سرمایه یک رابطه اجتماعی است. رابطه ای  که شالوده آن بر ارزش افزایی، جدایی کارگر از محصول کارش، بیگانگی او از کار،  سقوط  کامل او از هستی انسانی خود و  بازتولید سود، سود و سود استوار است. این یک کلی بافی نیست. دانش است. بدیهی ترین واقعیت حیات بشری است. رابطه مسلط بر کل مراودات اجتماعی از 5 قرن گذشته تا امروز است. این را کالبد شکافی ماتریالیستی و رادیکال سرمایه، نقد مارکسی اقتصاد سیاسی سرمایه داری به ما توده های کارگر  می گوید. قرار نیست طبقه سرمایه دار چنین درکی از  جهان و جامعه داشته باشد.  شعور بورژوازی از قعر رابطه ارزش افزایی و بردگی مزدی پمپاژ می گردد، بیان اندیشوار  می شود  و از همه مساماتش جز وارونه پردازی،  تحریف محض واقعیت، گم و گور کردن واضحات و دفن حقایق زیر آوار گمراهه پردازی و جعل آفرینی چیز دیگری بیرون نمی زند. سرمایه دار فقط صاحب اشیاء، مالک کارخانه و شرکت یا دارنده موجودی بانکی نجومی یا نوع ایلان ماسک،جف بیزوس، زاکربرگ و… نیست.  فقط سفینه بانان قدرت سیاسی یا اپوزیسیون حاشیه نشین ساختار قدرت، هم سرمایه دار به شمار نمی روند. می تواند هیچ کدام اینها نباشد.  یک نویسنده، مورخ، متفکر،  آکادمیسین، نظریه پرداز عالیجاه یا فیلسوف شهیر و مثل اینها هم می تواند مهره ای از مفصل‌بندی سرمایه باشد وقتی که رابطه از بیخ و بن وارونه سرمایه و بردگی مزدی را  رابطه واقعی  حیات اقتصادی و اجتماعی جامعه بداند. متفکران بورژوازی به ویژه طیف های لیبرال مسلک و دمکراسی پرست آن، از این زاویه به جامعه و روابط حاکم بر آن نگاه می کنند. وقایعی همچون حمام خون و قتل عام پردازی ها، کشتار هزاران و میلیون ها انسان را صرفاً اراده دیکتاتور!!  طبیعت قدرت!!  فشار ایدئولوژی حاکم!! یا عملی جنایتکارانه از سوی عده ای خاص!! می پندارند. پنداری سراسر سرمایه سرشت، سرشار از رفرم جویی های منحط  راست و سرنگونی طلبی چپ نمای بورژوایی که فاجعه بارترین تأثیر را در جریان شناخت و نطفه بندی شعور ضدسرمایه‌داری توده های کارگر  برجای نهاده است. هولوکاست رژیم اسلامی سرمایه در  تابستان 67 از جمله همین رخدادها است. واقعه ای که چند هزار انسان کارگر و غیرکارگر، آرمانخواه، نستوه، آزادیخواه، زن و مرد، دختر و پسر خردسال، نوجوان و جوان حتی مادرانی با فرزندانی در شکم، معلولانی خوابیده روی برانکارد و صدها انسان دیگری که به صرف خویشاوندی با فرد زندانی طی چند شب قربانی  بقای سرمایه و رژیم اسلامی پاسدار آن شدند. همه ساله در آستانه تابستان، بازار دادخواهی های سرمایه سالار هم داغ می شود. برخی  آستان نهادهای حقوق بشری!! و دادگاههای بین المللی سرمایه را دق الباب می کنند!! برخی افسوس می خورند که ای کاش بجای خمینی دجال، منتظری امام عصر بود!!! در این صورت حتماً عده کمتری تیرباران می شدند!!  ترکیب هیأت کشتار فرق می کرد!!!  یا حداقل در ماه محرم این اتفاق رخ نمی داد!!! از همه اینها چندش بارتر وقتی است که عمله و اکره اصلی برنامه ریزی و طراحی هلوکاست 67 یا همان اصلاح طلبان و اعتدال گرایان امروز، تریبونهای داخلی و خارجی سرمایه  در دست، به بازخوانی این تراژدی هولناک می پردازند. خود را بی خبر!!، منتقد!!، حتی مخالف کشتار معرفی می کنند!!! و از این طریق  شعور توده ها را  گوی بازی تعفن بار  و سراسر جنایت چند دهه خود  می کنند. این حد از وقاحت که بتوان نقش خود بعنوان دادستان، قاضی القضات، زندانبان، عمله دستگاه های امنیتی و پلیسی، گرداننده کمیته ها و سپاه پاسداران، مجلس، نخست وزیری و …را در هلوکاست ماوراء بربریت 67  را انکار کرد،  تنها با بی شعور پنداشتن توده های کارگر است که دستور کار این جانیان می گردد. فاجعه اینجا است که خیلی از کارگران هم در دام می افتند  و غرق در توهم و جهل فریبکاری های این دغلکاران انسان کش را باور می کنند.  هلوکاست 67 با مشارکت، مشاورت، معاونت، همراهی و همدستی کل حاکمیت پلید اسلامی رخ داد. ختم کردن ماجرا به نقش جنایتکاران، درندگان، آدمخواران و حمام خون سالارانی همچون رئیسی، نیری، خمینی، اشراقی و… گفتن نیمی از واقعیت با هدف کتمان کل آن و مصداق بارز «نیمی از حقیقت بزرگترین دروغ است» می باشد. رژیم اسلامی سرمایه 8 سال درگیر جنگ جنایتکارانه با رژیم عراق بود. چرخه بازتولید سرمایه ایران مرحله فروپاشی خود را طی می کرد. آمار حتی اعداد و ارقام منتشره نهادهای رژیم نشان می دهد که  پویه بازتولید و چرخه ارزش افزایی سرمایه داری ایران روند کامل اختلال را طی می کرد.‌  ادغام هر چه مؤثرتر سرمایه اجتماعی ایران در سرمایه جهانی نیاز محتوم روز بقای سرمایه داری و رژیم درنده حاکم بود. جمهوری اسلامی در کل ساختارش خود را نیازمند تحقق عاجل این ادغام می دید، «کار به کاردان سپرده می شد» مافیای حکومتی تحت هدایت رفسنجانی «نخبگان» سرمایه برای پیشبرد پروسه را تشکیل می دادند. او باید رئیس جمهور می شد که شد، باید تمامی اختیارات را از سوی کل رژیم احراز می نمود که نمود. باید نشان می داد که در خریداری «حقوق بشر» سرمایه داری و تولید خاص امریکائی آن هم اصلا دست و پا چلفت نیست و قواعد بازی را واقف است.  راه اندازی دهشت انگیز یکی از موحش ترین حمام خون های تاریخ و کشتار بیش از 7000 انسان آزاده آزادیخواه، چک تضمینی قابل قبولی بود که باید در مقابل خرید این کالای از بیخ و بن تقلبی و فریب آمیز سرمایه داری و قطب امریکاسالارش پرداخت می شد. جمهوری اسلامی به ویژه با نقش بازی دار و دسته تبهکار رفسنجانی، اصلاح طلبان بعدی و توافق و تمکین کل بورژوازی درنده حاکم دست به این هولوکاست می زدند تا بگویند که تمامی ساز و برگها برای همنوازی و همسازی فراهم است، در اینجا حتی زندانی سیاسی هم نیست!!! حقوق بشر نسخه پیچی بورژوازی غرب هم تأمین است!!  رژیمی که عصاره کثیف‌ترین توحش های تاریخ سرمایه داری است ، با همه پیچیدگی های خود،  در غیاب جنبش سازمان یافته طبقه کارگر، با بهره گیری از زمینگیری فاجعه بار این جنبش دست به کار اجرای این حمام خون به عنوان یکی از سیاه ترین فاجعه های انسانی تاریخ شد.  ماشین کشتار سرمایه، چند هزار انسان را تنها در چند شب  قتل عام کرد، پروسه نجات سرمایه داری ایران از ورطه فروپاشی نیازمند این کشتار بود. دلیل وقوع هلوکاست 67 این بود. راه انداختن کاناوال عزا گرد حاشیه نشینی منتظری، بی اطلاع بودن موسوی، بی خبری اصلاح طلبان و خزعبلاتی که این روزها از زبان مرتضوی زنجانی خوراک رسانه ها گردیده است جزئی از چرخه همیشه فعال و چرخان شستشوی مغزی توده های کارگر توسط سرمایه است. هولوکاست 67 نیاز بقای سرمایه داری ایران بود و با توافق و تعامل و تمکین کل بورژوازی حاکم ایران رخ داد، مرتضوی زنجانی خود از مهره های فعال و دست اندر کار اجرای این فاجعه سیاه انسانی تاریخ بوده است. تلاش سراسر شنیع و آکنده از وقاحت وی برای برائت اصلاح طلبان و «سازندگان» و باندهائی از رژیم اسلامی در این حمام خون بی نهایت چندش آور است. او هیچ حرف تازه ای برای گفتن نداشته و ندارد. اطلاعات میلیون ها بار افشا شده و تبدیل به حافظه میلیون ها کارگر گردیده را سرهم بندی می کند تا وثیقه تبرئه این یا آن مافیای شرارت و کشتار سازد. 

مصطفی حدائق