سرمایه داری با 100 میلیون دلار سرمایه وارد کار تولید می شود. با 90 میلیون آن ابزار کار اعم از ماشین آلات، مواد اولیه، اجاره مکان و غیره را تهیه می کند. با 10 میلیون دلار باقی مانده تعدادی کارگر را برای تولید به کار می گیرد یعنی صرف خرید نیروی کار می کند. در پایان پروسه تولید، مالک کالاهایی می شود که ارزش آن ها از مجموع سرمایه به کار گرفته شده یعنی 100 میلیون مذکور بیش تر و مثلا مساوی 110 میلیون است.
110-100 = 10؛ این 10 میلیون بیانگر اضافه ارزش است.
90 میلیون سرمایه ثابت او را تشکیل می دهد. این سرمایه ثابت از دو جزء تشکیل می شود. یک جزء آن مانند ماشین آلات سرمایه استوار نام دارد. جزء دیگرش که مواد خام و کمکی است جزء گردشی سرمایه ثابت نامیده می شود. جزء استوار تدریجا در پروسه تولید کالاها به محصولات جدید منتقل می شود. اما جزء گردشی به طور کامل وارد ترکیب کالاهای جدید می گردد. معمولا عمر مفیدی را برای ماشین آلات در نظر می گیرند که طی آن ارزش مصرف شده باید برگردانده شود تا نسل جدیدی از ماشین که مدرن تر است جای آن را بگیرد تا بارآوری کار و شدت کار بالا برود و قیمت تولید کالا پایین بیاید. مواد اولیه هم مرتب باید با تجدید تولید دوباره خریده شود. بقیه موارد ذکر شده هم مورد محاسبه قرار می گیرد. کل آنچه به صورت استهلاک سرمایه استوار یا جزء گردشی سرمایه ثابت وارد کالای جدید می شود هیچ ارزش تازه ای نمی آفرینند فقط ارزش موجودشان را به کالا منتقل می کنند. حال می ماند 10 میلیون پیش ریخته برای خرید نیروی کارکه سرمایه متغییر نام دارد. پس باید این 10 میلیون اضافی، از این سرمایه متغیر که صرف خرید نیروی کار شده، ناشی شده باشد. سرمایه متغییر اما در پروسه ی تولید، به صورت نیروی کار فعال وارد عمل می شود و برخلاف سرمایه ثابت، فقط ارزش پیش ریخته خود را جزء به جزء وارد کالای تولیدی نمی کند، بلکه چیزی فراتر از آن را ایجاد می کند، که اضافه ارزش نام می گیرد و در این مثال اضافه ارزش ایجاد شده 10 میلیون دلار است. این ده میلیون دلار یا مقدار مطلق اضافه ارزش تولید شده را اگر به مزد کارگران یا همان سرمایه متغیر تقسیم کنیم نرخ اضافه ارزش نام دارد. در مثال بالا این نرخ برابر است با کسر 10/10 در صد یا 100% است. یعنی نیروی کار اولا 10 میلیون دلار مزد خود را تولید کرده است و ثانیا 10 میلیون دلار هم ارزش اضافه آفرید که سود سرمایه دار می شود.
کارگر طی قسمتی از پروسه تولید، فقط ارزش وسایل لازم زندگی خود را تولید می کند یعنی همان 10 میلیون پیش ریخته را که برابر مقدار دست مزدی است که به عنوان قیمت نیروی کار به او داده می شود، تا بتواند وسایل مورد نیاز برای تجدید نیروی خود را تهیه کند – فرض می کنیم در شرایط امروزی، این زمان برابر با سه ساعت کار روزانه است. این قسمت از کار، کار لازم نامیده می شود و به این سه ساعت زمان کار لازم می گویند. کارگر اما گذشته از این، 5 ساعت دیگر هم کار می کند. در این قسمت کارگر برای خود ارزشی ایجاد نمی کند، بلکه ارزش ایجاد شده به سرمایه دار تعلق می گیرد. پس این زمان می شود زمان کار اضافی، و کار انجام یافته هم می شود کار اضافه. حاصل این قسمت؛ یعنی این زمان و این کار، تولید اضافه ارزش است؛ یعنی کار انجام یافته در آن یا کار تجسم یافته در آن، همان اضافه ارزش است. این اضافه ارزش، تبلور زمان کار اضافی یا تجسم کار اضافی است. نرخ اضافه ارزش بیان دقیقی برای تعیین درجه ی بهره کشی از نیروی کار توسط سرمایه؛ یعنی بهره کشی کارگر توسط سرمایه دار است. در مثال بالا اگر روزانه کار طبق قانون 8 ساعت باشد. 3 – 8 = 5 ساعت، بیانگر زمان کار اضافی است. اگر کارگر مجبور باشد علاوه برآن دو ساعت هم بیش تر کار کند؛ یعنی به جای هشت ساعت، ده ساعت کار کند، یا کار کند اما سرمایه دار مابه ازای ارزشی آن را نپردازد، مقدار آن می شود 2 + 5 = 7 ساعت
فریده ثابتی