بارها شنیدهایمکه : “سرمایهداری در ذات خود اشکالی ندارد و هرچه ایراد و اشکال است از سرمایه‌داران است.” یا می شنویم که میگویند: “بخش سرمایه دولتی است که ضد کارگر،عامل گرانی و بیکاری و مانع آزادی و حق تشکل است.” یا اینکه “سرمایه‌داری در ایران، آسیا و آفریقا، ضد کارگر، ضد زن، عقب مانده و استبدادی است ولی در اروپای غربی و شمالی و امریکا همه چیز با نظم و حساب و کتاب است. کارگران از رفاه برخوردارند. ساعت کار بسیار کمتر است. حق اعتصاب و آزادی بیان و تشکل، دمکراسی و حق رای واقعی وجود دارد.” بیاییم این مطالب را عمیق‌تر بررسی کنیم.

ابتدا ببینیم که ذات سرمایه و سرمایه‌داری چیست؟ سرمایه یک رابطه اجتماعی است. هنگامی که در روند کار، عده‌ای مالک ابزار کار و صاحب اراده با تمام حق و امکان برنامه‌ریزی و مدیریت بر کار، بر ساعات و شدت کار و بر همه شرایط  کار در مقابل عده ای دیگر قرار گیرند که به ناچار می‌باید برای گذران زندگی، نیروی کار خود را در ازای دریافت دستمزد، بی اراده و محروم از هرگونه تصمیم‌گیری و دخالتگری آزادانه در مورد مهم‌ترین وجه و بخش زندگی‌شان بفروشند، رابطه ای ایجاد شده است که آنرا سرمایه می‌نامیم. رابطه‌ای که یک سمت آن سرمایه‌دار است و سمت دیگرش کارگر. سرمایه‌دار نیروی کار کارگر را، توان کار کردن او در یک فاصله زمانی معین را به مثابه یک کالا خریداری می‌نماید. دستمزد، بهای این کالا است. کارگر حجم عظیمی ارزش تحویل سرمایه می دهد اما فقط درصد ناچیزی از این ارزشها را به صورت بهای نیروی کار دریافت می‌کند. سرمایه با افزایش بی‌وقفه بارآوری نیروی کار، افزودن بر ساعات کار، بالا بردن شدت کار، اضافه کاری اجباری، افزایش سن بازنشستگی، کاهش دستمزدها، افزایش بهای وسایل معیشتی مورد نیاز کارگران، توسعه مدام کار کودکان، اجبار زنان به کار خانگی، بیکارسازی و از همه این راهها همان بخش بسیار ناچیزی از ارزش‌های تولید شده توسط کارگران را که به صورت دستمزد پرداخت می‌شود، ناچیزتر می‌سازد.  قانون، دولت، حقوق، مدنیت، فرهنگ، ایدئولوژی، مذهب، مراکز علمی و پژوهشی، افکار، اخلاق، ارتش، پلیس، محاکم قضایی و هر چیز دیگر این جامعه هم در خدمت بقای این رابطه، در خدمت جدا‌سازی کارگر از کار و وسایل کارش و تبدیل ارزش های آفریده او به سرمایه  عمل می‌کنند.

حال به زادگاه اولیه سرمایه‌داری یعنی به اروپا نظری بیندازیم و ببینیم که سرمایه چگونه متولد شده است.

سرمایه به کارگر محتاج است؛ به کسی که جز نیروی کار خود وسیله دیگری برای امرار معاش نداشته باشد تا مجبور شود که به خدمت سرمایه درآید. سرمایه‌داران اروپایی برای تامین کارگران فجایعی در تاریخ از خود به جای گذاشته‌اند: بیرون راندن وحشیانه و خشونت بار کشاورزان فقیر از زمین‌هایشان به کمک پلیس و دولتها، اعدام و زندان برای کسانی که حاضر به ترک زمین و محل سکونت خود نمی‌شدند. دراین روند، بیرون رانده‌شدگانی که نمی توانستند کاری بیابند به ولگردی، بی‌خانمانی، گدایی و تبه کاری روی می‌آوردند.

سرمایه‌داری در خارج مرزهای اروپا با لشکر کشی و مستعمره سازی، به بردگی کشیدن بومیان، غارت اموال و منابع طبیعی و معادن و مزارع و چراگاه ها و کشتار هزاران نفره مردمان آن سرزمین‌ها توانست پا به دنیا گذارد. تولدی غرق در خون و جنایت!! سرمایه‌داری در دل نظام فئودالی (ارباب و رعیتی)  رشد و گسترش پیدا کرد و جا پای خود را محکم کرد و در قرن 18 با انقلاب صنعتی دیگر شروع به گسترش افسانه‌ای می‌کند. مروری کوتاه می‌کنیم به شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی انگلستان به عنوان پیشتاز سرمایه‌داری اروپا:

کارگران بزرگسال 16 تا 17 ساعت! در روز و 6 روز در هفته کار می‌کنند.

کودکان از سنین 7 یا 8 سالگی! و در مواردی حتا 5 سالگی! با روز کار 12 تا 14 ساعته! به کار گرفته می‌شوند. مقامات محلی اغلب کودکان یتیم را به کارخانه داران اجاره می دهند!.

دستمزدها بسیار پایین است. دستمزد زنان عموماً نصف مردان! و دستمزد کودکان از این هم کمتر!

بیکاران به خرج خانواده های خود گذران می‌کنند. بسیاری از آنان  در ولگردی و گدایی غوطه ورند.

محل کار از نظر گرما، سرما، تهویه، نور، سر و صدا، تجهیزات ایمنی و … بسیار وحشتناک است. انواع بیماریها، حوادث و مرگ ناشی از این شرایط بسیار متداول است.

اکثریت کارگران در آلونک ها و آپارتمان‌های محقر فاقد وسایل رفاهی زندگی می‌کنند. بسیاری از این اماکن حتا فاقد توالت! است.

محلات کارگری با کوچه‌های تنگ و باریک بدون فضای سبز و نور و هوای تمیز همراه با فاضلابهایی که آب آشامیدنی را آلوده می‌کنند مشخص‌اند. در 1811 شیوع وبا در محلات کارگری به علت آب آلوده بیش از 80 هزار نفر را کشتار کرد. 

کارگران در مواجهه با این جنایات شروع به مبارزه می‌کنند. ابتدا کارگران منفرد، سپس یک کارخانه و آن گاه یک رشته تولیدی. سرمایه‌داران درسالهای 1799 و 1800 قوانین همبستگی را به تصویب رساندند که طبق آن مبارزات کارگران برای دستمزد بیشتر و ساعات کار کمتر غیرقانونی بود و کارگرانی که این قوانین را نقض می‌کردند به زندان می‌انداختند. اما کارگران با جانفشانی‌های خود رو در روی این نظام ضدانسانی ایستادند. براثر این اعتراضات در 1802 اولین قانون کار به تصویب رسید که بر طبق آن کار کودکان در کارخانه های نساجی به 12 ساعت محدود شد. این قانون به اجرا در نیامد! چون بنا بر قوانین همبستگی هر گونه تشکل کارگری غیرقانونی بود؛ کارگران در انجمن‌های خود به طور مخفیانه فعالیت کردند. در1811 جنبشی در میان کارگران به نام لودیسم به راه افتاد. آنان به تخریب کارخانه‌ها و ماشین آلات، بمب‌گذاری، حتا قتل کارفرمایان و سرپرستان روی آوردند. ارتش وارد عمل شد. بسیاری را باز داشت کردند، به زندانهای مستعمرات در استرالیا فرستادند و تعدادی را به دارآویختند تا توانستند این جنبش را سرکوب کنند و از بین ببرند. در همین سال کارگران اعلام کردند تا “هیئت مرکزی بهداشت” برمنابع آب نظارت کند همچنین وجود توالت در خانه‌های کارگران اجباری شود! اما با  شکایت مقامات محلی که عنوان می‌کردند این قانون، دخالت در کار دولت است! “هیئت مرکزی بهداشت” منحل شد اما بورژوازی مجبور شد تا قانون بهداشت عمومی را در پارلمان تصویب کند. در1829 دومین قانون کار به تصویب می‌رسد که حداکثر زمان کار را 12 ساعت اعلام کرد و کار کودکان زیر 8 سال! در کارخانه‌های نساجی را غیرقانونی دانست. این قانون نیز به اجرا در نیامد. کارخانه‌داران تا حد امکان در مقابل قوانین کار مقاومت می‌کردند و حد و مرزهای ساعات کار را زیر پا می‌گذاشتند. سرانجام با جانفشانی‌های کارگران در 1824 قوانین همبستگی لغو شد. در 1833 حداکثر کار کودکان به 9 ساعت و در 1847 ساعت کار زنان در نساجی ها  به 10 ساعت کاهش یافت. در1876 به کارگران اجازه داده شد که برای دستیابی به اهداف خود به دادگاه مراجعه کنند! تا قبل از این سال کارگران با کارفرمای خود بر سر شرایط کار توافق می‌کردند و هیچ ضمانت قانونی وجود نداشت. در این سال به کارگران مرد حق رای داده شد! (کارگران روسیه حتا در آستانه قرن 20 از حق رای محروم بودند و زنان در اروپا در اوایل قرن 20 و در طول سالیان  این قرن صاحب رای شدند.)

در فرانسه، آلمان، بلژیک و سایر نقاط اروپا نیز وضع به همین منوال بود. در آمریکا هنگامی که کارگران مبارز را اخراج می‌کردند نامشان به سایر کارخانجات اعلام می‌شد تا به آنها کار ندهند. در اکثر کارخانه‌ها یک نیروی گارد ویژه مجهز به انواع سلاح‌ها برای مقابله با اعتراضات وجود داشت. حتا موسساتی برای سرکوب کارگران، نیروی ویژه تربیت می‌کردند و در اختیار کارخانه‌داران می‌گذاشتند. روز اول ماه مه (روز کارگر) در 1886 در شیکاگو آمریکا به دنبال سرکوب و اعدام کارگران بنا گذاشته شد و تا همین امروز هم این روز توسط سرمایه‌داران و دولتهایشان در آمریکا به رسمیت شناخته نشده است.

حقایق فوق را که به اختصار و به فشرده‌ترین شکل به مصداق “مشت نمونه خروار” توضیح دادیم در صدها کتاب و سند و داستان و فیلم موجود است. حقیقتی که اکنون نیز در مقابل چشمان  ما جاری است این است که رفاه، آزادی بیان و تشکل، حق رای، برابری زن و مرد و رنگین پوستان و … هیچگاه محصول ذاتی و اتوماتیک سرمایه‌داری نبوده است. سرمایه‌داران این یاوه‌ها و دروغ‌ها را بافته‌اند و متاسفانه در ذهن کارگران نشانده‌اند. سرمایه، کار اضافی پرداخت نشده کارگران است و برای کسب این کار اضافه و ارزش اضافه و کسب سود از هیچ جنایتی رویگردان نیست. سرمایه‌داری نظامی ضدبشر و انسان‌ستیز است.

حال بپردازیم به سوالاتی که در ابتدای مقاله مطرح کردیم. بگذارید در ابتدا  تکلیف خود را با آنهایی که بین سرمایه‌داری خصوصی و دولتی تفاوت قائلند روشن کنیم. این درست است که اقتصاد ایران عمدتاً دولتی است و علت بسیاری از مشکلات از جمله گرانی، بیکاری، تورم، سرکوب آزادی، غارت منابع طبیعی و … بخش دولتی و حکومتی سرمایه است. اما نگاهی گذرا به رفتار و اعمال بخش خصوصی سرمایه به روشنی نشان می‌دهد که این بخش  نیز در تمامی فجایعی که بر سر کارگران آوار است شریک است. اگر از کارگران بپرسیم خواهند گفت که بخش خصوصی در مورد  میزان دستمزد، حق بیمه، امکانات رفاهی و شرایط ایمنی محیط کار و … بسیار رذل‌تر از بخش دولتی است.  بخش خصوصی، کارگران را با سهولت و سرعت بیشتری اخراج می‌کند. به شدت تمام مخالف آزادی بیان و ایجاد تشکل کارگری است. انواع تقلب، گران کردن کالا و خدمات، غیرایمن وناسالم بودن محصولات، آلوده سازی محیط زیست، ساعات کار طولانی، پرداخت دستمزد حتا پایین‌تر از مصوبات دولت و انواع جنایات برای کسب سود، مشخصه آشکار بخش خصوصی سرمایه است که هر روزه نقل محافل همه کارگران است. میلیاردرهای بخش خصوصی و جناح اصلاح طلب حکومت از نفرت به حق مردم از اوضاع فلاکت بار کنونی به نفع خود بهره برداری  می‌کنند و نقش  ضد کارگری و ضد بشری بخش سرمایه خصوصی را پنهان می‌سازند.در اینجا ممکن است مورد اعتراض واقع شویم که یک جانبه به قاضی رفته‌ایم و نقش ترقی‌خواه و تمدن‌ساز سرمایه‌داری را در نظر نداشته‌ایم. حقیقت این است که نظام سرمایه‌داری در دل نظام فئودالی و در مخالفت و تقابل با این نظام پاگرفت. سرمایه‌داری در ذات خود با انقلاب همیشگی در فناوری و تکنولوژی، ماشین آلات و علوم همراه بوده است. فعالیت انسان در سرمایه‌داری ثمرات غول آسا و اعجاب آوری به خود گرفته است. نیاز سرمایه به رشد و گسترش، او را به سراسر کره زمین می‌کشاند؛ جوامع را از جداماندگی رها می‌کند و به یکدیگر مرتبط می‌سازد. روابط  پدرسالارانه را درهم می‌ریزد؛ پرده قداست ” بالا دستان طبیعی” را کنار می‌زند و استثمار پوشیده را آشکار می‌کند. اما تمام ترقی‌خواهی سرمایه‌داری صرفاً و صرفاً راهکارهای سرمایه برای استثمار و تشدید بهره‌کشی از کارگران است. سرمایه، گسترش تکنیک و دانش و پژوهش را به خاطر بشریت و آسایش انسان در دستور کار خود قرار نداده است. سرمایه، ایجاد و توسعه آب و برق و گاز، جاده  و مترو، بیمارستان و …  را عرصه و امکانی  برای بهره‌کشی و سودآوری می بیند و در صورتی که در محاسبات خود سود دلخواه را کسب نکند هرگز پا پیش نمی گذارد. وجود محرومیت و عقب ماندگی و فقر و بی امکاناتی وحشتناک در بسیاری از کشورها و روستاها  در جلوی چشمان همه ماست. در این نظام ضد بشری، آلودگی و تخریب محیط زیست، ساخت بمب و اسلحه، جنگ و فحشا و بیکاری، به همراه توسعه راه و جاده، شرکتهای بیمه و بانک، مهد کودک و دانشگاه، کامپیوتر و موبایل همگی عرصه‌های سود و انباشت سرمایه است.

اکنون به این بپردازیم که تفاوت سطح زندگی و آزادیهای بیشتر  کارگران کشورهایی در اروپا و آمریکا در مقایسه با کشورهای دیگر دنیا ناشی از چیست؟

همان طور که در همین مقاله توضیح دادیم کارگران با مبارزات و اعتراضات خود توانستند که شرایط زندگی خود را برخلاف میل سرمایه‌داران به آنها تحمیل کنند. روند این مبارزات  به تدریج اوج گرفت و شدت یافت. در اواسط  قرن 19 مبارزه پرخروش و قدرتمند کارگران، اعتصابات  فراوان در گوشه گوشه جوامع اروپایی موج وار ادامه داشت؛ به طوری که قرن 19 اروپا را قرن انقلابات کارگری نامیده اند. حضور نیرومند جنبش کارگران درانقلاب های سال 1848 فرانسه، تشکیل سازمانی بین المللی (انترناسیونال  کارگری اول)، حمایت همه جانبه کارگران از یکدیگر در کشورهای اروپایی، شکست‌دادن سرمایه‌داران و دولت فرانسه (کمون پاریس) و دوام آوردن 2 ماهه این قدرت کارگری همه و همه تاثیرعظیمی بر سرمایه‌داران اروپایی گذاشت. بسیاری از اندیشمندان و احزاب و شخصیت های طبقه سرمایه‌دار دهان به نصیحت باز کردند که تا دیر نشده باید در برابر سطح نازلی از مطالبات کارگران عقب نشست. همچنین  با تمام وجود سعی کردند تا کارگران  بپذیرند از مبارزات ضدسرمایه‌داری خود کوتاه بیایند و به این مقدارعقب‌نشینی راضی شوند. بروز انقلاب کارگران در روسیه تزاری روند عقب نشینی و باج دهی به کارگران  را مبرم‌تر ساخت. در سال 1917 انقلابی کارگری در روسیه در گرفت. بر امواج این انقلاب، حزبی (بلشویک) به قدرت رسید که استقرار الگویی جدید از سرمایه‌داری را در سر داشت. بلشویکها (لنینیستها) می خواستند تا با حذف سرمایه‌داران منفرد و تک تک، کارگران، نیروی کار خود را به مجموعه ای از سران و دولتمردان حزبی بفروشند! آنان این سرمایه‌داری دولتی را “سوسیالیسم” و دولت خود را “دولت کارگری” نامیدند و با توسل به تمام راههای ممکن همچون لشکر کشی، کودتا، حمایتهای مالی  و فکری از طیف سرمایه‌داران ناراضی سایر کشورها، ایجاد احزاب برای حضور در دولتها و پارلمانها و از همه مهم تر با شعار کارگر دوستی و همراهی با اعتراضات کارگران جهت نفوذ و کنترل جنبشهای کارگری کشورهای سرمایه‌داری، تلاش می‌کردند تا سهم هرچه بیشتری از ارزش اضافی کارگران جهان و قدرت و نقش افزون‌تری در ساختار قدرت  جهان سرمایه‌داری به دست آورند. وجود این اردوگاه، وحشت سرمایه‌داران اروپایی را دو چندان ساخت و زمینه را برای عقب‌نشینی آنان، بیش از پیش مهیا کرد.

 نکته مهمی را نیز باید در اینجا متذکر شد و آن افشای دروغ دیگری است که گویا رفاه نسبی کارگران اروپایی و آمریکایی از سر صدقه سندیکاها و اتحادیه‌ها می باشد. درهمین مقاله به برخی از مبارزات کارگران و دستاوردهای آنان اشاره داشتیم اما به موازات مبارزات ضد سرمایه‌داری کارگران، مبارزاتی که “همچون شبحی در سراسر اروپا در گشت و گذار” بود رویکرد دیگری نیز در جنبش کارگری حضور داشت که سرمایه را ازلی و ابدی و وجود طبقه کارگر و سرمایه‌دار را طبیعی می‌دانست و اطاعت از تمام ارزشها و اخلاق و فرهنگ و دولت و پارلمان و پلیس را واجب می‌دانست اما از کمبود دستمزد و شرایط کار نا‌خرسند بود. یعنی ضمن پذیرش ریشه سرمایه‌داری از فشارهای غیرقابل تحمل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی آن بر کارگران شکایت داشت. این رویکرد متعهد به عرف و قوانین سرمایه، خود را به صورت و به نام اتحادیه و سندیکا متشکل می‌کرد. همین که سرمایه شروع به عقب نشینی کرد بازار این رویکرد (سندیکالیسم) داغ‌تر شد و شروع به جنب و جوش و تقلای بیشتری کرد. آنها به متقاعد کردن کارگران پرداختند مبنی بر اینکه دست از مبارزه ضدسرمایه‌داری بردارند. سندیکالیسم همیشه و همه جا نقش نفوذی سرمایه در به بند کشیدن جنبش ضدسرمایه‌داری کارگران را بازی می‌کند. در اروپا و آمریکا و در هر مبارزه کارگری، سرمایه‌داران آنها را به عنوان قیم و وکیل کارگران بر سر میز مذاکره می پذیرند تا سدی در مقابل سرمایه‌ستیزی کارگران بنا کنند. البتهایفای این نقش برای سندیکالیسم بی پاداش نمانده است. اینان از دکان‌های چانه‌زنی شروع کردند و هم اینک و به مرور با گرفتن پست و سهام کارخانجات و رشوه و عضویت در پارلمان و هزار راه دیگر در آغوش سرمایه‌داران جا گرفته‌اند و رسماً به اعضای طبقه سرمایه‌دار تبدیل شده اند. اکنون چند دهه است که سرمایه غربی هجوم خود به طبقه کارگر و پس گرفتن دستاوردهای کارگران را آغاز کرده است، همچون طولانی‌تر کردن ساعات کار، افزایش سن بازنشستگی، کاهش بودجه های درمانی، آموزشی و مراکز نگهداری سالمندان، تعطیلی مهد کودک‌ها، رشد روز افزون بیکاری، و  این همه در جلوی چشمان سندیکاهایی با اعضایی میلیونی که شمار این اعضا شدیداً رو به کاهش دارد. این سندیکاها یا اعتراض را به صلاح نمی دانند و یا هنگامی اعتراض را مجاز می‌بینند که کارگران رعایت حال سرمایه را بکنند و از خط قرمز احترام به مالکیت خصوصی سرمایه گذر نکنند!

خلاصه کنیم: تمامی دستاوردهای کارگران  بخشهایی از اروپا و آمریکا از جمله امکانات رفاهی و بهداشتی و آزادی های سیاسی نه به دلیل ذات مترقی و انسانی سرمایه و نه دستاورد اتحادیه ها و سندیکاها  بلکه صرفاً حاصل مبارزات و جانفشانی‌های  جنبش سرمایه ستیز کارگران بوده است.

در ایران نیز توسل به هیچ شخصیت و جناح حکومتی و یا هیچ حزب و سندیکای ضد حکومتی چاره کار نیست. طبقه ما فقط به نیروی خود آزاد می‌شود. برای مقابله با فقر و فحشا و بیکاری، برای دستیابی به نازل ترین تا اساسی ترین تغییرات در زندگی مان، هرگونه مبارزه خود را با بینش ضد سرمایه‌داری نظر کنیم و به چاره جویی بپردازیم. مانع اصلی دستیابی به مطالبات کوچک و بزرگ خود را سرمایه بدانیم و با ایجاد شوراهای سرمایه‌ستیز به پیش رویم.

ابراهیم زنوز

خرداد 1395