کنند. نمی توان در کمپ بورژوازی بود و برای کارگران دلسوزی کرد. قهر بورژوازی حاکم هر روز طبقه کارگر را به نیستی و فنا نزدیک و نزدیک تر می کند. راه جلو گیری از فجایع آفرینی سرمایه برخلاف رفرمیست ها و جریان های بورژوازی تسلیم و تایید قهر حاکمیت سرمایه نیست. اینان فریبکارانه و شیادانه می گویند باید “در چهارچوب نظام” مبارزه کرد!! اینان عوام فریبان پاسدار بقای زن ستیزی و بربریت سرمایه اند. قهر سرمایه را باید با پیکار علیه سرمایه پاسخ داد و از ملزومات این کار همبستگی شورایی همه بخش های کارگری است. نمی توان بر علیه سرمایه اعتصاب کرد و حمایت دیگر بخش های کارگر چون زنان خانه دار، کولبران، کارگران بیکار و بازنشسته را ندید. جدا کردن کارگران زن چه خانه دار و چه شاغل با نام جنبش زنان یا زنان فمینیست و چه دانشجویان با نام جنبش دانشجویی، کاستن قدرت پیکار جنبش کارگری است. زنان و دانشجویان یا متعلق به طبقه کارگرند یا بورژوازی. وقتی که اکثریت جمعیت جامعه را کارگران تشکیل می دهند، اکثریت زنان ودانشجویان نیز توده های طبقه کارگرند. کارگران و جنبش کارگری را شقه، شقه نکنید!
نویسنده: امید خرم